هشت راهبرد مورد استفاده ابرخلاقان .!!(بسيار جالب!!)

مدیران انجمن: parse, javad123javad

ارسال پست
نمایه کاربر
FATIMA

محل اقامت: AHVAZ

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۵/۱۱/۱۲ - ۰۱:۰۰


پست: 260

سپاس: 10

هشت راهبرد مورد استفاده ابرخلاقان .!!(بسيار جالب!!)

پست توسط FATIMA »

نويسنده :مایكل میكالكو

سالیان سال، پژوهشگران بسیاری كوشیدهاند تا از طریق تحلیلهای آماری، نبوغ را مطالعه كرده و به كمك انبوهی از دادهها و اطلاعات، معمای نبوغ را روشن نمایند. هاولوك الیس، در سال ۱۹۰۴ طبق مطالعاتی كه روی نوابغ انجام داد، به این نتیجه رسید كه اكثر نوابغ پدرانی بالای ۳۰ سال و مادرانی زیر ۲۵ سال داشتهاند و عموماً در كودكی، بیمار و رنجور بودهاند. پژوهشگران دیگری نیز مدعی بودهاند كه بسیاری از نوابغ، یا مجرد بودهاند (همچون دِكارت)، یا یتیم بودهاند (همچون دیكنز)، و یا مادر نداشتهاند (همچون داروین). نهایت امر، انبوه دادهها و اطلاعات نیز چیزی را روشن نكرد. دانشپژوهان نیز كوشیدند تا ارتباط بین هوش و نبوغ را بسنجند. نتیجه این بود كه هوش، نمیتواند به تنهایی موجب نبوغ گردد. ضریب هوشی (IQ) بسیاری از فیزیكدانان به مراتب بالاتر از ریچارد فاینمن (برنده جایزه نوبل) است، در حالیكه او با ضریب هوشی حدود ۱۲۲ نبوغی شگفتانگیز از خود نشان داد. نابغه كسی نیست كه در آزمونهای دانشگاهی رتبهی اول را كسب میكند، یا ضریب هوشی فوقالعاده بالایی دارد. بعد از مطالعات روانشناسی جوی گولفورد (در دهه ۱۹۶۰)، كه بهخاطر رویكرد علمی خود به خلاقیت معروف شده است، روانشناسان به این نتیجه رسیدند كه خلاقیت و هوش ماهیتهای متـفاوتی دارند. انسان میتواند بـسیار بـاهوش باشـد ولی خـلاق نباشد و بهعكس میتواند بسیار خلاق باشد ولی چندان باهوش نباشد.
اكثر افرادِ نسبتاً باهوش میتوانند پاسخ متعارفِ یك مسأله یا سوال را بیابند. مثلاً اگر از ما بپرسند "نصف ۱۳ چقدر میشود؟"، اكثرمان بیدرنگ پاسخ میدهیم ششونیم. شما هم احتمالاً چند ثانیهای ذهنتان معطوف به محاسبه جواب شد و بعد باز به متن بازگشتهاید.
● تفكر آفرینشگر در برابر تفكر بازآفرین
عموماً ما به روش بازآفرینی ـ یعنی برمبنای مسایل مشابهی كه در گذشته با آنها مواجه شدهایم ـ تفكر میكنیم. زمانی كه با مسألهای روبرو میشویم، آن را به قالبی میبریم كه قبلاً جواب داده است. از خود میپرسیم: "برای حل این مسأله، چه چیزی را قبلاً در زندگی، تحصیل یا كار خود آموختهام؟"، سپس به روشی تحلیلی، مطمئنترین روش را كه در تجربیات گذشتهمان جواب داده است، انتخاب كرده و بقیه را حذف مینماییم. آنگاه در چارچوبی كاملاً مشخص به حل مسأله میپردازیم. از آنجایی كه براساس تجربیات خـود، به درسـتی و منطـقیبودن گـامهای روش خـود مطـمئـنیم، مغرورانه به درستی نتیجهگیریمان نیز معتقدیم. در مقابل، نوابغ به روشی آفرینشگرانه میاندیشند نه بازآفرین. آنها وقتی با مسألهای مواجه میشوند، به جای اینكه بپرسند "چه روشی را دیگران تا بهحال برای حل این مسأله به من آموختهاند؟" از خود میپرسند: "به چند روش میتوانم به آن نگاه كنم؟"، "چگونه میتوانم به روشی نو به آن بنگرم؟" و "به چند روش مختلف میتوانم آن را حل كنم؟"، آنها با پاسخهایی بسیار متفاوت، بعضاً غیرمتعارف و حتی منحصربهفرد، به مسأله جواب میدهند
با تفكر آفرینشگرانه، شما به آفرینش تمامی رویكردهایی قابل تصور میپردازید و كمرنگترین رویكردها را همچون واضحترین رویكردها، مدنظر قرار میدهید. در واقع اراده و تلاش برای كشف تمامی روشهای ممكن ـ حتی بعد از اینكه راهی مطمئن و قطعی پیدا شده باشد ـ بسیار مهم است. از انشتین پرسیدند، فرق تو با یك فرد معمولی (متوسط) چیست؟ او گفت اگر از فردی معمولی بخواهید سوزنی را در انبار كاه بیابد، او با اولین سوزنی كه مییابد كار را پایان میدهد و زحمت جستجوی كل انبار كاه برای یافتن تمامی سوزنهای ممكن را به خود نمیدهد. اما من تمام انبار را میگردم تا هم هی سوزنهای ممكن را پیدا كنم!
