روح های پاک! جیب های پوچ! مغزهای پوک!

[Promise]

در زبان انگلیسی، برای یایان مقطع تحصیلی، از واژه Graduate استفاده می کنند از ریشه ی Grad به معنای «پله» و «گام». پایان مقطع تحصیلی به معنای یک گام به پیش یا حرکت به یک پله ی بالاتر است. ما ولی از «فارغ» شدن استفاده میکنیم. تو گویی که زایمانی سخت در کار بوده و اکنون میخواهیم به روند عادی زندگی بازگردیم…
با قیمت بسیار ارزان، برایت پایان نامه می نویسند: تاریخ و علوم سیاسی، مدیریت و اقتصاد، زبان و ادبیات فارسی، مقاله ISI

با قیمتی باورنکردنکی برایت برنامه نویسی میکنند: با هر زبان که بخواهی!


آری. خوشبختانه امکانات در حدی زیاد شده، که میتوانی بی آنکه چیزی از مدیریت بفهمی، مدرکش را دریافت کنی. بی آنکه زبان بدانی، ترجمه کنی. بی آنکه سیاست و اقتصاد بفهمی، مقاله هایی در آن حوزه داشته باشی، آنهم در سطح ژورنال های بین المللی و آی اس آی. کافی است پول داشته باشی آنهم نه زیاد، بلکه به نرخ دانشجویی!

از امروز دیگر به میوه فروش همسایه نمی خندم که آنها که کت و شلوار دارند را «دکتر» و آنها که اسپورت می پوشند را «مهندس» صدا میزند. او جامعه را بهتر می شناسد. حتماً او هم میداند که هزینه ی دکتر و مهندس شدن، گرفتن یک تاکسی به مقصد میدان انقلاب است.

از امروز دیگر، به حسابدار شرکتمان نمیخندم که همیشه میگوید: درسته من دیپلم دارم. اما دیپلم قدیم است! او فرق دیپلم جدید و قدیم را خوب فهمیده است.

از امروز دیگر تعجب نمیکنم که چرا دوستم که کارشناس سخت افزار است – به قول خودش – سوراخ های اطراف لپ تاپ را، با یکدیگر اشتباه میگیرد!

از امروز دیگر میدانم که چرا، یکی از آشنایانم که سمت بالای اقتصادی در یک سازمان دارد، نمیتواند «اصل» و «بهره»ی وامی را که پرداخت میکند، جداگانه محاسبه کند.

از امروز دیگر می دانم که چرا میگوییم: «فارغ التحصیل!»

ما مردمی شده ایم که تقلب میکنیم. دانش معامله میکنیم. عنوان میخریم.

اقتصاد ایرانی، صنعت ایرانی، فرهنگ ایرانی، تاریخ ایرانی، ادبیات ایرانی. همه و همه را میتوانم صفحه ای ۱۵۰۰ تومان بخرم و خوشحال باشم که مدرکم را با کمترین وقت و هزینه گرفته ام. اما فراموش میکنم که در جامعه ای زندگی میکنم که سایر کالاها و خدمات نیز، به احتمال زیاد توسط کسانی به من ارائه میشود که دانش خود را از همین میدان، شاید کمی بالاتر یا پایین تر، خریده اند!
برای من، دیدن تن فروشان و مشتریان آنها، در کنار خیابان ساده تر است تا دیدن مدرک فروشان و مشتریانشان.

