پارسی را پاس بداریم
Re: پارسی را پاس بداریم
گاندی: درد من تنهایی نیست؛ بلكه مرگ ملتی است كه گدایی را قناعت، بیعرضگی را صبر، و با تبسمی بر لب این حماقت را حكمت خداوند مینامند
=
درد من تنهایی نیست، بلكه مرگ زادبـُنی است كه گدایی را خرسندی، ناکارآمدی را شكیبایی و با لبخندی بر لب، این نابخردی را فرمان و فرزان یزدان مینامند
----------
خرسند در بـُن به چم "قانع" است:
فمن قنع بها شبع منها=
آنکس به وی خرسند باشد از وی سیر گردد. (نوروزنامه ).
=
درد من تنهایی نیست، بلكه مرگ زادبـُنی است كه گدایی را خرسندی، ناکارآمدی را شكیبایی و با لبخندی بر لب، این نابخردی را فرمان و فرزان یزدان مینامند
----------
خرسند در بـُن به چم "قانع" است:
فمن قنع بها شبع منها=
آنکس به وی خرسند باشد از وی سیر گردد. (نوروزنامه ).
شما دسترسی جهت مشاهده فایل پیوست این پست را ندارید.
خرد، زنده ی جــاودانی شنــاس
خرد، مايه ی زنــدگانی شنــاس
چنان دان هر آنكس كه دارد خرد
بــدانــش روان را هــمی پــرورد
خرد، مايه ی زنــدگانی شنــاس
چنان دان هر آنكس كه دارد خرد
بــدانــش روان را هــمی پــرورد
Re: پارسی را پاس بداریم
علم = دانش ( ساینس)
عالم = دانشمند ( ساینتیست)
علمی = (سانتیفیك ) = دانشیك
برای همین نیز دانشگاه در چم یك آموزشگاه "علمی" است.
هرآینه در گذشته، علم را تنها به چم علم الادیان ( فقه و ..) بكار
...میبردند و علماء همان روحانیون تراز بالا بودند.
دانا = كسی كه ( بسیار) میداند، امّا بایسته نیست كه دانشمند باشد،
وی داری دانایی ( نالج) است .
یك فندآور ( تكنیسین) نیز فند ( در تازی رفته و فنّ شده) میداند.
•
هرآینه = البته
چم = معنی و مفهوم [chaem, cham]
عالم = دانشمند ( ساینتیست)
علمی = (سانتیفیك ) = دانشیك
برای همین نیز دانشگاه در چم یك آموزشگاه "علمی" است.
هرآینه در گذشته، علم را تنها به چم علم الادیان ( فقه و ..) بكار
...میبردند و علماء همان روحانیون تراز بالا بودند.
دانا = كسی كه ( بسیار) میداند، امّا بایسته نیست كه دانشمند باشد،
وی داری دانایی ( نالج) است .
یك فندآور ( تكنیسین) نیز فند ( در تازی رفته و فنّ شده) میداند.
•
هرآینه = البته
چم = معنی و مفهوم [chaem, cham]
خرد، زنده ی جــاودانی شنــاس
خرد، مايه ی زنــدگانی شنــاس
چنان دان هر آنكس كه دارد خرد
بــدانــش روان را هــمی پــرورد
خرد، مايه ی زنــدگانی شنــاس
چنان دان هر آنكس كه دارد خرد
بــدانــش روان را هــمی پــرورد
Re: پارسی را پاس بداریم
تسلّی (تسلّا) = دلداری
تسلیت گفتن = دلداری دادن- همدردی
نمونه:
1-او برای درگذشت برادر حسن، به حسن دلداری داد.
2-من درگذشت برادر گرامی تان را به شما دلداری میدهم.
3-من در درگذشت برادر گرامی تان با شما همدردم.
4-همدردی مرا بپذیرید.
•
تسلیت گفتن = دلداری دادن- همدردی
نمونه:
1-او برای درگذشت برادر حسن، به حسن دلداری داد.
2-من درگذشت برادر گرامی تان را به شما دلداری میدهم.
3-من در درگذشت برادر گرامی تان با شما همدردم.
4-همدردی مرا بپذیرید.
