در محضر مولانا

مدیران انجمن: parse, javad123javad

نمایه کاربر
فروهر

عضویت : جمعه ۱۳۹۱/۶/۳۱ - ۲۲:۱۷


پست: 1086

سپاس: 107


تماس:

Re: در محضر مولانا

پست توسط فروهر »

گفت درزي اي طواشي برگذر
وآي بر تو گر كنم لاغي دگر.

پس قبايت تنگ آيد باز پس
اين كند با خويشتن خود هيچ كس؟

خنده چه رمزي ار دانستي اي
تو بجاي خنده خون بگرستي اي.

smile072
عشق صیدیست که تیرت به خطا هم برود
لذتش کنج دلت تا به ابد خواهد ماند...

meaning

عضویت : یک‌شنبه ۱۳۹۰/۱۱/۹ - ۱۳:۵۴


پست: 898

سپاس: 223


تماس:

Re: در محضر مولانا

پست توسط meaning »

در آدمي عشقي و دردي و خارخاري(=اضطراب) و تقاضايي هست كه اگر صد هزار عالم مُلك ِ او شود كه نياسايد و آرام نيابد. اين خلق به تفصيل در هر پيشه اي و صنعتي و منصبي و تحصيل نجوم و طبّ و غير ذالك مي كنند و هيچ آرام نمي گيريند زيرا آنچه مقصود است به دست نيامده است.آخر معشوق را دلارام مي گويند يعني كه دل به وي آرام گيردپس به غير چون(=چگونه) آرام و قرار گيرد؟ اين جمله خوشيها و مقصودها چون نردباني است و چون پايه هاي نردبان جاي اقامت و باش نيست، از بهر گذشتن است خُنُك او را كه زودتر بيدار و واقف گردد تا راه دراز بر او كوته شود و در اين پايه هاي نردبام عمر ِ خود را ضايع نكند.
سؤال كرد كه مغولان مالها را مي ستانند و ايشان نيز ما را گاه گاهي مالها مي بخشند،عَجَب حكم آن چه باشد؟فرمود هرچه مغول بستانند همچنان است كه در قبضه و خزينهء حق درآمده است همچنان كه از دريا كوزه اي يا خُمي را در ؟آن پر كني و بيرون آري، آن ملك تو گردد مادام كه در كوزه و يا خُم است، كس را در آن تصرّف نرسد.هركه ازآن خُم ببرد بي اذن تو ،غاصب باشد امّا باز چون به دريا ريخته شد بر جمله حلال گردد و از ملك تو بيرون آيد.پس مال ما بر ايشان حرام است و مال ايشان بر ما حلال است.
[...]گفت مغولان كه اوّل در اين ولايت آمدند ،عور و برهنه بودند،مركب ايشان گاو بود و سلاحهايشان چوبين بود؛اين زمان مُحتَشَم و سير گشته اند و اسبان تازي و سلاح هاي هرچه بهتر نزد ايشان است.فرمود كه آن وقت كه دلْ شكسته و ضعيف بودند و قوّتي نداشتند خدا ايشان را ياري داد و نيز ايشان را قبول كرد،در اين زمان كه چنين محتشم و قوي شدند حق تعالي با ضعف ِ خلق ايشان را هلاك كند تا بدانند كه آن عنايت حق بود كه ايشان عالم را گرفتند، نه به زور و قوّت بود. و ايشان اوّل در صحرايي بودند دور از خلق ،بينوا و مسكين و برهنه و محتاج.مگر بعضي از ايشان به طريق تجارت در ولايت خوارزمشاه مي آمدند و خريد و فذوختي مي كردند و كرباس م خريدند جهت تنجامهء(=لباس) خود.خوارزمشاه آن را منع مي كرد و تجّار ِ ايشان را مي فرمود تا بكشند و از ايشان نيز خراج مي ستد و بازرگانان را نمي گذاشت كه آنجا بروند.تاتاران پيش پادشاه خود به تضرّع رفتند كه هلاك شديم.پادشاه ِ ايشان ازيشان ده روز مهلت طلبيد و رفت در بُن ِ غار و ده روز روزه داشت و خضوع و خشوع پيش گرفت. از حق تعالي ندايي آمد كه «قبول كردم زاري ِ تو را ،بيرون آي،هرجا كه روي،منصور باشي» آن بود كه چون بيرون آمدند به امر حق منصور شدند و عالَم را گرفتند.

