هنر نقاشی
Re: هنر نقاشی
Starry Night painting
By Vincent van Gogh
درون سینه هر آدمی یک خاورمیانه پنهان است.
پر از شر، شور، شراب، خدا، گناه، صلح، گُل، گلوله
پر از شر، شور، شراب، خدا، گناه، صلح، گُل، گلوله
Re: هنر نقاشی
Hall نوشته شده:من شوخی نکردم
شما چرا اینقدر اصرار دارید که جزئیات مورچه ها و اون آدم "اضافه" شده اند؟ به نظر من، احتمال این که از اصل اثر "حذف" شده باشند بیشتره. چه بسا آثار کپی دیگه ای هم هستند که حتی قسمت زیبای "سایه ی چوب Y شکل" رو از نقاشی جاانداخته اند.
اگه این لینک هم نگاه کنید قسمت مورچه ها و آدمه مشخصه:
http://edgardaily.com/your-chance-to-se ... sterpiece/
ببخشید , من تابحال این نمونه رو ندیده بودم و فکر کردم که احتمالاً یه نمونه ی جعلی و تقلبیه.
بهر حال من مطمئن نیستم که کدوم یکی از این دو اصالت دارند
Hall نوشته شده:درسته که من هر برداشتی بخوام میتونم از اثر داشته باشم ، ولی شاید اگه به جای حدس های بی هوای خودم، حداقل یه ارتباط و پیوند درست حسابی بین مورچه ها و اون آدم با اثر بفهمم تابلو برام مفهوم قشنگتری پیدا کنه. در کل ترجیح میدم اون قسمت راز آلود بمونه تا اینکه بخوام یه دلیل توخالی بیارم وسط و به همون راضی شم
نقاش سورئالیست قصد نداره منظورش رو رک و پوست کنده بما بگه و اتفاقاً دوست داره که ما در برزخ ابهام بسر ببریم . ..
ما هر کدوم نقاشی رو یجوری «می فهمیم» و برداشت هایی از اون داریم این به خاطر اینه که نقاش از یک «زبان واضح» استفاده نکرده
و خود نقاش هم نیومده درباره منظورش حرف بزنه (حداقل من که ندیدم)
حالا یا باید بزاریم این عناصر نقاشی «یک راز باقی بمونند» یا «یه برداشتی بکنیم» ولی قرار نیست به یه برداشت راضی بشیم .مواجه ی ما با نقاشی باید با مواجه ی ما با یه نظریه ی علمی و فلسفی متفاوت باشه . نقاشی ادعایی درباره حقیقت و کشف اون نداره , تنها میخواد یه «احساس» رو به ما انتقال بده !
حالا ممکنه شاعر قصد داشته احساس دیگه ای رو به ما انتقال بده ولی برای من مهم نیست اون چی میخواسته بگه ! من اونچیزی که دوست دارم و بیشتر از همه ازش لذت میبرم رو توی نقاشی می بینم !نقاشی وقتی از توی ذهن نقاش بروی بوم میاد دیگه از مالکیت نقاش بیرون اومده ... چه بسا منظور نقاش یه چیز بیخودی بوده یا حتی منظور خاصی نداشته ولی من بهترین و زیباترین برداشتی که میتونم داشته باشم رو ازش میکنم تا هدفم از دیدن نقاشی,یعنی « دریافت یک احساس» برآورده بشه...
Who Knows? Only Time...
Re: هنر نقاشی
mycolony نوشته شده:بسیار زیبا
نمی دونم چرا مجذوب این نقاشی ها می شم
ross نوشته شده:من نقاشی چهره دوس دارم
+فرنیا خانم
Who Knows? Only Time...
Re: هنر نقاشی
q2w2hddjb نوشته شده:نقاش سورئالیست قصد نداره منظورش رو رک و پوست کنده بما بگه و اتفاقاً دوست داره که ما در برزخ ابهام بسر ببریم . ..
ما هر کدوم نقاشی رو یجوری «می فهمیم» و برداشت هایی از اون داریم این به خاطر اینه که نقاش از یک «زبان واضح» استفاده نکرده
و خود نقاش هم نیومده درباره منظورش حرف بزنه (حداقل من که ندیدم)
حالا یا باید بزاریم این عناصر نقاشی «یک راز باقی بمونند» یا «یه برداشتی بکنیم» ولی قرار نیست به یه برداشت راضی بشیم .مواجه ی ما با نقاشی باید با مواجه ی ما با یه نظریه ی علمی و فلسفی متفاوت باشه . نقاشی ادعایی درباره حقیقت و کشف اون نداره , تنها میخواد یه «احساس» رو به ما انتقال بده !
