گذری به درون

مدیران انجمن: parse, javad123javad

matrix

نام: علیرضا

عضویت : چهارشنبه ۱۳۹۴/۲/۲ - ۲۱:۳۰


پست: 193

سپاس: 31

Re: گذری به درون

پست توسط matrix »

اختلال شخصیت پارانویید
اگرچه تا حدی مراقب دیگران و انگیزه های آنها بودن، انطباقی است ولی بی اعتمادی بیش از حد، در روند دوست شدن با دیگران و در همکاری با دیگران و به طور کلی، در تعاملات روزمره، اخلال می کند. افراد دچار اختلال شخصیت پارانویید به شدت به دیگران ظنین و بی اعتمادند، بدون آن که دلیلی داشته باشند. این افراد فرض را بر این میگذارند که دیگران قصد آسیب رساندن به آنها یا فریب دادن آنها را دارند؛ بنابراین به دیگران اعتماد ندارند. مورد جِیک را در نظر بگیرید.

----------------------------------------------------------------------
جیک قربانی تحقیق
جیک در یک محله ی طبقه متوسطی بزرگ شده بود و اگرچه هیچ وقت مشکلات جدی پیدا نکرده بود اما در مدرسه معروف بود به کسی که با معلم ها و همکلاسی ها بگو مگو می کند. بعد از دبیرستان، در کالج محلی ثبت نام می کند، ولی سال بعد اخراج می شود. موفق نبودن جیک در دانشکده تا حدی به این بر می گشت که مسئولیت نمرات بدش را نمی پذیرفت. جیک شروع کرد به پروراندن نظریه ی توطئه در مورد همکلاسی ها و اساتید، و معتقد بود آنها تبانی کرده اند تا او رد شود. یکسره کار عوض می کرد و هر بار شکایت می کرد که کارفرمایش در محل کار و در خانه، جاسوسی او را می کند.
جیک در 25 سالگی و به رغم میل پدر و مادرش از خانه ی پدری خود به شهر کوچکی در بیرون از ایالت شان نقل مکان می کند. متاسفانه، نامه هایی که روزانه برای پدر و مادرش می نوشت، ترس و نگرانی آنها را تایید می کرد. او با نظریه هایی مشغله ی ذهنی پیدا کرده بود که می گفتند مردم قصد آسیب رساندن به او را دارند. جیک بخش زیادی از وقتش را صرف کندوکاو وب سایت ها کرد و نظریه ی مفصلی ساخت دال بر این که چگونه در کودکی روی او تحقیق شده است. در نامه هایش می گفت محققانی که همکار CIA بوده اند در بچگی او را چیزخور کرده اند و وسیله ای در گوش او کار گذاشته اند که امواج مایکرویو ساطع می کند. جیک معتقد بود هدف این امواج، ایجاد سرطان در او است. جیک بیش از دو سال با این نظریه اشتغال ذهنی داشت و نامه هایی به مقامات مختلف نوشت تا آنها را متقاعد کند دارند او را به طور تدریجی می کشند. بعد از آن که جیک تهدید کرد می خواهد به برخی مسئولان کالج آسیب برساند، با پدر و مادرش تماس گرفته می شود و آنها جیک را نزد روان شناس می برند و روان شناس در مورد او تشخیص اختلال شخصی پارانویید و افسردگی شدید می دهد.
----------------------------------------------------------------------
توصیف بالینی
خصوصیت تعریف کننده ی افراد دارای اختلال شخصیت پارانویید، بی اعتمادی فراگیر ناموجه است. بی شک گاهی اوقات پیش می آید که کسی فریبکار باشد و بخواهد برای شما مشکل درست کند اما کسانی که اختلال شخصیت پارانویید دارند، به موقعیت هایی ظنین هستند که از نظر اکثر آدم ها بی پایه و اساس هستند. حتی رویدادهایی را که ربطی به آنان ندارد، حمله و توهین تفسیر می کنند. پارس کردن سگ همسایه یا تاخیر در پرواز را تعمدی و برای ناراحت کردن خودشان تلقی می کنند. متاسفانه این بی اعتمادی غالبا به نزدیکان هم کشیده می شود و برقراری ارتباط با معنا با آنان را دشوار می کند. تصور کنید چنین فردی چه موجود تنهایی است. ظنین بودن و بی اعتمادی به شکل های مختلفی نمایان می شود. افراد مبتلا به اختلال شخصیت پارانویید، اهل جر و بحث، شکایت و حتی ساکت هستند. این افراد نسبت به انتقاد بسیار حساس اند و نیاز شدیدی به خودمختاری دارند. ابنلا به چنین اختلالی، احتمال اقدام به خودکشی و رفتار خشن را بالا می برد و کیفیت زندگی افراد مبتلا به این اختلال به طور کلی پایین است.