هرگاه فاینمن ـ فیزیكدان ـ در مسألهای در میماند، راهبردهای فكری جدیدی ابداع میكرد. او متوجه شده بود كه راز نبوغش در این توانایی اوست كه میتواند بدون توجه به اندیشه متفكران گذشته نسبت به یك مسأله، روشهای تازهای را برای اندیشیدن بیافریند. او در برخورد با یك مسأله بسیار "راحت" برخورد میكرد و در صورتی كه جواب خود را از یك راه بهدست نمیآورد، بهراحتی چندین راه دیگر را در نظر میگرفت تا بهرحال راهی بیابد كه تصوراتش را به حركت در آورد. او بهطرز شگفتانگیزی، آفرینشگر بود.
فاینمن پیشنهاد كرد بهجای آموزش "تفكر بازآفرین" در مدارس، تفكر آفرینشگری یاد داده شود. او معتقد بود یك استفادهكننده موفقِ ریاضیات، كسی است كه بتواند راههای جدیدِ اندیشیدن برای شرایط موردنظر را ابداع كند. او اعتقاد داشت حتی اگر روشهای سنتی برای حل یك مسأله، كاملاً شناخته شده باشند، بهتر است هر كس از راه خود و یا از راهی جدید، بهدنبال حل مسأله برود.
معمولاً مسأله "? = ۳ + ۲۹" را به این دلیل برای بچههای پیش از كلاس سوم دبستان مناسب نمیدانند، كه نیازمند جمع پیشرفته (انتقال ارقام) است؛ ولی فاینمن معتقد بود كه بـچههـای سالهای آغازین دبستان هم میتوانند با دنبال كردن: ۳۰، ۳۱ و ۳۲، مسأله را حل نمایند. در واقع یك بچه میتواند با نوشتن اعداد روی یك خط و شمردن فضاهای خالی بین آنها به جواب برسد ـ روشی كه میتواند برای فهم اندازهگیریها و كسرها نیز مناسب باشد. یك فرد میتواند با نوشتن اعداد بزرگتر در یك ستون و انتقال دهگان به ستون بعدی، این كار را انجام دهد یا از انگشتان خود كمك بگیرد و یا حتی از جبر استفاده نماید (۲ برابر چه عددی بهعلاوه ۳ میشود ۷؟). فاینمن، آموزگاران را تشویق میكند تا به بچهها نشان دهند كه چگونه میتوان به كمك سعی و خطا، به چند روش مختلف راجع به یك مسأله فكر كرد.
● انحراف توسط منشور تجربیات گذشته
نكته قابلتوجه اینست كه تفكر بازآفرین، جمود فكری افراد را تشدید میكند. در واقع ما به همین علت غالبا" در برخورد با مسایل جدیدی كه مشابه تجربیات گذشته است ولی عمق ساختاری آن با مسایلی كه قبلا" با آنها مواجه شدهایم، متفاوت است، با شكست مواجه میشویم. تفسیر اینگونه مسایل از دریچه منشور تجربیات گذشته (طبق تعریف)، باعث سردرگمی ما خواهد شد. تفكر بازآفرین ما را به ایدههای معمولی میرساند نه به ایدههای اصیل. اگر همواره مانند گذشته بیندیشید، همیشه همان چیزهایی را بهدست میآورید كه تا بحال كسب كردهاید.
در سال ۱۹۶۸ سوئیسیها همانند چندین قرن گذشته، صنعت ساعت را در سیطره خود داشتند و البته همین سوئیس بود كه در موسسه نیوكاتل خود، جنبش ساعتهای الكترونیكی نوین را آغاز كرد. اما در همان سالی كه این اختراع جدید برای اولین بار در همایش جهانی ساعت معرفی شد، از سوی تمامی ساعتسازان سوئیسی رد شد. آنان برمبنای تجربیات گذشته خود معتقد بودند كه ساعتهای الكترونیكی، نمیتوانند ساعتهای آینده باشند؛ چرا كه این ساعتها با باتری كار میكردند و یاتاقان، شاهفنر و چرخدنده نداشتند. اما شركت الكترونیكی سیكو در ژاپن، چشم از این اختراع جدید برنداشت و كوشید تا آینده بازار جهانی ساعت را متحول نماید.
در طبیعت نیز، مجموعه ژنهایی كه قابلیت تغییر نداشته باشند، نمیتوانند خود را با محیط و شرایط در حال تغییر وفق دهند. زمانی ممكن است خِردی كه بهصورت ژنتیكی به رمز درآمده است (نهادینهشده)، به حماقت مبدل گردد و عامل نابوده كننده حیات آن موجود گردد. فرآیند مشابهی میتواند در وجود ما، بهعنوان انسان، رخ دهد. همگی ما، مجموعهای غنی از ایدهها و مفاهیم در وجود خود داریم كه بر پایه تجربیات گذشتهمان شكل گرفتهاند و ما را قادر میسازند تا زنده بمانیم و بدرخشیم. ولی اگر ما نیز خود را برای تغییر مهیا نكنیم، ایدههای معمولمان به مرور زمان كهنه میشوند و مزایای خود را از دست میدهند. نهایتاً اینكه، در میدان رقابت از حریفان شكست میخوریم و از میدان بیرون میرویم.
