مشاعره
- anTi-ИeuTЯin0
عضویت : جمعه ۱۳۹۰/۱۱/۷ - ۱۵:۱۵
پست: 774-
سپاس: 239
Re: مشاعره
دلم دیوانه شد تا دیده رویت
ننالم از تووعشق توای گل
ننالم از تووعشق توای گل
[color=#0000BF]خدایا دستم به اسمانت نمی رسد اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن[/color]
Re: مشاعره
لب از ترشح می پاک کن برای خدا
که خاطرم به هزاران گنه مسوس شد
من میدانم که تو کودن نیستی
ولی خود را به کودنی میزنی!!!!
ولی خود را به کودنی میزنی!!!!
- Clever child
نام: محمد
محل اقامت: تهران
عضویت : شنبه ۱۳۹۰/۹/۱۹ - ۲۳:۳۰
پست: 175-
سپاس: 43
- جنسیت:
تماس:
Re: مشاعره
مرا می بینیو هر دم زیادت می کنی دردم
تو را می بینمو میلم زیادت می شود هردم
به سامانم نمی پرسی نمی دانم چه سر داری
به درمانم نمی کوشی نمی دانی مگر دردم
تو را می بینمو میلم زیادت می شود هردم
به سامانم نمی پرسی نمی دانم چه سر داری
به درمانم نمی کوشی نمی دانی مگر دردم
دوری که در او آمدن و رفتن ماست
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,, او را نه نهایت نه بدایت پیداست
کس می نزد دمی درین معنی راست
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,, کین آمدن از کجا و رفتن به کجاست
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,, او را نه نهایت نه بدایت پیداست
کس می نزد دمی درین معنی راست
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,, کین آمدن از کجا و رفتن به کجاست
Re: مشاعره
دراین سحرگاهان که این دشت طلا پوش
سراسر میشود اواز اغوش
سراسر میشود اواز اغوش
[color=#0000BF]خدایا دستم به اسمانت نمی رسد اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن[/color]
- professor.freak
نام: پویان
عضویت : سهشنبه ۱۳۹۰/۴/۲۱ - ۱۶:۰۵
پست: 611-
سپاس: 19
- جنسیت:
تماس:
Re: مشاعره
شرح این قصه مگر شمع برارد به زبان/ور نه پروانه ندارد ز سخن پروایینانوh2o نوشته شده:دراین سحرگاهان که این دشت طلا پوش
سراسر میشود اواز اغوش
زندگی تنها سایه ای گذرا و بازیگری بی نوا است که ساعتی بر صحنه می خرامد و به شور و هیجان می آید و سپس دیگر آوایی به گوش نمی رسد .افسانه ای خشم آلود و پر خروش که ابلهی حکایت می کند و هیچ معنایی ندارد.(مکبث-شکسپیر)
انسان حیوان غمگینی است که فقط اعجاز به هیجان می آوردش ،یا کشتار.(هفت دیوانه -روبرتو آرلت)
انسان حیوان غمگینی است که فقط اعجاز به هیجان می آوردش ،یا کشتار.(هفت دیوانه -روبرتو آرلت)
- Sina Asadi
نام: سینا اسدی
عضویت : سهشنبه ۱۳۹۰/۴/۲۱ - ۱۳:۲۲
پست: 365-
سپاس: 50
- جنسیت:
تماس:
Re: مشاعره
یک روز ز بند عالم آزاد نِیَم
یک دم زدن از وجود خود شاد نیم
یک دم زدن از وجود خود شاد نیم
You know!....the purpose should be somewhere beyond the impossible limits.