meaning

عضویت : یک‌شنبه ۱۳۹۰/۱۱/۹ - ۱۳:۵۴


پست: 898

سپاس: 223


تماس:

Re: در محضر مولانا

پست توسط meaning »

حق تعالي با بايزيد گفت كه «يا بايزيد چه خواهي؟» گفت«خواهم كه نخواهم.اُريد اَنْ لااُريدَ»اكنون آدمي را دو حالت بيش نيست: يا خواهد يا نخواهد.اينكه همه نخواهد،اين صفت آدمي نيست.اين آن است كه از خود تُهي شده است و كلّي نمانده است كه اگر او مانده بودي آن صفت آدميّتي درو بودي كه خواهد و نخواهد.اكنون حق تعالي مي خواست كه او را كامل كند و شيخ ِ تمام گرداند تا بعد از آن او را حالتي حاصل شود كه آن جا دويي و فِراق نگنجد، وصل كلّي باشد و اتحاد، زيرا همهء رنج ها از آن مي خيزد كه چيزي خواهي و آن ميسّر نشود. چون نخواهي، رنج نماند.
مردان مُنقَسِمند و ايشان را در اين طريق مراتب است. بعضي به جهد و سعي به جايي برسانند كه آنچه خواهند به اندرون و انديشه نيايد آن مقدور آدمي نيست، آن را جز به جذبهء حق ازو نَبَرَد.قُل جاء الحق و زَهَق باطل. اُدخُلْ يا مؤمنُ فانَّ نورَكَ اطفاءُ ناري.مؤمن چون تمام ِ او را ايمان ِ حقيقي باشد، او همان فعل كُنَد كه حق؛ خواهي جَذبهء او باشد، خواهي جذبهء حق.آنچه مي گويند بعد از مصطفي صلّي لله عليه و سلّم و پيغامبران عليهم السُلام وحي بر ديگران مُنزِل نشود چرا نشود؟ شود، الّا آن را وحي نخوانند. معني آن باشد كه مي گويد المؤمنُ يَنظُرُ بِنورِ الله. چون به نور خدا نظر مي كند همه را بينند - اوّل را و آخر را، غايب را و حاضر را - زيرا نور خدا چيزي چون پوشيده باشد؟ و اگر پوشيده باشد آن نور خدا نباشد. پس معني وحي هست،اگرچه آن را وَحي نخوانند.

meaning

عضویت : یک‌شنبه ۱۳۹۰/۱۱/۹ - ۱۳:۵۴


پست: 898

سپاس: 223


تماس:

Re: در محضر مولانا

پست توسط meaning »

پيش ِ عُمَر رضي الله عنه كاسه اي پر زهر آوردند به ارمغاني. گفت «اين چرا شايد؟» گفتند «اين براي آن باشد كه كسي را كه مصلحت نبيند كه او را آشكارا بكُشَند ازين پاره اي به دهند، مخفي بميرد و اگر دشمن باشد كه به شمشير او را نتوان كشتن، به پاره اي از اين،پنهان او را بكشند» گفت «سختْ نيكو چيزي آوردي. به من دهيد كه اين را بخورم كه در من دشمني هست عظيم، شمشير به او نمي رسد و در عالم از او دشمن تر مرا كسي نيست.» گفتند كه «اين همه حاجت نيست كه بيكبار بخوري، از اين ذرّه اي بس باشد؛ اين صد هزار كَس را بس است» گفت «آن دشمن نيز يك كَس نيست،هزار مَرده دشمن است و صد هزار كَس را نگوسار(=بدبخت) كرده است» بستد آن كاسه را،يكبار در كشيد. آن گروه كه آنجا بودند بيكباره مسلمان شدند و گفتند كه «دين تو حقّ است.» عُمَر گفت «شما همه مسلمان شديد و اين كافر هنوز مسلمان نشده است» اكون غرض ِ عُمَر از آن ايمان، اين ايمان عام نبود. او را آن ايمان بود و زيادت بلكه ايمان صدّيقان داشت امّا غرض او ايمان ِ انبيا و خاصّان و عين اليقين بود و آن توقّع داشت.