علل
شواهد محدودی در مورد عوامل زیست شناختی سهیم در اختلال شخصیت پارانویید داریم. برخی تحقیقات از این حکایت دارند که این اختلال می تواند در میان بستگان کسانی که دچار اسکیزوفرنی هستند کمی رایج تر باشد، هرچند رابطه ی این دو، رابطه ای قوی به نظر نمیرسد. به عبارت دیگر، بستگان افراد مبتلا به اسکیزوفرنی بیشتر احتمال دارد دچار اختلال شخصیت پارانویید باشند تا بستگان کسانی که مبتلا به اسکیزوفرنی نیستند.
در مورد عوامل روانشناختی سهیم در این اختلال، از این هم کمتر یقین داریم، هرچند حدسیات جالبی در مورد آن زده اند. تحقیقات گذشته نگر که در آنها از مبتلایان به این اختلال خواسته اند رویدادهای دوران کودکی خود را به یاد آورند. از بدرفتاری های دوران کودکی یا تجارب دردناک دوران کودکی در شکل گیری اختلال شخصیت پارانویید خبر داده اند.
برخی از روانشناسان برای تبیین رفتار افراد مبتلا به اختلال شخصیت، افکار آنان (یا طرحواره های شان) را به طور مستقیم مورد استناد قرار می دهند. یک دیدگاه این است که افراد مبتلا به این اختلال، مفروضات بنیادی اشتباهی راجع به دیگران دارند؛ مفروضاتی مثل: «دیگران خبیث و فریبکارند»؛ «دیگران به محض فرصت پیدا کردن، به شما حمله می کنند» و «فقط وقتی آرامش داری که روی پای خودت بایستی». این یک جهان بینی غیر انطباقی است ولی به نظر می رسد بر تمام جنبه های زندگی این افراد حاکم است. با آنکه نمیدانیم چرا صاحب چنین ادراکاتی می شوند، حدس زده می شود که ریشه ی این ادراکات، به تربیت آغازین بر می گردد. پدر و مادر چنین افرادی به آنان یاد می دهند مراقب اشتباه شان باشند و این طور به آنان القا می کنند که با دیگران فرق دارند. این موضوع که آدم ها همیشه حسن نیت و خلوص ندارند و تعاملات ما گاهی اوقات به قدری مبهم است که مقاصد دیگران در آن روشن نیست، بی شک حقیقت دارد. دقت بیش از حد به حرف و عمل دیگران گاهی اوقات موجب سوء تعبیر می شود.

ملاک های تشخیصی اختلال شخصیت پارانویید
الف. بی اعتمادی و ظن فراگیر به دیگران و سوء نیت تفسیر کردن انگیزه های دیگران که در اوایل بزرگسالی شروع می شود و خود را در بافت های مختلف در بافت های مختلف در قالب چهار مورد از موارد زیر (یا بیشتر) نشان می دهد:
1. سوء ظن بی اساس مبنی بر این که دیگران قصد بهره کشی، آسیب رساندن یا فریب آنان را دارند.
2. اشتغال ذهنی با تردیدهای ناموجه به وفاداری یا قابل اعتماد بودن دوستان و اطرافیان
3. اعتماد نکردن به دیگران به خاطر ترس بیجا از این که مبادا اطلاعات داده شده مغرضانه علیه شخص به کار رود.
4. توهین و تهدید تعبیر کردن اظهارات و اتفاقات عادی.
5. کینه به دل گرفتن مستمر؛ یعنی نبخشیدن توهین ها، اهانت ها و بی اعتمادی ها
6. ادراک اهانت به شخصیت یا آبروی خود، در حالی که دیگران چنین برداشتی ندارند و واکنش توأم با عصبانیت سریع یا حمله ی متقابل.
7. ظن بی دلیل مکرر به وفادار نبودن همسر یا شریک جنسی

ب. صرفا در جریان سیر اسکیزوفرنی، اختلال دو قطبی یا اختلال افسردگی با ویژگی های روانپریشانه، یا در جریان سیر اختلال روانپریشانه ی دیگری اتفاق نمی افتد و قابل استناد به اثرات فیزیولوژیایی یک بیماری پزشکی دیگر نیست.
Sad but true

matrix

نام: علیرضا

عضویت : چهارشنبه ۱۳۹۴/۲/۲ - ۲۱:۳۰


پست: 193

سپاس: 31

Re: گذری به درون

پست توسط matrix »

از اونجایی که میبینم الان اکثرا دچار اضطراب یا افسردگی هستن بد نمیدونم درباره مکانیزم های دفاعی بنویسم تا متوجه بشید واکنش ذهن ما با اضطراب چیه و ذهن چطور سعی میکنه اون رو برای ما قابل تحمل کنه و دچار در هم شکستگی نشه. مثل اینه که ذهن یک زمینی باشه که یک سپر بالا سرش به عنوان سقف هست. حالا هر چه ما اضطراب بیشتری داشته باشیم ستون های بیشتری هم لازمه تا اون سقف که مثل یک سپر عمل میکنه نگه داره تا فرو نریزه. این مطالب رو از کتاب 101.مکانیزم.دفاع.روانی و سایت mr.psychologist مینویسم.

تعریف دفاع و عواطف ناخوشایند
مکانیزم دفاعی (Defence Mechanism)، یک ساز و کار روانی ناهشیار است که اضطراب‌های ناشی از محرک‌های غیر قابل پذیرش یا زیان‌بار بالقوه را کاهش می‌دهد. به بیان ساده‌تر مکانیسم دفاعی یک واکنش ناخودآگاه است که در برابر اضطراب‌ها به کار برده می‌شود تا فرد بتواند اضطراب را کاهش، شرایط را کنترل و خودش را با محیط سازگار کند. همهٔ انسان‌ها در طول زندگی از ساز و کارهای دفاعی بهره‌برداری می‌کنند. ساز و کارها می‌توانند سودمند یا آسیب‌زا باشند و این بستگی به این دارد که در چه شرایطی و چه اندازه این مکانیزم‌ها به کار برده می‌شوند.

تعریف دیگر: دفاع ها آن دسته از اقدامات روانی هستند که طی قواعد خاصی مانع از آگاه شدن فرد به مضمون یا مضامین عاطفی غیر لذت بخش (تفکر، احساس یا هر دوی آنها) و مانع ورود آنها به حیطه هوشیاری می شوند.

