گفتگو

مدیران انجمن: parse, javad123javad

Alborz Omidi sh

نام: Alborz Omidi sh

محل اقامت: In milky way galaxy

عضویت : یک‌شنبه ۱۴۰۰/۶/۱۴ - ۱۴:۰۲


پست: 114

سپاس: 42

جنسیت:

Re: گفتگو

پست توسط Alborz Omidi sh »

امروز ۱۲ فوریه سالروز تولد بزرگ مرد علم چارلز داروین یعنی بزرگترین زیست شناس کل تاریخ است

این مرد بزرگ ۲۰ سال از عمرش را در تمام جهان به تحقیق درمورد تنوع زیستی حیات وحش پرداخت و پس از آن با دلایل محکم نظریه خود مبنی بر تغییرات موجودات بر اساس نیاز هایشان و انتخاب طبیعی را بنیانگذاری کرد

پروفسور فرانسیس کالینز متخصص ژنتیک آمریکایی میگوید : دانشی که نظریه داروین را پشتیبانی میکند روز به روز در حال پیشرفت است. اگر حتی یک هزارم درصد در شواهد فسیلی شک و تردید وجود داشته باشد که ندارد، دانش ژنتیک ارتباط بین موجودات زنده و تکامل را اثبات میکند! داروین به طرز شگفت انگیزی با بصیرت بود و پرده از حقایق حیات وحش برداشت! به راستی او یکی از تاثیرگذارترین افراد جهان بوده!


تشکر فراوان از مرد بزرگ علم، داروین
✍البرز امیدی شاه آباد
محقق خزندگان و دایناسورها
😄That's phlegm-tastic🦖

نمایه کاربر
mycolony

عضویت : جمعه ۱۳۹۲/۱/۲ - ۱۰:۳۴


پست: 787

سپاس: 134

Re: گفتگو

پست توسط mycolony »

کارنبر نوشته شده:
یک‌شنبه ۱۴۰۱/۱۱/۲۳ - ۱۳:۳۶
mycolony نوشته شده:
یک‌شنبه ۱۴۰۱/۱۱/۲۳ - ۱۰:۱۹
قشنگ مشخصه من به رومیان پولدار ۵۰ سال قبل از میلاد تعلق دارم

بساط گفت و گو باشد
دوستان باشند
ساعت ها مباحثه
اخرشم هیچ نتیجه خاصی حاصل نشه
عیش و نوش و طنزم که نگم smile055
پیداست که ما واژگان را به معانی متفاوتی به کار می بریم و از این رو بی حاصل بودن نتیجه پیشاپیش عیان است و ادامه ی یک کار بیهوده هم از "بی معنا" ترینِ کارهاست!

اگر معنا خوش گذرانیست، می توان درباره ی قورمه سبزی و فوتبال و... صحبت کرد که بیشتر هم خوش می گذرد، البته من پای چنین میزی نخواهم نشست.

از نظر من یک رومی فرهیخته ی ثروتمند و خوش گذران، هرچه باشد گرگ نیست و نمی تواند باشد! از این رو ما اتفاق نظری درباره ی معنای "گرگ" نداریم. به همین ترتیب منظور من از سادگی، راستگویی و پاکیست نه نادانی.

خوش باشید smile205
اجمالا برای این که معنی جملات من روشن بشه این جمله رو بخوانید و بقیه اش رو در پی دی اف مطالعه کنید :

یونانیان و رومی های باستان مثل ما نبودند که تصویری آرمانی از نوابغ ...

https://dl.pmup.ir/ftpup/0zei__.pdf

در ضمن گرگ بودن هم جا و مکان دارد
اگر گرگی خواست شما را بدرد فرار کنید
فعلا که دریدنی در کار نیست
درون سینه هر آدمی یک خاورمیانه پنهان است.
پر از شر، شور، شراب، خدا، گناه، صلح، گُل، گلوله

کارنبر

عضویت : جمعه ۱۴۰۱/۵/۲۸ - ۱۲:۱۸


پست: 253

سپاس: 6

Re: گفتگو

پست توسط کارنبر »

چنان که گفتم تصور من و شما از "گرگ" متفاوت است. تصویر گرگ در ذهن شما تصویریست که یک بره از گرگ دارد؛ موجودی درنده که باید با حمله ی آن پا به فرار گذاشت.

من اما از گرگ تصور دیگری در ذهن دارم که زمین تا آسمان با تصور شما فرق دارد؛ این تفاوت البته ممکن است ناشی از موقعیت متفاوت ما در کوهستان یاد شده باشد.

