شعری بساز از درون...

مدیران انجمن: parse, javad123javad

نمایه کاربر
- Keyhan -

عضویت : چهارشنبه ۱۳۹۱/۹/۸ - ۱۷:۰۸


پست: 329

سپاس: 141

جنسیت:

تماس:

Re: شعری بساز از درون...

پست توسط - Keyhan - »

شعر به همراه معنی:

کمی سیرم از این دنیا
از این زَر های بی نورش

کمی سرد است در این دریا
از این نر های بی زورش

رهایم کن تو ای ماهی
که من تورم در این دریا

که صیادی مرا انداخت
که من جان از تو برگیرم

کنون می بینی که خود هم
در این دریای وَهم گیرم!

چو کیهان بینی در آتش
چه راهی بِه زِ الکل هست؟

که آنان که ننوشیدند
طلا های عطش خوردند
_________________________________________________________________________________________________
معنی:

1- تا حدودی از این دنیا سیر شده ام به طوری که دیگر ثروتش برایم جذابیت و زیبایی ندارد.
2- تا حدودی دنیا از ناجوان مردی پر شده است به خاطر انسان های پر مدعا ولی نامرد.
3- ای ماهی (مال دنیا) مرا رهایم کن! که من توری در این دریا هستم
4- که ماهی گیری(خدا) مرا در این دنیا آورد که ما و ملال دنیا را اسیر خودم کنم و به سوی او برگردم.
5- ولی اکنون می بینی که خودم اسیر مال دنیایی شده ام که چیزی جز وهم و خیال نیست!
6- هنگامی که می بینی جهان(یا خودم) دارد از بین می رود چه راهی بهتر از مست شدن است؟
7- که کسانی که مست نشوند مجبور می شوند از مال دنیایی بخورند که هر چه می خورند تشنه تر می شوند.

نمایه کاربر
*شارش*

نام: فاطمه غمكده

محل اقامت: بلبلان

عضویت : دوشنبه ۱۳۹۱/۶/۲۰ - ۱۱:۳۰


پست: 1076

سپاس: 595

جنسیت:

Re: شعری بساز از درون...

پست توسط *شارش* »

ياسمن گفتي بهم برميگردم
رفتي، تنهايي شد اسير و دردم
(بد شد ولي قبول كنيد) smile026

نمایه کاربر
amin sadeghi

نام: amin sadeghi

عضویت : جمعه ۱۳۹۲/۱/۳۰ - ۱۹:۳۱


پست: 101

سپاس: 79

جنسیت:

Re: شعری بساز از درون...

پست توسط amin sadeghi »

در میکده ی شوخ چشمانت، لبریز نگاه می شوم
در بتکده ی پاک دستانت ، تسلیم صدا می شوم
"امین صادقی" smile072
دکتر علی شریعتی:

خدیا به من کمک کن تا قبل از آنکه در مورد راه رفتن کسی قضاوت کنم کمی با کفش های او راه بروم.

Crow!

عضویت : شنبه ۱۳۹۲/۲/۲۱ - ۱۶:۴۱


پست: 30



جنسیت:

Re: شعری بساز از درون...

پست توسط Crow! »

تو این جهان یه راه تنگ و باریکم ...

شاعر مهتاب و غم کوچه های تاریکم ...

حس برخوردن از اتفاقاتم ...

حس غمگینم ، غرور از بوی ماتیکم !
خودم هم نمی دانم در ماورای این دنیا زندگی می کنم یا در ماتحت آن
فقط می دانم دیگر در این دنیا نیستم !!!

Crow!

عضویت : شنبه ۱۳۹۲/۲/۲۱ - ۱۶:۴۱


پست: 30



جنسیت:

Re: شعری بساز از درون...

پست توسط Crow! »

بوی خاک و عشق و باران ها ...

رنگ غمگین گل میان میدان ها ...

ساکنین مرده ی خانه سبز متروکه !

