اعترافات جالب و خنده دار شما

مدیران انجمن: parse, javad123javad

نمایه کاربر
علی...

نام: علی رضازاده

محل اقامت: شیراز

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۲۳ - ۰۸:۳۲


پست: 864

سپاس: 135

Re: اعترافات جالب و خنده دار شما

پست توسط علی... »

یکی دیگشم اینه وقتی بچه بودم شاید سه یا چهر ساله بودم شایدم کمتر وقتی میخواستم در اتاقو باز کنم قدم به دستگیره نمیرسید برادرم رو که خیلی کوچی بود رو صدا یمزدم بعد که چهار دست و پا خودشو میرسوند به من منم پامو روی کمرش میزاشتمو بالا میرفتم و در رو باز میکردم .... ... همون موقع یکی از پیرمرد های فامیل تا میفهمید که اومدیم به خونش از ترس شیطونی های من اولین کاری که میکرد ضبط صوتش رو قایم میکرد
خداونددر آیه ۱۸ سوره زمر می فرماید

کسانی که سخنان را می‌شنوند و از نیکوترین سخن پیروی می‌کنند؛ آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده، و آنها خردمندانند.

نمایه کاربر
DARKENERGY

نام: Melina

محل اقامت: krj_teh

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ - ۱۳:۲۷


پست: 7033

سپاس: 4152

جنسیت:

تماس:

Re: اعترافات جالب و خنده دار شما

پست توسط DARKENERGY »

4 یا 5 ساله بودم یه بار که برف زیادی اومده بود, یک گلوله بزرگ درست کردم زیر پله ها گذاشتم که تابستون باهاش بازی کنم تازه وقتی رفتم دیدم نیست کلی شاکی شدم. smile031

*

آنکه رفت، به حُرمت آنچه با خود برد حقِ بازگشت ندارد

*

آدمی که از آفتابِ صبح گرم نشه، از آفتاب غروب گرم نمیشه

rappelle_toi: l'amour devrait te faire sentir bien

نمایه کاربر
mohsen2545

عضویت : یک‌شنبه ۱۳۸۹/۴/۶ - ۱۶:۵۶


پست: 811

سپاس: 98


تماس:

Re: اعترافات جالب و خنده دار شما

پست توسط mohsen2545 »

DARKENERGY نوشته شده:4 یا 5 ساله بودم یه بار که برف زیادی اومده بود, یک گلوله بزرگ درست کردم زیر پله ها گذاشتم که تابستون باهاش بازی کنم تازه وقتی رفتم دیدم نیست کلی شاکی شدم. smile031

من وقتی پارسال وقتی بعد از 10 سال برف دیدم یه گلولشو گذاشتم تو فریزر یه هفته بعد عین سنگ سفت شده بود اگه میزدم سر کسی سرش میشکست :|
دلم میخواد یه روزی فارغ از غم
تبسم رویِ لبهامون بشینه
شاید اون روز دوباره جون بگیره
نهالِ آرزوهامون تو سینه


ASEMANE ABY

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۴/۲/۱۰ - ۱۳:۱۸


پست: 0



Re: اعترافات جالب و خنده دار شما

پست توسط ASEMANE ABY »

اعتراف میکنم یه بار مامانم به من گفته بود سیب زمینی رو ابپز کن تا من کوکو درست کنم منم سیب زمینی ها رو گذاشتم رو گاز بعد سرم بند شد به تلویزیونو چشمتون روز بد نبینه اونا سوخت بعد برای این که مامانم نفهمه اونا رو رفتم تو کوچه یه جای دنج ریختمو دوباره سیب زمینی گذاشتم این کار سه بار تکرار شد تا این که مامانم از بیرون برگشت خونه وای نمیدونی چه اتفاقی برام افتاد اونروز که الان 7گذشته من هنوز فراموش نکردم smile026 smile026

نمایه کاربر
aminmasomy

نام: محمد امین

محل اقامت: کنگاور

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۹۳/۱۲/۲۶ - ۱۵:۱۲


پست: 59

سپاس: 12

جنسیت:

Re: اعترافات جالب و خنده دار شما

پست توسط aminmasomy »

یادمه کوچیک بودم میگفتن با ایفون میشه رفت داخل اینترنت و .......
من رفته بودم به ایفون خونمون که در رو باز میکنه گیر داده بودم ببینم چجوری میره تو اینترنت....!!!!!!!!!!!!!!
تو فقط یک بار فرصت زندگی کردن داری...ان را از خودت نگیر....