meaning

عضویت : یک‌شنبه ۱۳۹۰/۱۱/۹ - ۱۳:۵۴


پست: 898

سپاس: 223


تماس:

Re: در محضر مولانا

پست توسط meaning »

آدمي عظيم چيزيست. در وي همه چيز مكتوب است.حُجُب و ظلمات نمي گذارندكه او آن علم را در خود بخواند. حُجُب و ظلمات اين مشغولي هاي گوناگون است وتدبيرهاي گوناگون دنيا و آرزوهاي گوناگون . با اين همه كه در ظلمات است و محجوب پرده هاست، هم چيزي مي خواند و از آن واقف است. بنگر كه چون آن ظلمات و حجب برخيزد چه سان واقف گردد و از خود چه علمها پيداكند.
آخر اين حرفه ها از درزيي و بنّايي و درودگري و زرگري و علم و نجوم و طب و غيره و انواع حِرَف الي مالايُعدّو لا يَحصي از اندرون آدمي پيدا شده است، از سنگ و كلوخ پيدا نشد. آنكه مي گويند زاغي آدمي را تعليم كرد كه مرده در گور كند آن هم عَكس ِ آدمي بود كه بر مُرغ زد، تقاضاي آدمي او را بر آن داشت.آخر حيوان جزو ِ آدمي است، جزو كُل را چون آموزد؟ چنانكه آدمي خواهد به دست چپ بنويسد، قلم به دست گيرد اگر چه دل قوي است امّا دست در نبشتن مي لرزد. امّا دست به امر ِ دل مي نويسد.
آخرین ویرایش توسط meaning جمعه ۱۳۹۱/۱۱/۱۳ - ۱۴:۲۴, ویرایش شده کلا 1 بار

furogh

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۶/۷/۳ - ۰۰:۲۵


پست: 667

سپاس: 16


تماس:

Re: در محضر مولانا

پست توسط furogh »

به خاطر همه پست های بالا ازت ممنونم.
smile072 smile124
تن ما به ماه ماند كه ز مهر ميگدازد
دل ما به چنگ زهره كه گسسته تار بادا

no-name

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۱/۹/۳۰ - ۱۴:۲۹


پست: 234

سپاس: 88

Re: در محضر مولانا

پست توسط no-name »

erfan-93 نوشته شده:آدمي عظيم چيزيست. در وي همه چيز مكتوب است.حُجُب و ظلمات نمي گذارندكه او آن علم را در خود بخواند. حُجُب و ظلمات اين مشغولي هاي گوناگون است وتدبيرهاي گوناگون دنيا و آرزوهاي گوناگون . با اين همه كه در ظلمات است و محجوب پرده هاست، هم چيزي مي خواند و از آن واقف است. بنگر كه چون آن ظلمات و حجب برخيزد چه سان واقف گردد و از خود چه علمها پيداكند.
آخر اين حرفه ها از درزيي و بنّايي و درودگري و زرگري و علم و نجوم و طب و غيره و انواع حِرَف الي مالايُعدّو لا يَحصي از اندرون آدمي پيدا نشده است، از سنگ و كلوخ پيدا نشد. آنكه مي گويند زاغي آدمي را تعليم كرد كه مرده در گور كند آن هم عَكس ِ آدمي بود كه بر مُرغ زد، تقاضاي آدمي او را بر آن داشت.آخر حيوان جزو ِ آدمي است، جزو كُل را چون آموزد؟ چنانكه آدمي خواهد به دست چپ بنويسد، قلم به دست گيرد اگر چه دل قوي است امّا دست در نبشتن مي لرزد. امّا دست به امر ِ دل مي نويسد.
smile072 smile072
دین افیون توده ها

meaning

عضویت : یک‌شنبه ۱۳۹۰/۱۱/۹ - ۱۳:۵۴


پست: 898

سپاس: 223


تماس:

