مقاله در مورد انفجار بزرگ

مدیران انجمن: parse, javad123javad

ارسال پست
msinoizitna

عضویت : چهارشنبه ۱۳۹۲/۹/۲۷ - ۱۱:۳۹


پست: 35

سپاس: 5

مقاله در مورد انفجار بزرگ

پست توسط msinoizitna »

سلام دوستان
میخوام تا اخر هفته یه مقاله در مورد انفجار بزرگ بنویسم . یه مقدمه براش نوشتم . ببینید خوبه یا نه .
به نام خدا
در این مقاله سعی شده با نثری روان و ساده به تبعیین نظریه ی انفجار بزرگ پرداخته شود . این که اغاز جهان از کجا و چگونه بوده است و ایا اصلا جهان اغازی داشته از ابتدای بشریت تا کنون ذهن بسیاری را مشغول خود کرده است . از زمان یونان باستان تا اوایل قرن بیستم اندیشمندان معتقد بودند که جهان بوده هست و خواهد بود . این جهان چگونه اغاز شده پا را فراتر از علم گذاشته و به اساطیر هم وارد شده . با گذشت زمان و بالا رفتن اگا هی بشر پاسخ های متفاوت و نسبتا منطقی برای این پرسش مطرح شد . در این مقاله سعی شده اخرین پاسخ بشر به این پرسش مطرح شود و به بررسی نقاط ضعف و قوت ان پرداخته شود .
از زمان های دور اینکه ساختار جهان چگونه است پرسشی بوده که برای ان پاسخ های مختلفی بیان شده است . مثلا فیثاغورث که یک ریاضیدان برجسته بود سعی کرد تا قوانین ریاضی که بر جهان حاکم بودند را پیدا کند . او میگفت حرکت خورشید ماه و سیارات در اسمان نت های موسیقی خاصی را ایجاد میکنند که به طول مدارات و حرکت انها بستگی دارد . بدین گونه فیثاغورث دریافت که این چرخش ها و نت ها می بایست نسبت های عددی معینی را برای جهان در بر داشته باشند تا اینکه جهان هماهنگ و موزون باشد . با توجه به گفته ی فیثاغورث ما دائما در معرض موسیقی اسمانی پر هیجان و پر حرارت قرار گرفته ایم. اما باید گفت که ما نمیتوانیم انرا درک کنیم زیرا از زمان تولد ان را شنیده ایم و به ان عادت کرده ایم . ما میتوانیم این تئوری را در مفهوم جدید ان مورد بررسی قرار دهیم . در یک وضعیت خوش بینانه ادعای قیثاغورث مبنی بر اینکه جهان هستی مملو از موسیقی هست بر اساس هیچ نیروی مافوق طبیعی بیان نشده است . این نظریه همچنین نظریه ا ی کاملا ساده و ظریف است . سادگی و ظرافت از ویزگی هایی است که تا اندازه ای در علم ریاضی ارزشمند است .به گفته ی فیزیکدانی به نام ماتیاس :(اگر در بررسی علمی در مورد طبیعت فرمولی را مشاهده کنی که بیش از یک ربع صفحه جا بگیرد انرا فراموش کن . ان غلط است زیرا طبیعت انقدر پیچیده نیست .در عین حال سادگی و ظرافت نسبت به ویزگی های اصلی یک تئوری در مرحله ی دوم قرار دارد . بدین معنی که ک تئوری باید با واقعیات مطابقت داشته باشد و بتواند ارزیابی شود . در این جاست که تئوری موسیقی کهانی فیثاغورث که حرکت اجسام سماوی را براساس هم اهنگی نت ها می داند رد میشود . خوشبختانه جانشینان فیثاغورث نظریات او را تکامل بخشیدند و روش های او را اصلاح کردند . به تدریج علم به طور فزاینده ای به سوی نظام پایدار و دلفریب رهنمون شد . به طوری که توانست اهدافی مانند اندازه گیری قطر واقعی خورشید ماه و زمین و همچنین فواصل بین انها را دنبال کند . این اندازه گیری ها در تاریخ علم نجوم از جمله مراحل بر جسته بودند و نخستین گام ها ی ازمایشی را برای درک کل جهان افرینش مشخص کردند.

