مغز و اعصاب
Re: مغز و اعصاب
دستیابی به روش جدیدی برای جلوگیری از وقوع سکته مغزی
استفاده از اسکن اولتراسوند درمان بالقوه جدیدی را برای جلوگیری از وقوع سکته مغزی در بیماران مستعد ابتلا ایجاد کرده است.
به گزارش خبرگزاری مهر، محققان دانشگاه وارویک با استفاده از اسکن اولتراسوند در بیماران مبتلا به عروق کارویتد که در معرض خطر بسیار بالای وقوع سکته مغزی قرار دارند، توانستند راه جدیدی را برای جلوگیری از سکته مغزی کشف کنند.
براساس این گزارش محققان با بهرهگیری از فرآیند اسکن نشان دادند که یکی از داروهای ضد پلاکت به نام تیرومیبان که برای مهار تشکیل لختههای خونی طراحی شده است میتواند میکروآمبولیهایی که داروهایی نظیر آسپرین روی آنها بیاثر شده است را غیرفعال کند.
نتایج حاصل از این گزارش نشان می دهد: قطعات کوچکی از لختههای خون در بیماری عروق کاروتید میتواند به شکل میکروآمبولی، شریانهای مغز را مسدود کرده و منجر به ضعف و اختلال در بیان، از دست دادن بینایی و سایر سندرومهای وابسته به سکته مغزی شود که در این میان استفاده از داروهای استاندارد ضد پلاکت مانند آسیپرین ممکن است نتواند از تشکیل میکروآمبولیهای مغز جلوگیری کند.
نتایج دیگر این مطالعه حاکی است انتخاب عملیات دارویی نجات بخش و مناسب در بیماران مبتلا به عروق کاروتید که با وجود استفاده از درمانهای قدرتمند ضدپلاکتی در معرض وقوع سکته مغزی قرار دارند بسیار مهم است و این یافتهها با ذکر اهمیت آزمایش اولتراسوند استفاده از تیرومیبان را مؤثرتر از داروهای دیگر میداند.
به گفته محققان میزان خطر وقوع سکته مغزی را نمیتوان فقط از طریق ارزیابی شدت عوامل خطر مانند سابقه مصرف سیگار، سابقه فشارخون و کلسترول بالا تخمین زد و البته درخصوص استفاده از درمانهای نجات بخش ضد میکروآمبولی برای ایجاد تعادل بین حفاظت و خطر در گروه افراد مبتلا به تنگیهای عروق کاروتید عروق گردنی که خون را به مغز میرساند همچنان مطالعات بیشتری لازم است.
استفاده از اسکن اولتراسوند درمان بالقوه جدیدی را برای جلوگیری از وقوع سکته مغزی در بیماران مستعد ابتلا ایجاد کرده است.
به گزارش خبرگزاری مهر، محققان دانشگاه وارویک با استفاده از اسکن اولتراسوند در بیماران مبتلا به عروق کارویتد که در معرض خطر بسیار بالای وقوع سکته مغزی قرار دارند، توانستند راه جدیدی را برای جلوگیری از سکته مغزی کشف کنند.
براساس این گزارش محققان با بهرهگیری از فرآیند اسکن نشان دادند که یکی از داروهای ضد پلاکت به نام تیرومیبان که برای مهار تشکیل لختههای خونی طراحی شده است میتواند میکروآمبولیهایی که داروهایی نظیر آسپرین روی آنها بیاثر شده است را غیرفعال کند.
نتایج حاصل از این گزارش نشان می دهد: قطعات کوچکی از لختههای خون در بیماری عروق کاروتید میتواند به شکل میکروآمبولی، شریانهای مغز را مسدود کرده و منجر به ضعف و اختلال در بیان، از دست دادن بینایی و سایر سندرومهای وابسته به سکته مغزی شود که در این میان استفاده از داروهای استاندارد ضد پلاکت مانند آسیپرین ممکن است نتواند از تشکیل میکروآمبولیهای مغز جلوگیری کند.
نتایج دیگر این مطالعه حاکی است انتخاب عملیات دارویی نجات بخش و مناسب در بیماران مبتلا به عروق کاروتید که با وجود استفاده از درمانهای قدرتمند ضدپلاکتی در معرض وقوع سکته مغزی قرار دارند بسیار مهم است و این یافتهها با ذکر اهمیت آزمایش اولتراسوند استفاده از تیرومیبان را مؤثرتر از داروهای دیگر میداند.
به گفته محققان میزان خطر وقوع سکته مغزی را نمیتوان فقط از طریق ارزیابی شدت عوامل خطر مانند سابقه مصرف سیگار، سابقه فشارخون و کلسترول بالا تخمین زد و البته درخصوص استفاده از درمانهای نجات بخش ضد میکروآمبولی برای ایجاد تعادل بین حفاظت و خطر در گروه افراد مبتلا به تنگیهای عروق کاروتید عروق گردنی که خون را به مغز میرساند همچنان مطالعات بیشتری لازم است.
Re: مغز و اعصاب
خاطرات
حالا نه تنها دانشمندان نمی دانند که خاطرات ما چگونه شکل می گیرند بلکه آن ها نمی دانند چگونه آن ها را به خاطر می آوریم و چگونه فراموش شان می کنیم. خاطرات ما انواع مختلفی دارند. ما انسان ها آشغال جمع کن هایی هستیم که اطلاعات مربوط به چگونگی پختن کلوچه ی محبوب مادربزرگ مان تا چگونگی حل معادلات ریاضی مهندسی پیشرفته را به طور صحیح دسته بندی می کنیم. اما چه چیزی مغز را وا می دارد تا این ها را ذخیره کند؟ چه جایی این اطلاعات را قرار می دهد و چرا اطلاعاتی را که ما به آن ها واقعا" احتیاج داریم واقعا" نمی توانیم دوباره به دست آوریم؟
دانشمندان توانسته اند بفهمند که برخی از انواع خاطره ها یا اطلاعات حافظه ای ما کجا ذخیره می شوند. هم چنین آن ها فهمیده اند که چگونه وقتی که این اطلاعات در حال ذخیره شدن هستند، نرون ها شلیک می کنند و سیناپس ها تقویت می شوند. اما آن ها نمی دانند که چه چیزی در نرون ها وجود دارند که خاطره ها و اطلاعات را ذخیره می کنند یا چگونه آن ارتباطات سیناپس وقتی که شما بخواهید یک خاطره را فراموش کنید، منحل می شوند. در سال ۲۰۰۸ نشانه ها و سرنخ هایی یافت شد که ممکن است سرانجام بتواند به ما کمک کند که بتوانیم یخ این پرونده را بشکنیم. در یک تحقیق دانشمندان توانستند بفهمند که نرون هایی که در هنگام به خاطر آوردن یک خاطره فعال شدند، شبیه همان هایی هستند که در هنگام وقوع همان اتفاق (که تبدیل به یک خاطره شده است) شلیک کرده اند. بنابراین وقتی که شما دارید در مورد به یادآوری خاطرات قدیمی صحبت می کنید، واقعا" دارید این کار را انجام می دهید چرا که مغز شما دقیقا" همان عملیات را دارد تکرار می کند. کاری که در اول هم انجام داده بود.
اما اگر دفعه ی اولی هم وجود نداشت، آن وقت چه طور؟ یکی از مشکلات دست یابی به اصل یک خاطره این است که به نظر می رسد گاهی به مغز هم نارو می زنند و آن را گول می زنند. به طور مثال ما اغلب خاطراتی ناصحیح را برای خود ایجاد می کنیم. در ۷ جولای سال ۲۰۰۵، لندن یک سری بمب گذاری را تجربه کرد. یک تحقیق که متعاقب این اتفاقات روی داد نشان می داد که از هر ۱۰ نفر ۴ نفر دارای خاطرات غلطی از این وقایع بودند چرا که ادعا می کردند که یک فیلم تلویزیونی را (که اصلا" وجود خارجی هم نداشت) در مورد آن وقایع دیده اند. اگر ما داریم یک سری چیزهای نامعتبر و غلط را در مغز خود ذخیره می کنیم، آیا حافظه ی ما هیچ گونه مفهومی را برای آن در نظر می گیرد؟ طبق آن چه که متفکران باستانی مثل ارسطو گفته اند ما به خاطره ها و حافظه مان برای پیش بینی و پیش گویی آینده نیاز داریم.