- professor.freak
نام: پویان
عضویت : سهشنبه ۱۳۹۰/۴/۲۱ - ۱۶:۰۵
پست: 611-
سپاس: 19
- جنسیت:
تماس:
Re: مشاعره
من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم/محتسب داند که من این کار ها کمتر کنم
زندگی تنها سایه ای گذرا و بازیگری بی نوا است که ساعتی بر صحنه می خرامد و به شور و هیجان می آید و سپس دیگر آوایی به گوش نمی رسد .افسانه ای خشم آلود و پر خروش که ابلهی حکایت می کند و هیچ معنایی ندارد.(مکبث-شکسپیر)
انسان حیوان غمگینی است که فقط اعجاز به هیجان می آوردش ،یا کشتار.(هفت دیوانه -روبرتو آرلت)
انسان حیوان غمگینی است که فقط اعجاز به هیجان می آوردش ،یا کشتار.(هفت دیوانه -روبرتو آرلت)
- Sina Asadi
نام: سینا اسدی
عضویت : سهشنبه ۱۳۹۰/۴/۲۱ - ۱۳:۲۲
پست: 365-
سپاس: 50
- جنسیت:
تماس:
Re: مشاعره
می خور که زمانه دشمنی غدار است
در یافتن روز چنین دشوار است
در یافتن روز چنین دشوار است
You know!....the purpose should be somewhere beyond the impossible limits.
- professor.freak
نام: پویان
عضویت : سهشنبه ۱۳۹۰/۴/۲۱ - ۱۶:۰۵
پست: 611-
سپاس: 19
- جنسیت:
تماس:
Re: مشاعره
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است /ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
زندگی تنها سایه ای گذرا و بازیگری بی نوا است که ساعتی بر صحنه می خرامد و به شور و هیجان می آید و سپس دیگر آوایی به گوش نمی رسد .افسانه ای خشم آلود و پر خروش که ابلهی حکایت می کند و هیچ معنایی ندارد.(مکبث-شکسپیر)
انسان حیوان غمگینی است که فقط اعجاز به هیجان می آوردش ،یا کشتار.(هفت دیوانه -روبرتو آرلت)
انسان حیوان غمگینی است که فقط اعجاز به هیجان می آوردش ،یا کشتار.(هفت دیوانه -روبرتو آرلت)
- Sina Asadi
نام: سینا اسدی
عضویت : سهشنبه ۱۳۹۰/۴/۲۱ - ۱۳:۲۲
پست: 365-
سپاس: 50
- جنسیت:
تماس:
Re: مشاعره
تو غره به آن مشو که می می نخوری
صد لقمه خوری که می غلام است آن را
صد لقمه خوری که می غلام است آن را
You know!....the purpose should be somewhere beyond the impossible limits.
- professor.freak
نام: پویان
عضویت : سهشنبه ۱۳۹۰/۴/۲۱ - ۱۶:۰۵
پست: 611-
سپاس: 19
- جنسیت:
تماس:
Re: مشاعره
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی / دست خود ز جان شستم از برای آزادی
تا مگر بدس آرم دامن وصالش را/میدوم بپای سر در قفای آزادی
تا مگر بدس آرم دامن وصالش را/میدوم بپای سر در قفای آزادی
زندگی تنها سایه ای گذرا و بازیگری بی نوا است که ساعتی بر صحنه می خرامد و به شور و هیجان می آید و سپس دیگر آوایی به گوش نمی رسد .افسانه ای خشم آلود و پر خروش که ابلهی حکایت می کند و هیچ معنایی ندارد.(مکبث-شکسپیر)
انسان حیوان غمگینی است که فقط اعجاز به هیجان می آوردش ،یا کشتار.(هفت دیوانه -روبرتو آرلت)
انسان حیوان غمگینی است که فقط اعجاز به هیجان می آوردش ،یا کشتار.(هفت دیوانه -روبرتو آرلت)
- Sina Asadi
نام: سینا اسدی
عضویت : سهشنبه ۱۳۹۰/۴/۲۱ - ۱۳:۲۲
پست: 365-
سپاس: 50
- جنسیت:
تماس:
Re: مشاعره
یک چند به کودکی به استاد شدیم
یک چندبه استادی خود شاد شیدم
یک چندبه استادی خود شاد شیدم
You know!....the purpose should be somewhere beyond the impossible limits.