Re: در محضر مولانا

پست توسط meaning »

چون در خدمت عطّار آمدي شكَر بسيارست امّا مي بيند كه سيم(=سكه) چندآوردي، به قدر آن دهد. سيم اينجا همّت و اعتقاد است. به قدر همّت و اعتقاد سخن فرود آيد. چون آمدي به لب ِ شكر، در جوالت بنگرند چه قَدْرَست،به قدر ِ آن پيمايند كَيله(=پيمانه) اي يا دو.امّا اگر قطار هاي اُشتر و جوالها بسيار آورده باشد فرمايند كه كيّالان(=پيمانه كننده) بياورند. همچنين آدمي بيايد كه او را درياها بس كنند و آدمي باشد كه او قطره اي چند بس باشد و زياده از آن زيانش دارد و اين تنها در عالم معني و علوم و حكمت نيست در همه چيز چُنين است. در مال ها و زر ها و كانها، جمله بي حدّ و پايان است امّا بر قدر ِ شخص فرود آيد زيرا كه افزون بر آن بر نتابد و ديوانه شود. نمي بيني در مجنون و فرهاد و غيره از عاشقان كه كوه و دشت گرفتند از عشق ِ زني؟ چون شهوت از آنچه قوّت او بود برو افزون ريختندو نميبيني كه در فرعون چون مُلك و مال فراوان افزون ريختند دعوي خدايي كرد؟ و انْ منْ شييٍ الّا عندنا خزائنه و هيچ چيز نيست از نيك و بد كه آن را پيش ِ ما و در خزينهء ما گنجهاي بي پايان نيست امّا به قدر حوصله مي فرستيم كه مصلحت در آن است.

meaning

عضویت : یک‌شنبه ۱۳۹۰/۱۱/۹ - ۱۳:۵۴


پست: 898

سپاس: 223


تماس:

Re: در محضر مولانا

پست توسط meaning »

furogh نوشته شده:به خاطر همه پست های بالا ازت ممنونم.
smile072 smile124
f.sd نوشته شده: smile072 smile072
سُخن ِ من به دست ِ من نيست و ازين رو مي رَنجَم. زيرا مي خواهم كه دوستان را موعظه گويم و سخن،مُنقاد(=مطيع) من نمي شود، ازين رو مي رنجم.امّا از آن رو كه سخن ِمن بالاتر از من است و من محكوم وِيَم شاد مي شوم زيرا كه سخني را كه حق گويد هرجا كه رِسَد زنده كند و اثرهاي عَظيم كند. وَما رَمَيتَ اِذْ رَمَيْتَ ولكنَّ اللهَ رَمي. تيري كه از كمان حق جَهَد هيچ سپري و جوشني مانع ِ آن نگردد.

meaning

عضویت : یک‌شنبه ۱۳۹۰/۱۱/۹ - ۱۳:۵۴


پست: 898

سپاس: 223


تماس:

Re: در محضر مولانا

پست توسط meaning »