سؤال در مورد آن چیزی که ما تجربه کرده ایم و چگونگی تجربه کردن آن، ما را به سمت معمای حل نشده ی دیگری در مورد مغز هدایت می کند
حالا نه تنها دانشمندان نمی دانند که خاطرات ما چگونه شکل می گیرند بلکه آن ها نمی دانند چگونه آن ها را به خاطر می آوریم و چگونه فراموش شان می کنیم. خاطرات ما انواع مختلفی دارند. ما انسان ها آشغال جمع کن هایی هستیم که اطلاعات مربوط به چگونگی پختن کلوچه ی محبوب مادربزرگ مان تا چگونگی حل معادلات ریاضی مهندسی پیشرفته را به طور صحیح دسته بندی می کنیم. اما چه چیزی مغز را وا می دارد تا این ها را ذخیره کند؟ چه جایی این اطلاعات را قرار می دهد و چرا اطلاعاتی را که ما به آن ها واقعا" احتیاج داریم واقعا" نمی توانیم دوباره به دست آوریم؟
دانشمندان توانسته اند بفهمند که برخی از انواع خاطره ها یا اطلاعات حافظه ای ما کجا ذخیره می شوند. هم چنین آن ها فهمیده اند که چگونه وقتی که این اطلاعات در حال ذخیره شدن هستند، نرون ها شلیک می کنند و سیناپس ها تقویت می شوند. اما آن ها نمی دانند که چه چیزی در نرون ها وجود دارند که خاطره ها و اطلاعات را ذخیره می کنند یا چگونه آن ارتباطات سیناپس وقتی که شما بخواهید یک خاطره را فراموش کنید، منحل می شوند. در سال ۲۰۰۸ نشانه ها و سرنخ هایی یافت شد که ممکن است سرانجام بتواند به ما کمک کند که بتوانیم یخ این پرونده را بشکنیم. در یک تحقیق دانشمندان توانستند بفهمند که نرون هایی که در هنگام به خاطر آوردن یک خاطره فعال شدند، شبیه همان هایی هستند که در هنگام وقوع همان اتفاق (که تبدیل به یک خاطره شده است) شلیک کرده اند. بنابراین وقتی که شما دارید در مورد به یادآوری خاطرات قدیمی صحبت می کنید، واقعا" دارید این کار را انجام می دهید چرا که مغز شما دقیقا" همان عملیات را دارد تکرار می کند. کاری که در اول هم انجام داده بود.
اما اگر دفعه ی اولی هم وجود نداشت، آن وقت چه طور؟ یکی از مشکلات دست یابی به اصل یک خاطره این است که به نظر می رسد گاهی به مغز هم نارو می زنند و آن را گول می زنند. به طور مثال ما اغلب خاطراتی ناصحیح را برای خود ایجاد می کنیم. در ۷ جولای سال ۲۰۰۵، لندن یک سری بمب گذاری را تجربه کرد. یک تحقیق که متعاقب این اتفاقات روی داد نشان می داد که از هر ۱۰ نفر ۴ نفر دارای خاطرات غلطی از این وقایع بودند چرا که ادعا می کردند که یک فیلم تلویزیونی را (که اصلا" وجود خارجی هم نداشت) در مورد آن وقایع دیده اند. اگر ما داریم یک سری چیزهای نامعتبر و غلط را در مغز خود ذخیره می کنیم، آیا حافظه ی ما هیچ گونه مفهومی را برای آن در نظر می گیرد؟ طبق آن چه که متفکران باستانی مثل ارسطو گفته اند ما به خاطره ها و حافظه مان برای پیش بینی و پیش گویی آینده نیاز داریم.
سؤال در مورد آن چیزی که ما تجربه کرده ایم و چگونگی تجربه کردن آن، ما را به سمت معمای حل نشده ی دیگری در مورد مغز هدایت می کند
شاخ نیستم چون گاو نیستم..
خاص نیستم چون عقده ای نیستم...
یه ادمم که خیلیا نیستن..
من همین هستم که هستم!
Re: مغز و اعصاب
هیدروسفالی
هیدروسفالی در پزشکی به وضعیتی گفته میشود که مایع مغزی-نخاعی تولید شده در شبکه کورویید بیش از اندازه در بطنهای مغزی و دیگر حفرههای مغز انباشته گردد و منجر به افزایش حجم آنها شود. این افزایش حجم اشغال شده توسط مایع در سیستم عصبی مرکزی و بویژه مغز میتواند ناشی از اختلال در توزیع٬ تشکیل٬ جریان یا جذب مایع مغزی-نخاعی باشد و پیآمد آن افزایش فشار درون جمجمه و آسیبهای مغزی و حتا مرگ است. هیدروسفالی در کودکان زیر دو سال بهخاطر باز بودن سوتورهای کرانیکال(درزهای استخوان جمجمه) منجربه بزرگ شدن غیرطبیعی در جمجمه(بالای سر) شده ولی در بزرگسالان با اختلال در راه رفتن و حافظه نمود میابد. هیدروسفالی در کودکان بیشتر بعلت ناهنجاری مادرزادی تنگی در مجرای مغزی(سیلویوس) مادرزادی یا خونریزی و عفونت نوزادی داخل بطنی پدید میآید. بزرگ شدن بالای سر همراهبا نازک شدن استخوانهای جمجمه جدا شدن سوتورها و در موارد پیشرفتهتر آتروفی اوپتیک و اختلال در حرکت چشمها و مشکل در تعادل و راه رفتن کودک٬ دیده میشود.
نشانه ها و علامت ها
علائم در سنین مختلف متفاوت است در شیرخواران به صورت افزایش سریع در اندازه دور سر یا بزرگ شدن غیر طبیعی اندازه سر باشد. در کودکان و بالغین شامل علایم افزایش فشار درونجمجمه مانند سردرد٬ استفراغ٬ تهوع٬ انحراف چشمها به پایین٬ اختلال در تعادل٬ عدم هماهنگی اختلال در شناخت٬ کاهش حافظه٬ خوابآلودگی و یا کما میباشد.علائم بالینی در هیدروسفالی با مقدار مزمن شدن تفاوت میابد. دیلاتاسیون و گشادی نوع حاد بطنی بیشتر خودرا با علائم غیراختصاصی و علائم افزایش فشار درونجمجمهای نشان میدهد
هیدروسفالی در پزشکی به وضعیتی گفته میشود که مایع مغزی-نخاعی تولید شده در شبکه کورویید بیش از اندازه در بطنهای مغزی و دیگر حفرههای مغز انباشته گردد و منجر به افزایش حجم آنها شود. این افزایش حجم اشغال شده توسط مایع در سیستم عصبی مرکزی و بویژه مغز میتواند ناشی از اختلال در توزیع٬ تشکیل٬ جریان یا جذب مایع مغزی-نخاعی باشد و پیآمد آن افزایش فشار درون جمجمه و آسیبهای مغزی و حتا مرگ است. هیدروسفالی در کودکان زیر دو سال بهخاطر باز بودن سوتورهای کرانیکال(درزهای استخوان جمجمه) منجربه بزرگ شدن غیرطبیعی در جمجمه(بالای سر) شده ولی در بزرگسالان با اختلال در راه رفتن و حافظه نمود میابد. هیدروسفالی در کودکان بیشتر بعلت ناهنجاری مادرزادی تنگی در مجرای مغزی(سیلویوس) مادرزادی یا خونریزی و عفونت نوزادی داخل بطنی پدید میآید. بزرگ شدن بالای سر همراهبا نازک شدن استخوانهای جمجمه جدا شدن سوتورها و در موارد پیشرفتهتر آتروفی اوپتیک و اختلال در حرکت چشمها و مشکل در تعادل و راه رفتن کودک٬ دیده میشود.
نشانه ها و علامت ها
علائم در سنین مختلف متفاوت است در شیرخواران به صورت افزایش سریع در اندازه دور سر یا بزرگ شدن غیر طبیعی اندازه سر باشد. در کودکان و بالغین شامل علایم افزایش فشار درونجمجمه مانند سردرد٬ استفراغ٬ تهوع٬ انحراف چشمها به پایین٬ اختلال در تعادل٬ عدم هماهنگی اختلال در شناخت٬ کاهش حافظه٬ خوابآلودگی و یا کما میباشد.علائم بالینی در هیدروسفالی با مقدار مزمن شدن تفاوت میابد. دیلاتاسیون و گشادی نوع حاد بطنی بیشتر خودرا با علائم غیراختصاصی و علائم افزایش فشار درونجمجمهای نشان میدهد
شاخ نیستم چون گاو نیستم..
خاص نیستم چون عقده ای نیستم...
یه ادمم که خیلیا نیستن..
من همین هستم که هستم!
Re: مغز و اعصاب
مغز انسان به عنوان مرکز سیستم عصبی یکی از پیچیده ترین بخشهای بدن انسان است که شاید به جرات بتوان گفت این اندام تا کنون بیشترین اسرار بیولوژیکی بدن انسان را در خود نهفته و دانشمندان برای درک بسیاری از این اسرار همچنان در حال مطالعه و توسعه ابزارهای جدید مطالعاتی هستند.
شبکه بی بی سی در سری برنامه های خود با عنوان “درون بدن انسان” بر روی این اندام تمرکز کرده و حقایق شگفت انگیزی را از مغز تودرتوی انسان آشکار کرده است:
• مغز انسان به اندازه ای پیچیده است که بالغ شدن آن ۲۰ سال زمان خواهد برد.
• جنین انسان درون رحم می تواند در هر ثانیه هشت هزار سلول جدید به وجود بیاورد.
• در لحظه ای که انسان متولد می شود، تمامی سلولهایی که برای یک عمر زندگی به آنها نیاز دارد را در اختیار دارد.
• مغز انسان پیچیده ترین پدیده ای است که تا کنون در جهان هستی شناسایی شده است.
• نوزادان می توانند پس از گذشت چند ساعت از زمان تولد خود، صورت مادرشان را شناسایی کنند.
• جنین درون رحم از قدرت بینایی برخوردار است اما همه چیز را سیاه و سفید می بیند، چشم جنین به اندازه ای حساس است که می تواند نور به شدت ضعیفی که از میان شکم مادر به درون نفوذ می کند را ببیند.