بعد از قرن ها که روند پیشرفت علم در اروپا متوقف شد و دانشمندان و دگر اندیشان از ترس کلیسا از بیان عقاید خود سر باز میزدند بالاخره کسی پیدا شد که جهان زمین محوری را زیر سوال ببرد . کوپرنیک در سال 1473 در خانواده ای موفق در شهر ویستولا به دنیا امد . او ابتدا به عنوان کشیش در کلیسای بزرگ فروئن برگ برگزیده شد اما او نیز به علم نجوم دلبستگی داشت و در دوران دانشجوییش نسخه ای از جدول الفونسین را خریداری کرد و بیش از پیش مجذوب علم نجوم شد . این منجم اماتور بسیار مجذوب حرکت سیارات شده بود .نظریاتش در ان باره او را اندک اندک به یکی از شخصیت های مهم در تاریخ علم مبدل ساخت . جالب این است که تنها در 20 صفحه کوپرنیک با نظریه ی اصلی اش درباره ی نجوم برا بیش از یک هزار سال دگرگونی و انقلابی را در نظریه های مربوط به کیهان پدید اورد . موضوع اصلی نوشته ی او هفت اصل فرا گیر را در بر میگرفت که کوپرنیک نظریه ی خود را درباره ی جهان بر اساس این هفت اصل کلی قرار داده بود :
1-اجسام سماوی یک مرکز مشترک ندارند .
2-مرکز زمین مرکز جهان نیست.
3-مرکز جهان نزدیک به خورشید است .
4-فاصله ی زمین تا خورشید در مقایسه فاصله ان تا ستارگان بسیار نا چیز است .
5-حرکت اشکار روزانه ی ستارگان در نتیجه ی چرخش زمین بر محور خودش می باشد .
6-تکرار حرکات اشکار سالیانه به دلیل چرخش زمین به دور محور خورشید است و همه ی سیارات به دور خورشید میچرخند .
7-حرکت وارونه ی ظاهری برخی از سیارات تنها به دلیل مکان و موقعیت ما به عنوان یک بیننده بر روی یک زمین متحرک است .
دیدگاه کلی نظریه ی کپرنیک از هر دیدگاهی خلاصه و مشخص بود . زمین میچرخد و زمین و دیگر سیارات به دور خورشید میچرخند .
سال ها گذشت و نظریه ی کوپرنیک به انزوا کشیده شد و عده ای همچون تی کو دوباره نظریه ی جهان زمین محوری را به گونه ای دیگر مطرح کردند . اما در 27 دسامبر سال 1571 در شهر وایل اشتات کودکی به دنیا امد که نظریه ی خورشید محوری را زنده کرد . یوهانس کپلر در خانواده ای محقر به دنیا امد.تردیدی نیست که او به دلیل وضع خانواده اش و دیگر مسائل اجتماعی فردی مالیخولیایی و با اعتماد به نفس کم بود . او در یادداشت های روزانه اش خود را تا حد یک سگ حقیر میشمرد . چنین به نظر میرسد که علاقه ی شدید او به نجوم تنها فرصتی بود که او را از خود ازاریش برهاند . او در سن 25 سالگی کتابی را با نام ((اسرار گیتی شناسی )) نوشت که نخستین کتاب در دفاع از کتاب ((دگرگونی کرات )) کوپرنیک بود . پس اینکه نظریه ی جهان خورشید محوری او را قانع کرد همه ی وقت خود را برای تشخیص اینکه چه چیزی این نظریه را نادرست جلوه میدهد گذاشت . وی دریافت بزرگترین مشکل اشتباه در پیشگویی مسیر دقیق سیاره ی مریخ بود . سر انجام با تلاش فراوان توانست پس از 8 سال این مشکل را برطرف سازد . کپلر بزرگترین موفقیت خود را با رها کردن یکی از اصول بدست اورد و ان مبنی بر دایره ای شکل بودن حرکت سیارات بود . کپلر اشتباهات کوپرنیک را اصلاح کرد و سپس ادله ی خود را چنین بیان کرد که :
1-سیارات به شکل بیضی در چرخش اند نه به شکل دایره ی کامل .
2-سیارات پیوسته سرعت خود را کم یا زیاد میکنند .
3-خورشید کاملا در مرکز این مدارات قرار ندار .
