در این رویداد خلبان نیز سخت زخمی شد.
سفینه فضایی = کیهانپیما، اسپاشناو
نافع = سودمند
نفع/منفعت = سود
نمونه:
کلّی منفعت کردیم = سود فراوانی بردیم.
تبلت = رو دستی
اَجنه :
برهم (جمع ) واژه ی *جنین در عربی که به نادرستی، مردم آن را برهمِ دیو و پری (جن ) میشناسند.
جنین (عربی ) : رویان (پارسی )
جمع كثيری از مردم مقابل بيمارستان جمع شدند
شمار فراوانی از مردم روبروی بیمارستان گردآمدند
تجمعات خودجوش طرفداران مرتضی پاشایی در شهرهای مختلف
گردهماییهای خودجوش هواداران مرتضی پاشایی در شهرهای گوناگون
جای واژه ی بیگانه ی "بدیهی" میتوان گفت روشن، آشکار.
لازم = بایسته، بایا، دربایست
ضروریات = دربایستها
لزوم = بایستگی
نهضت = جنبش
مبارزه = پیکار، نبرد، ستیز
نهضت مبارزه با ... = جنبش پیکار با ...
"فكر" یك واژه ی عربي است كه جای چند واژه را گرفته و زبان ما را كم مایه كرده = اندیشه، پندار، گمان
مثال = نمونه
مثلاً = برای نمونه
مِثل = مانند
ضرب المثل = زبانزد
ملت=مردم
رفیق=دوست
رفاقت=دوستی
محبت=مهر
عشق=دلدادگی
عاشق=دلداده
بی نظیر=بی همتا
شلوغ..پر سر و صدا=پر هیاهو
بچه شیطون=بچه پر جنب و جوش...بازیگوش
وظیفه=خویش کاری..
عصر=پسین.
رفیق=دوست
رفاقت=دوستی
آدرس=نشانی
قیمت=بها.
ضرر=زیان
علامت=نشانه
سوال=پرسش
جواب=پاسخ
علامت سوال=نشانه پرسش
اطلاع=آگاهی
عمومی=همگانی
مبارک=خجسته
حرکت=جنب و جوش...تکان ...براه افتادن..؟
سلامتی=تندرستی
تمیز=پاکیزه
کثیف=آلوده
محترم=گرامی
چطوری=چه جوری
مجبور=ناچار
خیر=خوبی...نیکی
شر=بدی..پلیدی
ضرر=زیان
خرج=هزینه
خاص...مخصوص=ویژه
فوق العاده=ویژه
خدمت نظام وظیفه=سربازی
نظر=دیدگاه
مبارک=خجسته
ملاقات=دیدار
تعویض=جابجایی
صبحانه=ناشتایی
حیوانات=جانوران
مملکت=کشور
احتیاج=نیاز
عقل=مغز ، مخ
عاقل=دانا
احمق=ابله ، نادان
تحقیق=بررسی
کافی=بس
حاضر=آماده
وطن=میهن
اعتقاد=باور
تطابق=هماهنگی
مذاکره، بحث=گفتگو
طرفدار=هوادار
مقابل=روبرو
مساوی=برابر
لباس=رخت
علامت سوال=نشانه پرسش
سوال=پرسش
جواب=پاسخ
علامت=نشانه
سنت=آیین
از طریق= از راه ... از روش
تبلیغات=آگهی..پیام بازرگانی
تاجر=بازرگان
تجارت=دادو ستد...بارزگانی...خرید و فروش
سلامتی=تندرستی
عدد=شماره
تمیز=پاک...پاکیزه
متمدن = civilized/ziviliziert = شهرمند ( بر پاد ناشهرمند = "بربر"، بیابانی )
مصر مهد مدنیت قدیم بود = مصر، گهواره ی شهرمندی باستان بود.
نافرمانی مدنی = نافرمانی شهرمندانه ( و نه بیابان منشانه)
حركت> = جنبیدن، جنبش، براه افتادن، انگیخته شدن
خواجه نصیر طوسی هولاگو را <تحریك> كرد كه بغداد را <فتح> كند
= خواجه نصیر توسی هولاگو را بر انگیخت كه بغداد را بگیرد.
