یادی از مهدی اخوان ثالث در سالگرد درگذشتش
- DARKENERGY
نام: Melina
محل اقامت: krj_teh
عضویت : پنجشنبه ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ - ۱۳:۲۷
پست: 7035-
سپاس: 4153
- جنسیت:
تماس:
یادی از مهدی اخوان ثالث در سالگرد درگذشتش
چهارم شهريورماه سالروز درگذشت مهدي اخوان ثالث است. مهدی اخوان ثالث متخلص به م. امید سال 1307 در مشهد به دنيا آمد.
در سال 1327 به تهران رفت و کار خود را با معلمی آغاز کرد و در ادامه به همکاری با مطبوعات، شرکت در کارهای سینمایی و نویسندگی
و کار برای برنامههای رادیویی پرداخت.در سال 1330 اخوان «ارغنون»، اولین مجموعه شعر خود، را منتشر كرد
و در سال 1338 با انتشار مجموعه شعر «آخر شاهنامه» به شهرت زيادي رسيد.
اخوان ثالث از پیشکسوتان شعر نو فارسی است كه بویژه در عرصهي شعر نو حماسی سردمدار است.
اخوان ثالث معتقد بود که قالبهای شعر فارسی همیشه زنده و پوياست و شاعر امروزی میتواند همچنان که در قالبهای نیمايی شعر میسراید، از قالبهای کهن نیز استفاده کند. اخوان را میتوان از نخستین شاعرانی برشمرد که به خوبی به تحلیل شعر نیمایی،
بویژه از لحاظ وزن و قالب پرداخته است. همچنين زبان اخوان، زبانی مستقل و ویژه خود اوست و لحنی حماسی دارد.
مهدي اخوان ثالث چهارم شهریورماه سال ۱۳۶۹ در تهران جان سپرد و در توس در کنار آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شد.
ارغنون (۱۳۳۰)، زمستان (۱۳۳۵)، آخر شاهنامه (۱۳۳۸)، از این اوستا (۱۳۴۵)، منظومه شکار (۱۳۴۵)، پاییز در زندان (۱۳۴۸)، عاشقانهها و کبود (۱۳۴۸)، بهترین امید (۱۳۴۸)، برگزیده اشعار (۱۳۴۹)، در حیاط کوچک پاییز در زندان (۱۳۵۵)، دوزخ اما سرد (۱۳۵۷)، زندگی میگوید اما باز باید زیست... (۱۳۵۷)، تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم (۱۳۶۸) و گزینه اشعار (۱۳۶۸) از جمله آثار منتشرشدهي اخوان ثالث هستند.
اسماعیل نوری علا-محمدعلی و شهرزاد سپانلو - مهدی اخوان ثالث
سیمین بهبهانی- محمود مشرف آزادتهرانی در عکس دیده میشوند
۱۳۵۹
-----------------
زمستان...
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کسی یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس، کز گرمگاه سینه میآید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟
مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است... آی...
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای
منم من، میهمان هر شبت، لولیوش مغموم
منم من، سنگ تیپاخوردهٔ رنجور
منم، دشنام پست آفرینش، نغمهٔ ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم
حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج میلرزد
تگرگی نیست، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه میگویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟
فریبت میدهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا! گوش سرما بردهاست این، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود، پنهان است
حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است
چون سبوی تشنه..
از تهی سرشار،
جویبار لحظهها جاریست.
چون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب، واندر آب بیند سنگ،
دوستان و دشمنان را میشناسم من.
زندگی را دوست میدارم؛
مرگ را دشمن.
وای، اما – با که باید گفت این؟ - من دوستی دارم
که به دشمن خواهم از او التجا بردن.
جویبار لحظهها جاری.