• انسان در دقیقه ۲۰ بار پلک می زند که هر پلک زدن نیم ثانیه زمان نیاز دارد. با روی هم گذاشتن این دقایق می توان گفت انسانها یک ساعت در روز را در تاریکی سر می کنند.
• هر سلول مغزی با سلول مغزی دیگر در حدود ۱۰ هزار اتصال برقرار می کند.
• فراگرفتن حفظ تعادل و سازگار کردن اندامهای بدن با یکدیگر به اندازه ای پیچیده است که تعداد سلولهای موجود در مناطقی از مغز که به این کار اختصاص دارد، برابر مابقی سلولهای باقیمانده در دیگر نواحی از مغز است.
• غواصان جوان در تایلند به مردمکهای چشمهای خود یاد داده اند تا در زیر آب برای تمرکز بر روی اجسام به جای بزرگتر شدن، منقبض شوند. همه کودکان می توانند این مهارت را از سنین بسیار کوچکی بیاموزند
شبکه بی بی سی در سری برنامه های خود با عنوان “درون بدن انسان” بر روی این اندام تمرکز کرده و حقایق شگفت انگیزی را از مغز تودرتوی انسان آشکار کرده است:
• مغز انسان به اندازه ای پیچیده است که بالغ شدن آن ۲۰ سال زمان خواهد برد.
• جنین انسان درون رحم می تواند در هر ثانیه هشت هزار سلول جدید به وجود بیاورد.
• در لحظه ای که انسان متولد می شود، تمامی سلولهایی که برای یک عمر زندگی به آنها نیاز دارد را در اختیار دارد.
• مغز انسان پیچیده ترین پدیده ای است که تا کنون در جهان هستی شناسایی شده است.
• نوزادان می توانند پس از گذشت چند ساعت از زمان تولد خود، صورت مادرشان را شناسایی کنند.
• جنین درون رحم از قدرت بینایی برخوردار است اما همه چیز را سیاه و سفید می بیند، چشم جنین به اندازه ای حساس است که می تواند نور به شدت ضعیفی که از میان شکم مادر به درون نفوذ می کند را ببیند.
• انسان در دقیقه ۲۰ بار پلک می زند که هر پلک زدن نیم ثانیه زمان نیاز دارد. با روی هم گذاشتن این دقایق می توان گفت انسانها یک ساعت در روز را در تاریکی سر می کنند.
• هر سلول مغزی با سلول مغزی دیگر در حدود ۱۰ هزار اتصال برقرار می کند.
• فراگرفتن حفظ تعادل و سازگار کردن اندامهای بدن با یکدیگر به اندازه ای پیچیده است که تعداد سلولهای موجود در مناطقی از مغز که به این کار اختصاص دارد، برابر مابقی سلولهای باقیمانده در دیگر نواحی از مغز است.
• غواصان جوان در تایلند به مردمکهای چشمهای خود یاد داده اند تا در زیر آب برای تمرکز بر روی اجسام به جای بزرگتر شدن، منقبض شوند. همه کودکان می توانند این مهارت را از سنین بسیار کوچکی بیاموزند
شاخ نیستم چون گاو نیستم..
خاص نیستم چون عقده ای نیستم...
یه ادمم که خیلیا نیستن..
من همین هستم که هستم!
Re: مغز و اعصاب
اختلال دوقطبی
اختلال دوقطبی (یا شیدایی - افسردگی) نوعی اختلال خلقی و یک بیماری روانی است. افراد مبتلا به این بیماری دچار تغییرات شدید خلق میشوند. اختلال دو قطبی به صورت معمول در آخر دوره نوجوانی یا اوائل دوره بزرگسالی تظاهر پیدا میکند. این بیماری انواع مختلفی دارد که مهمترین انواع آن اختلال دوقطبی نوع یک و اختلال دو قطبی نوع دو است. تفاوت این دو اختلال در وجود دوره شیدایی است؛ در نوع یک این حالت اتفاق میافتد ولی در نوع دو فرم خفیفتری از آن که هیپومانیا یا نیمه-شیدایی است، بروز میکند. شروع بیماری معمولاً با دورهای از افسردگی میباشد و پس از یک یا چند دوره از افسردگی، دوره شیدایی بارز میشود. در تعداد کمتری از بیماران شروع بیماری با دوره شیدایی یا نیمه-شیدایی است.
دورههای شیدایی از چند روز تا چند ماه به طول میانجامند و معمولاً شدت آنها باعث میشود که بیمار نیازمند درمان جدی به صورت بستری یا همراه با مراقبت زیاد باشد. با فروکش کردن علایم، به خصوص در اوایل سیر بیماری، معمولاً فرد به وضعیت قبل از بیماری خود برمیگردد و به همین دلیل بسیاری از بیماران یا خانوادههای آنان تصور میکنند بیماری کاملاً ریشه کن شده و دیگر نیازی به ادامه درمان وجود ندارد. بنابراین درمان خود را قطع میکنند. اما قطع زودهنگام درمان خطر برگشت بیماری را بسیار افزایش میدهد و باعث میشود که بیماری در فاصله چند ماه عود کند.
برخی از علایم ونشانههای این بیماری شامل موارد زیر میشود[۱]
بیقراری، افزایش انرﮊی و میزان فعالیت
خلق خیلی بالا واحساس نشاط شدید همراه با احساس خودبزرگبینی
تحریک پذیری مفرط
صحبت کردن بیوقفه، مسابقه افکار، پریدن از موضوعی به موضوع دیگر با سرعت خیلی زیاد
عدم توانائی برای تمرکز، حواسپرتی
کاهش نیاز به خواب
اعتقادات غیر واقعی در مورد توانمندیها و قدرت فرد
قضاوت ضعیف
ولخرجی
رفتار متفاوت از حالت معمول که مدتی طولانی ادامه داشتهاست
افزایش تمایلات جنسی
نشان دادن حرکات و تصمیم های ضد و نقیض از خود
سوء مصرف داروها و مواد مخدر، الکل و داروهای محرک
رفتارهای اغواگرانه، مداخله جویانه، و پرخاشگرانه
اختلال دوقطبی (یا شیدایی - افسردگی) نوعی اختلال خلقی و یک بیماری روانی است. افراد مبتلا به این بیماری دچار تغییرات شدید خلق میشوند. اختلال دو قطبی به صورت معمول در آخر دوره نوجوانی یا اوائل دوره بزرگسالی تظاهر پیدا میکند. این بیماری انواع مختلفی دارد که مهمترین انواع آن اختلال دوقطبی نوع یک و اختلال دو قطبی نوع دو است. تفاوت این دو اختلال در وجود دوره شیدایی است؛ در نوع یک این حالت اتفاق میافتد ولی در نوع دو فرم خفیفتری از آن که هیپومانیا یا نیمه-شیدایی است، بروز میکند. شروع بیماری معمولاً با دورهای از افسردگی میباشد و پس از یک یا چند دوره از افسردگی، دوره شیدایی بارز میشود. در تعداد کمتری از بیماران شروع بیماری با دوره شیدایی یا نیمه-شیدایی است.
دورههای شیدایی از چند روز تا چند ماه به طول میانجامند و معمولاً شدت آنها باعث میشود که بیمار نیازمند درمان جدی به صورت بستری یا همراه با مراقبت زیاد باشد. با فروکش کردن علایم، به خصوص در اوایل سیر بیماری، معمولاً فرد به وضعیت قبل از بیماری خود برمیگردد و به همین دلیل بسیاری از بیماران یا خانوادههای آنان تصور میکنند بیماری کاملاً ریشه کن شده و دیگر نیازی به ادامه درمان وجود ندارد. بنابراین درمان خود را قطع میکنند. اما قطع زودهنگام درمان خطر برگشت بیماری را بسیار افزایش میدهد و باعث میشود که بیماری در فاصله چند ماه عود کند.
برخی از علایم ونشانههای این بیماری شامل موارد زیر میشود[۱]
بیقراری، افزایش انرﮊی و میزان فعالیت
خلق خیلی بالا واحساس نشاط شدید همراه با احساس خودبزرگبینی
تحریک پذیری مفرط
صحبت کردن بیوقفه، مسابقه افکار، پریدن از موضوعی به موضوع دیگر با سرعت خیلی زیاد
عدم توانائی برای تمرکز، حواسپرتی
کاهش نیاز به خواب
اعتقادات غیر واقعی در مورد توانمندیها و قدرت فرد
قضاوت ضعیف
ولخرجی
رفتار متفاوت از حالت معمول که مدتی طولانی ادامه داشتهاست
افزایش تمایلات جنسی
نشان دادن حرکات و تصمیم های ضد و نقیض از خود
سوء مصرف داروها و مواد مخدر، الکل و داروهای محرک
رفتارهای اغواگرانه، مداخله جویانه، و پرخاشگرانه
شاخ نیستم چون گاو نیستم..
خاص نیستم چون عقده ای نیستم...
یه ادمم که خیلیا نیستن..
من همین هستم که هستم!