عابرین خسته ی فرضی ترین خیابان ها !
خودم هم نمی دانم در ماورای این دنیا زندگی می کنم یا در ماتحت آن
فقط می دانم دیگر در این دنیا نیستم !!!

ali.rs.1374

نام: علیرضا

عضویت : جمعه ۱۳۹۱/۸/۵ - ۱۹:۴۹


پست: 135

سپاس: 115

جنسیت:

شب شعر

پست توسط ali.rs.1374 »

دوستان تو این قسمت هرکسی اگه شعری گفته حتی یک بیت هم بزاره
اگه مال کسان دیگر را هم می ذارید مشکلی نیست فقط زیبا باشه
smile072
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست رد آمد و بر سینه ی نامحرم زد

ali.rs.1374

نام: علیرضا

عضویت : جمعه ۱۳۹۱/۸/۵ - ۱۹:۴۹


پست: 135

سپاس: 115

جنسیت:

Re: شب شعر

پست توسط ali.rs.1374 »

سرارادت ما و آستان حضرت دوست..........که هرچه بر سرما میرود ارادت اوست
نظیر دوست ندیدم اگرچه ازمه و مهر..........نهادم آینه ها در مقابل رخ دوست
نه من سبو کش این دیر رند سوزم وبس........بسا سرا که در این کارخانه سنگ و سبوست
نه این زمان دل حافظ در آتش هوس است...............که داغدار ازل همچو لاله خودرو است
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست رد آمد و بر سینه ی نامحرم زد

نمایه کاربر
Angel!

عضویت : چهارشنبه ۱۳۸۹/۱۲/۱۸ - ۲۱:۴۳


پست: 2552

سپاس: 955

Re: شب شعر

پست توسط Angel! »

آقا تاپیک تکراریه یکم تنوع به خرج بدین
صدتا تاپیک شعر داریم
یکیش همون توهم نامه دوتاشم شاندل و بقیه کاربرا نوشتن اینم از این !
مدیر محترم یه فکری بکن !

نمایه کاربر
slice_of_god

عضویت : جمعه ۱۳۹۰/۱۲/۱۲ - ۱۸:۱۲


پست: 1163

سپاس: 654

Re: شعری بساز از درون...

پست توسط slice_of_god »

دوش دیدَم که ملائِک دَرِ میخانه زَدند
مامورا دیدَنِشون ؛کُلی اونا رو بِزَدَند


يکی از ملائِکه اَز کوچه پُشتی دَر رَفت
يکيشون يَواشَکی می‌رَفت، آمارِشُ رو زَدَند!

يِکيشون می‌خواست که پَرواز بُکُنه و دَر بره
وَلی رِدبولش تَقَلبی بود، اونو بيشتَر بِزَدند!

يکی از ملائِکه که اِنگار آقازاده بود
يه چيزی زير ميزی داد، بعد ديگه اونو نَزَدند!

يکيشون ناليد و پرسيد مگه جُرمه "دَر" زدن!؟...
کسی که سکوت می کند
بازی را مسخره کرده
ما که حرف می زنیم
باخته ایم .

نمایه کاربر
کاوه

نام: (radical) سابق

محل اقامت: تهران

عضویت : چهارشنبه ۱۳۸۶/۳/۲ - ۱۵:۳۱


پست: 2379

سپاس: 102

جنسیت:

تماس:

Re: شب شعر

پست توسط کاوه »

maryam! نوشته شده:آقا تاپیک تکراریه یکم تنوع به خرج بدین
صدتا تاپیک شعر داریم
یکیش همون توهم نامه دوتاشم شاندل و بقیه کاربرا نوشتن اینم از این !
مدیر محترم یه فکری بکن !
درود

ادغام شدند
[center]کاربر گرامی در صورت مشاهده پستهای ناقض قوانین آن را توسط کلید ! به مدیریت اطلاع دهید

ارسال پست