صفحه 16 از 67
Re: واژگان پارسی
ارسال شده: یکشنبه ۱۳۹۱/۵/۸ - ۲۰:۴۰
توسط غلامعلی نوری
سرپرست نوشته شده:اگر صاحب جستار موافق باشه، این جستار رو به همراه جستار مشابه
پارسی را پاس بداریم به تالار پرسش و پاسخ منتقل کنیم که هم امکان
درج سپاس فراهم بشه و هم بر خلاف بخش گفتگوی آزاد و فلسفه که
برای موتورهای جستجو مخفی هستند، این جستار نمایش بهتری در
وب داشته باشه.
درود بر سر پرست والا گهر پایگاه
صاحب جستار = جستارمند ، پدید آورنده یا آغاز گر جستار , جستاردار !
موافق = هم نگر , هم اندیش , هم سو , هماهنگ,همراه
مشابه = همانند , همسان , هم نما
منتقل کردن = بر فرستادن , جابجا کردن
امکان داشتن = شدنی , انجام پذیر
موتور = پیشرانه ,جنباننده
مخفی= نهان پنهان
وب =جهان تار
Re: واژگان پارسی
ارسال شده: دوشنبه ۱۳۹۱/۵/۹ - ۰۰:۱۰
توسط هرمز پگاه
ADMIN نوشته شده:اگر صاحب جستار موافق باشه، این جستار رو به همراه جستار مشابه
پارسی را پاس بداریم به تالار پرسش و پاسخ منتقل کنیم که هم امکان
درج سپاس فراهم بشه و هم بر خلاف بخش گفتگوی آزاد و فلسفه که
برای موتورهای جستجو مخفی هستند، این جستار نمایش بهتری در
وب داشته باشه.
با سپاس از گرداننده ی فرهیخته ی این گفتارگاه ارزشمند.
آری اگر دو رشته را بهم بافته و به تالار پرسش و پاسخ
ببرید از شما بیش از این سپاسگزار خواهم شد.
پاینده باشید.
•
Re: واژگان پارسی
ارسال شده: دوشنبه ۱۳۹۱/۵/۹ - ۰۰:۱۹
توسط هرمز پگاه
غلامعلی نوری نوشته شده:درود
استاد هر مز و دیگر دوستان گرانمایه
در نگر شما اختر به چم سیاره درست است یا ستاره ؟
گویی فرزانگانی چون فردوسی و رودکی اختر را به چمی بکار برده اند که اکنون مردمان سیاره می گویند
فردوسی میفرماید :
ز گردنده هفت اختر اندر سپهر
یکی را ندیدم بدو راه مهر
و یا رودکی فرموده :
اخترانند آسمانشان جایگاه
هفت تابنده روان در دو و داه
اما نگونبختانه امروز اختر را به چم ستاره بکار می برند برای نمونه می گویند اختر تابناک آسمان ولایت
گویی نمی دانند اختر هیچگاه از خود پرتو و تابندگی ندارد !
اختر، با ستاره هم ریشه است ( ایشتار، استار..) ولی میدانیم که در زمان باستان
نمیدانستند که کدام این پیکره های درخشان، از خود روشنی و شید دارند و کدام نه.
تنها میدانستند که هفت اختر
گردنده اند و اختتران دیگر در جای خود استوارند که
به آنها " انجم ثابت = ثوابت" میگفتند و به این هفت، " سیارات = گردنده ها"
پس دادن نام "سیاره" به آنها به انگیزه ی گردش شان بوده و نه اینکه آگاهی
در باره ی از خود نبودن روشنی شان داشته باشند.
برای همین هم اگر به چامه هایی که آوردید بنگرید، زاب "روان " یا "گردان"
در آنها هست و این روشنگر آن است که اختر به تنهایی برابر با "سیاره" نبوده
و نیست و رآی شما نزدیک به راستی است.
•
Re: واژگان پارسی
ارسال شده: دوشنبه ۱۳۹۱/۵/۹ - ۰۱:۵۰
توسط SAYE
هرمز پگاه نوشته شده:غلامعلی نوری نوشته شده:درود
استاد هر مز و دیگر دوستان گرانمایه
در نگر شما اختر به چم سیاره درست است یا ستاره ؟
گویی فرزانگانی چون فردوسی و رودکی اختر را به چمی بکار برده اند که اکنون مردمان سیاره می گویند
فردوسی میفرماید :
ز گردنده هفت اختر اندر سپهر
یکی را ندیدم بدو راه مهر
و یا رودکی فرموده :
اخترانند آسمانشان جایگاه
هفت تابنده روان در دو و داه
اما نگونبختانه امروز اختر را به چم ستاره بکار می برند برای نمونه می گویند اختر تابناک آسمان ولایت
گویی نمی دانند اختر هیچگاه از خود پرتو و تابندگی ندارد !