باهاشون <تماس> گرفتم، <حركت> كردن امشب میرسن
= بهشون زنگ زدم، راه افتادن امشب میرسن
دگمه شو زدم <اصلا ً><حركت> نمیكنه = دگمشو زدم هیچ تكون نمیخوره
این چیزا <خیلی><تحریك كننده> اند = این چیزها <خیلی> بر انگیزنده اند
از تنبلی افتاده یه جا <اصلا ً><تحرّكی> نداره =
از تنبلی افتاده یه جا هیچ جنب و جوشی نداره
این <شیئی> <بلا تحرّك> است =
این چیز بی جنبش است= جنبندگی ندارد= ایستاده است=ایستاست
انرژی <محرّك> هر <متحركی> است.
انرژی جنباننده ی هر جنبنده ای است، یا
انرژی جنبش انگیز هر جنبشمندی است، یا
كارمایه، جنبشگر هر جنبان است.
حركت><جوهره ی><ذاتی><عالم> است> = جنبش گوهره ی سرشتین جهان است.
طاقت دیدن این منظره ی فجیع را ندارم = تاب دیدن این دیدار دلخراش را ندارم.
طاقتم طاق شد = دیگر تاب ندارم.
بی طاقتی نكن = بی تابی نكن.
الان تموم میشه، كمی طاقت بیارید = بزودی پایان میگیرد، كمی تاب بیاورید
طاقت : توان، توانایی، توش، یارایی، یاره، یارگی، نا // بردباری
طاقت آوردن : تاب آوردن، بتابیدن، برتابیدن، بتاویدن، بردباری کردن، توانایی داشتن
طاقت داشتن: تاب داشتن// توانایی داشتن، توانستن، یارستن، توانا بودن، یاراداشتن،
طاقت نیاوردن: تاب نیاوردن، برنتافتن، نتابیدن
دفعه = بار، باره
دفعات = بارها
دفعه قبل سوال کردم = بار پیش پرسیدم
دفعه بعد که دیدمت، ... = بار آینده/ دو باره/ بار دیگر که دیدمت، ...
یکدفعه بگو قرض نمیدهم = یکباره بگو وام نمیدهم
یکدفعه عصبانی شد = ناگهان خشمگین شد
افتخار، فخر = سربلندی، نازش، سرافرازی، بالندگی
افتخار کردن = بخود بالیدن، بخود نازیدن
باعث افتخار ست که ... = مایه سربلندی ست که ...
مفتخر = سربلند، سرفراز، بالنده
قطه، خال = تیل
مرئی = پدیدار، نمایان، آشکار
سطح (در اینجا) = رویه
همچناکه قبلا/سابقا/فوقا گفته شده = همچنانکه گفته شده
از نقطه نظر میهن دوستی = از نگر میهن دوستی
ا آنکه کوشش بسیار شد، معذالک/معهذا/مع الوصف کامیابی بدست نیامد
= با آنکه کوشش بسیار شد، کامیابی بدست نیامد
در سن ٢۰ سالگی به دانشگاه رفت = در ٢۰ سالگی به دانشگاه رفت
بنا به نوشته تاریخ نویسان مدت ۸۵ سال زندگی کرد = به نوشته تاریخ نویسان ۸۵ سال زندگی کرد
در جهان هیچ چیز پایدار باقی نمیماند = در جهان هیچ چیز پایدار نمیماند
ساختمان چندین دبستان و بهبود برنامه های آموزشی از جمله کارهای ارزنده اوست
= ساختمان چندین دبستان و بهبود برنامه های آموزشی از کارهای ارزنده اوست
چنانکه امید می رفت، کماکان در جای خود ماندگارشد = چنانکه امید می رفت، در جای خود ماندگار شد
همه گفته های او را کلا/ بالکل/ بکلی پذیرفت = همه گفته های او راپذیرفت
سقوط = افتادن، فرو افتادن، سرنگونی
ساقط = سرنگون، افتاده
سقط جنین = افتادن-انداختن بچه
ظالمان دائما در وحشت سقوط اند = ستمگران پیوسته در هراس سرنگونی اند
از حـَـیـّـِـز اعتبار ساقط است = از جایگاه ارزش فرو افتاده
از حیز انتفاع ساقط شده اند = از جایگاه كاربــُـرد افتاده اند
سقوط آزاد = اُفت آزاد
تفکیک = جداسازی
عمق = ژرفا
عمیق = ژرف
مجهز = بسیجیده، آماده
تمساح ( = نهنگ در پارسی كهن)، برگرفته از مصری باستان ( مـِـسـِــح)،
نیازی به بازگردان ندارد و میتوان "تمسا" هم نوشت خندق = معرب کَندَه (دهخدا)
تپیدن و تپش عربی نیستند، آنها را با "ط" ننویسیم.