قال النّبي عليه السّلام: شَرُّ العُلماءِ مَنْ زارَالاُمَراءِ وَ خَيْرُ الاُمَراءِ مَنْ زارَ العُلماءَ. نِعْمَ الاميرُ علي بابِ الفَقير ِ و بِئْسَ الفقيرُ علي بابِ الاميرِ.خَلْقان صورت ِ اين سخن را گرفته اند كه نشايد كه عالِم به زيارت امير آيد تا از شَرور ِعالمان نباشد، معنيش اين نيست كه پنداشته اند بلكه معنيش اين است كه شرّ عالِمان آن كَس باشد كه او مدد از اُمرا گيرد و صلاح و سداد ِ او بواسطهء اُمرا باشد و از ترس ِ ايشان اوّل خود تحصل، به نيّت آن كرده باشد كه مرا اُمرا صِلَت دهند. پس، از سبب ِ اُمرا او را اصلاح پذيرفت و از جَهل به علم مبدّل گشت و چون عالِم شد از ترس و سياست ِ ايشان مؤدَّب شد و بر وفق ِ طريق مي رود كام و ناكام. پس او علي كلّ حال اگر امير به صورت به زيارت او آيد،اگر او به زيارت امير رود.زاير باشد و امير مَزور(=زيارت شده). و چون عالِم در صددِ آن باشد كه او به سبب ِ اُمرا به علم متّصف نشده باشد بلكه علم ِ او اوّلاً و آخراً براي خدا بوده باشد و طريق و ورزش او به راه صواب بود، كه طبْع ِ او آن است و جز آن نتوان كردن چُنانكه ماهي جز در آب زندگاني و باش نتواند كردن و از او آن آيد، اين چنين عالِم را عقل سايس و زاجر باشد كه از هيبَت ِ او در زمان او همه عالَم منزجر باشند و استمداد از پرتو و عكس او گيرند اگرچه آگاه باشند يا نباشند. اينچنين عالِم اگر به نزد ِ امير رود به صورت ِ مزور باشد و امير زاير، زيرا در كُل احوال ِ امير از او مي ستاند و مدد مي گيرد و آن عالِم از او مستغني است همچو آفتاب ِنوربخش است كار او عطا و بخشش است. علي سبيل العموم سنگها را لَعل و ياقوت كند. و كوه هاي خاكي را كانهاي مس و زَر و نقره و آهن كند و خاكها را سبزه و تازه و درختان را ميوه هاي گوناگون بخشد. پيشهء او عطاست و بخشش، بدهد و نپذيرد و چنانكه عرب مَثَل مي گويد نحنُ تَعَلَّمنا اَنْ نُعطِيَ مَا تَعَلَّمْنا اَنْ نَأخُذَ.پس علي كلّ حال ايشان مزور باشند و اُمَرا زاير.

meaning

عضویت : یک‌شنبه ۱۳۹۰/۱۱/۹ - ۱۳:۵۴


پست: 898

سپاس: 223


تماس:

Re: در محضر مولانا

پست توسط meaning »

عُثمان رضي الله عنه چون خليفه شد بر منبر رفت.خلق منتظر بودند كه تا چه فرمايد.خَمُش كرد و هيچ نگفت و در خلق نظر مي كرد و بر خلق حالتي و وَجْدي نزول كرد كه ايشان را پرواي آن نبود كه بيرون روند و از همديگر خبر نداشتند كه كجا نشسته اند كه به صد تكبير و وَعْظ و خطبه ايشان را آنچنان حالت نيكو نشده بود. فايده هايي ايشان را حاصل شد و سِرّهايي كشف شد كه به چندين عمل و وعظ نشده بود. تا آخر مجلس همچنين نظر مي كرد وچيزي نمي فرمود.چون خواست فرو آمدن فرمود كه اِنَّ لَكُم امامٌ خَيرٌ اليكم مِن امامِ قوّالٍ.راست فرمود.چون مراد از قول فايده و رقّت است و تبديل اخلاق بي گفت،اَضعاف آن كه از گفت حاصل كرده بودند ميسّر شد.پس فرمود عين ِ صواب فرمود آمديم كه خود را فعّال گفت و در آن حالت كه او بر منبر بود فعلي نكرد ظاهر كه آن را به نظر توان ديدن:نماز نكرد،به حجّ نرفت،صدقه نداد،ذكر نمي گفت،خود خطبه نيز نگفت. پس دانستيم كه عمل و فعل اين صورت نيست تنها،بلكه اين صورت ها صورت ِ آن عمل است و آن عمل جان.
اينكه مي فرمايد مصطفي صلّي الله عليه و سلّم اَصحابي كَالنجُومِ بِاَيِّهِمِ اقْتَدَيْتُم اِهتَدَيتُم.اينكه يكي در ستاره نظر مي كند و راه مي برد، هيچ ستاره اي سخن مي گويد با وِي؟ني،الّا به مجرّد آن كه در ستاره نظر مي كند راه را از بي راهه مي داند و به منزل مي رسد. همچنين ممكن است كه در اولياي حق نظر كني،ايشان در تو صرّف كنند بي گفتي و بحثي و قال و قيلي، مقصود حاصل شود و تو را به منزل وصل برسانند.