خیر پیش
تلقین و درسِ اهلِ نظر یک اشارت است
گفتم کنایتی و مکرر نمی کنم

نمایه کاربر
rohamavation

نام: roham hesami radرهام حسامی راد

محل اقامت: 100 مایلی شمال لندن جاده آیلستون، لستر، لسترشر. LE2

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۹۹/۸/۲۰ - ۰۸:۳۴


پست: 3055

سپاس: 5322

جنسیت:

تماس:

Re: گفتگو

پست توسط rohamavation »

من تا حالا بر خلاف بقیه ولنتاین نداشتم خوب دوست دختر نداشتم برام مهم نبود بدونم‌چیه اما فهمیدم برای هر نفر که دوسش داری میتونی هدیه بگیری تبریک بگی . روز ولنتاین valentines Day14 فوریه .من برای پریسا هدیه گرفتم اونم برای من .امیدوارم برای شما هم روز خوبی بوده و خوش گذشته باشه هر چند من دیگه پریسا رو نمیبینم و این اخرین روزهایی هست که ایران هستم .البته این مربوط به دوست دختر و پسر نیست .من برای مامانم و ابجیم و عمه و دختر عمه ام هم هدیه گرفتم .بهترین لحظه، لحظه ایست که فکر کنی فراموشت کردم بعد یه پیام از طرف من بیاد که توش نو‌شـته میمیرم برات !و‌لـنتـاینت مبــارک عشقم! اینم متن من .
تصویر

نمایه کاربر
[email protected]

نام: م. ج. معروف به گربه ی زَبادی

محل اقامت: تهران

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۹/۲۴ - ۱۱:۴۹


پست: 1439

سپاس: 514

جنسیت:

تماس:

Re: گفتگو

پست توسط [email protected] »

ماجد عزیزم ...
رفتیو ما رو تنها گذاشتی. به مدت چند سال هر از چندی بهت ایمیل و پیامک می دادم تا جویای حالت باشم ولی بهم جواب نمی دادی. با خودم گفتم که شاید سرت شلوغه، دیگه نمی دونستم که از بین ما پر کشیدیو رفتی. تا اینکه بعد از سه سال توی اینترنت دنبالت گشتمو این آگهی ترحیمو پیدا کردم. روحت شاد باشه عزیزم، ببخشید که با تأخیر برات گریه می کنم، بخدا بی خبر بودم ...

عکسی که تو یادگاری از منو خودتو نیما گرفتی برام موندگار شد، اونقدر توی عکسی که تو گرفتی، خوب افتاده بودم که عکس خودمو بُریدمو توی پروفایل لینکتین و ریسِرچگِیت و جیمِیلم گذاشتم. فکرشم نمی کردم که تو یکی از همون دانشجوایی باشی که به طرز مرموزی توی اهواز فوت کردن. خیلی باهوش بودی و درک خیلی خوبی از نسبیت داشتی ولی با این حال رفتی پزشکی خوندی، یادمه وقتی اینجا خیلیا منو بخاطر ایده هام مسخره می کردن، تو با اون سنّ کَمِت، بهم امید می دادی و تشویقم می کردی. ای کاش بیشتر می موندی تا بیشتر با هم روی نسبیت کار می کردیم. فکر کنم منو نیما تنها اعضای هوپا بودیم که سعادت داشتیم تو رو ببینیم. داشتم ایمیلای قبل از قرارمونو چک می کردم:

سلام ماجد جان... کی می رسی تهران؟ بی خبرمون نذار، نیما هم دوست داره حتماً ببیندت. من به داوود هم سه چهار روز پیش ایمیل زدم ولی جوابمو هنوز نداده

سلام محمد جان من تهران که میام با کمیته دانشگاه میام مستقیم باید بریم قزوین تو برگشت اگه فرصت بود یذره تهران بمونیم خبرت میکنم

اومدم فرودگاه مهرآباد دنبالت، بعدش فکر کنم رفتیم دنبال نیما، همون نزدیکای خونه ی نیما اینا رفتیم یه کافی شاپ که تو اون عکس قشنگو گرفتی. یادمه که اونجا راجع به پارادوکس فنری که طراحی کرده بودم برات حرف می زدم که به نظر تو هم مسئله ی جالبی بود. ماجد جان، آخرشم به لطف خدا تونستم توی یه ژورنال خوب چاپش کنم. انگار همه ی حرفا و خاطراتم با تو دارن موندگار میشن ...