طپیدن، طبیدن = تپیدن
این كار خیلی مشكلی است = این كار بسیار سختی است.
باز هم مشكل پیدا شد = باز هم گرفتاری پیدا شد. باز هم دشواری پیدا شد.
زندگی مشكل شد = زندگی دشوار شد / زندگی سخت شد.
مشكلات ما كه یكی دو تا نیست = گرفتاری ما كه یكی دوتا نیست
مشكل این كار كجاست؟ = گیر این كار كجاست؟
كارمان به مشكل خورده = كارمان گره خورده
مشكلی نیست كه آسان نشود = هیچ سختی نیست كه آسان نشود
هیچ گیری نیست كه آسان نشود هیچ گرهی نیست كه باز نشود
مشكل ندارد = گیر ندارد.
به مشكل عجیبی گرفتار شدیم = به گرفتاری شگفتی دچار شدیم
به بد جور سختی افتادی بد جور گرفتار شدیم
فیزیك اتمی مشكل است = فیزیك اتمی پیچیده است
رد و غبار و گرمای شدید در شرق و غرب ایران
گرد و خاک و گرمای سخت در خاور و باختر ایران
واژه الكترون ریشه در زبان یونانی دارد و به چم (معنی) كهرباست و ما این را در دبیرستان آموختیم.
واژه های الكتریسته، الكترونیك، الكترو... همه از الكترون یونانی گرفته شدند.
عرب ها به جای آن واژه پارسی 'كهربا' را به کار میبرند.
درست آن است که ما به جای برق و الکتریسته واژه 'کهربا' را به کار بریم
مغناطیس/مغناتیس = آهنربا
جریان الکتریکی ، جریان برق = شارش کهربایی
جریان مغناتیسی (مغناطیسی) = شارش آهنربایی
امواج الکترومگنتیک/الکترومغناتیسی = خیزه های کاهنربایی ( آهنکهربایی)
در فیزیک: برق = کهربا، در جاهای دیگر برق = رخش؛ برق زدن = درخشیدن
جدید التأسیس = نوبنیاد
موسسه = نهاد، بنیاد
موسس = پایه گذار
اساس = پایه، شالوده، گوهر
عنقریب = بزودی
با داشتن واژه های گوش آشنای 'تازه، نو، نوین'، نیازی به واژه "جدید" نیست.
جدید = نو، تازه، نوین
جدیدا = به تازگی
تجدید = نوسازی؛ تجدید چاپ = بازچاپ، دوبارهچاپ
مجدداّ = دوباره، باز، از نو
تجدد/مدرنیسم = نوگرایی
متجدد = نوگرا، نوخواه
بجای سرویس یا خدمت/خدمات بگوییم کاریاری
بخش خدمات در ایران چند درصد است؟
بخش کاریاری در ایران چند درسد است؟
امیرکبیر یکی از خادمین بزرگ ملت ایران بود.
امیر کبیر یکی از کاریاران بزرگ مردم ایران بود.
عجله کردن = شتافتن، شتابیدن
عجله = شتاب
با عجله = شتابان
شتابزده، تند، شتابآلود
سه گوش، سهکُنجه (در تاجیکستان) = مثلث
همفزود = مجموع
بُنداشت = اصل، اکسیوم
فَرداشت = قضیه
بَر = ضلع
تارک = رأس
اعتماد = استواری -باور – پشتگرمی - سپردن - واگذاری - واگذاشتن
پُرگاه (اغلب) میتوان به جای "اخیر" و "اخیرا" واژه های گوشآشنای پارسی به کار برد:
اخیرا = به تازگی
اخیر = بازپسین، واپسین، گذشته، فرجامین، تازه، پایانی، کنونی
در دو سال اخیر = در دو سال گذشته
اظهارات اخیر رییس جمهور فرانسه = سخنان تازه کشوردار فرانسه
انعکاس مذاکرات هستهای اخیر = بازتاب واپسین گفتگوهای هستهای
اخیرا شنیدم که، ... = (به) تازگی شنیدم که، ...