چه آنکه، گروه نخست، آنچه می خرند و می فروشند کاملاً شخصی است و گروه دوم، آنچه معامله میکنند و بر باد میدهند، تاریخ و اقتصاد و صنعت و معیشت یک ملت است…
محمد رضا شعبانعلی

[as1050]

متاسفانه این مشکلاتی که گفتین به شدت تو جامعه ما بیداد میکنن اما من فکر میکنم راه رفع این مشکلات اینه که هر شخصی ابتدا رفتار و فرهنگ خودش رو اصلاح کنه تا کم کم روح جمعی جامعه اصلاح بشه وهمه احساس رضایت بکنن
به امید روزهایی که مردم کشور ما هم خودشون رو پیدا کنن و اوضاع این مملکت بهتروبهتربشه نباید ناامید باشیم چون ناامیدی دردی رو دوا نمیکنه

[نوآور]

اگر کمی جامعه تحصیل کردگان دانشگاهی کشورمان را بررسی کنیم، مواردی مثل اینها را می توانیم ببینیم:

_ خانمی که دانش آموخته دانشگاه است، مبالغ هنگفتی پول خانواده را، خرج فالگیر، کف بین و ... می کند.
_ آقای مسئولی که تحصیل کرده دانشکده های علوم انسانی و یا حوزه های علمیه است، به کتب طالع بینی هندی و چینی و ... مجوز نشر می دهد.
_ فرد تحصیل کرده در دانشگاه، وقتی یک متن ساده غیر مرتبط با رشته اش را مطالعه می کند، فورا هنگ می کند!
_ سرانه مطالعه عمومی (غیر درسی) در کشور، در حد ثانیه و دقیقه در سال است.
_ سالهاست بسیاری از نمایندگان تحصیل کرده دانشگاهی در مجلس، دلشان نمی آید برای حمایت از مخترعین و پژوهشگران در شرکتهای دانش بنیان بخش خصوصی، یک ردیف اعتباری موثر از بودجه یا تسهیلات بانکی را اختصاص دهند.(در واقع در دل، اعتقادی به گفته های پر طمطراق خود ندارند) در حالی که دائم جلوی چشمشان، علت توسعه و رفاه را در کشورهای پیشرفته می بینند.
_ افراد ظاهرا با سوادی که مثلا وقتی کسی زنگ می زند و می گوید برای مریضتان، 75000 تا صلوات و 55750 تا الله اکبر بفرست، بدون اینکه بپرسند این اعداد را از کجات در آورده ای؟ بلافاصله شروع می کنند به صلوات فرستادن با استفاده از تجهیزات مدرنی مثل صلوات شمار الکترونیکی!
_ مواجه هستیم با دانشگاههائی که دهها کارشناس تغذیه در سال تربیت می کنند اما در سلف سرویس دانشگاه، هر روز، برنج با روغن جامد به خورد دانشجویان می دهند.
_ مواجه هستیم با دانشگاهی که وقتی یک منبع تغذیه در آزمایشگاه الکترونیک پیشرفته آنها خراب می شود، مدیر گروه برق . الکترونیک دانشگاه، به مغازه تعمیرکاری جنب دانشگاه زنگ می زند!
_ مواجه می شویم با یک تحصیلکرده رشته حسابداری یا امور مالی، که در زندگی شخصی خود، آنقدر بی محابا چک بلا محل کشیده که حالا مجبور است فراری شود!

به کسی بر نخورد اما در واقع ، کشور ما تبدیل شده به:

جنگلی از « تحصیل کردگان شومپت»!

یعنی افرادی که کلی زور زده اند و فقط، همان چند تا کتاب مرتبط با رشته تحصیلی خود را مطالعه کرده اند
تا نمره بیاورند (رشد یک بعدی) و در سایر زمینه های اندیشه، کار و زندگی، یک شومپت ِ به تمام معنا هستند!

[cool]