نمایه کاربر
سرلی

عضویت : دوشنبه ۱۳۹۴/۲/۲۸ - ۱۳:۴۷


پست: 0



جنسیت:

Re: اعترافات جالب و خنده دار شما

پست توسط سرلی »

اعتراف مي كنم كه وقتي مي دونستم دوست پسرم با يكي از دختراي انجمن هيچ رابطه اي نداره باز زدم تو گوشش فقط واسه اينكه بهش نشون بدم من خيلي محكمم ولي در واقع داشتم از حسادت مي مردم..... smile124
اعتراف مي كنم كه كسي كه سوسك چسبونده بود بالا سر معلم زبانم من بودم.... smile018
اعتراف مي كنم كسي كه آب ريخت زير دوستش كه مي خواست بره پاي تخته من بودم... smile058
اعتراف مي كنم كه هميشه لپ تاب مي بردم مدرسه مي ذاشتم بالاي كانال كولر... smile018
اعتراف مي كنم كه...... خيلي از تاريكي مي ترسم......... smile039
خداوند تاس بازی نمی کند. "آلبرت آینشتاین"
لیسانس هسته ای-
www.serli.blogfa.com

QQQQ

عضویت : دوشنبه ۱۳۹۴/۳/۴ - ۱۳:۵۷


پست: 13



Re: اعترافات جالب و خنده دار شما

پست توسط QQQQ »

اعتراف می کنم بچه که بودم نشسته بودیم با داییم اینا شام بخوریم(بعد از عید بود)‌صحبت از عیدی دادن پیش اومد و من گفتم که اصن فامیلای ما خوب عیدی نمیدن دایی دوست من بهش 200 هزارتومن پول داده
حالا داییم نشسته بود که کنارمو همینجوری خجالت می کشید

fatemeh_yal

عضویت : جمعه ۱۳۹۳/۶/۱۴ - ۲۰:۰۸


پست: 48

سپاس: 53

جنسیت:

Re: اعترافات جالب و خنده دار شما

پست توسط fatemeh_yal »

اعتراف میکنم برای مهمونی امشب خیلی استرس دارم و یه دستم لاک داره و اون یکی نه. این رنگی هم که زدم در حال حاضر ندارم. لاک پاکنمم تموم شده. به دلایلی نمیتونم برم بیرون بخرم. و الان نمیدونم باید چ غلطی کنم!!!!!

fatemeh_yal

عضویت : جمعه ۱۳۹۳/۶/۱۴ - ۲۰:۰۸


پست: 48

سپاس: 53

جنسیت:

Re: اعترافات جالب و خنده دار شما

پست توسط fatemeh_yal »

این منم نوشته شده:اعتراف میکنم برای مهمونی امشب خیلی استرس دارم و یه دستم لاک داره و اون یکی نه. این رنگی هم که زدم در حال حاضر ندارم. لاک پاکنمم تموم شده. به دلایلی نمیتونم برم بیرون بخرم. و الان نمیدونم باید چ غلطی کنم!!!!!

اعتراف اینکه چجوری لاک این یکی دستمو پاک کردم بماااند : ))))))

نمایه کاربر
You-See

نام: U30

محل اقامت: تهران

عضویت : یک‌شنبه ۱۳۹۳/۵/۱۹ - ۱۹:۰۵


پست: 1280

سپاس: 787

جنسیت:

تماس:

Re: اعترافات جالب و خنده دار شما

پست توسط You-See »

بچه سیزده ساله چرا باید استرس داشته باشه؟
دوستای گلم حمایت کنید : https://cafebazaar.ir/app/com.nikanmehr.marmarxword/

fatemeh_yal

عضویت : جمعه ۱۳۹۳/۶/۱۴ - ۲۰:۰۸


پست: 48

سپاس: 53

جنسیت:

Re: اعترافات جالب و خنده دار شما

پست توسط fatemeh_yal »

You-See نوشته شده:بچه سیزده ساله چرا باید استرس داشته باشه؟

یه اقای 32 ساله چرا باید تو کار یه بچه ی 13 ساله دخالت کنه؟ اصن چ جذابیتی برات داره که بدونی؟ smile021

fatemeh_yal

عضویت : جمعه ۱۳۹۳/۶/۱۴ - ۲۰:۰۸


پست: 48

سپاس: 53

جنسیت:

Re: اعترافات جالب و خنده دار شما

پست توسط fatemeh_yal »

فرنیا اعتراف میکنم اون اوایل اسمتو فِرنیا میخوندم smile021 نزدیک یه ماه smile058

نمایه کاربر
سمیرا عطابخش

محل اقامت: germany

عضویت : شنبه ۱۳۸۷/۵/۵ - ۲۰:۳۵


پست: 67

سپاس: 19

جنسیت:

Re: اعترافات جالب و خنده دار شما

پست توسط سمیرا عطابخش »

اعتراف میکنم که هیچ اعترافی یادم نیست...
smile039
I have a Dream...know myself

jhvh

عضویت : دوشنبه ۱۳۹۰/۱۰/۲۶ - ۱۷:۰۲


پست: 1666

سپاس: 284

جنسیت:

Re: اعترافات جالب و خنده دار شما

پست توسط jhvh »

اعتراف می کنم تا سیزده چهارده سالگی خیلی از تاریکی می ترسیدم
شبا چند ساعت طول می کشید بخوابم
اون موقع ها کلی داستان خیالی و ماجراجویانه واسه خودم تصویر میکردم

vahids

عضویت : شنبه ۱۳۹۱/۲/۲۳ - ۱۸:۰۸


پست: 87

سپاس: 60

Re: اعترافات جالب و خنده دار شما

پست توسط vahids »

بچه بودم دختره رو از بالای سرسره پرتش کردم پایین. از بس دوسش داشتم.
این نیز بگذرد ...

ارسال پست