کشوردار (پرزیدنت)، همسان استاندار، شهردار، بخشدار، دهدار
حراست >>> پاسداري
او این پول را از من دریغ کرد/دریغ داشت (= از دادن پول خودداری کرد چون دلش نمیخواست من داشته باشم)
هت تریک Hat Trick = سه کوبه ( سه بار کوبیدن هماورد در بازی ) - سه گوشمال - سه پوزمال ( این سه مورد پیشنهاد یکی از دوستان بود )
تفاوت = دگرسانی
آیا این دو با هم متفاوت هستند؟ = آیا این دو با هم دگرسان هستند؟
لطفاً = بمهر، خواهشمندم - مهرمندانه
لطفاً این را بگویید = بمهر این را بگویید - خواهشمندم این را بگویید.
متفاوت= ناهمگون
شبیه= همانند هم نما
حیاء دریاچه ی اورمیه = باز یافت / باز گردانی / زنده سازی / باز نشانی/ دریاچه اورمیه
تیم مذاکره کننده = کار گرو ه/ جر گه / گفتگو گر
ایران صعود کرد = ایران بالا رفت
با چشم غیر مسلح = با چشم تنها
بازی فینال کی برگزار می شود = بازی فرجام ( فرجامین ) کی بر گزار می شود
نظر مراجع تقیلد در باره ایام روزه و عید فطر = نگرش دین فرمایان درباره ی روزهای روزه داری و جشن پایان روزه
مجامع بین المللی = انجمن های میان کشورها
ین دشواری رو به این سادگی ها حل(؟) کرد!= این دشواری رو به این آسانی ها بزداییم این گره را به آسانی باز کنیم
مشخص کردن = نمایاندن - نشانه کردن - بر شمردن -
ماخوذ = بر گرفته(که خود هم نوشته اید ) - بدست آمده
بجای "طرف" و "سمت" واژه های پارسی
" سو، سویه ، ور ( بر )، پهلو ، .. " را همچو نمونه های زیر بكار ببریم:
از كدام طرف باید بریم = از كدام سو باید برویم= از كدام ور باید برویم؟
از اینطرف خیابان = از این بر خیابان = از این ور خیابان
شما طرفدار كی هستین؟ = شما هوادار كی هستین؟
شما كدام طرفی هستید = شما كدام وری هستید؟
بپیچید به سمت چپ = بپیچید به چپ!
سمت راست، یك مغازه هست = دست راست، یك فروشگاه است
سمت و سوی سیاست كشور .. = راستای "سیاست" كشور ..
من بی طرف هستم = من به هیچ سویی نیستم، من بیسویه هستم.
راه دو طرفه = راه دوسویه
یكطرفه قضاوت نكنید = یك سویه داوری نكنید
بیا طرف من بشین = بیا پهلوی من بشین= بیا پیشم بشین
میدونی با كی طرف شدی؟ = میدونی با كی سروكار داری؟
با من طرف نشو = با من در نیفت، با من رودررو نشو.
طرف سخنم با شماست = روی سخنم با شماست
طرف ،آدم بدی نبود = یارو آدم بدی نبود
اشتغال: نان آوری
تریف (تعریف): شناسان
محصول: سازوند
تولید کردن: ساخت آوری
حافظه: یاد انگاره
الزامات: نیازواره ها
تقویت: افزون سازی
خوش شانسی: بلند اخگری
طول جغرافیائی: درازای گیتیائی
ارتفاع: بلندا
ایده: اندیشواره
استراکچر: سازه
فونداسیون: پی ریخت، نهندار
فیلتر کردن (غربال): پالاگری
اختراع: پدیدآوری
رونق، رواج: پا گرفتن
مایع: آبگون
جامد: سنگون
گاز: هواگون
شمال: اَپاختَر
قطب: داک
ادامه تحصیل: فرآموزی
پروژه: پیرنگ
برخی از زبان شناسان 'شمال' را واژهای پارسی می دانند.
'زَم' یا 'زِم' یا 'شم' یا 'شِمی' به چم (معنی) سرد است. 'آل' هم پسوندیست که در واژه های چنگال، توفال، ... به کار رفته:
پس شم+ال ==> شمال جایی سرد.
