پارسی را پاس بداریم
-
نام: سعیده
محل اقامت: مرند
عضویت : پنجشنبه ۱۳۹۱/۵/۱۲ - ۱۷:۵۳
پست: 43-
سپاس: 38
- جنسیت:
Re: پارسی را پاس بداریم
ببخشید زبان را پاس بداریم چه ربطی به فیزیک داره.کوووووووووووو مدیر سایت که گوشزد کنهههههه
Re: پارسی را پاس بداریم
به صفحه 18 از همین جستار مراجعه کنید. ( پست پنجم )سعیده عاشق فیزیک؟ نوشته شده:ببخشید زبان را پاس بداریم چه ربطی به فیزیک داره.کوووووووووووو مدیر سایت که گوشزد کنهههههه
http://www.hupaa.com/forum/viewtopic.ph ... 55#p352513
موجیم که آسودگی ما عدم ماست ... ما زنده به آنیم که آرام نگیریم ...
Re: پارسی را پاس بداریم
پربار بودن، برابر با پرکردن هرجور زباله ای که نیست.ashkanisbest نوشته شده:حق با شماست.....هرمز پگاه نوشته شده:کارتان بسیار نیکوست ولی اگر هر بار یکی دو واژه را با نمونه های کاربردی بگویید،
بیشتر در یاد خوانندگان می ماند تا اینکه فهرست وار چند دوجین واژه را بیاوریم. سپاس.
•
همچنین بجای مرئی و نامرئی ، فزون بر انچه که نوشتید میتوان گفت پدیدار و ناپدیدار.
ببخشید. اما دیدگاه من اینه که زبان باید پربار بشه
این پر باری هم زمانی روی میده که ما از واژگان زبان های دیگه بهره ببریم
درست نمیگم؟؟؟؟؟
البته من دانش زیادی در این رابطه ندارم فقط میخوام بدونم شما چه دیدگاهی دارید .
یا پرباری داشتن دو سه واژه برای همان یک چیز نیست!
پربار برابر این است که برای هر گونه اندیشه ی پیچیده ، شما ناچار از
درازگویی و سود جستن از واژه های بیگانه و یا ساده نویسی نباشید.
پرباری این است که بتوانید به آسانی واژه سازی نوین انجام دهید.
برای نمونه بتوانید نوشته های نیچه را جوری به پارسی برگردانید
که مایه و روان سخن او را برساند . برای همین کسانی مانند داریوش
آشوری ناچار از واژه سازی شده اند چون زبان کنونی ما ( با همه ی
واژه های تازی اش) پربار نیست و گاه یک واژه تازی، بجای چند پنداره
( مفهوم) بکار میرود.
پس بالا بودن شماره ی واژه ها، همان پرباری نمیباشد.
•
خرد، زنده ی جــاودانی شنــاس
خرد، مايه ی زنــدگانی شنــاس
چنان دان هر آنكس كه دارد خرد
بــدانــش روان را هــمی پــرورد
خرد، مايه ی زنــدگانی شنــاس
چنان دان هر آنكس كه دارد خرد
بــدانــش روان را هــمی پــرورد
Re: پارسی را پاس بداریم
واژه های پارسی را هیچگاه با "ط" ننویسیم. فزون بر آن واژه های دیگری
را كه پارسی نیستند، ولی از بیخ عربی هم نیستند با "ط" ننویسیم.
در زیر چند نمونه:
را كه پارسی نیستند، ولی از بیخ عربی هم نیستند با "ط" ننویسیم.
در زیر چند نمونه:
شما دسترسی جهت مشاهده فایل پیوست این پست را ندارید.
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست
- غلامعلی نوری
عضویت : سهشنبه ۱۳۹۱/۴/۲۰ - ۰۸:۵۱
پست: 1196-
سپاس: 885
- جنسیت:
تماس:
برابر واژهای پزشکی
درود
در این جستار به چم های( معنی های) گوناگون واژهای وابسته ی دانشهای پزشکی می پردازیم
امید است که دوستان از بوستان زبان پر گهر پارسی بهره گرفته و کمتر واژهای بیگانه را بکار
گیرند که بر زبان ارجمند این آب و خاک با ناشایستگی شبیخون زدند
عینک مانی( معنی) آن چشم کوچک است !