Re: مغز و اعصاب
استاد ما میگفت آدمای دوقطبی تو فاز مانیاک(سرخوشی) زن میگیرن ، تو فاز افسردگی طلاق میدن!الاباما نوشته شده:اختلال دوقطبی
Re: مغز و اعصاب
اولین جراحی مغز و اعصاب
شما دسترسی جهت مشاهده فایل پیوست این پست را ندارید.
شاخ نیستم چون گاو نیستم..
خاص نیستم چون عقده ای نیستم...
یه ادمم که خیلیا نیستن..
من همین هستم که هستم!
Re: مغز و اعصاب
هاروی کوشینگ، پدر جراحی مغز و اعصاب مدرن
نام بسیاری از بیماریها و اختلالات پزشکی، در واقع همان نام پزشک کشفکننده بیماری است. غالبا ما بیتفاوت از کنار این نامها عبور میکنیم و فراموش میکنیم که در ورای این اسم و اصطلاح، پزشکی وجود داشته که سالهای زیادی از عمر خود را وقف مطالعه بیماری و پیدا کردن درمانی برای آن کرده است.
هر پزشکی با بیماری کوشینگ آشناست، ولی شاید کمتر به این مسئله فکر کرده باشد که این بیماری که در نتیجه ازدیاد هومون کورتیزول در بدن ایجاد میشود، به چه دلیل این نام را گرفته است.
هاروی ویلیام کوشینگ در هشتم آوریل سال ۱۸۶۹ در کلیولند اوهایو به دنیا آمد، پدر او پزشک بود و او کوچکترین فرزند در میان ۱۰ خواهر و برادرش بود. او در سال ۱۸۹۵، از دانشکده پزشکی هاروارد فارغالتحصیل شد و زیر نظر جراح مشهوری بهنام «ویلیام استیورات هالستد»، در بیمارستان جان هاپکینز جراحی آموخت.
هاروی کوشینگ را پدر جراحی مغز و اعصاب مدرن میدانند. وی در سالهای اولیه قرن بیستم سعی کرد شیوهها و ابزارهایی برای جراحی مغز به وجود آورد، در نتیجه مساعی او بود که رشتهای به نام جراحی مغز و اعصاب به وجود آمد.
قبل از کوشینگ، تومورهای مغز اغلب غیرقابل عمل در نظر گرفته میشدند و آمار مرگ و میر بیمارانی که در طی اعمال جراحی، جمجمه آنها باز میشد، حدود ۹۰ درصد بود. ولی اقدامات کوشینگ میزان مرگ و میر کلی در طی اعمال جراحی مغز را به کمتر از ۱۰ درصد رساند. کوشینگ تا زمان بازنشستگی در سال ۱۹۳۷، دوهزار تومور مغز را برداشت.
کوشینگ، پزشک پیشگامی بود که از ابداع شیوههای جدید به منظور رسیدن به اهدافش، واهمهای نداشت. دلیل اصلی بالا بودن میزان مرگ بیماران قبل از کوشنگ، از دست دادن خون زیاد حین عمل بود. مغز، حدود ۶۰۰ کیلومتر عروق خونی دارد و بنابراین خونریزی از آن در صورت عدم استفاده از شیوههای مناسب اجتنابناپذیر است. کوشینگ با استفاده از سیمهایی که در منزل داشت، قلابهایی درست کرده بود که میتوانست با فشردن آنها در هنگام خونریزی، مقدار خونریزی را کم کند.
کوشینگ از گیرهها یا کلمپهای شریانی برای کم کردن خونریزی استفاده میکرد. او در سال ۱۹۱۱ نخستین کلیپ شریانی را درست کرد که به گیره نقرهای یا گیره کوشینگ موسوم شد. البته کوشینگ فرصت نکرد که از این کلیپها استفاده کند، نخستین بار «والتر دندی» یکی از دانشجویان او در سال ۱۹۳۷ از این کلیپها در طی جراحی یک آنوریسم استفاده کرد.
کوشینگ جزو نخستین پزشکانی بود که از اشعه ایکس برای بررسی تومورهای مغزی بهره میبرد، او همچنین از تحریکات الکتریکی برای بررسی قشر حسی مغز استفاده میکرد.
بیماری کوشینگ: کوشینگ در سال ۱۹۱۲، پژوهشی در مورد یکی از بیماریهای غده هیوفیز به نام سندرم polyglandular انجام داد. وی نتایج این تحقیق را در سال ۱۹۳۲ در مقالهای با عنوان «آدنومای بازوفیل غده هیوفیز و تظاهرات بالینی بازوفیلیسم هیپوفیز» منتشر کرد.
بسیاری کوشینگ را بزرگترین جراح مغز قرن بیستم میدانند، اما کوشینگ فقط پزشکی نمیکرد، بلکه نویسنده خوبی هم محسوب میشد. زمانی که او در دانشکده پزشکی جان هاپکینز بود، با «سر ویلیام اوسلر» -پدر پزشکی مدرن- آشنا شد، بیوگرافیای که او در مورد اوسلر نوشت باعث شد که در سال ۱۹۲۶، جایزه پولیتزر به او اهدا شود.
کوشینگ به تاریخ پزشکی هم علاقمند بود و کلکسیونی از کتابهای تاریخی پزشکی داشت. او به خصوص به کارهای یک آناتومیست و پزشک بلژیکی به نام «آندرهآس واسلیوس» علاقمند بود.
در هفتم اکتیر سال ۱۹۳۹، در زمانی که کوشینگ یکی از کتابهای قطور واسلیوس را بلند کرده بود تا مشغول تحقیق روی طراحیهای او شود، دچار سکته قلبی شد و درگذشت.
نام بسیاری از بیماریها و اختلالات پزشکی، در واقع همان نام پزشک کشفکننده بیماری است. غالبا ما بیتفاوت از کنار این نامها عبور میکنیم و فراموش میکنیم که در ورای این اسم و اصطلاح، پزشکی وجود داشته که سالهای زیادی از عمر خود را وقف مطالعه بیماری و پیدا کردن درمانی برای آن کرده است.
هر پزشکی با بیماری کوشینگ آشناست، ولی شاید کمتر به این مسئله فکر کرده باشد که این بیماری که در نتیجه ازدیاد هومون کورتیزول در بدن ایجاد میشود، به چه دلیل این نام را گرفته است.
هاروی ویلیام کوشینگ در هشتم آوریل سال ۱۸۶۹ در کلیولند اوهایو به دنیا آمد، پدر او پزشک بود و او کوچکترین فرزند در میان ۱۰ خواهر و برادرش بود. او در سال ۱۸۹۵، از دانشکده پزشکی هاروارد فارغالتحصیل شد و زیر نظر جراح مشهوری بهنام «ویلیام استیورات هالستد»، در بیمارستان جان هاپکینز جراحی آموخت.
هاروی کوشینگ را پدر جراحی مغز و اعصاب مدرن میدانند. وی در سالهای اولیه قرن بیستم سعی کرد شیوهها و ابزارهایی برای جراحی مغز به وجود آورد، در نتیجه مساعی او بود که رشتهای به نام جراحی مغز و اعصاب به وجود آمد.
قبل از کوشینگ، تومورهای مغز اغلب غیرقابل عمل در نظر گرفته میشدند و آمار مرگ و میر بیمارانی که در طی اعمال جراحی، جمجمه آنها باز میشد، حدود ۹۰ درصد بود. ولی اقدامات کوشینگ میزان مرگ و میر کلی در طی اعمال جراحی مغز را به کمتر از ۱۰ درصد رساند. کوشینگ تا زمان بازنشستگی در سال ۱۹۳۷، دوهزار تومور مغز را برداشت.
کوشینگ، پزشک پیشگامی بود که از ابداع شیوههای جدید به منظور رسیدن به اهدافش، واهمهای نداشت. دلیل اصلی بالا بودن میزان مرگ بیماران قبل از کوشنگ، از دست دادن خون زیاد حین عمل بود. مغز، حدود ۶۰۰ کیلومتر عروق خونی دارد و بنابراین خونریزی از آن در صورت عدم استفاده از شیوههای مناسب اجتنابناپذیر است. کوشینگ با استفاده از سیمهایی که در منزل داشت، قلابهایی درست کرده بود که میتوانست با فشردن آنها در هنگام خونریزی، مقدار خونریزی را کم کند.
کوشینگ از گیرهها یا کلمپهای شریانی برای کم کردن خونریزی استفاده میکرد. او در سال ۱۹۱۱ نخستین کلیپ شریانی را درست کرد که به گیره نقرهای یا گیره کوشینگ موسوم شد. البته کوشینگ فرصت نکرد که از این کلیپها استفاده کند، نخستین بار «والتر دندی» یکی از دانشجویان او در سال ۱۹۳۷ از این کلیپها در طی جراحی یک آنوریسم استفاده کرد.
کوشینگ جزو نخستین پزشکانی بود که از اشعه ایکس برای بررسی تومورهای مغزی بهره میبرد، او همچنین از تحریکات الکتریکی برای بررسی قشر حسی مغز استفاده میکرد.
بیماری کوشینگ: کوشینگ در سال ۱۹۱۲، پژوهشی در مورد یکی از بیماریهای غده هیوفیز به نام سندرم polyglandular انجام داد. وی نتایج این تحقیق را در سال ۱۹۳۲ در مقالهای با عنوان «آدنومای بازوفیل غده هیوفیز و تظاهرات بالینی بازوفیلیسم هیپوفیز» منتشر کرد.