شم + شاد ==> شمشاد، در سرما شاد (نام گیاهی ست که در زمستان سبز است)
شمیران = جای خنک
زم+ ستان = زمستان
زم+ین = زمین
سرما نیز نخست زما (زم+ا) بوده مانند گرم+ا (گرما). رفته رفته با گذشت زمان 'زما' به سرما دگرگون شد.
برای شرح===> گزاره ; بازگويي : گزارش
نمونه : شرح حال ===> سرگذشت
طبيعت ===> سرشت ; خوی
وجود ===> هست ; هستي
کوشش کردن ==> کوشیدن
اندیشه کردن ==> اندیشیدن
بررسی کردن ==> بررسیدن
"حل" کردن ==> واگشودن، گشودن، چاره جستن
نوامبر==> نوفمبر
ویتنام ==> فیتنام
گـُساردن = مصرف کردن
از تولید به مصرف = از فراورش به گـُسارش
مصرف دخانیات = دودگـُساری
شمار مبتلایان به ویروس کرونا در ایران به ۶ نفر رسید.
شمار دچارشدگان به ویروس کرونا در ایران به ۶ تَن رسید.
مبتلا (عربی) = دچار، گرفتار || دلباخته || بیمار
گاهی <== گاهاً
بهخواهش/خواهشانه/خواهشمندم <== خواهشاً
بهناچار <== ناچاراً
تلگرافی <== تلگرافاً
تلفنی <== تلفناً
خانوادگی <== خانوادتاً
دوم اینکه/ دو دیگر <== دوماً
سوم اینکه/ سه دیگر <== سوماً
ریز آسه = آفت و انگل ریز
کرونا ( Corona)= تاج
میمون (عربی) = خجسته، فرخنده، همایون
میمون (پارسی) = بوزینه
بله (از عربی) = آری
چرا به مجلس اربی نگوییم جرگه - انجمن
چرا به محیط زیست نگوییم زیستگاه
چرا به شبیه سازی نگوییم همانند سازی
چرا به ثانیه ( اربی second) نگوییم تپش
نِبشت افزار = لوازم تحریری
ستاوین = مغازه ی قصابی
درزی = خیاط
درود گری = نجاری
چلنگری = قفلسازی. مغازه ای که کالای ریز وخُرد آهنی میفروشد چون: پیچ و میخ و قفل وکلید و...
خنیاگری = مُطرب
سامانه ی خورشیدی = منظومه ی شمسی
تیر = عطارد
ناهید = زهره
بهرام = مریخ
برجیس _ هُرمز= مشتری (هرمز دگرگون شده ی اهورامزدا نیز هست)
کیوان = زحل
مِهبانگ = بیگ بنگ
گرزه مار _ تیرمار = افعی
مهین مار = کبری
کارتَنه _ کارتن = عنکبوت
کژدم = عقرب
به جای انحرافات بگو کژی ها
قند به پارسی میشود پانیذ پس : آبِ قند میشود --> آب پانیذ
به جای در نتیجه بگو بنا بر این
زرع (عربي) = کـِشت (پارسی)
زراعت = کشاورزی - کـِـشتوکار
زارع = کشاورز - بـَرزگر
مزرعه = کشتزار
زباله (عربی) = آشغال
بِرَند:نما نام
بی ریائی = یکرنگی
صفت متعالی = فروزه
اجتناب (کردن) = دوری کردن، کناره گـُزیدن ، پرهیختن (پرهیز) («
to avoid» )
غیرقابل اجتناب = ناگـُزیر، گــُریزناپذیر-دوریناپذیر – پرهیزناپذیر ( «
unavoidable» + «
inevitable» )
ضرورت غیر قابل اجتناب = بایستگی ناگـُزیر - نیاز ناچار
اصلاحیه = بازنويسي - ویرایش - بهسازی - باز نگری - آک زدایی ( غلط گیری - عیب زدایی)
اژه ی "خاص" و خویشاوندان آن ( خاصه، مخصوص، تخصیص، ..) با واژه ی پارسی 'ویژه' و خانواده ی آن جایگزین میشوند.