از اول دبیرستان،از وقتی که تازه شروع کردم به پیدا کردن خودم،
از وقتی که به مفاهیم دقت کردم نه به مقصود معلم که بهم نمره بده،
از همون وقتی که دیگه معدلم بیست نبود و امسال شد 16!!
از همون موقع بود که معلما شروع کردن به بیرون انداختن من از کلاس!!!:))
چون جواب سوالامو نمیدونستن و من یه آدم شر و خرابکار شدم.
تا امروز.
امروز معلم فیزیکمون به خاطر سوالاتم منو از کلاس بیرون ننداخت..
رو به بچه ها کرد و گفت:
ببینید،شما ها فقط درس میخونین و cool فقط فکر میکنه،واسه همینه که همیشه نمره هاش کمه،اما مهم نیست،مهم درک کردنه...مهم درک کردنه....
و من امروز خیلی از خدا ممنونم ،چون بعد از سال ها بهم یه آدمو نشون داد که در توصیفش همین که بگم آدمه(!!!)کافیه...
تمام کلاسمون پر شده از کسایی که روزی 500 تا تست فیزیک و شیمی و ادبیات و...میزنن اما یه دفه از خودشون نمیپرسن نور که ماهیت موجی ذره ای داره یعنی چی؟
هدف مولوی از سرودن مثنوی به اون بلندی چی بوده؟
اصن هدف اون به کنار،ما چرا داریم این شعرا رو میخونیم؟
اصن هدف خود ما چیه؟
من نگرانم واسه آیندشون....
نگرانم...

[Vita]

_ فرد تحصیل کرده در دانشگاه، وقتی یک متن ساده غیر مرتبط با رشته اش را مطالعه می کند، فورا هنگ می کند!

_ افراد ظاهرا با سوادی که مثلا وقتی کسی زنگ می زند و می گوید برای مریضتان، 75000 تا صلوات و 55750 تا الله اکبر بفرست، بدون اینکه بپرسند این اعداد را از کجات در آورده ای؟ بلافاصله شروع می کنند به صلوات فرستادن با استفاده از تجهیزات مدرنی مثل صلوات شمار الکترونیکی!

_ مواجه هستیم با دانشگاههائی که دهها کارشناس تغذیه در سال تربیت می کنند اما در سلف سرویس دانشگاه، هر روز، برنج با روغن جامد به خورد دانشجویان می دهند.

جنگلی از « تحصیل کردگان شومپت»!
یعنی افرادی که کلی زور زده اند و فقط، همان چند تا کتاب مرتبط با رشته تحصیلی خود را مطالعه کرده اند
تا نمره بیاورند (رشد یک بعدی) و در سایر زمینه های اندیشه، کار و زندگی، یک شومپت ِ به تمام معنا هستند!

LIKE

[ماه دریا]

از اول دبیرستان،از وقتی که تازه شروع کردم به پیدا کردن خودم،
از وقتی که به مفاهیم دقت کردم نه به مقصود معلم که بهم نمره بده،
از همون وقتی که دیگه معدلم بیست نبود و امسال شد 16!!
از همون موقع بود که معلما شروع کردن به بیرون انداختن من از کلاس!!!:))
چون جواب سوالامو نمیدونستن و من یه آدم شر و خرابکار شدم.
تا امروز.
امروز معلم فیزیکمون به خاطر سوالاتم منو از کلاس بیرون ننداخت..
رو به بچه ها کرد و گفت:
ببینید،شما ها فقط درس میخونین و cool فقط فکر میکنه،واسه همینه که همیشه نمره هاش کمه،اما مهم نیست،مهم درک کردنه...مهم درک کردنه....
و من امروز خیلی از خدا ممنونم ،چون بعد از سال ها بهم یه آدمو نشون داد که در توصیفش همین که بگم آدمه(!!!)کافیه...
تمام کلاسمون پر شده از کسایی که روزی 500 تا تست فیزیک و شیمی و ادبیات و...میزنن اما یه دفه از خودشون نمیپرسن نور که ماهیت موجی ذره ای داره یعنی چی؟
هدف مولوی از سرودن مثنوی به اون بلندی چی بوده؟
اصن هدف اون به کنار،ما چرا داریم این شعرا رو میخونیم؟
اصن هدف خود ما چیه؟
من نگرانم واسه آیندشون....
نگرانم...

متاسفانه آموزش پرورش کشور ما از دانش آموزان فقط می خواهد فکر کنند، اما هیچ گاه چگونه فکر کردن را یاد نمی دهد.