در واقع نکات دوم و سوم نظریه ی جدید کپلر در مورد منظومه ی شمسی از نکته ی اول مبنی بر اینکه مدارات بیضی شکل می باشند حاصل میشد .
در سال های بعد گالیلیو گالیله با استفاده از تلسکوپ که اختراعی جدید به شمار میرفت توانست که دلیل و مدرکی را که کپلر و کوپرنیک همگی در نظریاتشان درست میگفتند به اثبات برساند . به هر حال او توانست نظریه ی جهان خورشید محوری را به ثابت کند . در یک قرن بعد یعنی در سال 1687 اسحاق نیوتون توانست چگونگی حرکت اشیا در فضا و زمان را در کتاب اصول ریاضی منتشر سازد . همچنین او ریاضیات پیچیده ای را که برای تحلیل حرکت انها لازم بود بوجود اورد . او نیز قانون جاذبه عمومی را عرضه کرد که بر اساس ان هر جسمی در جهان به سوی جسم دیگری جذب میشود و هرچه جرم اجسام بیشتر و فاصله ی انها کمتر باشد با نیروی بیشتری به سوی هم جذب میشوند . نیتون نشان داد که بر پایه ی این قانون گرانش سبب میشود که ماه گرد زمین و سیارات بدور خورشید مسیری بیضوی را بپیمایند .نیتون دریافت که بر اساس نظریه ی گرانش او ستارگان باید یکدیگر را جذب کنند و بنا بر این اصلا به نظر نمی رسد که ساکن باشند . سپس او این پرسش را مطرح کرد:ایا انها در نقطه ای از جهان همگی به یکدیگر برخورد نخواهند کرد ؟او در سال 1791 طی نامه ای به ریچارد بنتلی یک متفکر بر جسته ی ان روزگار یاد اور شد که اگر شمار ستارگان جهان بی نهایت نباشند و این ستارگان در ناحیه ی محدودی از فضا پراکنده باشند این اتفاق واقعا رخ خواهد داد . اما اگر تعداد نا محدودی ستاره در فضایی بی کران به طور کمابیش یکسان پراکنده باشند دیگر نقطه ی مرکزی در کار نخواهد بود تا همگی به سوی ان کشیده شوند و لذا این واقعه اتفاق نخواهد افتاد . این برهان نمونه ای است از برهان ظریفی که هنگام بحث درباره ی بی کرانگی به ان برخورد خواهیم کرد . در یک جهان بی کرانه هر نقطه را میتوان مرکز عالم پنداشت چرا که در هر سوی ان بی نهایت ستاره وجود دارد . راهبرد درست به این مسئله که سالها بعد مطرح گردید ان است که جهان را متناهی در نظر بگیریم وضعیتی که منجر به برخورد ستارگان خواهد شد و سپس ببینیم چنانچه ستارگان بیشتری که به زحمت پراکندگی یکسانی دارند به این مجموعه افزوده شود چه تغییراتی رخ خواهد داد . طبق قانون نیتون دسته ستارگان جدید در مجموع چیزی را تغییر نخواهند داد و بنابر این فروپاشی به همان سرعت پیشین به وقوع خواهد پیوست . ما هر قدر که بخواهیم میتوانیم به مجموعه ی اولیه ی خود ستاره بیفزاییم اما انان همچنان به یکدیگر برخورد خواهند کرد . اکنون معلوم شده است که وجود مدلی ایستا از جهان بی کرانی که در ان گرانش همواره به صورت نیروی جاذبه عمل میکند امکان پذیر نیست . حتی کسانیکه دریافته بودند که بر اساس نظریه ی گرانش نیوتون جهان نمیتواند ایستا باشد به فکرشان خطور نمیکرد که جهان ممکن است در حال گسترش باشد . در عوض تلاش میکردند ان نظریه را صلاح کنند و میگفتند نیروی گرانش در فاصله های دور به نیروی دافعه تبدیل میشود . این اصلاح تاثیر چندانی بر پیشبن انها در مورد موقعیت سیارات نمیگذاشت . اما اجازه میداد که توزیع نا معین و بی کرانه ا ز ستارگان در حالت تعادل باقی بماند . انها این موضوع را چنین بیان میکردند :((نیرو های جاذبه ی میان ستارگان نزدیک به هم با نیرو های دافعه ی ستارگان دوردست خنثی میشود و تعادل پایدار میگردد .))با این همه حال میدانیم که چنین حالتی ناپایدار خواهد بود :اگر ستارگان در ناحیه ایی از فضا کمی به یکدیگر نزدیک شوند نیرو ی جاذبه ی میان انها بیشتر خواهد شد و بر نیروی دافعه خواهد چربید و روند برخورد ستارگان همچنان ادامه خواهد یافت .