برخی پیشوند های كارواژه ای ( فعل) :
بر: از پایین به بالا
خاستن و برخاستن، داشتن و برداشتن، آوردن و برآوردن
آهی از سینه برآورد. چنان تاخت تا گرد از زمین برآمد. چون بزرگمهر را دانا یافت، او را بركشید و وزیر كرد.
فرو: از بالا به پایین :
دادن و فرودادن(بلع)، رفتن و فرو رفتن، نوشتن و فرونوشتن، شدن و فروشدن (غرق شدن)
وا( باز):
١- دوباره و چند باره كردن: بازگو، بازجو، بازپرداخت، بازسازی، بازگشت
٢-گشودن و ازهم باز كردن : واگرایی، وانمود، واكاوی ، وامانده
در :
١-بدر (pad dar) ، از درون به بیرون
به) درآوردن، (به) درآمد، ( به) درخواست
٢- اندر ( en dar )، از بیرون به درون :اندر شدن (داخل شدن)، (ان) دریافتن = درك كردن
پر، پرا : از میانه به پیرامون و اینور و آنور:كندن و پراكندن
(= چیزی را كه یكجا است به این جا و انجا پخش كردن)
هیختن و پرهیختن (هیختن= هشتن = گذاشتن) =
گذاشتن چیز ها به جای های دور از خود = پرهیز كردن.
پرداختن ، پراش..
هم، هما ، هن، ان : یكجا و باهم و در كنار هم آوردن:
انبار = یكجا بار كردن، اندوختن = یكجا دوختن، هنباختن، هنباز = هم بازی = شریك
سر : به پایان و مرز :
سرآمدن، سررسیدن، سر رفتن، ..
انعکاس = بازتاب (پارسی)
انعکاس صوت = پژواک (پارسی)
بجای واژه ی "طرفدار" ( که نیمی عربی است) میتوان گاهی نیز واژه ی "هوادار" را بکار برد.
یکی از واژه هایی که میتواند جانشین "منظره" بشود، واژه ی زیبای پارسی "چشمانداز" است.
واژه ی پارسی "تندیس" گاهی جانشین خوبی برای واژه ی "مجسمه" است.
بجای " به مراتب" ، میتوان گفت "بارها"
سهل = آسان
سهولت = آسانی
تسهیل (کردن) = آسان سازی، آسان ساختن
تسهیلات = آسانش ها
آگاهی – آگهی- پیام - تازه - رسیده – نوداد
براي نمونه: خبر داشتن: آگاه بودن
محقق = پژوهشگر، پژوهنده
در مورد = در بارهی
لوازم التحریر = نوشت افراز
اشتباه ، غلط=نادرست
مخصوص=ویژه
لطفا=خواهشمندم
قسمت=بخش
انتخاب=گزینش
ممکن=شدنی
غیر ممکن=نشدنی
داخل=تو
خارج=بیرون
صفحه=برگ ، برگه
نحوه=راه ، روش
تغییر=دگرگونی
دین=آئین، باور
استقبال=پیشواز
غریبه=ناآشنا
تقلید=پیروی، دنباله روی
انعکاس: بازتاب
انفجار : پکیدن - پکش (pokesh) در اصفهان اینگونه می گویند
انفرادی: تنهایی
انفصال : جدایی
انهار: رودها
انهدام : نابودی
انواع : گونه ها
اهالی بوشهر : مردمان بوشهر
اهتمام : کوشش
اهدا کردن: پیشکش کردن
اواسط : میانه ها
اوباش : ناکس
اول : نخست
اولا : نخست
اولاد : فرزندان
اولویت : نخستینگی
اولین: نخستین
اکاذیب : دروغ ها
اکتفاء : بسنده
اکتفاء کردن : بسنده کردن
اکثر قریب اتفاق : بیشتر
اکثرا : بیشتر
اکثریت : بیشتری
ایاب و ذهاب :رفت و آمد
ایالت: استان - فرمانروایی
ایام :روزها
ایجاد : برپایی
ایجاد اشتغال : کارآفرینی
ایجاد شده: برپاشده
ایجاد کردن : پدید آوردن
ایده آل : آرمانی (فرانسوی)
ایده آلیست: آرمان گرا (فرانسوی)
ایده آلیسم: آرمان گرایی (فرانسوی)
ایرانی الاصل : ایرانی تبار
ایرانیت : ایرانی گری
ایمان : باور - باورداشت
این طور : اینگونه
ایندکس :نمایه (اروپایی )
حکاک=کنده کار
حرافی=فره گویی
مقابل=برابر
نقاش=نگارگر
شان یا شوکت=شکوه
لحظه=دم
نادم =پشیمان
طلب عفو کردن=پوزش خواستن
معرفی کردن = شناساندن، شناسانیدن، آشنا کردن
یوسف خود را به برادرانش معرفی کرد = یوسف خود را به برادرانش شناسانید
خوشحال میشوم اگر ایشان را به ما معرفی کنید = شادمان میشوم اگر ایشان را با ما آشنا کنید
خورشید برای همهی پارسیزبانان آشناست، پس نیازی به "شمس" نیست!