اجازه دهید به لحاظ تشخیصی، مفهوم عواطف و دفاع ها را با پدیده ی شایعی به نام فراموشی توصیف کنیم، مثل فراموش کردن قرار ملاقات مهم با یک شخص. در فراموشی، عنصر فکر به خارج از حیطه ی خودآگاهی رانده می شود. چند ساعتی که می گذرد به کمک موضوع دیگری ممکن است قرار ملاقاتی که داشته اید به یادتان بیاید، شاید خودتان هم متوجه شوید که به هیچ وجه رغبتی برای ملاقات با آن شخص نداشته اید. به عبارت دیگر محتوای فکر (یا یک بخش از عواطف) در مخزن بایگانی شده و بایستی به موقع بازخوانی شود، اما روان شما به خاطر ناخوشایند بودن یادآوری آنها (آن بخش از عواطف)، با خاموش کردن فکر به شما تسکین می دهد.
شاید توصیف دفاع ها با جریان الکتریکی برق تصویر بهتری از موضوع ارائه دهد. وقتی کلید را فشار می دهیم، جریان برق قطع و به تبع آن لامپ نیز خاموش می شود. کلید دفاع ها نیز مانند کلید برق می تواند آگاهانه زده شود - ((آن را از ذهنم خارج خواهم ساخت)) یا ((من به آنجا نخواهم رفت)) - اگر چنانکه کلید ها بدون قصد هشیارانه ی شما به کار افتند، آن گاه صحبت از یک دفاع ناخودآگاه در میان خواهد بود.
دفاع های ناخودآگاه همانند فیوزهای قطع کننده ی جریان برق عمل می کنند. وقتی شدت جریان برق شدت یافته و آمپراژ بالا می رود، فیوز برق چکانده شده و بلافاصله جریان برق قطع و لامپ خاموش می شود. این حالت را مقایسه کنید با شرایطی که شدت عواطف (هیجان هایی نظیر خشم، اضطراب، افسردگی و احساس گناه) به حدی رسیده است که کارکردهای روانی فرد را تهدید به اضمحلال (شبیه ذوب شدن سیم برق) می کند. در چنین وضعیتی است که یک کلید قطع کننده جریان روانی فعال می شود: یعنی همان فراموشی. همانند فیوز قطع کننده جریان برق که به طور خودکار فعال می شود، فراموشی نیز به طور خودکار به راه می افتد.

اضطراب ترکیبی از یک حس ناخوشایند به علاوه تفکری ناخوشایند است که خبر از احتمال وقوع رویداد وحشتناکی در آینده می دهد.
افسردگی یک حس ناخوشایند به علاوه تفکری ناخوشایند درباره ی رویداد ناگواری است که قبلا اتفاق افتاده است.
خشم دربردارنده ی یک حس ناخوشایند به علاوه تفکر درباره ی تخریب کردن چیزی یا شخصی است. مضمون و محتوای فکری و عاطفی هریک از این عواطف ممکن است ریشه در مراحل سنین اولیه رشد تا زمان حال باشد که ممکن است بر پایه ی رویداد های واقعی زندگی، تخیل یا ترکیبی از آن دو شکل گرفته باشند.

نهاد یا Id: نهاد یا Id بنیادهای زیستی انسان را بازنمایی می‌کند. نهاد یا Id از هنگام زایش انسان و حتی پیش از آن در هنگامی که در رحم مادر است وجود دارد. نوزاد را می‌توانیم نهاد بدانیم و در آن خود و فراخود به چشم نمی‌خورد. نهاد بر پایه‌ی اصل لذت کار می‌کند. لذت در این‌جا به معنی دریافت آرامش و لذت و دوری از رنج است. این لذت هنگامی پدید می‌آید که نیازهای زیستی و نخستین کودک برآورده شود. نخستین نیازهایی کودک، خوراک، نگه‌داری و دوری از آسیب جسمانی است و اگر این نیازها برآورده نشود به مرگ نوزاد می‌انجامد. نوزاد با گریه کردن و رفتارهایی که انجام می‌دهد برآورده شدن نیازهایش را خواستار است. کودک می‌خواد این نیازها بی‌درنگ و فوری برآورده شود. پس نهاد را می‌توانیم مانند نوزادی نیازمند و وابسته بدانیم که هر چه را بخواهد باید بی‌درنگ فراهم شود.

نهاد نمی‌تواند ناامیدی را تحمل کند و می‌خواهد به هر آن‌چه می‌خواهد دست پیدا کند. نهاد در این راه به واقعیت و منطق توجهی نمی‌کند. نهاد دلیل، منطق، اخلاق و قانون را نمی‌شناسد و آزمند، خودخواه، لذت‌جو، غیرمنطقی و کور است. نهاد تنها یک هدف را دنبال می‌کند و آن لذت است و همان‌گونه که گفته شد این لذت به معنی رسیدن به خواسته‌ها و دوری از رنج و ناراحتی است. نهاد از هنگامی که انسان پدید می‌آید تا هنگام مرگ همراه اوست و کاملا ناهشیار است.

خود یا Ego: خود یا Ego بر خلاف نهاد، منطقی و واقع‌بین است. خود بر پایه‌ی اصل واقعیت کار می‌کند. خود یا ‌Ego خواستار برآورده شدن نیازهای انسان است اما به واقعیت‌ها توجه می‌کند و بر پایه‌ی منطق، اخلاق و قانون کار می‌کند.

خود هم خواستار برآورده شدن نیازهاست اما این برآورده شدن را در هنگامی می‌خواهد که شرایط مناسب باشد. خود یا Ego بخش هشیار و نیمه هشیار را دربرمی‌گیرد. خود یا Ego از هنگام کودکی بخشی از ساختار شخصیتی انسان می‌شود. بازخورد از دیگران، رفتارهای والدین، تنبیه و پاداش‌هایی که کودک هنگام انجام رفتار می‌بیند او را آگاه می‌کند که گاهی باید برآورده‌سازی برخی نیازها را به تعویق بیاندازد.