بسیاری کوشینگ را بزرگترین جراح مغز قرن بیستم میدانند، اما کوشینگ فقط پزشکی نمیکرد، بلکه نویسنده خوبی هم محسوب میشد. زمانی که او در دانشکده پزشکی جان هاپکینز بود، با «سر ویلیام اوسلر» -پدر پزشکی مدرن- آشنا شد، بیوگرافیای که او در مورد اوسلر نوشت باعث شد که در سال ۱۹۲۶، جایزه پولیتزر به او اهدا شود.
کوشینگ به تاریخ پزشکی هم علاقمند بود و کلکسیونی از کتابهای تاریخی پزشکی داشت. او به خصوص به کارهای یک آناتومیست و پزشک بلژیکی به نام «آندرهآس واسلیوس» علاقمند بود.
در هفتم اکتیر سال ۱۹۳۹، در زمانی که کوشینگ یکی از کتابهای قطور واسلیوس را بلند کرده بود تا مشغول تحقیق روی طراحیهای او شود، دچار سکته قلبی شد و درگذشت.
شاخ نیستم چون گاو نیستم..
خاص نیستم چون عقده ای نیستم...
یه ادمم که خیلیا نیستن..
من همین هستم که هستم!
Re: مغز و اعصاب
شما دسترسی جهت مشاهده فایل پیوست این پست را ندارید.
شاخ نیستم چون گاو نیستم..
خاص نیستم چون عقده ای نیستم...
یه ادمم که خیلیا نیستن..
من همین هستم که هستم!
Re: مغز و اعصاب
مرگ مغزی چیست ؟
در طول سه دهة گذشته نظریه های گوناگونی درمورد مرگ مغزی ارائه شده که مسلماً در کشور ما نیز نقطه نظرات فرهنگی ،مذهبی و عاطفی وجود داشته که همه محترم هستند . در حدود یکصد سال پیش پزشکان متوجه وجود بیمارانی شدند که قلبشان پس از « ایست تنفسی » تا مدت زمانی به ضربان خود ادامه می داد . آنها قادر بودند با وسایل اولیة خود به تنفس این بیمارا ن کمک کنند . از جملة این دانشمندان می توان « هورسلی» را نام برد .
« هاروی کوشینگ» در سال ۱۹۰۲ موردی را در باره بیماری گزارش کرد که در اثر ازدیاد فشار داخل جمجمه ، به خاطر غدة مغزی ، دچار ایست تنفسی شده بود ولی قلب او تا ۲۳ ساعت بعد به ضربان خود ادامه داد . « مولارت» در سال ۱۹۵۹ بیماری را که مدتها با تنفس مصنوعی زنده نگهداشته بود کالبد شکافی کرد و متوجه شد که در مغز او مناطق وسیعی از انهدام سلولی و ورم مغزی وجود دارند .
در حقیقت بخش های مراقبت های ویژه در ریشه گرفتن مفهوم مرگ مغزی نقش مهمی را بازی کردند ، زیرا که با داشتن تکنولوژی تنفس مصنوعی قادر شدند بیماران را ، به ظاهر ، تا مدتی زنده نگهدارند .
از سالهای ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۲ به تدریج معیارهای کنونی مرگ مغزی در دانشگاه هاروارد و انستیتوی ملّی بهداشت آمریکا مشخص شدند ، ولی تا دهة هشتاد محرز نشده بود که چقدر از شبکیة پیچیدة عصبی بایستی از بین رفته باشد تا بتوان عنوان « مرگ مغزی» را به آن اطلاق کرد .هنوز هم مسئله به طور کامل مورد قبول واقع نشده است .
مثلاً پژوهشگرانی هستند که میل دارند بیمارانی را که « وظایف عالی» مغز را از دست داده اند جزءافرادی بیاورند که درحقیقت مرده اند . این بیماران شعور ،عقل ، تکلم …..خود را از دست داده اند و با سلسلة اعصاب نباتی زندگی می کنند . اما این پژوهشگران با مخالفت های شدید اخلاقی و فرهنگی روبرو هستند .
پس باید گفت که در مرگ مغزی « هوشیاری» بیمار تبدیل به اغماء شده و « وظایف عالی» مغز نیز برای همیشه ناپدید شده اند . دراصل ، « سطح هوشیاری» توسط ساختمان مشبک ساقة مغز و « وظایف عالی» مغز توسط نیمکره تعیین می شوند .
مغز از چند قسمت تشکیل شده است
١- قشر مغز
این قسمت بزرگترین قسمت تشکیل دهنده مغز است. قشر مغز از دو نیمکره راست و چپ تشکیل شده است. نیمکره ها مسؤل فعالیتهای اختصاصی میباشند. بطور مثال تکلم – تفکر – محاسبات – درک فضایی اشیاء و عواطف و احساسات شنیدن – بینایی – شناخت و غیره
٢- ساقه مغز
این قسمت شامل مغز میانی, پل و بصل النخاع میباشد. انجام اکثر اعمال خاص کنترلی بدن بر عهده ساقه مغز است: کنترل تنفس – کنترل دستگاه قلب و عروق – کنترل اعمال گوارشی – تعادل و غیره ساقه مغز دستورات و پیامهای هدایت بدن را که از قشر مغز میاید به سراسر بدن گسیل میدهد
مرگ مغزی
مرگ مغزی عبارتست از قطع تمامی فعالیتهای مغزی و ساقه مغزی بطور همزمان. فرد مبتلا به مرگ مغزی در واقع شخصی است که بعلت آسیب گسترده به مغز قادر به ایجاد ارتباط با محیط پیرامونش نبوده ، نمیتواند صحبت کند ، نمی بیند ، به تحریکات دردناک پاسخ نمیدهد. فرد مبتلا به مرگ مغزی قادر به تنفس خودبخودی هم نمی باشد. این فرد علیرغم آنکه ضربان قلب دارد وقتی امواج مغزی وی را ثبت کنیم هیچ موج قابل ثبتی ندارد. ضربان قلب وی به کمک دستگاه تنفس مصنوعی و اقدامات نگهدارنده ادامه می یابد تا اعضای اهدایی جهت پیوند در شرایط مطلوب حفظ شوند
مرگ مغزی عبارتست از قطع غیرقابل برگشت کلیه فعالیتهای مغزی کورتیکال – ساب کورتیکال و ساقه مغزی بطور همزمان منطبق با شرایط و مشخصه های بالینی و پاراکلینیک عنوان شده در بندهای مرتبط با رعایت تبصره های ملحوظ
تعریف تشریحی
آسیب و تخریب غیر قابل جبران به نیمکره ها و ساقة مغز را مرگ مغزی گویند .
تعریف فیزیولوژیک
محو کامل تظاهرات فیزیولوژیک قشر خاکستری و هسته های قاعدة مغز و همچنین ساختمان مشبک و سایر اجزاء ساقة مغز به عنوان مرگ مغزی تلقی می شود .
تظاهرات بالینی
شخص بیمار ظاهراً خواب بوده ولی در اصل در وضعیّت اغماست و به هیچ وسیله یا تحریک درد آور نمی توان با او تماس دهنی برقرار کرده و یا حتی تظاهرات انفعالی در او مشاهده کرد .
روش هائی که معمولاً برای تماس ذهنی با بیمار در حال اغماء مورد استفاده قرار می گیرند عبارتند از : حرف زدن با او ، تکان دادن بدن او و یا فشارآور روی ناخن او وارد کردن .
مرگ مغزی چه تفاوتی با اغما (کوما) دارد؟
به گزارش خبرنگار سایت پزشکان بدون مرز ، اغما کاهش اعمال مغز است. در اغما احتمال برگشت هوشیاری وجود دارد، ولی مرگ مغزی ، فقدان برگشت ناپذیر همه فعالیتهای مغز است و شانسی برای بهبود ی بعد از مرگ مغزی وجود ندارد. در حالت اغما شخص ممکن است برای مدت طولانی زنده بماند و زندگی نباتی پیدا کند، ولی در مرگ مغزی ، فرد حتماً بعد از چند ساعت یا نهایتاً چند روز فوت خواهد کرد.
چرا فرد دچار مرگ مغزی هنوز قلبش می تپد؟
قلب بدلیل خودکار بودن در صورت داشتن اکسیژن تا مدتی به کار خود ادامه می دهد، ولی یک دستگاه تنفس مصنوعی باید اکسیژن کافی را برای ادامه ضربان قلب فراهم کند. قلب بدون این کمک های مصنوعی از حرکت خواهد ایستاد. حتی با وجود همه این تجهیزات نیز قلب را تا مدت زیادی نمی توان زنه نگه داشت. این مدت از چند ساعت تا چند روز ممکن است طول بکشد.
مرگ مغزی چه تأثیری براعضای دیگر بدن دارد؟
مرگ مغزی یعنی نرسیدن اکسیژن یا جریان خون به مغز، ولی اعضای دیگر بدن مانند قلب، کلیه ها یا کبد تا مدتی زنده و قابل پیوند هستند. این ارگانها، درصورت اقدام به موقع، می تواننددر بدن شخص دیگری بوسیله پیوند اعضا استفاده شوند. با این حال، تخریب اعضای بدن به فاصله کمی پس از مرگ مغزی شروع می شود. به همین علت است که فرایند پیوند اعضا بایدهرچه زودتر انجام شود.