شمس= خورشید
تاریخ شمسی= تاریخ خورشیدی
منظومهی شمسی = سامانهی خورشیدی
عاقلانه (عربی)= خردمندانه (پارسی)
این عملی که مرتکب شدید اصلا ًعاقلانه نبود(عربی)
این کاری که انجام دادید هیچ خردمندانه نبود(پارسی)
جاي ازدواج فاميلي بگوييم پيوند خويشاوندي
بجاي مدير سايت بگوييم كار گردان پايگاه
بجاي روز بخيربگوييم نيك روز
بجاي كليك كردن بگوييم تلنگ زدن
بجاي حالا ؛ هم اكنون
بجاي مسئول ؛ كار گزار - سرپرست
بجاي شخصي ؛ خويش تني
بجاي فيزيك ؛ گيتيك
بجاي تلسكوپ؛ گيتي بين
خداحافظ :خدانگهدار یا بدرود
احسنت، برکه الله، براوو(فرانسه)یاباریکلا :آفرین
بسمه تعالی : به نام خدا
شمسی :خورشیدی
استدعا می کنم :خواهش می کنم
درخواست می کنم
وطن: میهن
شب بخیر :شب خوش
سئوال کردن :پرسیدن
اسم شما چیست؟ : نام شما چیست؟
روز بخیر : روزخوش
استفاده : کاربرد
استفاده از: به کارگیری
استقامت : پایداری
استقبال : پیشباز
استقرار : برپایی
استقلال : خودسالاری
استمرار : ادامه - پیوستگی
اصرار: پافشاری
اصطلاحات: واژگان
اصطکاک : سایش
اصفهان : اسپهان - اسپاهان
اصل: ریشه-بن-بیخ
اصولی : بنیادی - بنیادین
اصیل: ریشه دار
اضافه کردن: افزودن
اضطراب : پریشانی
آمپول زدن = سوزن زدن
آمپول = آوندک
آمپول زدن = سوزن زدن
سرنگ = آبکشک
معما = چیستان
تربیت کردن=پروش دادن
تربیت=پرودن
آمپول هم آوندک
داروهای دوپینگ = داروهای نیروبخش نا روا ( غیر مجاز)- نیروزا
دوپینگی = دروغ زور !- دارو زور!
به پیل میگوییم: فیل
به پلپل میگوییم: فلفل
به پهلویات باباطاهر میگوییم: فهلویات باباطاهر
به سپیدرود میگوییم: سفیدرود
به سپاهان میگوییم: اصفهان
به پردیس میگوییم: فردوس
به پلاتون میگوییم: افلاطون
به تهماسپ میگوییم: تهماسب
به پارس میگوییم: فارس
به پساوند میگوییم: بساوند
به پارسی میگوییم: فارسی!
به پادافره میگوییم: مجازات،مکافات، تعزیر، جزا، تنبیه...
به پاداش هم میگوییم: جایزه
چون عربها نمیتوانند «گ» را برزبان بیاورند، بنابراین ما ایرانیها:
به گرگانی میگوییم: جرجانی
به بزرگمهر میگوییم: بوذرجمهر
به لشگری میگوییم: لشکری
به گرچک میگوییم: قرجک
به گاسپین میگوییم: قزوین!
به پاسارگاد هم میگوییم: تخت سلیماننبی!
چون عربها نمیتوانند «چ» را برزبان بیاورند، ما ایرانیها:
به چمکران میگوییم: جمکران
به چاچرود میگوییم: جاجرود
به چزاندن میگوییم: جزاندن
چون عربها نمیتوانند «ژ» را بیان کنند، ما ایرانیها:
به دژ میگوییم: سد دز
به کژ میگوییم: :کج
به مژ میگوییم: مج
به کژآئین میگوییم: کجآئین
به کژدُم میگوییم : کج دم یا عقرب!