● راهبردهای فكری نوابغ
نبوغ را میتوان همانند تكامل بیولوژیكی دانست كه نیازمند نسلی غنی و غیرقابل پیشبینی از گزینهها و احتمالات متنوع است. به این ترتیب، این فكر است كه باعث استمرار بهترین ایدهها در راستای توسعه و ارتباطات آینده میشود. جنبه مهم این نظریه این است كه شما بایستی ابزارهایی برای ایجاد تنوع در ایدههایتان در اختیار داشته باشید و برای اثربخشی واقعی، این تنوع باید "كور" باشد. این تنوع كور باعث عزیمت از دانشِ بازآفرینی (حفظی) به آفرینشگری میشود.
پـژوهشگران فـراوانی قـصد تـوصیف و مستندسـازی روش تـفكـر نـوابـغ را داشتهاند. آنـان بـا مطالعه و بـررسی دفـترچـههای خاطـرات، ارجـاعات، مكالـمات و ایـدههای بـزرگترین متفكران جـهان كـوشیدهاند تـا راهبـردهای ویژه تـفكر نوابغ و الگوهای فـكری آنـان را كه میتواند گسترهی حیـرتانگیزی از ایدههـای بـكر و اصـیل را بیـافریند، كشـف نمایند.
● هشت راهبرد مورد استفاده ابرخلاقان
اكنون، هشت مورد از راهبردهایی را كه در الگوهای اندیشه نوابغ خلاق (در تاریخ علم، هنر، و صنعت) مشترك است، شرح میدهیم:
۱) نوابغ از دریچههای مختلف به مسأله نگاه میكنند. نوابغ اغلب به دنبال یافتن نگرشی نو هستند كه تاكنون دیگران آنها را برنگزیدهاند. لئوناردو داوینچی معتقد بود كه برای كسب دانش راجع به قالب یك مسأله، باید یاد بگیریم كه چگونه آن را از راههای گوناگون، بازسازی كنیم. او اعتقاد داشت كه اولین نگرش ما به یك مسأله، بهشدت متأثر از نگرش معمول و روزمرهمان است. او مسأله خود را ابتدا از یك نگاه، بعد از نگاهی دیگر و بعد از نگاههای دیگر بازسازی میكرد. با هر تغییر، درك او از مسأله عمیقتر و بههمان اندازه به فهم اصل مسأله نزدیكتر میشد.
نظریه نسبیت انشتین، اساسا"، توصیف تعاملات بین چند نگاه مختلف است. روش تحلیلی فروید نیز بهدنبال یافتن جزئیاتی است كه با نگاه سنتی نمیتوان آنها را دید. در حقیقت فروید همواره در جستجوی یافتن زاویه نگرش كاملاً جدیدی بوده است.
یك اندیشمند، برای حل خلاقانه یك مسأله، باید در ابتدا رویكرد اولیه خود را كه برخاسته از تجربیات گذشته است، كاملا" رها كند و مسأله را مجدداً تصور و تخیل نماید. نوابغ با اجتناب از نگاه یك سویه فقط به حل مسائل موجود (همچون ابداع یك سوخت سازگار با محیطزیست) نمیاندیشند، بلكه به كشف مسائل جدید نیز میپردازند.
۲) نوابغ افكار خود را به تصویر میكشند. انفجار خلاقیت در عصر رنسانس بهشدت متأثر از تدوین و توزیع دانش عظیم و گسترده نقاشی، طراحی و نمودارهایی همچون نمودارهای مشهور داوینچی و گالیله بود. گالیله در زمانی كه اكثر معاصران وی همچنان از رویكردهای متعارف ریاضی و گویشی استفاده میكردند، با نمایش تفكرات خود بر صفحه كاغذ ، انقلابی در علم ایجاد كرد.
نوابغ بعد از آنكه حداقل تواناییهای خاص گویشی را بهدست میآورند، بهدنبال افزایش مهارتهای تصویری (دیداری) و تجسمی خود میروند تا بتوانند، اطلاعات را به روشهای مختلف نمایش دهند. وقتی انشتین با مسألهای مواجه میشد، همواره لازم میدید تا موضوع خود را به تمامی روشهای ممكن (همچون نمودارها) فرموله نماید. او ذهنی بسیار تصویری داشت؛ و بهجای اندیشیدن در چارچوبهای خشك استدلالهای ریاضی و گویشی، در قالب گزارههای تصویری و فضایی فكر میكرد. در واقع، او معتقد بود كه كلمات و اعداد (آنگونه كه آنها را میخوانیم یا مینویسیم)، چندان نقشی در فرآیند تفكرش بازی نمیكنند.