فراخود یا Super-ego: فراخود Super-ego نقطه‌ی مقابل نهاد است. و نشان‌گر بخش اخلاقی کنش انسان است. فراخود یا Super-ego با نام خود آرمانی هم شناخته می‌شود. فراخود کمال‌گرا و آرمان‌گرا است. فراخود دربرگیرنده‌ی ایده‌آل‌ها و آرمان‌هایی است که برای رسیدن به آن‌ها تلاش می‌کنیم و تنبیه‌هایی (گناهانی) که هنگام رعایت نکردن اصول اخلاقی دریافت می‌کنیم. ساختار فراخود برای کنترل رفتار بر پایه‌ی قوانین اجتماعی کار می‌کند. فراخود نیز از همان کودکی با فرد همراه می‌شود و با نهاد و خود در تضاد است. فراخود در دربرگیرنده‌ی ۲ بخش است:

۱- آرمان: آرمان دربرگیرنده‌ی استانداردها، اصول و قوانینی است که فرد برای رفتارهای خوب دارد. پیروی کردن از این اصول و قوانین به پاداش می‌انجامد. و به فرد احساس غرور، ارزش و رضایتمندی می‌دهد.

۲- وجدان: وجدان دربرگیرنده‌ی رفتارهایی است که خانواده و جامعه آن‌ها را بد و ناپسند می‌دانند. این رفتارها ممنوع است و به پیامدهای بد، تنبیه و احساس گناه می‌انجامد.

فراخود در راستای تکامل بخشیدن به خود کار می‌کند و فراخود یا Super-ego، نهاد را سرکوب می‌کند و در تلاش است تا خود یا Ego را مجبور کند که خودآرمانی را به جای قواعد و اصول واقع‌بینانه در نظر بگیرد. فراخود دربرگیرنده‌ی هشیار و ناهشیار است. فراخود نیز همانند نهاد کور است زیرا به طور غیرمنطقی و غیر واقع‌بینانه کمال‌گراست به گونه‌ای که برآورده کردن برخی از نیازهایش ناممکن است.

انواع دفاع ها در نوشته های بعدی...
Sad but true

matrix

نام: علیرضا

عضویت : چهارشنبه ۱۳۹۴/۲/۲ - ۲۱:۳۰


پست: 193

سپاس: 31

Re: گذری به درون

پست توسط matrix »

5c123adda742f8c9d959864142c1dd4a.jpg
شما دسترسی جهت مشاهده فایل پیوست این پست را ندارید.
Sad but true

matrix

نام: علیرضا

عضویت : چهارشنبه ۱۳۹۴/۲/۲ - ۲۱:۳۰


پست: 193

سپاس: 31

Re: گذری به درون

پست توسط matrix »

1-فرافکنی (Projection)
شما با تغییر سمت و سوی رفتارهایتان، عواطف، تکانه ها، یا تمایلات (اعمال روانی) خود را به فرد مقابل نسبت می دهید.
اگر اختلالی در آزمون واقعیت وجود داشته باشد، عواقب فرافکنی وخیم تر و با «فرافکنی روان پریشانه» همراه خواهد بود، به ویژه اگر نقص و یا کمبودی در فرآیند تمایز خود-شیئی وجود داشته باشد، فرافکنی تشدید پیدا می کند. معمولا بخشی از پیشداوری هایی را که افراد فرافکن آماج دیگران می کنند، آن دسته از خصلت های شخصی خودشان هست که وجود آنها را در خود نمی پسندند.

خانم D تصور می کرد که رئیسش از دست او عصبانی است. او توضیح داد که رییسش از او خواسته تا گزارش کار خود را بی معطلی تهیه کرده و به او تحویل دهد. این کار برای او خیلی مشکل بود، زیرا او در همان روز مشغله های دیگری هم داشته است. وی تا پایان وقت اداری همان روز حتی زودتر از آنچه انتظار می رفت گزارشش را تحویل داد. با اینکه رییس او هیچ رنجش خاطری از بابت تاخیر در تحویل گزارش از خود نشان نداده بود اما او تمام شب را بیدار ماند و از اینکه احتمالا رییسش را عصبانی کرده باشد نگران بود.
بعد از بحثی کوتاه معلوم شد تنها کسی که این وسط ناراحت بوده «خودش» بوده؛ او تصور می کرد برخورد رییسش با وی غیر منصفانه بوده زیرا رییسش می دانست کارهای دیگری نیز در همان روز به او محول کرده است که بایستی سر وقت به او تحویل می داد. این زن خشم خود را به سوی رییسش فرافکنی کرده بود و تصور می کرد رییس از دست او عصبانی است.


نکته: معمولا بهتر است در همان آغاز مراحل درمان مراجعان را با فرافکنی هایشان روبرو کنیم تا یاد بگیرند چگونه می توانند در برابر آن ابتکار عمل را به دست گیرند. در غیر این صورت ممکن است سوء برداشت های مختلفی به خصوص در مورد شما که درمانگر او هستید برجا بمانند. به طور مثال در مورد شخصی که در آغاز جلسه از شما می پرسد «آقای دکتر خدا بد نده، امروز روز بدی داشته اید؟» شما می توانید به شوخی یا جدی پاسخ دهید که «نکنه خودتان روز بدی داشته اید و ترجیح داده اید فکر کنید من روز بدی داشته ام»
حتی بسیار مهم است اگر شخصی پرسید «چرا اینطور به من زل زده اید نکنه خیلی مضحک به نظر می رسم؟» شما بی درنگ می توانید مشابه چنین پاسخی جواب دهید که «ابدا اما بد نیست متذکر شوم که نوع نگاه شما به من عجیب است. به نظر می رسد شما دوست دارید چیزی را به من نسبت دهید که در درون خود احساسش می کنید و یا به آن فکر می کنید». یک فرد در صورت داشتن توانایی درک این نوع مواجهه ها، مسئولیت بیشتری را در درمان های معطوف به بصیرت خواهد پذیرفت.
Sad but true

matrix

نام: علیرضا

عضویت : چهارشنبه ۱۳۹۴/۲/۲ - ۲۱:۳۰


پست: 193

سپاس: 31

Re: گذری به درون

پست توسط matrix »