در طول سه دهة گذشته نظریه های گوناگونی درمورد مرگ مغزی ارائه شده که مسلماً در کشور ما نیز نقطه نظرات فرهنگی ،مذهبی و عاطفی وجود داشته که همه محترم هستند . در حدود یکصد سال پیش پزشکان متوجه وجود بیمارانی شدند که قلبشان پس از « ایست تنفسی » تا مدت زمانی به ضربان خود ادامه می داد . آنها قادر بودند با وسایل اولیة خود به تنفس این بیمارا ن کمک کنند . از جملة این دانشمندان می توان « هورسلی» را نام برد .
« هاروی کوشینگ» در سال ۱۹۰۲ موردی را در باره بیماری گزارش کرد که در اثر ازدیاد فشار داخل جمجمه ، به خاطر غدة مغزی ، دچار ایست تنفسی شده بود ولی قلب او تا ۲۳ ساعت بعد به ضربان خود ادامه داد . « مولارت» در سال ۱۹۵۹ بیماری را که مدتها با تنفس مصنوعی زنده نگهداشته بود کالبد شکافی کرد و متوجه شد که در مغز او مناطق وسیعی از انهدام سلولی و ورم مغزی وجود دارند .
در حقیقت بخش های مراقبت های ویژه در ریشه گرفتن مفهوم مرگ مغزی نقش مهمی را بازی کردند ، زیرا که با داشتن تکنولوژی تنفس مصنوعی قادر شدند بیماران را ، به ظاهر ، تا مدتی زنده نگهدارند .
از سالهای ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۲ به تدریج معیارهای کنونی مرگ مغزی در دانشگاه هاروارد و انستیتوی ملّی بهداشت آمریکا مشخص شدند ، ولی تا دهة هشتاد محرز نشده بود که چقدر از شبکیة پیچیدة عصبی بایستی از بین رفته باشد تا بتوان عنوان « مرگ مغزی» را به آن اطلاق کرد .هنوز هم مسئله به طور کامل مورد قبول واقع نشده است .
مثلاً پژوهشگرانی هستند که میل دارند بیمارانی را که « وظایف عالی» مغز را از دست داده اند جزءافرادی بیاورند که درحقیقت مرده اند . این بیماران شعور ،عقل ، تکلم …..خود را از دست داده اند و با سلسلة اعصاب نباتی زندگی می کنند . اما این پژوهشگران با مخالفت های شدید اخلاقی و فرهنگی روبرو هستند .
پس باید گفت که در مرگ مغزی « هوشیاری» بیمار تبدیل به اغماء شده و « وظایف عالی» مغز نیز برای همیشه ناپدید شده اند . دراصل ، « سطح هوشیاری» توسط ساختمان مشبک ساقة مغز و « وظایف عالی» مغز توسط نیمکره تعیین می شوند .
مغز از چند قسمت تشکیل شده است
١- قشر مغز
این قسمت بزرگترین قسمت تشکیل دهنده مغز است. قشر مغز از دو نیمکره راست و چپ تشکیل شده است. نیمکره ها مسؤل فعالیتهای اختصاصی میباشند. بطور مثال تکلم – تفکر – محاسبات – درک فضایی اشیاء و عواطف و احساسات شنیدن – بینایی – شناخت و غیره
٢- ساقه مغز
این قسمت شامل مغز میانی, پل و بصل النخاع میباشد. انجام اکثر اعمال خاص کنترلی بدن بر عهده ساقه مغز است: کنترل تنفس – کنترل دستگاه قلب و عروق – کنترل اعمال گوارشی – تعادل و غیره ساقه مغز دستورات و پیامهای هدایت بدن را که از قشر مغز میاید به سراسر بدن گسیل میدهد
مرگ مغزی
مرگ مغزی عبارتست از قطع تمامی فعالیتهای مغزی و ساقه مغزی بطور همزمان. فرد مبتلا به مرگ مغزی در واقع شخصی است که بعلت آسیب گسترده به مغز قادر به ایجاد ارتباط با محیط پیرامونش نبوده ، نمیتواند صحبت کند ، نمی بیند ، به تحریکات دردناک پاسخ نمیدهد. فرد مبتلا به مرگ مغزی قادر به تنفس خودبخودی هم نمی باشد. این فرد علیرغم آنکه ضربان قلب دارد وقتی امواج مغزی وی را ثبت کنیم هیچ موج قابل ثبتی ندارد. ضربان قلب وی به کمک دستگاه تنفس مصنوعی و اقدامات نگهدارنده ادامه می یابد تا اعضای اهدایی جهت پیوند در شرایط مطلوب حفظ شوند
مرگ مغزی عبارتست از قطع غیرقابل برگشت کلیه فعالیتهای مغزی کورتیکال – ساب کورتیکال و ساقه مغزی بطور همزمان منطبق با شرایط و مشخصه های بالینی و پاراکلینیک عنوان شده در بندهای مرتبط با رعایت تبصره های ملحوظ
تعریف تشریحی
آسیب و تخریب غیر قابل جبران به نیمکره ها و ساقة مغز را مرگ مغزی گویند .
تعریف فیزیولوژیک
محو کامل تظاهرات فیزیولوژیک قشر خاکستری و هسته های قاعدة مغز و همچنین ساختمان مشبک و سایر اجزاء ساقة مغز به عنوان مرگ مغزی تلقی می شود .
تظاهرات بالینی
شخص بیمار ظاهراً خواب بوده ولی در اصل در وضعیّت اغماست و به هیچ وسیله یا تحریک درد آور نمی توان با او تماس دهنی برقرار کرده و یا حتی تظاهرات انفعالی در او مشاهده کرد .
روش هائی که معمولاً برای تماس ذهنی با بیمار در حال اغماء مورد استفاده قرار می گیرند عبارتند از : حرف زدن با او ، تکان دادن بدن او و یا فشارآور روی ناخن او وارد کردن .
مرگ مغزی چه تفاوتی با اغما (کوما) دارد؟
به گزارش خبرنگار سایت پزشکان بدون مرز ، اغما کاهش اعمال مغز است. در اغما احتمال برگشت هوشیاری وجود دارد، ولی مرگ مغزی ، فقدان برگشت ناپذیر همه فعالیتهای مغز است و شانسی برای بهبود ی بعد از مرگ مغزی وجود ندارد. در حالت اغما شخص ممکن است برای مدت طولانی زنده بماند و زندگی نباتی پیدا کند، ولی در مرگ مغزی ، فرد حتماً بعد از چند ساعت یا نهایتاً چند روز فوت خواهد کرد.
چرا فرد دچار مرگ مغزی هنوز قلبش می تپد؟
قلب بدلیل خودکار بودن در صورت داشتن اکسیژن تا مدتی به کار خود ادامه می دهد، ولی یک دستگاه تنفس مصنوعی باید اکسیژن کافی را برای ادامه ضربان قلب فراهم کند. قلب بدون این کمک های مصنوعی از حرکت خواهد ایستاد. حتی با وجود همه این تجهیزات نیز قلب را تا مدت زیادی نمی توان زنه نگه داشت. این مدت از چند ساعت تا چند روز ممکن است طول بکشد.
مرگ مغزی چه تأثیری براعضای دیگر بدن دارد؟
مرگ مغزی یعنی نرسیدن اکسیژن یا جریان خون به مغز، ولی اعضای دیگر بدن مانند قلب، کلیه ها یا کبد تا مدتی زنده و قابل پیوند هستند. این ارگانها، درصورت اقدام به موقع، می تواننددر بدن شخص دیگری بوسیله پیوند اعضا استفاده شوند. با این حال، تخریب اعضای بدن به فاصله کمی پس از مرگ مغزی شروع می شود. به همین علت است که فرایند پیوند اعضا بایدهرچه زودتر انجام شود.
شاخ نیستم چون گاو نیستم..
خاص نیستم چون عقده ای نیستم...
یه ادمم که خیلیا نیستن..
من همین هستم که هستم!
Re: مغز و اعصاب
اولا دل آدم خیلی میسوزه واقعا ناراحت میشم حتی اگه اون بچه ها نسبت به هیچ چیزی خود آگاهی نداشته باشنهیپاتی نوشته شده:هیدروسفالی:
در مورد اون دو تا عکس بگم که فک نکنم هیدروسفالی باشه چون در تمام جهات بزرگ نشده بیشتر شبیه اختلال جنینی و نوروپور و این حرفاست
Re: مغز و اعصاب
اولی هیدروسفالی هست ولیjhvh نوشته شده:اولا دل آدم خیلی میسوزه واقعا ناراحت میشم حتی اگه اون بچه ها نسبت به هیچ چیزی خود آگاهی نداشته باشنهیپاتی نوشته شده:هیدروسفالی:
در مورد اون دو تا عکس بگم که فک نکنم هیدروسفالی باشه چون در تمام جهات بزرگ نشده بیشتر شبیه اختلال جنینی و نوروپور و این حرفاست
به نظر من عکس دومی با توجه به صفحه ی 192 رویان شناسی لانگمن به خاطر جوش خوردگی زودهنگام درز سجیتال هست. برای همین درز وسط سرش زود بسته شده اون قسمت نتونسته رشد کنه و از دو طرف زده بیرون.
