در سال ۱۸۰۳، دانشمندی انگلیسی به نام توماس یانگ (Thomas Young)، آزمایش قابل توجهی انجام داد. یانگ که به هیروگلیفهای مصری بسیار علاقهمند بود و در استخراج آنان نیز همکاری داشت، دربارهی ماهیت نور تحقیق میکرد. آزمایش وی، تحولی در فیزیک ایجاد کرد که در نهایت باعث دگرگونی قوانین حرکت آیزاک نیوتون شد، قوانینی که یک قرن پیش از یانگ ارائه شده بود. این آزمایش همچنین یکی از بزرگترین رازهای جهان را نمایان ساخت: راز کوانتوم.
بدون شک، معمای رمزآلود فیزیک کوانتوم، معمای عمیقی است. اگر کسی یک مار بزرگ دریایی واقعی بگیرد یا به یک دایناسور زنده بربخورد، رسانهها چندین ماه به این موضوع میپردازند. کنار آبسردکنهای تمام ادارات جهان، دربارهی این کشف جدید صحبت میشود. با این حال، هر چند چنین یافتهای میتواند بسیار تکاندهنده باشد، اما تغییر چندانی در جهانبینی ما ایجاد نمیکند. ما میدانیم که خزندگان غولپیکر آبزی و دایناسورها در گذشتههای دور میزیستهاند. برایمان بسیار تعجببرانگیز میشد اگر میفهمیدیم این موجودات به نحوی توانستهاند بیآنکه که توسط دنیای علم کشف شوند، این همه سال زنده بمانند. اما در هر حال، این کشف، تغییر چندانی در نظریهی تکامل ایجاد نمیکند.
ولی رازی که در بطن فیزیک کوانتوم نهفته، به طور غیر مستقیم، درک ما را از حقیقی بودن جهان و هر آنچه در آن است (از جمله خود ما)، مورد هدف قرار میدهد. به علاوه، ایدهی مارهای غولپیکر دریایی و دایناسورها، بسیار خیالی و غیرمحتمل میباشد، حال آنکه تئوری فیزیک کوانتوم یکی از تئوریهایی است که از پیکار آزمایشات فراوانی در عرصهی علم، جان سالم به در برده است. علیرغم مشخصههای نامأنوس فیزیک کوانتوم، در صحت این نظریه، تردید چندانی باقی نمانده. همانطور که دنیل ام. گرینبرگر بیان کرده است: «انیشتین میگفت اگر علم مکانیک کوانتوم درست باشد، جهان جای بسیار عجیبی است. انیشتین راست میگفت. جهان جای بسیار عجیبی است».
آزمایش دو شکاف (The Double Slit Experiment)
برای صحبت دربارهی فیزیک کوانتوم، بهترین کار این است که با آزمایش یانگ در سال ۱۸۰۳ شروع کنیم. در آن زمان، دانشمندان میخواستند بدانند آیا نور از نوعی ذره تشکیل شده یا این که از طریق مادهی ناشناختهی دیگری، به صورت موجی حرکت میکند (مانند امواجی که در آب حرکت میکنند). در آزمایش یانگ، از یک منبع ریز نور و یک صفحه استفاده شده بود. یانگ، میان این دو شیء، یک مانع با دو شیار نازک عمودیِ موازی با یکدیگر قرار داد.
یانگ میدانست در صورتی که نور، فقط جریانی از ذرات ریز باشد، باید از هر کدام از شکافها گذشته و روی صفحهی پشت سوراخها جمع شود.
این دقیقاً همان چیزی بود که با پوشاندن یکی از شکافها و باز گذاشتن شکاف دیگر، اتفاق افتاد. یک نوار عمودی باریک از نور، روی صفحهی پشت سوراخ ظاهر شد. یانگ مسلماً انتظار داشت وقتی شکاف دیگر را هم باز کرد، دو نوار باریک نوری ببیند، اما این طور نشد.
بیشتر بخشهای صفحه را مجموعهای از نوارهای عمودی روشن و تاریک پر کرد. یانگ معنای این مشاهده را دریافت. نور، مثل یک موج عمل میکند و از هر دو شکاف میگذرد. بعد از گذشتن از میان شکافها، امواج به شکل نیمدایره پخش میشوند و با یکدیگر تداخل میکنند. به این ترتیب، وقتی دو قلهی موج با هم تلاقی میکنند، باعث تقویت یکدیگر میشوند و وقتی یک قلهی موج و یک درهی موج با هم تلاقی میکنند، هر دو خنثی میشوند. در نتیجه، مجموعهای از نوارهای روشن و تاریک روی صفحه دیده میشود. دانشمندان، این پدیده را الگوی تداخل (interference pattern) مینامند، زیرا از تداخل امواج با یکدیگر حاصل میشود.
پس نور بدون شک یک موج بود. در طی سالها، دانشمندان به دنبال مادهای بودند که امواج نور از طریق آن حرکت میکنند (و آن را ether یا واسط نور مینامیدند)، اما نمیتوانستند به آن دست یابند. به علاوه، شواهدی نیز موجود بود که نشان میداد نور به صورت نوعی ذره حرکت میکند (که بعدها به آن فوتون گفته شد). در نهایت چنین نتیجه گیری شد که فوتونها ماهیتی دوگانه دارند و به صورت موج و ذره عمل میکنند. با این حال، دانشمندان هنوز هم از خود میپرسیدند اگر بتوانند فوتونها را یکی یکی از دو شکاف بگذرانند، چه چیزی رخ خواهد داد.
سرانجام، منبع نوری اختراع شد که قادر بود هر بار تنها یک فوتون آزاد کند. آزمایش دو شکاف یانگ دوباره انجام گرفت. اما این بار به جای صفحهی عادی، از کاغذ عکاسی استفاده شد، زیرا یک فوتون، کمنورتر از آن است که روی صفحه دیده شود. حال آن که بعد از عبور میلیونها فوتون از شکافها (به صورت تک تک)، الگوی مورد نظر بر روی کاغذ عکاسی قابل مشاهده میگردید.
با ظاهر کردن عکس، همان الگوی تداخل پیشین مشاهده شد. دانشمندان اینگونه نتیجه گرفتند که هر یک از فوتونها به صورت موجی حرکت کرده، به طور همزمان از میان دو شکاف رد شده و با خودشان تداخل داشتهاند و تنها هنگامی که سرانجام با کاغذ عکاسی برخورد کردهاند، به صورت ذرهای در موقعیت خاص ظاهر شدهاند، و این بسیار عجیب بود.
دانشمندان تصمیم گرفتند کنار شکافها، ردیابِ فوتون کنار قرار دهند تا مسیر واقعی فوتون را مشاهده کنند. آنها موفق شدند، ولی وقتی این آزمایش را انجام دادند، الگوی تداخل ناپدید شد و تنها دو خط باریک (پشت هر سوراخ یکی)، روی صفحه ظاهر شد. ظاهراً فوتونها «میدانستند» که در معرض مشاهده شدن قرار دارند و به همین دلیل، به جای این که به صورت موجی عمل کنند، رفتار ذرهای پیش گرفتهاند!