به لاژورد میگوییم: لاجورد
فردوسی فرماید:
به پیمان که در شهر هاماوران سپهبد دهد ساو و باژ گران
اما مابه باژ میگوییم: باج
فردوسی فرماید:
پیاده شد از اسپ و ژوپین به دست همی رفت شیدا به کردار مست
اما ما به اسپ میگوییم: اسب
به ژوپین میگوییم: زوبین
و چون در زبان پارسی واژههائی مانند چرکابه، پسآب، گنداب... نداریم، نام این چیزها را گذاشتهایم فاضلآب
چون مردمی سخندان هستیم و از نوادگان فردوسی:
به ویرانه میگوییم : خرابه
به ابریشم میگوییم: حریر
به یاران میگوییم : صحابه!
به ناشتا وچاشت بامدادی میگوییم : صبحانه یا سحری!
به خوراک و خورش میگوییم: غذا و اغذیه و تغذیه ومغذی !
به آرامگاه میگوییم: مقبره
به گور میگوییم: قبر
به برادر میگوییم: اخوی
به پدر میگوییم: ابوی
صحیح = درست
حقیقی = راستین
نگوییم '' وب سایت '' بگوییم : رایانه جا یا تارانه
نگوییم '' وب '' بگوییم : جایانه یا تار
نگوییم '' وب مستر '' بگوییم : صاحب تار یا تارزن
نگوییم '' ایمیل '' بگوییم : نامه برقی
نگوییم '' ایمیل آدرس '' بگوییم : نشاننامه برقی
نگوییم '' مانیتور '' بگوییم : نمایانه
نگوییم '' كی بورد '' بگوییم : دكمه گاه
نگوییم '' اسكنر '' بگوییم : عكس برگردان
نگوییم '' پرینتر '' بگوییم : چاپانه یا چاپگر
نگوییم '' ماوس '' بگوییم : موش
نگوییم '' دیسك '' بگوییم : گردالی
نگوییم '' سی دی (كامپكت دیسك) '' بگوییم : كامل گردانه یا كاف گاف
نگوییم '' دیسكت '' بگوییم : گردكی
نگوییم '' هارد دیسك '' بگوییم : سخت گردالی
نگوییم '' نوت بوك '' بگوییم : رایانه رو
نگوییم '' لینك '' بگوییم : چسبانك
نگوییم '' مایكروسافت '' بگوییم : كوچك نرم یا نرم بچه
نگوییم '' اكانت '' بگوییم : برات
نگوییم '' ماوس پد '' بگوییم : خرش گاه
نگوییم '' فوتوشاپ '' بگوییم : عكاسخانه
نگوییم '' اینترنت '' بگوییم : جهان شبكه
نگوییم '' اینترانت '' بگوییم : درون شبكه
نگوییم '' اینترنت اكسپلورر '' بگوییم : جهانگرد شبكه
نگوییم '' وب براوزر '' بگوییم : تاریاب
نگوییم '' كرسر '' بگوییم : ریزینه
نگوییم '' بیل گیتس '' بگوییم : حساب دروازه
نگوییم '' هات میل '' بگوییم : داغنامه
کهکشان (کوتاه شده ی کاه کشان)، سیاهچاله، دوتایی؛ خود پارسی اند.
سیاره = گویال
شهاب = نیزک (عرب ها واژه ی پارسی نیزک را به کار می برند، ولی ما واژه ی عربی شهاب را)
سحاب = ولد = زادروز
تولدت مبارک = زادروزت فرخنده/خجسته/همایون ابر
فقط = تنها
نیایش نوگشت سال ( از هرمز پگاه عزیز )
(دعای تحویل سال)
سال نو آمد، سپاس ! ای جاودان
جـــان ما آسوده دار و شـــــادمان
هم خـِرَد افزای و هم مهر و توان
روز نــــو، امـّــید نو بر دل نشـــان
جرم = تنمایه
اژه ی"عکاس" در "عکاسخانه" تازیست.
عکس (فوتو) = فرتور
عکس = وارون
نقاشی = نگاره، نگارگری