● هشت راهبرد مورد استفاده ابرخلاقان
اكنون، هشت مورد از راهبردهایی را كه در الگوهای اندیشه نوابغ خلاق (در تاریخ علم، هنر، و صنعت) مشترك است، شرح میدهیم:
۱) نوابغ از دریچههای مختلف به مسأله نگاه میكنند. نوابغ اغلب به دنبال یافتن نگرشی نو هستند كه تاكنون دیگران آنها را برنگزیدهاند. لئوناردو داوینچی معتقد بود كه برای كسب دانش راجع به قالب یك مسأله، باید یاد بگیریم كه چگونه آن را از راههای گوناگون، بازسازی كنیم. او اعتقاد داشت كه اولین نگرش ما به یك مسأله، بهشدت متأثر از نگرش معمول و روزمرهمان است. او مسأله خود را ابتدا از یك نگاه، بعد از نگاهی دیگر و بعد از نگاههای دیگر بازسازی میكرد. با هر تغییر، درك او از مسأله عمیقتر و بههمان اندازه به فهم اصل مسأله نزدیكتر میشد.
نظریه نسبیت انشتین، اساسا"، توصیف تعاملات بین چند نگاه مختلف است. روش تحلیلی فروید نیز بهدنبال یافتن جزئیاتی است كه با نگاه سنتی نمیتوان آنها را دید. در حقیقت فروید همواره در جستجوی یافتن زاویه نگرش كاملاً جدیدی بوده است.
یك اندیشمند، برای حل خلاقانه یك مسأله، باید در ابتدا رویكرد اولیه خود را كه برخاسته از تجربیات گذشته است، كاملا" رها كند و مسأله را مجدداً تصور و تخیل نماید. نوابغ با اجتناب از نگاه یك سویه فقط به حل مسائل موجود (همچون ابداع یك سوخت سازگار با محیطزیست) نمیاندیشند، بلكه به كشف مسائل جدید نیز میپردازند.
۲) نوابغ افكار خود را به تصویر میكشند. انفجار خلاقیت در عصر رنسانس بهشدت متأثر از تدوین و توزیع دانش عظیم و گسترده نقاشی، طراحی و نمودارهایی همچون نمودارهای مشهور داوینچی و گالیله بود. گالیله در زمانی كه اكثر معاصران وی همچنان از رویكردهای متعارف ریاضی و گویشی استفاده میكردند، با نمایش تفكرات خود بر صفحه كاغذ ، انقلابی در علم ایجاد كرد.
نوابغ بعد از آنكه حداقل تواناییهای خاص گویشی را بهدست میآورند، بهدنبال افزایش مهارتهای تصویری (دیداری) و تجسمی خود میروند تا بتوانند، اطلاعات را به روشهای مختلف نمایش دهند. وقتی انشتین با مسألهای مواجه میشد، همواره لازم میدید تا موضوع خود را به تمامی روشهای ممكن (همچون نمودارها) فرموله نماید. او ذهنی بسیار تصویری داشت؛ و بهجای اندیشیدن در چارچوبهای خشك استدلالهای ریاضی و گویشی، در قالب گزارههای تصویری و فضایی فكر میكرد. در واقع، او معتقد بود كه كلمات و اعداد (آنگونه كه آنها را میخوانیم یا مینویسیم)، چندان نقشی در فرآیند تفكرش بازی نمیكنند.