اشکال دیگری که بر مدل جهان بیکرانه ی ایستا وارد است که معمولا ان را به هاینریش البرز فیلسوف المانی نسبت میدهند . او در سال 1823 در این باره مطلبی نوشت . اشکال انجا بود که در صورتیکه جهان را ایستا و بی کران فرض کنیم تقریبا امتداد هر خط دید به سطح یک ستاره خواهد رسید . در نتیجه تمامی اسمان همانند خورشید نورانی به نظر خواهد رسید حتی شبها . البرز برای رد این اشکال چنان توجیه کرد :نوری که از ستارگان دور دست تابیده میشود بوسیله ی یک ماده جذب میشود . اما با قبول این فرض ماده جاذب نور روزگاری گداخته خواهد شد و همانند ستارگان شروع به درخشیدن خواهد کرد . تنها راه اجتناب از این نتیجه که شب هنگام اسمان چون روز روشن باشد انست که بپذیریم ستارگان همواره در حال درخشیدن نبوده و نیستند بلکه در زمانی معین در گذشته شروع به درخشیدن کرده اند در این صورت ماده جاذب نور یا هنوز گداخته نشده یا نور ستارگان دور دست هنوز به ما نرسیده است . اگر این دلایل را که امروزه نقض شده اند بپذیریم باید قبول کنیم که جهان اغازی داشته .
البته موضوع اغاز و پیدایش جهان پیشتر در باور های یهودی/مسیحی مطرح شده بود . اما پس از سالها بحث و جدل در مورد اغاز جهان و ایستا بودن ان در سال 1781 امانوئل کانت در کتاب خود به نام سنجش خرد ناب این مسئله که ایا جهان هستی نقطه ی اغازی در زمان داشته است و ایا در مکان محدود می باشد را به طور مشروح مورد بررسی قرار داد . او این مسائل را تناقضات زاییده ی خرد ناب خواند چرا که فکر میکرد برهان های مربوط به قضیه ی وجود اغازی برای جهان هستی و برابر نهادن ان یعنی ازلی بودن عالم بطور یکسان متقاعد کننده اند . دلیل او برای اثبات پیدایش جهان این بود که اگر هستی نقطه ی اغازی نداشته باشد پس پیش از هر رویدادی مدت زمان نا محدودی سپری شده است بنابر این چرا باید در یک لحظه ی معین پدیدار گردد؟ در حقیقت دلائل او برای اثبات تز و انتی تز بالا یکی بیش نیستند . هر دو بر این فرض نا گفته بنیاد گفته اند که خواه جهان هستی ازلی باشد یا نباشد امتداد زمان تا بی پایان در گذشته ادامه می یابد . البته همانطور که میدانیم مفهوم زمان پیش از پیدایش جهان بی معنی است . این مطلب نخستین بار بوسیله ی اگوستین قدیس مطرح گردید . وقتی از او پرسیدند خداوند پیش از افرینش جهان چه میکرد او پاسخ داد :زمان یک خاصیت هستی است که خداوند افریده است و پیش از خلق عالم وجود نداشته است .
تا سالها ی 1900 بحث های زیادی درباره اینکه ایا جهان نقطه ی اغازی داشته یا ازلی بوده شکل گرفت اما کیهانشناسان ان زمان نتیجه گرفتند که جهان نقطه ی اغازی نداشته بلکه برای ابد و از ازل وجود داشته اما گواه و دلیلی برای حمایت از این نظریه وجود نداشت . نظریه ی جهان فنا ناپذیر چیزی بیش از یک افسانه نبود . کیهانشناسان قرن بیستم به جستجوی پاسخ پرسشی بنیادین گشتند و ان این بود که :ایا جهان خلق شده ؟ ایا جهان فنا ناپذیر است ؟
antizionism
http://masaf.ir/ سایت رسمی استاد رائفی پور-جنبش مصاف

ارسال پست