2-درون فکنی (Introjection)
شما به کمک کارکردهای ایگو (از قبیل ادراک، حافظه و یکپارچه سازی تصویری از فرد دیگر در ذهن خود می سازید تا به محض دیدن آن شخص، به خاطر بیاورید که خودتان چگونه شخصی هستید سپس تصورات و خاطرات خود را بر اساس این تصاویر سازمان دهی می کنید. «هیات روانی» که بر این اساس شکل می یابند ممکن است آماج تخیلات و عواطف ما واقع شوند.
هرگاه (برای خنثی سازی عواطف) از دفاع درون فکنی استفاده می کنید بیشتر بر مبنای تصویری که از شخص دیگر ساخته اید واکنش نشان خواهید داد. بعضی از تحلیل گران همانندسازی را به عنوان ازدحام پایدار موضوعات درون فکنی شده تعریف می کنند. شافر فراز و نشیب این فراند را در قالب درون سازی بررسی کرده است

پدر اقای Z همیشه فرزندش را آماج سرزنش های تحقیر آمیز خود قرار می داد و به همین جهت در این اواخر مکررا احساس خودکشی به او دست می داد. برایش تفسیر کردم که در واقع او آرزوی مرگ پدرش را داشته است اما به خاطر احساس وابستگی به پدرش سمت و سوی خشم را به طرف خود تغییر داده و در نتیجه خیال کشتن خود را کرده است. آقای Z قصد داشت با ارتکاب به خودکشی و تحقیر پدرش سیاست های تربیتی او را به باد انتقاد دهد و از این نوع خیال پردازی لذت می برد. اما او با تفسیر من موافق بود که کشتن خودش بیش از همه تنبیهی برای خودش بوده و هیچوقت دوست نداشته است پیش از مرگ خود شاهد مرگ پدرش باشد.
با پایان آن هفته کاری و شروع هفته ای دیگر صبح روز دوشنبه متوجه شدم که آقای Z پیغام تلفنی گذاشته که:«دکتر بلاک تقصیر شماست که من زنده ام پدرم دوباره مرا تحقیر کرده بعد به پارکینگ رفتم و ماشین را روشن کردم از دست پدرم داشتم دیوانه می شدم به یاد شما افتادم که گفته بودید هرگونه آسیب زدن به خود کار احمقانه ای است. به امید دیدار»


در خصوص این مراجع تفسیر روان پویشی من از دفاع آقای Z (تغییر جهت به سمت خود) موثر افتاده بود. او به طور کامل نمیتوانست تفسیرهایی که انجام می دادم انسجام بخشد به همین جهت او شخص مرا و عباراتم را در ارتباط با بیهوده بودن خودکشی درونی کرده بود. موضوعات درونی شده بطور آشکار او را متنبه ساخته بود که نباید هیچ کار احمقانه ای انجام بدهد. برای او روشن شد که بر خلاف تصور پدرش زندگی شخصی او حداقل برای یک شخص (خودش) ارزشمند است. این موضوع بیان مثبتی از علاقه مندی وی به زندگی بود که در تقابل با تفاسیر روان پویشی به طور آشکارا مانع از اقدام به خودکشی او شده بود.
Sad but true

matrix

نام: علیرضا

عضویت : چهارشنبه ۱۳۹۴/۲/۲ - ۲۱:۳۰


پست: 193

سپاس: 31

Re: گذری به درون

پست توسط matrix »

3-توهم (Hallucination)
افراد روانپریش گاهی افکاری را می بینند یا می شنوند که غیر واقعی بوده و بدون اینکه تلاشی برای تفکر درباره آنها صورت گیرد تظاهر پیدا می کنند. این پدیده تبلوری از آرزوها اعتقادات تخیلات یا انتقاد از دیگران می باشد. آنها نمی دانند چیزهایی که می بینند و یا می شنوند برخواسته از افکار خودشان است به همین جهت کارکرد های ایگوی آنها از قبیل آزمون واقعیت تشخیص واقعیت از غیر واقعیت تفکر انتزاعی و مهار فرآیندهای اولیه تفکر کارآمدی لازم را ندارند. اگر برخی از کارکردهای ایگو کارآمدی لازم را داشته اما به حد روانپریشی نرسیده باشد در این صورت ممکن است «خطای ادراکی» یا «رویاپردازی روزانه» رخ دهد که معمولا ادراکات (دیداری و شنیداری) احساسات (چشایی، بویایی و لامسه) افکار (فرامین و خیالپردازی های کوتاه) عذاب وجدان (انتقادگرایی) و حافظه (شنیداری و دیداری) آنها را نشانه می رود.
Sad but true

matrix

نام: علیرضا

عضویت : چهارشنبه ۱۳۹۴/۲/۲ - ۲۱:۳۰


پست: 193

سپاس: 31

Re: گذری به درون

پست توسط matrix »

4-همانندسازی فرافکنانه (Projective Identification)
این اصطلاح در سه شکل رایج کاربرد دارد:
1- فرافکنی بخش اعظمی از رفتار های خود (ویژگی های شخصی و دفاعی) به فرد دیگر و تحریف گسترده ی او (خلق تصویری دگرگون از او)
2- تحریک شخص دیگر با رفتارها، نگرش ها و عواطفی که وجود آنها را در خود دوست ندارید (همنشینی با معشوقه عذاب دهنده)
3- تحریک شخص دیگر با رفتارها، نگرش ها و عواطفی که وجود آنها را در خود دوست ندارید به انضمام عمل کردن شبیه شخصی که عواطف غیر ضروری را در شما برانگیخته است.