ادامه دارد ......

منبع : آفتاب

a.gh.n

عضویت : دوشنبه ۱۳۸۵/۹/۱۳ - ۲۱:۱۴


پست: 404

سپاس: 3

پست توسط a.gh.n »

tnx

نمایه کاربر
سحر666

عضویت : چهارشنبه ۱۳۸۵/۲/۲۰ - ۱۹:۴۱


پست: 173



پست توسط سحر666 »

از پست هاي مفيد شما متشكرم.
تقدیم به همه ی دوستداران فلسفه
معرفی کتاب :
پرسیدن مهم تر از پاسخ دادن است.
دنیل کلاک
ریموند مارتین
ترجمه حمیده بحرینی
ویراسته ی هومن پناهنده
چاپ دوم 88
قیمت 2800
متاسفانه تیتراژ 2000 نسخست



اميرپويان

پست توسط اميرپويان »

خوب جالب مفيد(البته براي انهايي كه خواهان پيشرفت در زندگي هستند)

نمایه کاربر
FATIMA

محل اقامت: AHVAZ

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۵/۱۱/۱۲ - ۰۱:۰۰


پست: 260

سپاس: 10

پست توسط FATIMA »

و اما ادامه ...

۳) نوابغ تولید میكنند. یكی دیگر از ویژگیهای متمایز نوابغ، باروری و استعداد تولید سرشار آنان است. توماس ادیسون، ۱۰۹۳ اختراع ثبت نموده و همچنان سرآمد مخترعین است. او برای تضمین بهرهوری گروهش، برای همه اعضا سهمیه ایده تعیین كرده بود. سهمیه شخصی خود او، حداقل یك اختراع كوچك در هر ۱۰ روز و یك اختراع بزرگ در هر ۶ ماه بوده است.
باخ، هر هفته یك آواز میسرود، حتی اگر مریض یا بیحال بود. موتزارت، بیش از ۶۰۰۰ قطعه موسیقی خلق كرد. انشتین هم اگرچه بیشتر بهخاطر مقاله خود در باب نسبیت مشهور است، ولی ۲۴۸ مقاله دیگر نیز منتشر كرده است. تیاس الیوت، چندین پیشنویس برای "برهوت" تهیه كرد كه ملقمهای از پیامهای خوب و بدی بود كه بهناگاه به شاهقطعه تبدیل شدند.مطالعهای كه دین كیت سایمونتون از دانشگاه كالیفرنیا روی ۲۰۳۶ دانشمند انجام داد، نشان داد كه معتبرترین دانشمندان، فقط آثار گرانقدر خلق نكردهاند، بلكه انبوهی از كارهای بد و نامطلوب نیز داشتهاند و از حجم عظیم و كمیت كار آنان، كیفیت نیز سر برآورده است.

