اعترافات جالب و خنده دار شما

مدیران انجمن: parse, javad123javad

user31714

عضویت : جمعه ۱۳۹۰/۱۲/۱۲ - ۱۷:۴۰


پست: 13

سپاس: 7

Re: اعترافات جالب و خنده دار شما

پست توسط user31714 »

مرسی ملیناجان
انقدحالم بدبودکه نگواین اعترافات کلابرگردوندم به زندگی smile05 smile072 smile072 smile072 smile072 smile072

نمایه کاربر
DARKENERGY

نام: Melina

محل اقامت: krj_teh

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ - ۱۳:۲۷


پست: 7035

سپاس: 4153

جنسیت:

تماس:

Re: اعترافات جالب و خنده دار شما

پست توسط DARKENERGY »

رسپینا1175 نوشته شده:مرسی ملیناجان
انقدحالم بدبودکه نگواین اعترافات کلابرگردوندم به زندگی smile05 smile072 smile072 smile072 smile072 smile072
خواهش میکنم عزیزم smile124

*

آنکه رفت، به حُرمت آنچه با خود برد حقِ بازگشت ندارد

*

آدمی که از آفتابِ صبح گرم نشه، از آفتاب غروب گرم نمیشه

rappelle_toi: l'amour devrait te faire sentir bien

نمایه کاربر
goddess

عضویت : جمعه ۱۳۸۷/۷/۱۹ - ۲۱:۱۷


پست: 692

سپاس: 37

Re: اعترافات جالب و خنده دار شما

پست توسط goddess »

دوران جام جهانی 1998 بود و باخت "تیم ملی" فوتبال
همیشه یه تصور بدی از فوتبال داشتم چون اون زمانها من 7 سال بیشتر نداشتم که با کلی شوق می نشستم پای تلویزیون و اخرش باخت نصیبمون شد !!

اعتراف می کنم :
از اون به بعد تا سن 15 سالگی( مثلا )هر کی می گفت : در حد "تیم ملی" خندیدیم
با خودم می گفتم این تیم ملی که همیشه از حریفش شکست می خوره پس هر کی ایجوری گفت یعنی اصلا نخندیده smile039

نمایه کاربر
DARKENERGY

نام: Melina

محل اقامت: krj_teh

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ - ۱۳:۲۷


پست: 7035

سپاس: 4153

جنسیت:

تماس:

Re: اعترافات جالب و خنده دار شما

پست توسط DARKENERGY »

با شرمساری اعتراف میکنم ، همین الان خواستم برم بیرون عجله داشتم
داشتم با موبایلم هم صحبت میکردم در به درم دنبال موبایلم میگشتم پشت خطیم گفت چیه چرا نفس نفس میزنی گفتم نمیدونم این موبایل گور به گر شدمو کجا گذاشتم و با تمام قد روم به دیوار ، گفتم قطع کن بزار بزنگم ببینم کجاست smile039 smile039

*

آنکه رفت، به حُرمت آنچه با خود برد حقِ بازگشت ندارد

*

آدمی که از آفتابِ صبح گرم نشه، از آفتاب غروب گرم نمیشه

rappelle_toi: l'amour devrait te faire sentir bien

نمایه کاربر
DARKENERGY

نام: Melina

محل اقامت: krj_teh

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ - ۱۳:۲۷


پست: 7035

سپاس: 4153

جنسیت:

تماس:

Re: اعترافات جالب و خنده دار شما

پست توسط DARKENERGY »

آقا سال اول راهنمايي بودم اومدن واسمون واكسن سرخك بزنم منم سر ترس از آمپول و واكسن دستمو گذاشتم رو سينم كه آي قلبم ، مردم و فلان كه يهو مدير اومد گفت قلب مگه سمت راسته ؟‌ منم دستمو زود بردم اونور و دوباره ناله هامو ادامه دادم - تو اون لحظه معلمو مدير از خنده زمين گاز ميزدن خدايي
smile018 smile024 smile039

*

آنکه رفت، به حُرمت آنچه با خود برد حقِ بازگشت ندارد

*

آدمی که از آفتابِ صبح گرم نشه، از آفتاب غروب گرم نمیشه

rappelle_toi: l'amour devrait te faire sentir bien

نمایه کاربر
DARKENERGY

نام: Melina

محل اقامت: krj_teh

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ - ۱۳:۲۷


پست: 7035

سپاس: 4153

جنسیت:

تماس:

Re: اعترافات جالب و خنده دار شما

پست توسط DARKENERGY »

اعتراف میکنم همیشه تو خواب که هستم ، میدونم خوابم و دارم خواب میبینم :|
یادمه ی بار تو خواب خواهرم داشت غرق میشد من کنار ساحل داشتم آبمیوه میخوردم نگاش میکردم میگفتم من که خوابم!
ی بارم تو خواب با علم اینکه منکه خوابم رفتم خونه همسایه مون که ازش بدم میومدو اتیش زدم
یاد بچگیای صدام افتادم!
smile033 smile029 smile029 smile029