Re: مغز و اعصاب
طی تاریخ مغز انسان در نادیده گرفته شدن خود نقش بسیار خوبی را ایفا کرده است. تمامی انسان ها از مصریان باستان گرفته تا ارسطو اهمیت چندانی به نقش ماده مرموزی که میان ۲ گوش انسان قرار گفته است نداده اند. آناتومی شناس معروف "گالن" به مغز به عنوان فرمانده حرکات و صحبت کردن بدن انسان اعتبار داد اما حتی او نیز توجه چندانی به ماده سفید و خاکستری مغز نداشت. امروزه تحقیقات و پیشرفتهای تکنولوژیکی امکان مشاهده نزدیک مغز انسان را به وجود آورده است و یافته هایی که به واسطه این تکنولوژی ها به دست آمده اند می توانند افرادی مانند گالن را نیز شگفت زده کنند:
۱) مغز انسان بسیار بزرگ است: میانگین وزن مغز یک فرد بالغ ۳/۱ تا ۴/۱ کیلوگرم است. برخی از جراحان مغز و اعصاب ، بافت مغز زنده را مانند خمیردندان و مواد نیمه جامد دیگر توصیف می کنند. در حدود۸۰ درصد از محتوی جمجمه انسان را مغز فرا گرفته است و مابقی آن از میزان یکسانی خون و مایع نخاعی انباشته شده است به بیانی دیگر حجم مواد انباشته شده در جمجمه انسان با گنجایش بطری ۲ لیتری آب معدنی برابری می کند.
۲) اما در حال کوچک شدن است: انسان های ماقبل تاریخ از مغزهای بسیار بزرگتری برخوردار بوده اند و مطالعات نشان می دهند مغز انسان از ۵ هزار سال پیش تا کنون در حدود ۱۵۰ سانتیمتر مکعب کوچکتر شده است که این میزان با ۱۰ درصد از کل حجم مغز برابری می کند. تا کنون دلیل این کاهش حجم مغز مشخص نشده اما برخی بر این باورند که این کاهش حجم با افزایش کارآیی مغز همراه شده است. برخی دیگر بر این باورند که به دلیل عدم نیاز به فک های مقاوم برای جویدن مواد غذایی سخت، جمجمه انسان رو به کوچک تر شدن گذاشته است. با این همه تا کنون شواهدی بر این موضوع که کوچک شدن مغز از میزان هوشمندی انسان ها کاسته است یا نه به دست نیامده است.
۳) مغز انسان انرژی خوار است : این عضو حیاتی که تنها ۲ درصد از وزن بدن را تشکیل می دهد درحدود ۲۰ درصد از اکسیژن و ۲۵ درصد از گلوکز خون را مصرف می کند. این میزان مصرف انرژی مباحثاتی را در میان دانشمندان به راه انداخته است تا دریابند چه ماده غذایی منجر به تکامل یافتن مغز بزرگ در انسان شده است.در ابتدا گوشت به عنوان عامل آغاز این تکامل انتخاب شد اما به دلیل غیر قابل اتکا بودن این منبع غذایی دانشمندان گیاهان غنی از انرژی را به عنوان ماده غذایی انتخاب کردند که باعث تکامل یافتن مغز انسان شده است. از دیگر نظریه هایی که برای توضیح تکامل مغز ارائه شده اند می توان به تغییرات آب و هوایی، نیاز محیطی و رقابت های اجتماعی اشاره کرد.
۴) چین خوردگی های مغز انسان را هوشمند می کنند : سطح مغز انسان از شیارهای عمیقی در هم پیچیده شده و از فرورفتگی ها Sulci( ) و برآمدگی ها Gyri( ) تشکیل شده است. این سطح غشای مغزی خوانده شده و منزلگاه ۱۰۰ بیلیون نورون یا سلول عصبی است. این ساختار پیچیده به مغز امکان می دهد تا در فضایی کوچک بیشتر فشرده شده و در نتیجه قدرت پردازش آن افزایش پیدا کند.
۵) بیشتر سلول های مغز نورون ها هستند: دیدگاه قدیمی که انسان تنها از ۱۰ درصد از مغزش استفاده می کند دیدگاهی نادرست است اما اکنون آشکار شده است زمینه به وجود آمدن این دیدگاه در واقع این است که نورون ها تنها ۱۰ درصد از مغز انسان را تشکیل می دهند. بقیه سلول های مغزی که بیش از نیمی از وزن مغز را به خود اختصاص داده اند سلول های < >Glia نام دارند که به زبان یونانی به معنی چسب است. از این رو در گذشته عصب شناسان معتقد بودند این سلول ها برای در کنار هم نگاه داشتن نورون ها در مغز قرار دارند اما مطالعات جدید نشان داده اند که نقش این سلول ها محافظت و ایجاد ایمنی برای رشد و عملکرد سیناپس ها است.
۶) مغز باشگاهی خصوصی است : ساختاری از سلول ها در سیستم خونی مغز که دیواره خونی مغزی نام دارد مانند نگهبانان در باشگاه های خصوصی تنها به چند مولکول اجازه ورود به بخش اصلی سیستم عصبی یعنی مغز را می دهد. مویرگ هایی که تغذیه مغز را به عهده دارند در کنار سلول هایی که به یکدیگر چسبیده اند از ورود مولکول های بزرگ جلوگیری می کنند، تنها پروتئین های ویژه ای اجازه دارند موادغذایی و مواد دیگر مورد نیاز مغز را به داخل ببرند. این دیواره در عین محافظت از مغز گاه می تواند از ورود داروهای حیاتی به مغز نیز جلوگیری کنند. تنها راهی که تا کنون توانسته است ورود داروها از میان این مانع مغزی را امکانپذیر سازد فناوری نانو بوده است. در مطالعاتی که در سال ۲۰۰۹ در رابطه با درمان سرطان انجام گرفته بود دانشمندان توانستند نانوذرات ویژه ای را از میان این دیواره عبور داده و به دیواره تومورهای سرطانی اتصال دهند. در آینده می توان با ترکیب نانو ذرات و داروهای شیمی درمانی روشی موثر برای از بین بردن تومورهای مغزی به وجود آورد.
۷) مغز در ابتدا به شکل لوله ای کوچک است : پایه های مغز در اولین روزهای شکل گیری جنین بنا گذاشته می شوند. ۳ هفته پس از شکل گرفتن جنین لایه ای از سلول های بنیادین که صفحه عصبی نام دارد شکل گرفته و به لوله ای عصبی تبدیل می شود. این نسج در واقع سیستم مرکزی عصبی را به وجود می آورد. لوله عصبی از ابتدایی ترین مراحل رشد جنین شکل گرفته و از دیگر بخش ها متمایز می شود و شکل گیری نورون ها و دیگر سلول ها نیز از ۳ ماهه دوم آغاز خواهد شد. چین خوردگی های مغز بسیار دیر آغاز می شود و در۲۴ هفتگی تعداد بسیار کمی از این چین خوردگی ها بر روی سطح مغز مشاهده می شود.
۸) مغز کاملا تکامل نیافته است : نقطه اوج رشد ماده خاکستری مغز به دوران بلوغ انسان تعلق دارد و در دوران نوجوانی و با گسترش بخش های قدامی مغز که با قضاوت و تصمیم گیری در ارتباط هستند تکامل بیشتری پیدا می کند. مطالعات نشان داده اند بخش هایی که با عملکرد چندگانه انسان در ارتباط است تا ۱۶ یا ۱۷ سالگی به طور کامل تکمیل نمی شوند و بسیاری از دیگر توانایی های مغز تا ۲۰ سالگی به تکامل می رسند.
۹) مغز هرگز از تغییر دست بر نمی دارد : زمانی دانشمندان بر این باور بودند که با پشت سر گذاشتن جوانی، توانایی شکل گیری اتصالات نورونی جدید نیز در انسان متوقف می شود. دیدگاهی که در سال ۲۰۰۷ مردود اعلام شد و دانشمندان دریافتند مغز در شرایط مختلف توانایی تشکیل دادن نورون های جدید را دارد و مغزمی تواند در دوران بزرگسالی نیز اتصالات جدید نورونی بسازد. همچنین تحقیقات بر روی مراقبه یا مدیتیشن نشان داده است تمرین دادن شدید مغز می تواند ساختار و عملکرد مغز را تغییر دهد.
۱۰) زنان از این پس دیگر ونوسی نیستند: فرهنگ های عام می گویند مغز زن و مرد با یکدیگر تفاوت دارند. درست است که هورمون های زنان و مردان بر روی گسترش مغز تاثیرات متفاوتی دارد و تا کنون تفاوت هایی در زمینه شیوه های احساس درد، تصمیمگیری های اجتماعی و کنار آمدن با فشارهای روحی میان زنان و مردان کشف شده است اما در واقع بیشترین بخش مغز و قدرت مغزی زنان و مردان با یکدیگر یکسان هستند . مطالعاتی که در زمینه تفاوت های جنسیتی انجام گرفته نشان می دهند ۷۸ درصد از تفاوت های جنسیتی گزارش شده نزدیک به صفر یا بسیار کوچک بوده اند. همچنین این مطالعات شایعات موجود در رابطه با توانایی های مختلف جنسیت های متفاوت را رد کرده است. مطالعه ای که در ژانویه سال جاری بر روی نیم میلیون دختر و پسر از ۶۹ کشور جهان انجام گرفت نشان داد هیچ اختلافی در توانایی محاسبه و ریاضیات میان این ۲ جنسیت وجود ندارد.