meaning

عضویت : یک‌شنبه ۱۳۹۰/۱۱/۹ - ۱۳:۵۴


پست: 898

سپاس: 223


تماس:

Re: در محضر مولانا

پست توسط meaning »

اين نماز،آخر براي آن نيست كه همه روز قيام و ركوع و سجود(1) كني.الّا غَرَض ازين آن است كه ميبايد آن حالتي كه در نماز ظاهر مي شود پيوسته با تو باشد اگر در خواب باشي و اگر در بيدار باشي و اگر بنويسي و اگر بخواني، در جميع احوال خالي نباشد از ياد ِ حق. تا هُم علي صلاتِهِم دائمونباشي.پس آن گفتن و خوردن و خاموشي و خوردن و خُفتن و خشم و عفو و جميع ِ اوصاف،گردش آسياب است كه ميگرددقطعاً اين گردش ِ او بواسطهء آب باشد زيرا خود را نيز بي آب آزموده است.پس اگر آسياب آن گردش از آن ِ خود بيند، عين جهل و بيخبري باشد. پس آن گردش را ميدان تنگ است زيرا احوال ِ اين عالَم است. با حق بنال كه«خداوندا،مرا غير ِ اين سير و گردش گردشي ديگر-روحاني-ميسّر گردان. چون همهء حاجات از تو حاصل ميشود و كرم و رحمت ِ تو حاصل ميشود و كرم و رَحْمت ِ تو بر جميع ِ موجودات عام است. »پس حاجات ِ خود دم به دَم عرضه كن و بي ياد ِ او مَباش كه ياد ِ او مرغ ِ روح را قوّت و پر و بال است. اگر آن مقصود ِ كلّي حاصل شد. نورٌ علي نور.باري، به ياد كردن ِ حق اندك اندك باطن منوّر شود و تو را از عالم، انقطاعي حاصل گردد.مثلاً كه همچون مُرغي خواهد بر آسمان پرداگرچه بر آسمان نرسد الّا دم به دم از زمين دور مي شود و از مرغان ِ ديگر بالا ميگيرد.يا مثلاً در حُقّه اي مشك باشد و سرش تنگ است. دست در وي ميكني،مُشك بيرون نميتواني آوردن.الّا معَ هذا دست معطّر ميشود و مَشام خوش ميگردد.پس ياد ِ حقّ همچنين است،اگر چه به ذاتش نرسي، الّا يادش جلّ جلاله اثرها كند در تو وفايده هاي عَظيم از ذكر او حاصل نمود.
.......................................
1-مازادبر گفته هاي حضرت ِ مولانا با پژوهشي در واژه هاي قرآن پيرامون سجده
ميبينيم كه به بني اسرائيل هم گفته مي شود وقتي از در وارد مي شويد به حالت ِ
سجده وارد شويد.وَرَ‌فَعْنَا فَوْقَهُمُ الطُّورَ‌ بِمِيثَاقِهِمْ وَقُلْنَا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا
حتماً اين سجده با سجدا حضرت ِ مولانا در نماز فرق دارد.

نمایه کاربر
فروهر

عضویت : جمعه ۱۳۹۱/۶/۳۱ - ۲۲:۱۷


پست: 1086

سپاس: 107


تماس:

Re: در محضر مولانا

پست توسط فروهر »