دختر 23 ساله ای به نام UU که پدرش مدام و بی دلیل او را آماج حملات خود قرار داده بود، جهت درمان افسردگی نزد من مراجعه کرده بود. در یکی از جلسات به خاطر تاخیر یک دقیقه ای که در شروع کار از جانب ما رخ داد، تاب نیاورد و از خود اینگونه واکنش نشان داد: شما طوری با من برخورد می کنید که یک حیوان بی خاصیت هستم! شما می دانید که من نمی توانم منتظر بمانم فقط به این خاطر که پدرم مرا تنبیه می کند و آن وقت شما مرا منتظر نگه می دارید. دوست ندارم که با تکنیک های روانشناسی به من زور بگویید! زود باشید باید از من عذر خواهی کنید!
رفتار آن دختر در آن لحظه غیر منطقی بود و به خاطر سرزنش های گزنده ی او احساس کردم به طور ناروا متهم شده ام. احساس کردم که دفاع از خودم بی ثمر باشد. نهایتا حدس زدم که واکنش هیجانی که نسبت به شخص من نشان می دهد دلیل بر استفاده ی او از مکانیزم دفاعی همانند سازی فرافکنانه است. به همین خاطر به او گفتم "حالا احساس می کنم که در مقابل پدرت قرار گرفتم".


به نظر من واقعیت امر این بود که او با برنامه ای قبلی قصد داشته است مرا وادار به نشان دادن این احساس کند که بفهمم وقتی که پدرش برخوردهای خشن و غیر منطقی با او داشته و نمی توانسته از خودش دفاع کند، آن وقت چه احساسی به او دست می دهد. کارهای روان تحلیل بعدی نشان داد که یکی از انگیزه های او برای انجام این عمل با من، فرو نشاندن یکسری ترس هایی (دفاع های مقابله ای) بوده است که هرگز نفهمیدم ماهیت این ترس ها از کجا سرچشمه می گیرد. با عارض شدن حالتی از خشم عاجزانه در من، او احساس می کرد که حداقل شخصی پیدا شده که درک کند در این مدت چه بلایی سر او آمده است. البته دفاع های دیگری نیز در اینجا نقش داشته اند مثل همانندسازی با پرخاشگر (رفتاری که با من داشت مشابه رفتاری بود که پدرش با او داشت) و جابه جایی (تغییر جهت خشم از سمت پدر به سوی من). نهایتا به این نکته پی بردم که استفاده از مکانیزم دفاعی همانندسازی فرافکنانه شدیدا به ضرر اوست و حس بی اعتمادی را در او پرورش می دهد، لذا تصمیم گرفتم این دفاع را برای او تفسیر کنم.
Sad but true

matrix

نام: علیرضا

عضویت : چهارشنبه ۱۳۹۴/۲/۲ - ۲۱:۳۰


پست: 193

سپاس: 31

Re: گذری به درون

پست توسط matrix »

5- سرزنش فرافکن (Projective Blaming)
شما شخصا مسئول گرفتاری های به وجود آمده هستید اما با بی اعتنایی و شانه خالی کردن از مسئولیت دیگران را متهم می کنید.

ساعت 9/30 شب پدر خانه که برای کار مطالعاتی خود با اینترنت کار میکرد رایانه را رها کرده و می خواهد به تکالیف پسر دبیرستانی خود که در حال بازی است رسیدگی کند. پدر رو به مادر کرده و او را متهم می کند که: "چرا جیمی تکالیفش را انجام نداده است؟" مادر که از یک مکالمه ی طولانی مدت با یکی از موکلانش تازه خلاص شده برآشفته و می گوید: "من هم سرم شلوغه چرا خودت به تکالیف بچه ات نمی رسی؟"

این مکانیسم به وفور در بیشتر خانواده ها دیده می شود و معمولا شخصی که احساس شرمساری بیشتری می کند با خطاب و عتاب قرار دادن طرف مقابل، خودش را مبری از تقصیر کرده و با این کار تلویحا می گوید که "من یکی مستحق سرزنش نیستم"
Sad but true

matrix

نام: علیرضا

عضویت : چهارشنبه ۱۳۹۴/۲/۲ - ۲۱:۳۰


پست: 193

سپاس: 31

Re: گذری به درون

پست توسط matrix »

6- انکار (Denial)
به شیوه ای از کار روان اطلاق می گردد که در آن واقعیت نادیده گرفته می شود. وقتی می گوییم فرد واقعیتی را انکار کرده است به این معنی است که شخص با استفاده از این دفاع دیگر مجبور نخواهد بود با واقعیت روبه رو شود. در اینجا باید بین دو دسته از افراد یعنی کسانی که در آزمون واقعیت اختلال دارند (غالبا افراد روان پریش) و کسانی که قادر به دیدن و درک واقعیت هستند (افراد غیر رون پریش) تفاوت قایل شد زیرا دسته دوم با غالب شدن تعارض از واقعیت روی گردان می شوند.
در ادبیات روان تحلیلی و روان شناسی اشارات کثیری به انکار شده است. آنا فروید چهار مجموعه از دفاع ها را توصیف و دسته بندی کرده است:

انکار مستقیم: حاشا کردن یک واقعیت علی رغم وجود شواهد فراوان از واقعیت داشتن آن. معمولا در بسیاری از کلینیک ها بطور شایع با مکانیزم دفاعی انکار مواجه می شویم. الکلی های افراطی اغلب نه تنها شدت اعتیاد خودشان را کوچک جلوه می دهند حتی ممکن است این اجازه را به دیگران ندهند که اصطلاح معتاد را در مورد آنها به کار ببریم. انجمن الکلی های بی نام (Anonymous Alcoholics) از نظریه ی دفاع های ناخودآگاه در رویکردهای اولیه ی خود در خدمت به الکلی ها بهره گرفته و افراد الکلی را متقاعد می کنند که نه تنها معتاد هستند بلکه واقعیتی به نام اعتیاد را نیز انکار کرده اند.
بورنشتین(1951) خاطر نشان می کند که چگونه کودکان در سنین نهفتگی واقعیت عواطف شخصی خودشان را انکار می کنند. آنها ممکن است به طور مثال گریه کنند اما وقتی از آنها می پرسند آیا از چیزی ناراحت هستند پاسخ دهند خیر.