۱) مغز انسان بسیار بزرگ است: میانگین وزن مغز یک فرد بالغ ۳/۱ تا ۴/۱ کیلوگرم است. برخی از جراحان مغز و اعصاب ، بافت مغز زنده را مانند خمیردندان و مواد نیمه جامد دیگر توصیف می کنند. در حدود۸۰ درصد از محتوی جمجمه انسان را مغز فرا گرفته است و مابقی آن از میزان یکسانی خون و مایع نخاعی انباشته شده است به بیانی دیگر حجم مواد انباشته شده در جمجمه انسان با گنجایش بطری ۲ لیتری آب معدنی برابری می کند.
۲) اما در حال کوچک شدن است: انسان های ماقبل تاریخ از مغزهای بسیار بزرگتری برخوردار بوده اند و مطالعات نشان می دهند مغز انسان از ۵ هزار سال پیش تا کنون در حدود ۱۵۰ سانتیمتر مکعب کوچکتر شده است که این میزان با ۱۰ درصد از کل حجم مغز برابری می کند. تا کنون دلیل این کاهش حجم مغز مشخص نشده اما برخی بر این باورند که این کاهش حجم با افزایش کارآیی مغز همراه شده است. برخی دیگر بر این باورند که به دلیل عدم نیاز به فک های مقاوم برای جویدن مواد غذایی سخت، جمجمه انسان رو به کوچک تر شدن گذاشته است. با این همه تا کنون شواهدی بر این موضوع که کوچک شدن مغز از میزان هوشمندی انسان ها کاسته است یا نه به دست نیامده است.
۳) مغز انسان انرژی خوار است : این عضو حیاتی که تنها ۲ درصد از وزن بدن را تشکیل می دهد درحدود ۲۰ درصد از اکسیژن و ۲۵ درصد از گلوکز خون را مصرف می کند. این میزان مصرف انرژی مباحثاتی را در میان دانشمندان به راه انداخته است تا دریابند چه ماده غذایی منجر به تکامل یافتن مغز بزرگ در انسان شده است.در ابتدا گوشت به عنوان عامل آغاز این تکامل انتخاب شد اما به دلیل غیر قابل اتکا بودن این منبع غذایی دانشمندان گیاهان غنی از انرژی را به عنوان ماده غذایی انتخاب کردند که باعث تکامل یافتن مغز انسان شده است. از دیگر نظریه هایی که برای توضیح تکامل مغز ارائه شده اند می توان به تغییرات آب و هوایی، نیاز محیطی و رقابت های اجتماعی اشاره کرد.
۴) چین خوردگی های مغز انسان را هوشمند می کنند : سطح مغز انسان از شیارهای عمیقی در هم پیچیده شده و از فرورفتگی ها Sulci( ) و برآمدگی ها Gyri( ) تشکیل شده است. این سطح غشای مغزی خوانده شده و منزلگاه ۱۰۰ بیلیون نورون یا سلول عصبی است. این ساختار پیچیده به مغز امکان می دهد تا در فضایی کوچک بیشتر فشرده شده و در نتیجه قدرت پردازش آن افزایش پیدا کند.
۵) بیشتر سلول های مغز نورون ها هستند: دیدگاه قدیمی که انسان تنها از ۱۰ درصد از مغزش استفاده می کند دیدگاهی نادرست است اما اکنون آشکار شده است زمینه به وجود آمدن این دیدگاه در واقع این است که نورون ها تنها ۱۰ درصد از مغز انسان را تشکیل می دهند. بقیه سلول های مغزی که بیش از نیمی از وزن مغز را به خود اختصاص داده اند سلول های < >Glia نام دارند که به زبان یونانی به معنی چسب است. از این رو در گذشته عصب شناسان معتقد بودند این سلول ها برای در کنار هم نگاه داشتن نورون ها در مغز قرار دارند اما مطالعات جدید نشان داده اند که نقش این سلول ها محافظت و ایجاد ایمنی برای رشد و عملکرد سیناپس ها است.
۶) مغز باشگاهی خصوصی است : ساختاری از سلول ها در سیستم خونی مغز که دیواره خونی مغزی نام دارد مانند نگهبانان در باشگاه های خصوصی تنها به چند مولکول اجازه ورود به بخش اصلی سیستم عصبی یعنی مغز را می دهد. مویرگ هایی که تغذیه مغز را به عهده دارند در کنار سلول هایی که به یکدیگر چسبیده اند از ورود مولکول های بزرگ جلوگیری می کنند، تنها پروتئین های ویژه ای اجازه دارند موادغذایی و مواد دیگر مورد نیاز مغز را به داخل ببرند. این دیواره در عین محافظت از مغز گاه می تواند از ورود داروهای حیاتی به مغز نیز جلوگیری کنند. تنها راهی که تا کنون توانسته است ورود داروها از میان این مانع مغزی را امکانپذیر سازد فناوری نانو بوده است. در مطالعاتی که در سال ۲۰۰۹ در رابطه با درمان سرطان انجام گرفته بود دانشمندان توانستند نانوذرات ویژه ای را از میان این دیواره عبور داده و به دیواره تومورهای سرطانی اتصال دهند. در آینده می توان با ترکیب نانو ذرات و داروهای شیمی درمانی روشی موثر برای از بین بردن تومورهای مغزی به وجود آورد.
۷) مغز در ابتدا به شکل لوله ای کوچک است : پایه های مغز در اولین روزهای شکل گیری جنین بنا گذاشته می شوند. ۳ هفته پس از شکل گرفتن جنین لایه ای از سلول های بنیادین که صفحه عصبی نام دارد شکل گرفته و به لوله ای عصبی تبدیل می شود. این نسج در واقع سیستم مرکزی عصبی را به وجود می آورد. لوله عصبی از ابتدایی ترین مراحل رشد جنین شکل گرفته و از دیگر بخش ها متمایز می شود و شکل گیری نورون ها و دیگر سلول ها نیز از ۳ ماهه دوم آغاز خواهد شد. چین خوردگی های مغز بسیار دیر آغاز می شود و در۲۴ هفتگی تعداد بسیار کمی از این چین خوردگی ها بر روی سطح مغز مشاهده می شود.
۸) مغز کاملا تکامل نیافته است : نقطه اوج رشد ماده خاکستری مغز به دوران بلوغ انسان تعلق دارد و در دوران نوجوانی و با گسترش بخش های قدامی مغز که با قضاوت و تصمیم گیری در ارتباط هستند تکامل بیشتری پیدا می کند. مطالعات نشان داده اند بخش هایی که با عملکرد چندگانه انسان در ارتباط است تا ۱۶ یا ۱۷ سالگی به طور کامل تکمیل نمی شوند و بسیاری از دیگر توانایی های مغز تا ۲۰ سالگی به تکامل می رسند.
۹) مغز هرگز از تغییر دست بر نمی دارد : زمانی دانشمندان بر این باور بودند که با پشت سر گذاشتن جوانی، توانایی شکل گیری اتصالات نورونی جدید نیز در انسان متوقف می شود. دیدگاهی که در سال ۲۰۰۷ مردود اعلام شد و دانشمندان دریافتند مغز در شرایط مختلف توانایی تشکیل دادن نورون های جدید را دارد و مغزمی تواند در دوران بزرگسالی نیز اتصالات جدید نورونی بسازد. همچنین تحقیقات بر روی مراقبه یا مدیتیشن نشان داده است تمرین دادن شدید مغز می تواند ساختار و عملکرد مغز را تغییر دهد.
۱۰) زنان از این پس دیگر ونوسی نیستند: فرهنگ های عام می گویند مغز زن و مرد با یکدیگر تفاوت دارند. درست است که هورمون های زنان و مردان بر روی گسترش مغز تاثیرات متفاوتی دارد و تا کنون تفاوت هایی در زمینه شیوه های احساس درد، تصمیمگیری های اجتماعی و کنار آمدن با فشارهای روحی میان زنان و مردان کشف شده است اما در واقع بیشترین بخش مغز و قدرت مغزی زنان و مردان با یکدیگر یکسان هستند . مطالعاتی که در زمینه تفاوت های جنسیتی انجام گرفته نشان می دهند ۷۸ درصد از تفاوت های جنسیتی گزارش شده نزدیک به صفر یا بسیار کوچک بوده اند. همچنین این مطالعات شایعات موجود در رابطه با توانایی های مختلف جنسیت های متفاوت را رد کرده است. مطالعه ای که در ژانویه سال جاری بر روی نیم میلیون دختر و پسر از ۶۹ کشور جهان انجام گرفت نشان داد هیچ اختلافی در توانایی محاسبه و ریاضیات میان این ۲ جنسیت وجود ندارد.
شاخ نیستم چون گاو نیستم..
خاص نیستم چون عقده ای نیستم...
یه ادمم که خیلیا نیستن..
من همین هستم که هستم!