حالا ممکنه شاعر قصد داشته احساس دیگه ای رو به ما انتقال بده ولی برای من مهم نیست اون چی میخواسته بگه ! من اونچیزی که دوست دارم و بیشتر از همه ازش لذت میبرم رو توی نقاشی می بینم !نقاشی وقتی از توی ذهن نقاش بروی بوم میاد دیگه از مالکیت نقاش بیرون اومده ... چه بسا منظور نقاش یه چیز بیخودی بوده یا حتی منظور خاصی نداشته ولی من بهترین و زیباترین برداشتی که میتونم داشته باشم رو ازش میکنم تا هدفم از دیدن نقاشی,یعنی « دریافت یک احساس» برآورده بشه...
گفتید شعر بهترین چیریه که میشه کنار نقاشی گذاشت.
یادمه یکبار جناب علیجوهر یک شعری که قبلش برای من خنثی بود رو با تفسیرش قراردادن ، اونجا تازه من احساس شعر رو دریافت کردم و ازش بسیار لذت بردم. شاید احساس کردم این اثر هم پتانسیل احیای اون حس رو داره .
وگرنه درکل متاسفانه زیاد احساساتی نیستم.
Re: هنر نقاشی
اجازه بدید داستان این عشق جنون آور رو بگم تا شاید بهتر بتونید احساسش کنید...
داستان به روایتی از این قراره که پادشاهی بنام مارک به عنوان ابرقدرت داستان, عمو زادش تریستان رو به سرزمین دیگه ای (مثلاً چین و ماچین!) میفرسته تا شاهزاده دلربای مه رویی بنام ایزولت رو براش بیاره تا باهاش ازدواج بکنه. دوشیزه ی داستان قراره که معجون مهرگیاه رو به همراه پادشاه بخوره تا هردو "عاشق" همدیگه بشن ولی در راه برگشت شاهزاده ی سرکش این معجون رو با شوالیه ی جذاب و شجاع ,تریستان, قسمت میکنه و هر دو با هم پیمانه رو سر میکشند و بشکل دیوانه واری عاشق هم میشن , چشمانشون به هم گره میخوره و لب هاشون رو با زبان خیس میکنن ولی کشتی دیگه به مقصد رسیده و پادشاه میاد و دست همسرشو میگیره و بر جاذبه ی عشق اونها غلبه میکنه... ولی این دو عشقشون رو از پادشاه پنهان میکنند و بطور پنهانی با هم عشق بازی می کنند و . .. اما یه بار که تریستان در حال نواختن چنگ برای معشوق اهورایی خودشه , رقیبشون و ضلع سوم این مثلث عشقی از راه میرسه و مچ عاشق و معشوق رو میگیره و اونها رو به جرم عشق محاکمه میکنه ولی تریستان از چنگ پادشاه فرار میکنه و میره توی یه سرزمین دیگه و با دختر دل فریب دیگه ای به ناچار ازدواج میکنه ولی همواره عشق ایزولت در اون آشوب ایجاد میکنه... برای همین کسی رو میفرسته تا بره و ایزولت رو بدزده و بیاره ولی زنش بخاطر حسادت باعث میشه که تریستان از رنج بمیره و ایزولت هم همینطور...
تَرَک هایی که عاشق و معشوق خوردند بخاطر همین درد دوریه و اون گاری همون چیزیه که عاشقو به تبعید فرستاده و بعد از اون زندگی معشوق به یه زندگی نباتی تقیل پیدا کرده و روی شونه هاش درخت سبز شده و خاطِرِ ظریفش که مثل یه قاصدک میمونه هر لحظه در معرض فروپاشیه و عاشق داره از شدت نیازش به دو پاره میشه ... نقاشی داره تقابل جاذبه ی دیوانه وار عشق و دافعه ی بیرحمانه ی قدرت رو نشون میده ... و عاشق و معشوق در بین این دو نیرو در حال متلاشی شدن و از هم پاشیدن هستند...
داستان به روایتی از این قراره که پادشاهی بنام مارک به عنوان ابرقدرت داستان, عمو زادش تریستان رو به سرزمین دیگه ای (مثلاً چین و ماچین!) میفرسته تا شاهزاده دلربای مه رویی بنام ایزولت رو براش بیاره تا باهاش ازدواج بکنه. دوشیزه ی داستان قراره که معجون مهرگیاه رو به همراه پادشاه بخوره تا هردو "عاشق" همدیگه بشن ولی در راه برگشت شاهزاده ی سرکش این معجون رو با شوالیه ی جذاب و شجاع ,تریستان, قسمت میکنه و هر دو با هم پیمانه رو سر میکشند و بشکل دیوانه واری عاشق هم میشن , چشمانشون به هم گره میخوره و لب هاشون رو با زبان خیس میکنن ولی کشتی دیگه به مقصد رسیده و پادشاه میاد و دست همسرشو میگیره و بر جاذبه ی عشق اونها غلبه میکنه... ولی این دو عشقشون رو از پادشاه پنهان میکنند و بطور پنهانی با هم عشق بازی می کنند و . .. اما یه بار که تریستان در حال نواختن چنگ برای معشوق اهورایی خودشه , رقیبشون و ضلع سوم این مثلث عشقی از راه میرسه و مچ عاشق و معشوق رو میگیره و اونها رو به جرم عشق محاکمه میکنه ولی تریستان از چنگ پادشاه فرار میکنه و میره توی یه سرزمین دیگه و با دختر دل فریب دیگه ای به ناچار ازدواج میکنه ولی همواره عشق ایزولت در اون آشوب ایجاد میکنه... برای همین کسی رو میفرسته تا بره و ایزولت رو بدزده و بیاره ولی زنش بخاطر حسادت باعث میشه که تریستان از رنج بمیره و ایزولت هم همینطور...