انکار با عمل: اقدام به عملی که به طور نمادین می خواهیم بگوییم: واقعیت های ناگوار حقیقت ندارند! به طور مثال یک زوج آمریکایی درست بعد از اینکه مسئولان دولتی ریگان هشدار دادند که نیروهای نظامی کوبا در گرانادا مستقر شده اند، قایق تفریحی خود را به سمت جزیره گرانادا حرکت می دهند (اقدام عملی). آنها با رسیدن به منطقه متوجه می شوند که هشدار ها واقعی بوده و اگر کشتی وی اس مارینز در آن نزدیکی لنگر نمی انداخت از خطری که در کمین بوده رهایی نمی یافتند.

انکار با افکار وهمی: اصرار بر حفظ باوری غلط به منظور مواجه نشدن با واقعیت های وحشتناک. به طور مثال اعتقاد به این که «هرکسی در درون خود خوبی هایی دارد حتی اگر آن شخص به دختر 5 ساله ای تجاوز کرده و او را به قتل رسانده باشد، مستحق کمک است!»

انکار با عبارات: با استفاده از عبارت جادویی خاص خود را از بابت نادرست بودن یک واقعیت قانع می سازید. معمولا بعد از اینکه یک متخصص بهداشت روانی تشخیص اولیه می داد که بیمار برای خود و دیگران خطرناک است از پیش غربالگران نیز خواسته میشد نظر ثانوی خود را در مورد ضرورت بستری اجباری بیماران روانپریش اعلام کنند. اشاره به این نکته ضروری است که چندین سال قبل دولت پیش غربال گران را به کار گماشت تا از حقوق شهروندی بیماران روانی حمایت کنند. به تجربه دریافته ایم که یکی از نتایج ناخواسته چنین سیستمی این است که به شخص این فرصت را می دهد تا از اظهار نظر و عبارات قبلی وقوع خطر خودکشی یا دیگر کشی برگردد. اگر پیش غربالگر مطابق معیارهای شغلی خود مو به مو پیش میرفت، می توانست ارزیابی های متخصص قبلی را کنار بگذارد لذا ممکن بود موضوع خطرناک بودن وضعیت بیمار نادیده گرفته شود. تاکید بر مقررات حقوقی و نظام نامه "خطرناک بودن حتمی یک بیمار" غربالگران را به تشکیل دفاع انکار با عبارات سوق میداد.
Sad but true

matrix

نام: علیرضا

عضویت : چهارشنبه ۱۳۹۴/۲/۲ - ۲۱:۳۰


پست: 193

سپاس: 31

Re: گذری به درون

پست توسط matrix »

7-تمایززدایی (پیوند خود - شیئی) (Dedifferentiation)
شما هر آنچه شخص دیگری دوست دارد باشید، می شوید تا بدین ترتیب از عواطف مشکل ساز به خصوص ترس از دست دادن فرد مورد علاقه در امان بمانید.
تمایززدایی می تواند در کنار مکانیزم های دیگری همچون انفعال (ضد حالت پرخاشگری) و همانند سازی با پرخاشگر به ظهور برسد. وقتی چنین وضعی پیش آید یک شخص به راحتی در برابر فریب کاری های ستاره ی یک گروه آسیب پذیر می شود.
Sad but true

matrix

نام: علیرضا

عضویت : چهارشنبه ۱۳۹۴/۲/۲ - ۲۱:۳۰


پست: 193

سپاس: 31

Re: گذری به درون

پست توسط matrix »

8-دو نیم سازی (Splitting)
اشخاصی که از روان پریشی یا ساختار شخصیت مرزی رنج می برند تمایل دارند تا بخشی از مردم را در ردیف افراد کاملا متخاصم و بخش دیگر را در ردیف افرادی کاملا دوست داشتنی قرار دهند. افراد آشفته روان هر موضوعی را که درون فکنی می کنند به دو نیمه «تقسیم» می کنند (نیمه ی کاملا دوست داشتنی در برابر نیمه ی فاسد و نفرت انگیز) و بعد سایرین را صرفا در محتوای قالبی بخش های تقسیم شده دوست داشتی و نفرت انگیز می سنجند. بنابراین چنین شخصی غالبا مهربانی یا خشم را به افراد معینی نسبت می دهند و به دسته بزرگ مردم که بالقوه ممکن است خصوصیت هایی از هر دو جنبه را داشته باشند، توجهی نکنند.
به گونه ای دیگر بعضی افراد که دارای شخصیت مرزی و یا روان پریش هستند، محتوای به اصطلاح «خوب» و «بد» را در یک شخص معین مجزا می کنند و هر از گاهی به تناوب و در زمان های مختلف یکی از این خصوصیت ها را در همان فرد بزرگنمایی می کنند. یک روز شخصی بسیار شگفت انگیز و ملکوتی است و همین فرد روزی دیگر، شخصی پلید و شیطان صفت است
Sad but true

matrix

نام: علیرضا

عضویت : چهارشنبه ۱۳۹۴/۲/۲ - ۲۱:۳۰


پست: 193

سپاس: 31

Re: گذری به درون

پست توسط matrix »