۴) نوابغ، تركیباتی بدیع میآفرینند. سیمونتون دركتاب "نابغه علمی" خود (۱۹۸۹)، تصریح میكند كه نوابغ، بهجای اینكه صرفاً كارها را بر اساس ذوق و استعداد انجام دهند، بیشتر تركیبات بدیع و نو میآفرینند. یك نابغه نیز همچون یك كودك بسیار بازیگوش كه با مجموعهای از بلوكهای ساختمانی سرگرم میشود، دایماً در حال تجزیه و تركیب ایدهها، تصاویر و افكار به روشهای مختلف در ضمیرهای خودآگاه وناخودآگاه خویش است.
معادله انشتین را در نظر بگیرید: E=mc۲. انشتین مفاهیم انرژی، جرم و سرعت نور را اختراع نكرد. در عوض، با تركیب این مفاهیم در قالبی نو، توانست جهانی را كه دیگران نیز میدیدند، به روشی متفاوت ببیند. قوانین وراثت كه علم ژنتیك نوین بر پایه آن بنا شده، برخواسته از نظرات یك كشیش اتریشی بنام گروگر مندل است كه ریاضیات و زیستشناسی را تركیب كرد تا علمی نو بیافریند.

۵) نوابغ، روابط را تقویت میكنند. اگر الگویی از تفكر، نشانگر نبوغی خلاقانه باشد، همانا متأثر از توانایی كنار هم گذاشتن موضوعات نامرتبط است. این توانایی در بهم ربط دادن مقولات مجزا، نوابغ را قادر میسازد تا چیزهایی را ببینند كه دیگران نمیتوانند ببینند.
داوینچی سعی كرد تا رابطهای بین صدای زنگ و سنگی كه در آب میافتد، ایجاد كند. این نكته، باعث كشف این اصل شد كه صدا همچون موج حركت میكند. درسال ۱۸۶۵، اف.ای. ككوله، شكل حلقوی مولكول بنزن را در خیالات خود، در قالب ماری تجسم كرد كه دُم خود را گاز میگیرد. ساموئل مورس، بهخاطر ناتوانی در تولید سیگنالهای تلگرافی كه بتوانند از یك قاره به قاره دیگر برسند، بهستوه آمده بود. تا اینكه روزی مشاهده كرد كه اسبهای چاپار را در ایستگاهها تعویض میكنند و كوشید تا ارتباطی بین ایستگاههای اسبهای چاپار و سیگنالهای قوی پیدا كند.

۶) نوابغ به تضادها میاندیشند. فیزیكدان و فیلسوف معروف، دیوید بوهم، معتقد بود كه نوابغ از این جهت قادرند افكاری متفاوت داشته باشند كه میتوانند دمدمی مزاجانه بین مقولات متضاد یا موضوعات ناسازگار حركت نمایند. آلبرت روتنبرگ محقق معروف در زمینه فرآیند خلاقیت، نیز متذكر وجود همین توانایی در اكثر نوابغ ـ همچون انشتین، موتزارت، ادیسون، پاستور، كونراد و پیكاسو ـ شده است و آن را در كتاب خود، "الهه نوظهور: فرآیند خلاقیت درهنر، علم و سایر زمینهها" (۱۹۹۰) شرح میدهد.
فیزیكدان معروف، نیلز بوهر اعتقاد داشت كه وقتی شما همزمان خود را در مواضع متضاد نگاه میدارید، افكار خود را معلق كرده و نتیجتاً ذهنتان به سطحی جدید منتقل میشود. معلق بودن ذهن، امكان میدهد تا ذكاوتی فرای تفكر ساده وارد عمل شود و قالبی نو خلق نماید. این چرخش و گردش مابین تضادها، شرایطی را ایجاد میكند كه ذهن شما آزادانه به زوایای دید جدید دست یابد. توانایی بوهر در تصور دوگانه نور در قالب ذره و موج، باعث شد تا او به درك و تدوین "اصل مكملی" برسد. اختراع یك سیستم عملی روشنایی توسط توماس ادیسون، ناشی از تركیب سیمپیچی مدارات موازی با رشتههای مقاومت بالا در لامپهایش بود ـ چیزی كه در نظر دیگر اندیشمندان، غیرممكن تلقی میشد. در حقیقت دیگران چنین تركیبی را عملاً ناسازگار فرض میكردند. از آنجا كه ادیسون میتوانست پرش بین دو چیز ناسازگار را بپذیرد، توانست رابطهای را ببیند كه سرانجام منجر به كشف بزرگ او شد.