تَرَک هایی که عاشق و معشوق خوردند بخاطر همین درد دوریه و اون گاری همون چیزیه که عاشقو به تبعید فرستاده و بعد از اون زندگی معشوق به یه زندگی نباتی تقیل پیدا کرده و روی شونه هاش درخت سبز شده و خاطِرِ ظریفش که مثل یه قاصدک میمونه هر لحظه در معرض فروپاشیه و عاشق داره از شدت نیازش به دو پاره میشه ... نقاشی داره تقابل جاذبه ی دیوانه وار عشق و دافعه ی بیرحمانه ی قدرت رو نشون میده ... و عاشق و معشوق در بین این دو نیرو در حال متلاشی شدن و از هم پاشیدن هستند...
Who Knows? Only Time...
Re: هنر نقاشی
q2w2hddjb نوشته شده:اجازه بدید داستان این عشق جنون آور رو بگم تا شاید بهتر بتونید احساسش کنید...
داستان به روایتی از این قراره که پادشاهی بنام مارک به عنوان ابرقدرت داستان, عمو زادش تریستان رو به سرزمین دیگه ای (مثلاً چین و ماچین!) میفرسته تا شاهزاده دلربای مه رویی بنام ایزولت رو براش بیاره تا باهاش ازدواج بکنه. دوشیزه ی داستان قراره که معجون مهرگیاه رو به همراه پادشاه بخوره تا هردو "عاشق" همدیگه بشن ولی در راه برگشت شاهزاده ی سرکش این معجون رو با شوالیه ی جذاب و شجاع ,تریستان, قسمت میکنه و هر دو با هم پیمانه رو سر میکشند و بشکل دیوانه واری عاشق هم میشن , چشمانشون به هم گره میخوره و لب هاشون رو با زبان خیس میکنن ولی کشتی دیگه به مقصد رسیده و پادشاه میاد و دست همسرشو میگیره و بر جاذبه ی عشق اونها غلبه میکنه... ولی این دو عشقشون رو از پادشاه پنهان میکنند و بطور پنهانی با هم عشق بازی می کنند و . .. اما یه بار که تریستان در حال نواختن چنگ برای معشوق اهورایی خودشه , رقیبشون و ضلع سوم این مثلث عشقی از راه میرسه و مچ عاشق و معشوق رو میگیره و اونها رو به جرم عشق محاکمه میکنه ولی تریستان از چنگ پادشاه فرار میکنه و میره توی یه سرزمین دیگه و با دختر دل فریب دیگه ای به ناچار ازدواج میکنه ولی همواره عشق ایزولت در اون آشوب ایجاد میکنه... برای همین کسی رو میفرسته تا بره و ایزولت رو بدزده و بیاره ولی زنش بخاطر حسادت باعث میشه که تریستان از رنج بمیره و ایزولت هم همینطور...
تَرَک هایی که عاشق و معشوق خوردند بخاطر همین درد دوریه و اون گاری همون چیزیه که عاشقو به تبعید فرستاده و بعد از اون زندگی معشوق به یه زندگی نباتی تقیل پیدا کرده و روی شونه هاش درخت سبز شده و خاطِرِ ظریفش که مثل یه قاصدک میمونه هر لحظه در معرض فروپاشیه و عاشق داره از شدت نیازش به دو پاره میشه ... نقاشی داره تقابل جاذبه ی دیوانه وار عشق و دافعه ی بیرحمانه ی قدرت رو نشون میده ... و عاشق و معشوق در بین این دو نیرو در حال متلاشی شدن و از هم پاشیدن هستند...
Re: هنر نقاشی
Post-Impressionist painting
?Where Do We Come From? What Are We? Where Are We Going
1897_ Paul Gauguin
Who Knows? Only Time...
Re: هنر نقاشی
Cubistic painting
Portrait of Daniel-Henry Kahnweiler
by Pablo Picasso, 1910
Who Knows? Only Time...