ملینا:
اینسپشن 2 smile039

*

آنکه رفت، به حُرمت آنچه با خود برد حقِ بازگشت ندارد

*

آدمی که از آفتابِ صبح گرم نشه، از آفتاب غروب گرم نمیشه

rappelle_toi: l'amour devrait te faire sentir bien

نمایه کاربر
DARKENERGY

نام: Melina

محل اقامت: krj_teh

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ - ۱۳:۲۷


پست: 7035

سپاس: 4153

جنسیت:

تماس:

Re: اعترافات جالب و خنده دار شما

پست توسط DARKENERGY »

اعتراف میکنم بچه بودم مامانم میگفت هر کس حرف زشت بزنه و فحش بده دهنش بو بد میگیره و باید بره دهنشو آب بگیره
ما هم تا کلاس اول راهنمایی هر فحشی که میدادیم میرفتیم صابونو میکردیم تو حلقمونو حسابی با آب دهنمونو برق مینداختیم smile025

*

آنکه رفت، به حُرمت آنچه با خود برد حقِ بازگشت ندارد

*

آدمی که از آفتابِ صبح گرم نشه، از آفتاب غروب گرم نمیشه

rappelle_toi: l'amour devrait te faire sentir bien

نمایه کاربر
mycolony

عضویت : جمعه ۱۳۹۲/۱/۲ - ۱۰:۳۴


پست: 787

سپاس: 134

Re: اعترافات جالب و خنده دار شما

پست توسط mycolony »

DARKENERGY نوشته شده:اعتراف میکنم همیشه تو خواب که هستم ، میدونم خوابم و دارم خواب میبینم :|
یادمه ی بار تو خواب خواهرم داشت غرق میشد من کنار ساحل داشتم آبمیوه میخوردم نگاش میکردم میگفتم من که خوابم!
ی بارم تو خواب با علم اینکه منکه خوابم رفتم خونه همسایه مون که ازش بدم میومدو اتیش زدم
یاد بچگیای صدام افتادم!
smile033 smile029 smile029 smile029

ملینا:
اینسپشن 2 smile039
این که چیزی نیست

من وقتی دارم خواب می ببینم قسمت هیجانیش هم هست

وقتی کسی صدا می کنه می گه بلند شو

بهش می گم صبر کن این قسمتش تموم شه بلند می شم

اگه هم خنک باشه بلند می شم می گم باشه دیگه خسته کننده بود

تازگی ها هم مثل نظامی ها شدم

اسمون یک ذره نگاه می کنم

می تونم تشخیص بدم شش صبحه

متاسفانه همواره هم درست

هر روز صبح ارزو می کنم درست نباشه هی
درون سینه هر آدمی یک خاورمیانه پنهان است.
پر از شر، شور، شراب، خدا، گناه، صلح، گُل، گلوله

نمایه کاربر
mahshid.m

محل اقامت: لاهیجان

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۸/۲/۱۵ - ۰۹:۳۰


پست: 185

سپاس: 281

جنسیت:

Re: اعترافات جالب و خنده دار شما

پست توسط mahshid.m »

DARKENERGY نوشته شده:آقا من باید اعتراف کنم تا سن 15-16 سالگی شبا ک بیدار میشدم از ترس مردن اعضای خانوادم
مینشستم بالا سرشون تا ببینم شکمشون بالا پایین میره یا نه ! و خدایی نکرده نمرده باشن smile036
این بازی روزا هم اتفاق میافتاد و حتی آینه هم میگرفتم چند بار روی صورتشون تا از هــــــــــــــــــــا شون بفهمم و خیالم راحت بشه برم تخت بخوابم
یه بارم آجیم با دیدن من بالای سرش ، با جیغ بنفش همه رو بیدار کرد smile036
.
هنوز هم گاهی میرم بالای سرشون تا ببینم نفس میکشن یا نه ....
هر انسانی یا مشهور است یا گمنام کننده ی یک مشهور
عظیم بودن یا یک عظمت را کشتن
جفای انسان به خود یعنی کشتن یک عظمت!!!

White

عضویت : جمعه ۱۳۹۱/۵/۱۳ - ۱۲:۳۲


پست: 117

سپاس: 211

Re: اعترافات جالب و خنده دار شما

پست توسط White »

mahshid.m نوشته شده:
DARKENERGY نوشته شده:آقا من باید اعتراف کنم تا سن 15-16 سالگی شبا ک بیدار میشدم از ترس مردن اعضای خانوادم
مینشستم بالا سرشون تا ببینم شکمشون بالا پایین میره یا نه ! و خدایی نکرده نمرده باشن smile036
این بازی روزا هم اتفاق میافتاد و حتی آینه هم میگرفتم چند بار روی صورتشون تا از هــــــــــــــــــــا شون بفهمم و خیالم راحت بشه برم تخت بخوابم
یه بارم آجیم با دیدن من بالای سرش ، با جیغ بنفش همه رو بیدار کرد smile036
.
هنوز هم گاهی میرم بالای سرشون تا ببینم نفس میکشن یا نه ....
منم... smile036

نمایه کاربر
electro gravity

نام: داریوش

محل اقامت: شیراز

عضویت : چهارشنبه ۱۳۹۲/۷/۲۴ - ۲۳:۲۰


پست: 252

سپاس: 166

جنسیت:

Re: اعترافات جالب و خنده دار شما

پست توسط electro gravity »

DARKENERGY نوشته شده:اعتراف می کنم سال پیش این هم اتاق ما برداشت شمارشو تو گوشیم به شماره همراه اول سیو کرد (ازش متنفرم smile039 ) بعد اس ام اس داد که مشترک گرامی شما برنده یه گوشی نوکیا شده اید و برای دریافت آن به نزدیک ترین مرکز خدمات امور مشترکین مراجعه کنید. من که نفهمیدم ولی پشت گوش انداختم، خلاصه کلی اصرار کرد خودش که برو. هیچی چشمتون روز بد نبینه مراجعه کردیم طرف مسئولش یه خانوم بود فقط داشت میزشو از خنده گاز میزد، خو به اینم میگن رفیق؟ smile039 اینم شد زندگی؟ smile039
.
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
به جون خودم راست میگم با یکی همین کارو کردم طرف هم رفته بود از ایرانسل جایزشو بگیره که بهش گفته بودن یارو یا کلاهبردار بوده یا مزاحم. اونم احمق رفته بود ازم شکایت کرده بود smile055 smile055 smile055 smile055 smile055 smile058
We the people
Are we the people??

some kind of monster
..........................................
شادی مون قد توپ فوتبال، پرچم سرزمین مون چینی
من هنوزم یه پونزم روی صندلی معلم دینی

نمایه کاربر
electro gravity

نام: داریوش

محل اقامت: شیراز

عضویت : چهارشنبه ۱۳۹۲/۷/۲۴ - ۲۳:۲۰


پست: 252

سپاس: 166

جنسیت:

Re: اعترافات جالب و خنده دار شما

پست توسط electro gravity »

کلا این تاپیک مخصوص خودمه تا دلت بخواد کارای مسخره کردم smile058
یه بار کلاس اول دوم ابتدایی بود یه روز غیبت کردم فرداش بردنم دفتر ازم پرسیدن چرا نیومده بودی منم با کمال اعتماد به نفس گفتم جوش زده بودم نتونستم بیام smile058 smile055 smile055 smile039
تو رو خدا مسخرم نکنیدا بچه بودم دیگه smile026 smile021
We the people
Are we the people??

some kind of monster
..........................................
شادی مون قد توپ فوتبال، پرچم سرزمین مون چینی
من هنوزم یه پونزم روی صندلی معلم دینی

نمایه کاربر
- Keyhan -

عضویت : چهارشنبه ۱۳۹۱/۹/۸ - ۱۷:۰۸


پست: 329

سپاس: 141

جنسیت:

تماس:

Re: اعترافات جالب و خنده دار شما

پست توسط - Keyhan - »

اعتراف می‌کنم که وقتی بچه بودم، عیدا، زمان دید و بازدید، موقعی که پدر و مادرم مهمونا رو تا دم در بدرقه می کردن من مثل قحطی زده ها به سر شیرینی ها و آجیلا و... حمله می کردم و از زمان موجود، حدّ اکثر استفاده رو می کردم.

نمایه کاربر
mycolony

عضویت : جمعه ۱۳۹۲/۱/۲ - ۱۰:۳۴


پست: 787

سپاس: 134

Re: اعترافات جالب و خنده دار شما

پست توسط mycolony »

اعتراف می کنم وقتی موقعی که خوابم غیر از صبح بیدارم کنید برید یک جای دیگه بزارید به طوری که خودم راه برم شبیه مستا می مونم چون صبحش یاد نمی یاد بلند شده باشم :|
درون سینه هر آدمی یک خاورمیانه پنهان است.
پر از شر، شور، شراب، خدا، گناه، صلح، گُل، گلوله

نمایه کاربر
DARKENERGY

نام: Melina

محل اقامت: krj_teh

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ - ۱۳:۲۷


پست: 7035

سپاس: 4153

جنسیت:

تماس:

Re: اعترافات جالب و خنده دار شما

پست توسط DARKENERGY »

دوم دبیرستان بودم .یه زنگ معلم نداشتیم حسابیم حوصلمون سر رفته بود. اینجا بود که یه نقشه شیطانی کشیدیم . یکی از دوستام که خیلی چاق بود چادر سرش کرد و رفتیم معلم تاریخمونو از کلاسش صدا زدیم و من الکی گفتم که مامانم اومده وضعیت درسیمو بپرسه . اون دوستم که چادر سرش بود اومد سلام کرد .معلممون بنده خدا باورش شد و شروع کرد از من تعریف کردن که ازم راضییه . حالا این وسط دوستم خندش گرفته بود . خندیدن همان و لو رفتن همان . خلاصه مجبور شدیم مامانای واقعیمونو بیاریم که اخراجمون نکنن
ولی خیلی راضیییییم از خودم smile039

*

آنکه رفت، به حُرمت آنچه با خود برد حقِ بازگشت ندارد

*

آدمی که از آفتابِ صبح گرم نشه، از آفتاب غروب گرم نمیشه

rappelle_toi: l'amour devrait te faire sentir bien

ارسال پست