واژه ی است از دو بن واژه ی عین تازی = چشم و ک پارسی که نشانه ی کوچکی است
واژه ی پیشنهادی ما نیک نگر که هماهنگ تر است
عینک تازی= نیک نگر
بجای سمعک نیز چون نمونه ی بالا بهتر است از نیک نیوش بهره جست
trauma لاتین= ضربه تازی
بهتر است بجای ترومای لاتین و ضربه ی تازی کوبش و کوبیدن پارسی را بکار بریم
ضربه مغزی = سر,مغز کوبش
سونوگرافی لاتین = آوانگاری
متخصص اطفال تازی = ویژه گرا ی کودکان - فرهیخته ی کودکان
حاملگی تازی= بار داری- آبستنی
برادی کاردی لاتین = کند تپشی
شریان تازی= سرخرگ
گلبول لاتین = گویچه
کیسه صفرا تازی= زرداب دان
کبد تازی= جگر
طحال تازی= اسپرز
کلیه تازی = گرده
لیپو ساکشن لاتین = چربی کشی چربی زدایی
ورید تازی= سیه رگ
عضله تازی = ماهیچه
عمل جراحی تازی گزاره ای است دو بخشی که از عمل= کار و جرح= زخم کردن درست شده است
بجای آن بهتر است از تن شکافی بهره گیریم پس عمل جراحی = تن شکافی
تر میم دندان = بهسازی دندان
حالب تازی = میزنای
مثانه تازی = پیشآبدان
فعالیت تازی= پرکاری
غده تازی= دژپیه
غده تیرویید =کار پیه ی پروانه= آژخ پروانه
دیابت = فراکندی
سرطان تازی = خرچنگ- بدخیمی
آپاندیس لاتین= کور رودک
ریه تازی= شش
حلق تازی= گلو
ژنتیکی لاتین= وراثتی تازی= نیاماند
نرمال لاتین = طبیعی تازی= بهنجار - روبراه - درستکار
کروموزوم لاتین = ریخت رشته
مورفولوژی = ریخت شناسی
آل زایمر لاتین = خرد فرسایش
سکته ی قلبی تازی = دل مرگی
احیاء تازی= زنده سازی
دیالیز لاتین = بدن پالایی
دنباله( ادامه) دارد
افزونه( توضیح) :
افسوس مندانه تر زبانان ( مترجمان ) فرهنگ باخته و تن پرور روزگار ( عصر) قاجار
اندکی خود را برای پاسداری از زبان میهن خویش رنج نداده و در برابر شبیخون واژهای بیگانه
سر افکنده( تسیلم) گشته و بدون تلاشی برای واژه سازی پارسی آنها را به همان زبان
لاتین یا زبان بیگانه ی دیگر ( عربی) به درون فرهنگ میهن ما افشاندند و رنج ما را برای
واژه زدایی بیگانه گان چند برابر کردند
اگر آن خود باخته گان فرهنگی در برابر واژگان بیگانه ایستادگی می کردند و آنها را به زبان
پر گنچ پارسی بر می گردانند
اکنون همه ی ما به زیبایی و بی کم و کاستی گنجینه ی نهان زبان پارسی سر فرازی می
کردیم دریغا و افسوس که این چنین نشد
در این جستار به چم های( معنی های) گوناگون واژهای وابسته ی دانشهای پزشکی می پردازیم
امید است که دوستان از بوستان زبان پر گهر پارسی بهره گرفته و کمتر واژهای بیگانه را بکار
گیرند که بر زبان ارجمند این آب و خاک با ناشایستگی شبیخون زدند
عینک مانی( معنی) آن چشم کوچک است !