بعد با نیما رسوندیمت فرودگاه. توی یکی از کافی شاپای فرودگاه ما رو بردی و با یه خانومی که ظاهراً استادت بود آشنا کردی. یادمه از من پیش استادت تعریف می کردی. بعد تا بیرون فرودگاه ما رو بدرقه کردی. فکر کنم اونجا بود که به من تضمین دادی که هیچوقت فیزیک و نسبیت رو رها نمی کنی تا من دلگرم بشم که استعدادتو توی فیزیک به هدر نمی دی. بهم گفتی که می خوای بری آلمان ولی تقدیر، چیز دیگه ای بود.

امشب تا نزدیکای صبح برات گریه می کنم و فردا هم روزه می گیرم. امیدوارم که خدا از گناهانت بگذره و توی اون دنیا خوش باشی. ما هم دیر یا زود بهت می پیوندیم smile016

به یاد ماجد سیاحی (کاربر thetime)
My friends&me.jpg
ماجد فوت کرد 2.jpg
ماجد فوت کرد.jpg
شما دسترسی جهت مشاهده فایل پیوست این پست را ندارید.

Vahid75

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۶/۹/۱۶ - ۱۰:۳۷


پست: 74

سپاس: 13

Re: گفتگو

پست توسط Vahid75 »

خبر خیلی غم انگیزی بود محمد جان
امیدوارم روح ماجد سیاحی قرین رحمت و شادی باشه
واقعا باورش سخته
حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کارام درون دشت شب خفته است

دریایم و نیست باکم از طوفان
دریا همه عمر خوابش آشفته است.

نمایه کاربر
[email protected]

نام: م. ج. معروف به گربه ی زَبادی

محل اقامت: تهران

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۹/۲۴ - ۱۱:۴۹


پست: 1439

سپاس: 514

جنسیت:

تماس:

Re: گفتگو

پست توسط [email protected] »

Vahid75 نوشته شده:
یک‌شنبه ۱۴۰۱/۱۱/۳۰ - ۲۱:۱۷
خبر خیلی غم انگیزی بود محمد جان
امیدوارم روح ماجد سیاحی قرین رحمت و شادی باشه
واقعا باورش سخته
smile072 smile072

نمایه کاربر
DARKENERGY

نام: Melina

محل اقامت: krj_teh

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ - ۱۳:۲۷


پست: 7024

سپاس: 4145

جنسیت:

تماس:

Re: گفتگو

پست توسط DARKENERGY »

ای وااااای باور نمیکنم...
چراااا؟ چرااااا؟
من چقدر اون زمان پستاشو دنبال میکردم
واقعا شوک شدم...یادش تا ابد گرامی


I’m so lonely, broken angel
I’m so lonely, listen to my heart
One n’ only, broken angel
Come n’ save me, before I fall apart

نمایه کاربر
You-See

نام: U30

محل اقامت: تهران

عضویت : یک‌شنبه ۱۳۹۳/۵/۱۹ - ۱۹:۰۵


پست: 1264

سپاس: 783

جنسیت:

تماس:

Re: گفتگو

پست توسط You-See »

من نمی شناختمش، روحش سرشار از آرامش باشه،
چه دوستای خوبی داره که اینطوری یادش می کنن، خوش به حالش
دمتون گرم
دوستای گلم حمایت کنید : https://cafebazaar.ir/app/com.nikanmehr.marmarxword/

نمایه کاربر
[email protected]

نام: م. ج. معروف به گربه ی زَبادی

محل اقامت: تهران

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۹/۲۴ - ۱۱:۴۹


پست: 1439

سپاس: 514

جنسیت:

تماس:

Re: گفتگو

پست توسط [email protected] »

DARKENERGY نوشته شده:
چهارشنبه ۱۴۰۱/۱۲/۳ - ۰۲:۱۳
ای وااااای باور نمیکنم...
چراااا؟ چرااااا؟
من چقدر اون زمان پستاشو دنبال میکردم
واقعا شوک شدم...یادش تا ابد گرامی
smile072 smile072
You-See نوشته شده:
چهارشنبه ۱۴۰۱/۱۲/۳ - ۱۰:۰۲
من نمی شناختمش، روحش سرشار از آرامش باشه،
چه دوستای خوبی داره که اینطوری یادش می کنن، خوش به حالش
دمتون گرم
smile072 smile072

Squid game

عضویت : پنج‌شنبه ۱۴۰۰/۷/۲۹ - ۲۲:۵۸


پست: 81

سپاس: 1

Re: گفتگو

پست توسط Squid game »