اختر، با ستاره هم ریشه است ( ایشتار، استار..) ولی میدانیم که در زمان باستان
نمیدانستند که کدام این پیکره های درخشان، از خود روشنی و شید دارند و کدام نه.
تنها میدانستند که هفت اختر
گردنده اند و اختتران دیگر در جای خود استوارند که
به آنها " انجم ثابت = ثوابت" میگفتند و به این هفت، " سیارات = گردنده ها"
پس دادن نام "سیاره" به آنها به انگیزه ی گردش شان بوده و نه اینکه آگاهی
در باره ی از خود نبودن روشنی شان داشته باشند.
برای همین هم اگر به چامه هایی که آوردید بنگرید، زاب "روان " یا "گردان"
در آنها هست و این روشنگر آن است که اختر به تنهایی برابر با "سیاره" نبوده
و نیست و رآی شما نزدیک به راستی است.
•
Re: واژگان پارسی
ارسال شده: دوشنبه ۱۳۹۱/۵/۹ - ۰۲:۴۰
توسط MENERVA
جذاب = دلربا ، گیرا
جذابیت = گیرایی
مترادف = هم چم ، برابر
محبوب = دوست داشتنی ، نامدار ، دلبر
صراط = راه
صراط مستقم = راه راست
تقویم = سالنامه
جاهل = نادان ، بی خرد
بحث = گفتگو ، گفتمان
بحث کردن = گفتگو کردن
ارتجاع = واپس گرایی ، واپس گرا
Re: واژگان پارسی
ارسال شده: دوشنبه ۱۳۹۱/۵/۹ - ۱۵:۰۹
توسط هرمز پگاه
Hydrogen نوشته شده:جذاب = دلربا ، گیرا
جذابیت = گیرایی
مترادف = هم چم ، برابر
محبوب = دوست داشتنی ، نامدار ، دلبر
صراط = راه
صراط مستقم = راه راست
تقویم = سالنامه
جاهل = نادان ، بی خرد
بحث = گفتگو ، گفتمان
بحث کردن = گفتگو کردن
ارتجاع = واپس گرایی ، واپس گرا
سپاس،
ولی صراط (= سرات) خودش پارسی است وپیشتر در زبان پهلوی بوده
و با استریت انگلیسی و " استراتا"( لاتین) هم ریشه است. پس این واژه
را قران/عربی از پارسی گرفته است. مانند بسیاری واژه های دیگر، مانند
ابریق = آبریز، سراج = چراغ
•
Re: پارسی را پاس بداریم
ارسال شده: سهشنبه ۱۳۹۱/۵/۱۰ - ۱۹:۴۴
توسط هرمز پگاه
بجای تعزیه یا عزا و عزاداری ، سوُگ و سوگواری را بکار ببریم.
soog.png
Re: پارسی را پاس بداریم
ارسال شده: سهشنبه ۱۳۹۱/۵/۱۰ - ۲۳:۱۳
توسط Angel!
آپاندیس:فزون روده ,فُزون رودگی,آویز آماس,آماس آویزه
آت :آشغال
آخرین لحظه:واپسیندم,واپسین دم
آداب و رسون:آیین و روش
آدم و حوا:مشی و مشیانه
آرامش طلب:آرامش جو,آسایش خواه
اذان:گوش ها
آلت تناسلی:شرم گاه ,زهار
آلبوم عکس:نگارخانه,نگار نامه,جُنگ
آمبولانس:بیمار بر
آن را باطل کردم :آن را تباه کردم
اگه قبلا استاد گذاشتن یا بقیه دوستان پوزش
Re: پارسی را پاس بداریم
ارسال شده: سهشنبه ۱۳۹۱/۵/۱۰ - ۲۳:۴۷
توسط Angel!
بمحض:همین که
بموقع:بهنگام , به هنگام
بنّا:والاد گر,گلیگر
به احتمال زیاد:به گمان بسیار
بلیط:گذرانه,پروانک,پته
بلوا:هنگامه,غوغا,آشوب,شورش
بلند مدت:دیر زمان
بنیان:بنیاد
بنوبت:به پستا
بنزین:نفتک
بنا نهادن:بنیان نهادن
بنی آدم:فرزندان آدم,آدمیزانگان
به اشتراک گذاشتن:همخوان کردن,همبهر کردن
به عزم :به باور
به سرعت:به شتاب,به تندی
Re: پارسی را پاس بداریم
ارسال شده: سهشنبه ۱۳۹۱/۵/۱۰ - ۲۳:۵۳
توسط MENERVA
albert maryam نوشته شده:آپاندیس:فزون روده ,فُزون رودگی,آویز آماس,آماس آویزه
آت :آشغال
آخرین لحظه:واپسیندم,واپسین دم
آداب و رسون:آیین و روش
آدم و حوا:مشی و مشیانه
آرامش طلب:آرامش جو,آسایش خواه
اذان:گوش ها
آلت تناسلی:شرم گاه ,زهار
آلبوم عکس:نگارخانه,نگار نامه,جُنگ
آمبولانس:بیمار بر
آن را باطل کردم :آن را تباه کردم
اگه قبلا استاد گذاشتن یا بقیه دوستان پوزش
بهتره برابرهایی که همه گیر ترن و دوستان به سادگی میتونن توی گفتار ازشون بهره بگیرن رو قرار بدیم. اینجوری کمتر هم میتونن به این جستار خرده بگیرن.