واژه ی است از دو بن واژه ی عین تازی = چشم و ک پارسی که نشانه ی کوچکی است
واژه ی پیشنهادی ما نیک نگر که هماهنگ تر است
عینک تازی= نیک نگر
بجای سمعک نیز چون نمونه ی بالا بهتر است از نیک نیوش بهره جست
trauma لاتین= ضربه تازی
بهتر است بجای ترومای لاتین و ضربه ی تازی کوبش و کوبیدن پارسی را بکار بریم
ضربه مغزی = سر,مغز کوبش
سونوگرافی لاتین = آوانگاری
متخصص اطفال تازی = ویژه گرا ی کودکان - فرهیخته ی کودکان
حاملگی تازی= بار داری- آبستنی
برادی کاردی لاتین = کند تپشی
شریان تازی= سرخرگ
گلبول لاتین = گویچه
کیسه صفرا تازی= زرداب دان
کبد تازی= جگر
طحال تازی= اسپرز
کلیه تازی = گرده
لیپو ساکشن لاتین = چربی کشی چربی زدایی
ورید تازی= سیه رگ
عضله تازی = ماهیچه
عمل جراحی تازی گزاره ای است دو بخشی که از عمل= کار و جرح= زخم کردن درست شده است
بجای آن بهتر است از تن شکافی بهره گیریم پس عمل جراحی = تن شکافی
تر میم دندان = بهسازی دندان
حالب تازی = میزنای
مثانه تازی = پیشآبدان
فعالیت تازی= پرکاری
غده تازی= دژپیه
غده تیرویید =کار پیه ی پروانه= آژخ پروانه
دیابت = فراکندی
سرطان تازی = خرچنگ- بدخیمی
آپاندیس لاتین= کور رودک
ریه تازی= شش
حلق تازی= گلو
ژنتیکی لاتین= وراثتی تازی= نیاماند
نرمال لاتین = طبیعی تازی= بهنجار - روبراه - درستکار
کروموزوم لاتین = ریخت رشته
مورفولوژی = ریخت شناسی
آل زایمر لاتین = خرد فرسایش
سکته ی قلبی تازی = دل مرگی
احیاء تازی= زنده سازی
دیالیز لاتین = بدن پالایی
دنباله( ادامه) دارد
افزونه( توضیح) :
افسوس مندانه تر زبانان ( مترجمان ) فرهنگ باخته و تن پرور روزگار ( عصر) قاجار
اندکی خود را برای پاسداری از زبان میهن خویش رنج نداده و در برابر شبیخون واژهای بیگانه
سر افکنده( تسیلم) گشته و بدون تلاشی برای واژه سازی پارسی آنها را به همان زبان
لاتین یا زبان بیگانه ی دیگر ( عربی) به درون فرهنگ میهن ما افشاندند و رنج ما را برای
واژه زدایی بیگانه گان چند برابر کردند
اگر آن خود باخته گان فرهنگی در برابر واژگان بیگانه ایستادگی می کردند و آنها را به زبان
پر گنچ پارسی بر می گردانند
اکنون همه ی ما به زیبایی و بی کم و کاستی گنجینه ی نهان زبان پارسی سر فرازی می
کردیم دریغا و افسوس که این چنین نشد
Re: پارسی را پاس بداریم
اینم یه کتاب اگه خوب بود بگید یه دونه دیگه هم بذارم راجع به زبان فارسی
شما دسترسی جهت مشاهده فایل پیوست این پست را ندارید.
- غلامعلی نوری
عضویت : سهشنبه ۱۳۹۱/۴/۲۰ - ۰۸:۵۱
پست: 1196-
سپاس: 885
- جنسیت:
تماس:
Re: پارسی را پاس بداریم
جراح تازی در ریشه به چم(معنی) زخم کننده است پس بهتر است در زبان پارسی به جراح تن شکاف بگوییم
تاندون لاتین = زرد پی
غضروف تازی= نرم سخوان
عصب تازی= پی
فوق تخصص تازی = فرا فرهیخته
جراحی اثنی عشر تازی =شکافتن دوازدهه
مفصل تازی= بند - پیوند
آرتروز لاتین = بند فرسودگی
ژن لاتین= نیا رشته
رحم تازی= زِهدان
جنین تازی= زه
آندوسکپی لاتین = درون بینی
رادیو لوژی لاتین = پرتونگاری
تاندون لاتین = زرد پی
غضروف تازی= نرم سخوان
عصب تازی= پی
فوق تخصص تازی = فرا فرهیخته
جراحی اثنی عشر تازی =شکافتن دوازدهه
مفصل تازی= بند - پیوند
آرتروز لاتین = بند فرسودگی
ژن لاتین= نیا رشته
رحم تازی= زِهدان
جنین تازی= زه
آندوسکپی لاتین = درون بینی
رادیو لوژی لاتین = پرتونگاری
Re: پارسی را پاس بداریم
دورود فراوان برشما دوستاران زبان پارسي باور كنيد هيچ جستاري مانند اين مرا خرسند نكرده بود هنگامي كه مي بينم مي خواهيد فرهنگ هاي بيگانه را از زبان مادر ي خود بزودوديد بسيار خرسند مي شوم.