جمعه صبح رفتم خداافرین و شب برگشتم برای کار
البته حوصله م نمی کشه درسم واجب تره
چون من اینترونشن می خوام
چند جا قدرت خودم نشون دادم ک حوصله توضیح ندارم
آخری باحال تر بود
بهتون گفتم ک مغان ی ها جزو آلفا ترین های ایرانن
ساعت ۷ عصر خورشید غروب کرده بود سوار ماشین یه جوون شدم
جوون های پارس آباد خیلی پولدار و خوش گذرون هستن
از قتل یه رفیق شون گفتن ک خبرساز شده
این قسمت ایران هم خیلی شیطونن
مثلا من تو تبریز زیاد از تعدد روابط نشنیدم
خلاصه مخم خوردن
این پسره از ۱۳۰ تا کمتر یه جاده بسیار شلوغ و دو بانده رو نرفت
خیلی بد میروند، بهم گفت معلومه راننده خوبی هستی و سرعت رانندگی می کنی
گفتم چرا
گفت چون ریلکسی
همه خیس کرده بودن خودشونو

من اول اسفند نزدیک سراب خواب رفتم زدم جاده خاکی
فوری بیدار شدم کشیدم بیرون
هنوزم ماشین کار داره ندادنش
دویست متری چند تا گرگ رد شدن ، من حال می کردم 😄
نوشتن سخته
نزدیک ده مورد تو این دو روز خاطره دارم ک ملت تحت تاثیر کاریزمای من قرار گرفتن
خب من می دونستم با عرضه م ولی دوره نوجوانی آسیب دیده م و خوب تونستم جمعشون کنم
هنوز با خودم کار دارم

matrix

نام: علیرضا

عضویت : چهارشنبه ۱۳۹۴/۲/۲ - ۲۱:۳۰


پست: 183

سپاس: 31

Re: گفتگو

پست توسط matrix »

نقل از توییتر درباره عشق
20230313_135316.jpg
بیاید براتون از عشق بگم و عشق رو از دید فلسفی براتون شرح بدم (از دید پدیدارشناسی عشق توی فلسفه ژان پل سارتر)

سارتر میگفت وقتی دو نفر عاشق هم میشن، یک جنگ آغاز میشه. و البته عشق همیشه هم محکوم به شکسته! چطور؟ بهتون میگم!
قبلش یه مقدمه بگم: سارتر میگفت انسان وجود لنفسه ‌یا خلاصه کنم همون "اگاهیه"
اگاهی هم در معنای واقعیش یعنی اِمکان‌ها یا ازادی
پس اگاهی همون ازادیه (هرجا نوشتم ازادی، با اگاهی یکی درنظر بگیرید)

این اگاهی، تلاش داره تا ازادی خودش رو بسط بده، یعنی هی ازادی های بیشتری بدست بیاره. برا همینم سعی میکنه تا مثل یه جارو برقی، همه چیز رو درون خودش بکشه (که شرحش زیاده)

با این مقدمه... حالا تو عشق چه اتفاقی میفته؟
اگاهی من، تلاش میکنه تا اگاهی دیگری رو مال خودش کنه!
اما این سعی و تلاش محکوم به شکسته
چرا؟
چون فقط من(یا اگاهی من) که نیستم، طرف مقابلم هم هست، خب اونم میخواد اگاهی و ازادی من رو تصاحب کنه دیگه! درسته؟
اون طرف مقابلم هم مثل من، یه اگاهی و در نهایت ازادی هستش که دائما میخواد ازادی خودش رو بسط بده. چطور بسط بده؟ با تصاحب اگاهی و یا ازادی من!

پس حالا چی میشه؟
وقتی دو نفر عاشق هم میشن، جنگ بین اگاهیها (یا ازادی ها) شروع میشه! چون این وسط همه دارن برای تصاحب ازادی/اگاهی دیگری تلاش میکنن و عواطف مختلف ازین جنگ بیرون میاد!
مثلا ازینجاست که تو عشق، هرکس میخاد نظرات خودش رو به دیگری تحمیل کنه!

یا حتی گاهی حاضره از خودش بگذره، چون با خودش فکر میکنه که از این خواسته‌ام میگذرم ولی معشوق رو نگه میدارم، در واقع اگاهی یا ازادیشو واسه خودم نگه میدارم!

غیرت و حسادت هم از اینجا میاد، از حس مالکیت بر ازادی دیگری میاد!
علاقه به تنوع و چند همسری هم از اینجا میاد، چون من میخام با ده نفر ازدواج کنم تا هی ازادی خودمو بسط بدم، همه برا من باشن!
ولی این وسط بدبختی اینه که معشوقِ من هم تصاحب ازادی و اگاهی منو میخواد دیگه، حسادت رو شروع میکنه و نمیزاره ازادی من مال دیگری بشه و با چند نفر باشم پس ازین حس، تک همسری و وفاداری بیرون میاد.

