یک دیدگاه رایج نسبت به فضازمان دیدگاهی اقلیدسی است، که در آن فضا از سه بعد تشکیل شدهاست و زمان از یک بعد به نام بعد چهارم!
فیزیکدانان با ادغام فضا و زمان در یک خمینه واحد به نام فضای مینکوفسکی بسیاری از نظریههای فیزیکی را سادهسازی کردهاند و توصیف یکدستتری برای جهان چه در سطح ابرکهکشانی و چه در سطح زیراتمی ارائه دادهاند.
موقعیت فضایی و زمانی رویدادها در فضازمان را نمیتوان به صورت مطلق تعریف نمود بلکه بهطور نسبی و نسبت به حرکت ناظر تعریف میشوند. فضای مینکوفسکی در واقع تقریبی از جهان بدون در نظر گرفتن ماده و گرانش است؛ و خمینههای شبهریمانی در نظریه نسبیت عام، فضازمانی با ماده و گرانش را توصیف میکنند. نظریه ریسمان نیز ادعا میکند که ابعاد اضافی دیگری نیز وجود دارند.
از میان چهار نیروی بنیادی جهان، نیروی غالب در فواصلی در مقیاس کیهانی، نیروی گرانش است. تأثیر گرانش تنها افزایشی است اما در مقابل، بارهای مثبت و منفی یکدیگر را خنثی میکنند و در نتیجه الکترومغناطیس در مورد فواصلی در مقیاس کیهانی بسیار ناچیز و بیاهمیت است.
تأثیر دو نیروی بنیادی دیگر یعنی نیروهای هستهای قوی و ضعیف نیز با افزایش فاصله به سرعت کاهش مییابد و تأثیر آنها تقریباً محدود به فواصلی در مقیاسهای زیراتمی است.
به نظر میرسد مقدار ماده موجود در جهان بسیار بیشتر از مقدار ضدماده موجود است؛ عدم تقارنی که احتمالاً به پدیده «نقض سیپی» مرتبط است. همچنین به نظر میرسد که اندازه تکانه و تکانه زاویهای خالص جهان صفر است. اگر جهان را متناهی فرض کنیم، صفر بودن میزان بار و تکانه خالص جهان را میتوان حاصل از برخی از قوانین پذیرفتهشده فیزیک دانست.
هندسهٔ جهان
منظور از شکل یا هندسه جهان در واقع شکل یا خمش فضازمان است. در جهانی با فضازمان تخت، دو پرتو لیزر که موازی یکدیگر باشند هرگز یکدیگر را قطع نخواهند کرد!
اما اگر فضازمان تخت نباشد این دو پرتو سرانجام یکدیگر را قطع میکنند یا از هم دور میشوند. برای درک بهتر میتوانید زمین را در نظر بگیرید که اگرچه در فواصل کوتاه تخت به نظر میرسد اما در مقیاسهای بزرگتر کروی است. اگر دو نفر در کنار هم در مسیر مستقیم حرکت کنند، سرانجام در قطب شمال به هم برخورد میکنند.
کارل فریدریش گاوس، ریاضیدان قرن نوزدهم با اندازهگیری و جمعآوری داده از مثلثی که از سه قله کوه در آلمان تشکیل میشد، سعی در آزمودن امکان کروی بودن جهان نمود.
نخستین فردی که اقدام به اندازهگیری خمش فضا نمود، ریاضیدانی به نام نیکلای لوباچفسکی بود که امکان وجود هندسه هایپربولیک را مطرح کرد که در آن خطوط موازی از هم دور میشدند و اندکی پس از آن نیز احتمال هایپربولیک بودن فضازمان جهان را بررسی نمود که البته به دلیل محدودیت ابزارها، به نتایج دقیقی منجر نشد.
نظریه نسبیت عام چگونگی خمیده شدن فضازمان توسط ماده و انرژی را توصیف میکند. توپولوژی یا هندسه جهان، شامل هندسه محلی در جهان قابل مشاهده و همچنین هندسه سراسری میشود. کیهانشناسان اغلب با یک برش شبهفضا از فضازمان کار میکنند که مختصات همراه نامیده میشود.
آن بخش از فضازمان که قابلمشاهده است، یک مخروط نوری در جهت گذشتهاست که حدود افق کیهانشناسی را مشخص میکند.
افق کیهانشناسی (که به آن افق ذره و افق نور نیز شناخته میشود) حداکثر فاصلهای از ناظر است که ذرات با توجه به سن کنونی جهان برای پیمودن آن و رسیدن به ناظر زمان کافی داشتهاند. این افق نمایانگر مرز بین جهان قابل مشاهده و نواحی غیرقابل مشاهده جهان است. وجود، ویژگیها و اهمیت افق کیهانشناسی به مدل کیهانشناسی مورد نظر بستگی دارد.
پارامتر مهمی که تعیینکننده آینده تکامل جهان است، پارامتر چگالی(Ω) نام دارد که به صورت چگالی متوسط ماده جهان تقسیم بر مقدار بحرانی این چگالی تعریف میشود. بسته به اینکه Ω برابر، کوچکتر یا بزرگتر از ۱ باشد، شکل جهان به ترتیب تخت، باز و بسته خوانده میشود.
بر طبق مشاهدات به دستآمده از منابعی همچون کاوشگر زمینه کیهان (COBE)، کاوشگر ناهمسانگرد ریزموجی ویلکینسون (WMAP) و نقشههای ماهواره پلانک از تابش زمینه کیهانی، به نظر میرسد که جهان از نظر اندازه نامتناهی است اما طول عمرش پایانپذیر هست!
این قضیه توسط مدلهای فریدمان-لومتر-رابرتسون-واکر (FLRW) نیز توصیف شدهبود. به همین دلیل این مدلهای FLRWW با مدلهای تورمی و مدل استاندارد کیهانشناسی که جهان را تخت، همگن و در تسلط ماده تاریک و انرژی تاریک توصیف میکند، همخوانی دارند.
فضا-زمان و شکل جهان!
-
عضویت : دوشنبه ۱۴۰۰/۱/۲۳ - ۰۵:۵۳
پست: 56-
سپاس: 27