9-جاندارپنداری (Animism)
دادن ویژگی های انسانی به موجودات غیر انسانی، به منظور حراست از تضعیف نشدن موجودیت انسانی خود، به طور مثال وقتی شخصی تندیس حیوانی را استحمام می کند یا با گیاهانش درد دل می کند یا با اجاق گاز خانه مشاجره می کند یا خود را از تلویزیون خانه مخفی می کند از این مکانیزم استفاده می کند.
اگرچه جاندارپنداری مکانیزم دفاعی شایع بزرگسالان روانپریش محسوب می شود اما می توان آن را در بین کودکان بهنجار نیز مشاهده نمود که معمولا ویژگی های زندگانی را به عروسک یا حیوانات پلاستیکی خود نسبت می دهند. هزاران سال پیش انسانها طی آیین ها و مراسمی ویژگی های زنده بودن را به اشیاء و شمایل غیر زنده نسبت می دادند. امروزه حتی در تمدن غرب، بسیاری از افراد با یک گوی درخشان با روح شخص متوفی ارتباط برقرار می کنند و با او صحبت می کنند و معتقدند این کار بعد از سوگ عزیزانشان به انها تسکین می دهد.
Sad but true

matrix

نام: علیرضا

عضویت : چهارشنبه ۱۳۹۴/۲/۲ - ۲۱:۳۰


پست: 193

سپاس: 31

Re: گذری به درون

پست توسط matrix »

10-جاندارزدایی (ِDeanimation)
اگر فرد مقابل شما را به عنوان یک موجود زنده نمی بیند به این دلیل است که نمی خواهد از بابت اعتماد کردن به شما نگران باشد.

مردی که برای مدتی تحت درمان بود بعدها گزارش داد که دوست نداشته است مرا بیرون از محل کارم ببیند، به این دلیل که می ترسید چنین تصور کند که من هم واقعا یک انسان هستم و معنی آن برایش این بود که این وضع می تواند غیر قابل تحمل و دشوار باشد. او ترجیح می داد تا بیشتر به من به عنوان چیزی شبیه لوازم پزشکی نگاه کند تا یک انسان واقعی زنده.

این مکانیزم اغلب در بین بیماران روان پریش و همچنین اختلال شخصیت خودشیفته شایع است.
جالب است بدانیم پدیده جاندارزدایی از دشمنان در طی جنگ نیز ممکن است رخ دهد. در جنگ جهانی دوم، آلیس از ژاپنی ها به عنوان خطر زرد یاد می کند. فراز و نشیب های این دفاع (دیدن دشمن به عنوان موجودی غیر انسانی) به شکل هنرمندانه ای در فیلم کلاسیک عظمت شخص به تصویر کشیده شده است. در این فیلم یک زن یهودی آمریکایی در جنگ جهانی دوم بعد از مرگ شوهرش، پسرش را هم از دست می دهد و سرانجام دلباخته ی یک ژاپنی می شود که او نیز بستگانش را در جنگ از دست داده است.
Sad but true

matrix

نام: علیرضا

عضویت : چهارشنبه ۱۳۹۴/۲/۲ - ۲۱:۳۰


پست: 193

سپاس: 31

Re: گذری به درون

پست توسط matrix »

11-وارونه سازی (Reaction Formation)
شما چیزی را به شکل وارونه آن تبدیل می کنید. معمولا برای شما خیلی بهتر است که نتوانید به خودتان بگویید عصبانی هستید در حالی که عصبانی هستید.

مردی با خنده خاطره ای از دوران کودکی خود را تعریف می کرد که مادرش با جوب او را کتک زده بود. این مرد وقتی خاطره تنبیه بدنی خود را تعریف می کرد هیچ آگاهی از خشم یا احساس گناه نهفته خود نسبت به مادرش نداشت.
بعدها که به تجزیه و تحلیل این خاطره پرداختیم، وی قادر شد خشمی را که علیه مادرش داشت احساس کند و حتی از اینکه به تلافی دست روی او بلند کرده بود، احساس گناه می کرد. تعارض بین احساس خشم و گناه موجب شده بود ساختار روانی او اقدام به تشکیل چند مکانیزم دفاعی نماید: جداسازی عواطف (احساس نشدن خشم و گناه)، شوخ طبعی (خنده دار بودن ماجرای تنبیه)، و وارونه سازی (احساس محبت به جای احساس خشم نسبت به مادر).


در بین افرادی که از مکانیسم وارونه سازی استفاده می کنند، خصلت هایی مانند کمال گرایی، وقت شناسی افراطی و خساست بیشتر دیده می شود. افراد وسواسی که دارای چنین ویژگی هایی هستند، اغلب در ناخودآگاه خود، عصیانگری (گستاخی)، تمایلات وابسته دهانی (تنبلی و آزمندی) و خود ملامت گری خشن (تندخویی) را حمل می کنند. مکانیزم وارونه سازی به آنها کمک می کند تا برخلاف ویژگی های یاد شده عمل کنند طوری که حتی ممکن است افرادی بسیار فروتن، خوش قول، علاقه مند به کار، قناعت پیشه، بسیار آرام و محترم جلوه نمایند.
بعضی از افراد وسواسی به خاطر تعارض هایی که بین احساس خشم و خود ملامت گری دارند، ممکن است در دام افراد روانپریشی که در نقش افراد وقت شناس و متواضع ظاهر می شوند گرفتار شوند. اما در عوض دوستان درستکار و مهربان خود را اگر کمی ناخیر کنند یا کاری را ناخواسته ناقص انجام دهند، از جمع خود برانند زیرا یک فرد کمال گرا تاب شکسته شدن دفاع های خود را نداشته و زود عصبانی می شود (انگار به آنها توهین شده است).
Sad but true

ارسال پست