ممنون.
ممنون.
عشق صیدیست که تیرت به خطا هم برود
لذتش کنج دلت تا به ابد خواهد ماند...
لذتش کنج دلت تا به ابد خواهد ماند...
Re: پارسی را پاس بداریم
به جای واژه ی عربی عذاب ، چه جایگزینی میشود استفاده کرد ؟؟
درود
درود
زندگی همین لحظه هاست....
شاد باشید.
شاد باشید.
- غلامعلی نوری
عضویت : سهشنبه ۱۳۹۱/۴/۲۰ - ۰۸:۵۱
پست: 1196-
سپاس: 885
- جنسیت:
تماس:
Re: پارسی را پاس بداریم
امراض اورژانسی= بیماریهای شتابخواه
آنژیوکت= رگ شکاف
سلول = یاخته
ادم لاتین, تورم تازی = آماس
ماده بی حس کننده = مایه ی کرختگر
متوهم = گمان پریش
دکتر معالج = پزشک درمانگر
مریض= بیمار - درمانجو
نرس= پرستار- داروگر
انما ی لاتین تنقیه تازی= روده روبی , روده شویی
سونداژ= لوله گذاری
غده پروستات = مرد آژخ
آنژیوکت= رگ شکاف
سلول = یاخته
ادم لاتین, تورم تازی = آماس
ماده بی حس کننده = مایه ی کرختگر
متوهم = گمان پریش
دکتر معالج = پزشک درمانگر
مریض= بیمار - درمانجو
نرس= پرستار- داروگر
انما ی لاتین تنقیه تازی= روده روبی , روده شویی
سونداژ= لوله گذاری
غده پروستات = مرد آژخ
Re: پارسی را پاس بداریم
ADMIN بزرگوار فرمودند :girl. نوشته شده:وا پارسی را پاس بداریم اینجا چیکار میکنه؟
به صفحه 18 از همین جستار مراجعه کنید. ( پست پنجم )
http://www.hupaa.com/forum/viewtopic.ph ... 55#p352513
- *شارش*
نام: فاطمه غمكده
محل اقامت: بلبلان
عضویت : دوشنبه ۱۳۹۱/۶/۲۰ - ۱۱:۳۰
پست: 1076-
سپاس: 595
- جنسیت:
Re: پارسی را پاس بداریم
وا.به خاطر یه پست؟ ایشان صحیح میفرمایند ما مخلصشم هستیم به کارتون ادامه بدید .ایشا الله پارسی را هم پاس بدارید
Re: پارسی را پاس بداریم
درود
به جز واژه ی آیین آیا معادل پارسی مناسب دیگری برای واژه ی دین وجود دارد؟
این را از این جهت می گویم که مفهوم واژه ی دین از مفهوم واژه ی آیین کمی محدودتر است. مثلاً آیین را می توانیم در جملات دیگری به کار ببریم به گونه ای که معنای خاص دین را نداشته باشد. آیین و روش
برای نمونه می توان گفت او از دین بیزار است اما نمی توان گفت از آیین بیزار است. کمی گنگ است.
به جز واژه ی آیین آیا معادل پارسی مناسب دیگری برای واژه ی دین وجود دارد؟
این را از این جهت می گویم که مفهوم واژه ی دین از مفهوم واژه ی آیین کمی محدودتر است. مثلاً آیین را می توانیم در جملات دیگری به کار ببریم به گونه ای که معنای خاص دین را نداشته باشد. آیین و روش
برای نمونه می توان گفت او از دین بیزار است اما نمی توان گفت از آیین بیزار است. کمی گنگ است.