Re: پارسی را پاس بداریم
ارسال شده: چهارشنبه ۱۳۹۱/۵/۱۱ - ۰۷:۴۵
توسط meaning
استفاده از واژگان رايشگري در هوپا :
رآیش : ریاضی
اَنگارِش : ریاضی
رایشگری : ریاضیات
رایشگر : ریاضیدان
رایشمند : ریاضیدان
بَرازه : شعاع
نیمکران : شعاع
کران : قطر
پیمانه - سنجش - سنجه : مقیاس
آمایش : قیاس
Re: پارسی را پاس بداریم
ارسال شده: چهارشنبه ۱۳۹۱/۵/۱۱ - ۲۰:۵۱
توسط Angel!
آرم:نشانه,سر کاغذ
آرمیچر:سیم آسه
آروغ:باد گلو
آسانسور:بالابر ,آسان بر
آسوده خاطر:دل آرام,آسوده دل
آزمایشات :آزمایش ها
آژانس بین المللی انرژی اتمی:بنگاه جهانی کارمایه هسته ای
آژانس مسافرتی:سفر گذار,گشتگزاری
آسم:شش تنگی,دم تنگی,تنگدمی
آکواریوم:آبزیدان,ماهیخانه
Re: پارسی را پاس بداریم
ارسال شده: چهارشنبه ۱۳۹۱/۵/۱۱ - ۲۱:۱۱
توسط Angel!
آلت موسیقی:ساز,ساز موسیقی
آیات :نشانی ها
ابتدا:نخست ,سرآغاز,آغازیدن
ابتدایی:ساده,دبستان ,نخستین
ابتذال:بی بندوباری,خوارگرایی
ابداع :نوسازی,نو ساخته,نو آفرینی
ابدیت:جاودانگی,پایندگی
ابهت:شکوه,بزرگی
ابهام:گنگی,سربستگی,پیچیدگی ها
ابراز کردن:نمایان کردن,آشکار کردن
اتم:هسته
اتمام:فرجام
اجابت:پذیرفتن,پاسخ دادن
Re: پارسی را پاس بداریم
ارسال شده: پنجشنبه ۱۳۹۱/۵/۱۲ - ۰۴:۰۵
توسط MENERVA
پرسشی داشتم!
اُستاد چرا به زبانِ پارسیِ میانه زَبانِ پَهلوی می گویَند؟
Re: پارسی را پاس بداریم
ارسال شده: دوشنبه ۱۳۹۱/۵/۱۶ - ۱۸:۴۲
توسط هرمز پگاه
Hydrogen نوشته شده:پرسشی داشتم!
اُستاد چرا به زبانِ پارسیِ میانه زَبانِ پَهلوی می گویَند؟
زبان پارسی میانه را در نوشته های کهن پارسی نو پهلوی خواندهاند.
این نامگذاری چندان باریک و درست نیست. واژه ی پهلوی به چم (معنی)
"وابسته به پهلو (pahlav) " است که خود چهره ای از واژه ی
پارت است.
از میان زبانهای ایرانی میانه که در ایران روایی کمابیش میداشتهاند
پس از پارسی میانه (که نزد خود گویشوران آن زبان پارسی خوانده میشد)
زبان پهلوانی که آن را گاه پهلوی اشکانی میخوانند آوازه ی بیشتری
میداشتهاست. بزبان دیگر، در زمان ساسانیان زبان پارسیگ (=پارسی میانه)
در رویارویی با زبان پهلوانیگ/پهلویگ (=زبان پارتی) درمیان بود. با گسترش
و رواگ (رواج) پارسی نو (پارسی دری) پارسی برای نماره ( اشاره) به پارسی
دری به کار میرفت، براین پایه برای بازشناختن پارسی میانه از پارسی نو
سخنواره ی " پهلوی" را بر زبان پارسی میانه نهادند تا از سردرگمی میان
این دو جلوگیری شود. از آنجا که پهلوی اشکانی در آن زمان زبانی مرده
به شمار میرفت این نامگذاری هیچ دشواری پدید نمی آورد.