دوش آن جانان ما افتان و خيزان يك قبا * مست آمد با يكي جامي پر از صرف صفا
..........................
جام مي مي ريخت ره ره زانك مست مست بود * خاك ره مي گشت مست و پيش او مي كوفت پا
..........................
صد هزاران يوسف از حسنش چو من حيران شده * ناله مي كردند كي پيداي پنهان تا كجا
..........................
جان به پيشش در سجود از خاك ره بد بيشتر * عقل ديوانه شده نعره زنان كه مرحبا
..........................
جيبها بشكافته آن خويشتن داران ز عشق * دل سبك مانند كاه و رويها چون كهربا
..........................
عالمي كرده خرابه از براي يك كرشم * وز خمار چشم نرگس عالمي ديگر هبا
..........................
هوشياران سرفكنده جمله خود از بيم و ترس * پيش او صفها كشيده بي دعا و بي ثنا
..........................
وانك مستان خمار جادوي اويند نيز * چون ثنا گويند كز هستي فتادستند جدا
..........................
من جفاگر بي وفا جستم كه هم جامم شود * پيش جام او بديدم مست افتاده وفا
..........................
ترك و هندو مست و بدمستي همي كردند دوش * چون دو خصم خوني ملحد دل دوزخ سزا
..........................
گه به پاي همدگر چون مجرمان معترف * مي فتادندي به زاري جان سپار و تن فدا
..........................
باز دست همدگر بگرفته آن هندو و ترك * هر دو در رو مي فتادند پيش آن مه روي ما
..........................
يك قدح پر كرد شاه و داد ظاهر آن به ترك * وز نهان با يك قدح مي گفت هندو را بيا
..........................
ترك را تاجي بسر كايمان لقب دادم ترا * بر رخ هندو نهاده داغ كين كفرست ها
..........................
آن يكي صوفي مقيم صومعه پاكي شده * وين مقامر در خراباتي نهاده رختها
..........................
چون پديد آمد ز دور آن فتنه جانهاي حور * جام در كف سكر در سر روي چون شمس الضحي
..........................
ترس جان در صومعه افتاد زان ترسا صنم * مي كش و زنار بسته صوفيان پارسا
..........................
وان مقيمان خراباتي از آن ديوانه تر * مي شكستند خمها و مي فكندند چنگ و نا
..........................
شور و شر و نفع و ضر و خوف و امن و جان و تن * جمله را سيلاب برده مي كشاند سوي لا
..........................
نيم شب چون صبح شد آواز دادند موذنان * ايها العشاق قوموا و استعدوا للصلا
..........................
عشق صیدیست که تیرت به خطا هم برود
لذتش کنج دلت تا به ابد خواهد ماند...

نمایه کاربر
SAYE

عضویت : یک‌شنبه ۱۳۹۱/۲/۳ - ۲۳:۲۸


پست: 207

سپاس: 125

Re: در محضر مولانا

پست توسط SAYE »

بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود
بی تو نه زندگی خوشم بی تو نه مردگی خوشم
سر ز غم تو چون کشم؟ بی تو به سر نمی شود
گر تو سری قدم شوم گ تو کفی، علم شوم
ور بری عدم شوم بی تو به سر نمی شود
گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی
آن منی کجا روی؟ بی تو به سر نمی شود
following death and life without hesitation that,s love...

...

...

قوي ترين اهرم ها، اراده است
. اسمايلز

...


مهم نیســــت که از بیـــــــرون چه طــــور به نظــــــــر میام ! کسایــــــی که درونم رو می بینند ؛ برام کــــــافیند .... برای اونهـــــــــایی که از روی ظاهــــــرم قضاوت می کنند ، حرفی ندارم ! همون بیرون بمونند ، براشـــــون کافیــــــــه ... !!!

...

به کسانی که پشت سرتان حرف میزنند بی اعتنا باشید، آنها به همانجا تعلق دارند!
دقیقاً پشت سرتان!
smile038

نمایه کاربر
SAYE

عضویت : یک‌شنبه ۱۳۹۱/۲/۳ - ۲۳:۲۸


پست: 207

سپاس: 125

Re: در محضر مولانا

پست توسط SAYE »

عشق از اول سرکش و خونی بود
تا گریزد هرکه بیرونی بود
او به عکس شمع های آتشی است
می نماید آتش و جمله خوشی است
following death and life without hesitation that,s love...

...

...

قوي ترين اهرم ها، اراده است
. اسمايلز

...


مهم نیســــت که از بیـــــــرون چه طــــور به نظــــــــر میام ! کسایــــــی که درونم رو می بینند ؛ برام کــــــافیند .... برای اونهـــــــــایی که از روی ظاهــــــرم قضاوت می کنند ، حرفی ندارم ! همون بیرون بمونند ، براشـــــون کافیــــــــه ... !!!

...

به کسانی که پشت سرتان حرف میزنند بی اعتنا باشید، آنها به همانجا تعلق دارند!
دقیقاً پشت سرتان!
smile038

ارسال پست