۷)نوابغ، استعاری میاندیشند. ارسطو، استعاره را نشانه نبوغ میدانست و معتقد بود فردی كه میتواند شباهتهای دو مقوله متفاوت هستی را درك كرده و بین آنها پیوند برقرار كند، گوهری گرانقدر در اختیار دارد. اگر چیزهایی نامشابه، از چند منظر و رویكرد، مشابه باشند،از مناظر دیگر نیز میتوانند مشابه تلقیشوند.
الكساندر گراهامبل، عملكرد داخلی گوش را با یك پرده محكم فلزی لرزان مقایسه كرد و این مقایسه به اختراع تلفن انجامید. انشتین بسیاری از قوانین مجرد خود را از رخدادهای مشابه طبیعی برداشت میكرد و توضیح میداد؛ رخدادهایی همچون پاروزدن در یك قایق یا ایستادن در ایستگاهی كه قطاری از آن میگذرد.

۸) نوابغ خود را برای فرصتها مهیا میكنند. ما هرگاه مبادرت به انجام كاری میكنیم و شكست میخوریم، بهناگاه با شرایطی نو مواجه میشویم. این اولین اصل حادثه خلاق است. ممكن است از خود بپرسیم چرا من در این كار شكست خوردم؛ كه البته سوالی منطقی است. ولی حادثه خلاق، سوال متفاوتی را پیشروی ما میگذارد: ما چه كردهایم؟ پاسخ به این پرسش از طریقی نو و غیرمنتظره، اقدامی خلاقانه و اساسی است. این، خوششانسی نیست، بلكه بینشی خلاقانه در بالاترین مرتبه است.
الكساندر فلیمینگ، اولین پزشكی نبود كه در مطالعه باكتریهای كشنده، متوجه كپكهای ظرف كشت میكروب (كه در محیط باز قرار گرفته بود) شد. كمتر پزشك خوششانسی پیدا میشود كه بهجای دور ریختن این ظرف، آن را "جذاب" بداند و به آن به دیده یك "فرصت" بنگرد. این نگرش علاقهمندانهی او، به كشف پنیسیلین منتهی شد. ادیسون، وقتی در حال تفكر عمیق راجع به چگونگی ساخت یك رشته كربنی بود، ناخواسته با تكهای از خمیر بتونه سرگرم شده بود، آن را میچرخاند و دور انگشتانش میپیچید، لحظهای كه نگاهش به انگشتانش افتاد، برق از چشمانش پرید و گفت: "كربن را مانند یك رشته بپیچ!". بیافاسكینر، اینگونه بر اولین اصل روششناسان علمی تكیه میكند: "وقتی چیزی برایتان جالب است، همه چیز را رها كنید و به مطالعه آن بپردازید". وقتی فرصتی در میزند و ما مجبور به اتمام كاری از پیش تعیینشده هستیم، شكستهای ناخواستهی بسیاری در زندگیمان رخ میدهد. نوابغ خلاق، منتظر دستاوردهای شانسی نمینشینند، بلكه فعالانه بهدنبال اكتشاف تصادفی میگردند.

● این راهبردها را بهكار بگیرید
نوابغ خلاق میدانند كه چگونه ازاین راهبردهای فكری استفاده كنند و به دیگران نیز بیاموزانند كه از آنها استفاده كنند. جامعهشناس معروف، هریت زوكرمن، متوجه شد كه شش نفر از شاگردان انریكو فرمی (برنده جایزه نوبل)، همانند خود او موفق به دریافت جایزه نوبل شدند. ارنست لاورنس و نیلز بوهر نیز هر یك چهار شاگرد برنده جایزهی نوبل داشتند. جِیجِی تامسون و ارنست رادرفورد نیز مشتركاً ۱۷ برنده جایزه نوبل را تربیت نمودند. این برندگان نوبل، تنها نابغه نبودند؛ بلكه قادر بودند نبوغ را به دیگران نیز بیاموزانند. بررسیهای زوكرمن نشان میدهد تأثیرگذارترین بزرگان، علاوه بر محتوای فكری،الگوها و راهبردهای تفكر را نیز آموزش میدادند. بنابراین واضح است كه راهبردهای فكری را میتوان آموخت.
درك، تشخیص و بهكارگیری راهبردهای فكری مشترك بین نوابغ خلاق، شما را قادر میسازد تا در زندگی كاری و شخصی خود، خلاقانه رفتار كنید

ارسال پست