خلاصه با یه عشق، جنگی شروع شده بین اگاهی ها یا ازادی ها!!!
هرکس هم سعی داره اگاهی خودش غالب باشه و فضا رو برا خودش برداره و دیگری رو تو خودش حل کنه!

به همین دلیل تلاش ها و نهایتا عشق محکوم به شکسته، چون این جنگ، در انتها برنده ای نداره و تموم نمیشه!
اگر این وسط مغلوب اگاهی دیگری بشی، اجازه بدی طرف مقابل، اگاهی و ازادیت رو تصاحب کنه چی؟ حس شکستگی و خرد شدن و تحقیر میاد ‏و اینجا عشق، به نفرت تبدیل میشه!

اگر برنده ی این جنگ باشی چی؟ ممکنه بری خیانت کنی، و عشقت فروکش میکنه چون این ادم رو (این اگاهی رو) تصاحب کردی و حالا میخوای اگاهی دیگری رو تصاحب کنی! و اینجوری معشوقت حس شکست میکنه.

یعنی به همین قشنگی و خفنی. چندتا عاطفه و احساس انسان رو پشت سر هم و از هم بیرون میکشه و استنتاج میکنه.

تو زیبایی این حرف همینو بگم که حتی بعد از نفرت و جدا شدن از کسی، دوس نداری باز با اون ادم باشی ها، اما از طرفی دوس نداری اون ادم با کسی هم باشه. میخوای اگاهیش در تصاحبت بمونه. و نمیخوای به تصاحب کسی دیگه دربیاد.
خلاصه... عشق یه همچین چیزیه. یه جنگ برا بدست اوردن و تصرف اگاهی دیگری و در انتها هم یه حس سکون و شکست.

عشق یه نوع اسارته!
اسارتی لذتبخش که همه خواهانشن!! چون در پی تصاحب دیگری یا "ازادی" هستن
شما دسترسی جهت مشاهده فایل پیوست این پست را ندارید.
Sad but true

کارنبر

عضویت : جمعه ۱۴۰۱/۵/۲۸ - ۱۲:۱۸


پست: 253

سپاس: 6

Re: گفتگو

پست توسط کارنبر »

آگاهی همان آزادی نیست.
آگاهی بدون آزادی اسارت و رنج است و آزادی بدون آگاهی جنایت و شرم.

آگاهی درونیست و آزادی بیرونی و نقطه تلاقی آن دو بر سر دوراهی هاست؛ آنچه می دانی و حس می کنی آگاهی توست و تصمیمی که باید بگیری آزادی تو. بر سر هر دو راهی، انتخاب تو آگاهی و آزادیِ آینده ات، یا "تو" را شکل می دهد.

و خوشبخت انسانیست هم آگاه و هم آزاد، چه تنها باشد چه با انسان (های) آگاه و آزادی دیگر.
تلقین و درسِ اهلِ نظر یک اشارت است
گفتم کنایتی و مکرر نمی کنم

Squid game

عضویت : پنج‌شنبه ۱۴۰۰/۷/۲۹ - ۲۲:۵۸


پست: 81

سپاس: 1

Re: گفتگو

پست توسط Squid game »

با نظر آخر کارنبر موافق تا حدودی
ماها درگیریم، دنباله فلسفه عشقیم، و نخواهیم یافتش
یه جورایی بیماریم، یا تو کفیم
مسائل رو خیلی پیچیده می کنیم
چرا نباید ماها آدم سالمی باشیم؟ نباید عشق رو تجربه کنیم؟
به نظر من عشق سالم از آموزه هایی مشابه هلاکویی و روانشناسی علمی می گذرد
آدم بدونه دنبال چیه و دقیقا بدونه که چی و نمی دونه ، خیلی خیلی جلوه
مثلا من دقیقا دنبال آموزش ویدیو یی تکنیک های آنژیوگرافی حرفه ای هستم ولی پیدا نمی کنم
این خودش یه پیشرفته

Squid game

عضویت : پنج‌شنبه ۱۴۰۰/۷/۲۹ - ۲۲:۵۸


پست: 81

سپاس: 1

Re: گفتگو

پست توسط Squid game »

الان تا حدود زیادی دختری ک می خوام جذب می کنم
و یه چیف خوب بودم
اما دوست دارم قدرت لیدر بودنم رو بیشتر کنم
من لیدر به دنیا نیومدم
بیشتر روح شکوفا شدن و موفقیت و برنده شدن دارم
اما دوس دارم لیدر هم باشم

ارسال پست