•
خرد، زنده ی جــاودانی شنــاس
خرد، مايه ی زنــدگانی شنــاس
چنان دان هر آنكس كه دارد خرد
بــدانــش روان را هــمی پــرورد
خرد، مايه ی زنــدگانی شنــاس
چنان دان هر آنكس كه دارد خرد
بــدانــش روان را هــمی پــرورد
Re: پارسی را پاس بداریم
بجای قدرت، بگوییم توان
قدرتمند = توانمند، توانا
نمونه:
او مردی توانمند بود .
قدرتمند = توانمند، توانا
نمونه:
او مردی توانمند بود .
شما دسترسی جهت مشاهده فایل پیوست این پست را ندارید.
خرد، زنده ی جــاودانی شنــاس
خرد، مايه ی زنــدگانی شنــاس
چنان دان هر آنكس كه دارد خرد
بــدانــش روان را هــمی پــرورد
خرد، مايه ی زنــدگانی شنــاس
چنان دان هر آنكس كه دارد خرد
بــدانــش روان را هــمی پــرورد
- ashkanOo
نام: اشکان
محل اقامت: تهران
عضویت : چهارشنبه ۱۳۹۰/۹/۳۰ - ۱۵:۱۱
پست: 733-
سپاس: 414
- جنسیت:
تماس:
Re: پارسی را پاس بداریم
خیلی جالبه......:منبع:ashkboos.com
حاضر ،موجود: باشنده
اجازه : پَرَک
زینت: آراستن
فارغ التحصیل : دانش آموخته
راضی : خشنود
احساس : سِهیدن ، سهش
تأثیر: فَرجاد
مقدس: ورجاوند ، اسپند ، سپنت ، سپنتا
دلیل و علت : شُوَند
حقیقت: آمیغ
هویت یا ماهیت : چِبود
ضامن : پایندا
تحقیق : پژوهش
تعلیم و تعلم : آموزش و پرورش
استبداد: خودکامگی
مجسمه : تندیس( خود مجسمه را عرب به کار نمی برد و تمثال می گوید.)
منظم: بسامان
عادت : خوی
اجداد: نیاکان
صفحه: سات ، رویه
خصومت : دشمنی ، ستیز
قرن: سده
معما: چیستان
غیر قابل اشتعال: نسوز
غیر قابل معالحه: بی درمان
خلقت: آفرینش
اقتصاد: اندازه داری
نصیحت: اندرز، پند
عضو: اندام ، هموَند
فرضیة : انگاره
خداحافظ: بدرود
سلام علیکم : درود بر شما
استعمال : به کارگیری
اکتفاء: بسنده کردن
جمعیت یا حزب: باهَماد
سوء ظن : بد گمانی
اطراف: پیرامون
مضیقه: تنگنا
ممانعت: جلوگیری
مطبوعات : چاپاک ها
اغماض: چشم پوشی
امواج: خیزاب ها
امضا کردن: دستینه نهادن
عمیق : ژرف ، گود
متشکر: سپاسگزار
طریقه: شیوه
معجزة : نتوانستنی ، نیارستنی
ظهر: نیمروز
فجر: پگاه
صبح: بامداد
خصوصیات: ویژگی ها
خاص: ویژه
اقتدار: یارایی
اول: نخست ، یکم
شبیه: مانند ، همچو ، چون ، به سانِ
التماس: لابه
بشارت: مژده
وساطت: میانجیگری
اجتماعات: گردهمایی ها
علم هیأت: ستاره شناسی
ریاضت: سختی کشی
صورت و ظاهر : رویه
مشکل: دشوار
مبارک : خجسته
مشتق: برگرفته
میثاق: پیمان
حوادث: رویدادها
قابل رؤیت: بیناک
مسؤول: پاسخ ده
تبادل افکار : هم اندیشی
مسألت : درخواست
مرئی/نامرئی : دیدنی / نادیدنی
رعیت : بازیار
قافیه : پَساوَند
شاعر : چامه گو ، سخن سرا ، سراینده
نقد: دَستادَست
نسیه : پَستادَست
مُقِــرّ/ مُعتَرِف : خُستو
( ز آز و فُزونی به یک سو شویم به نادانی خویش خُستو شویم)
بله : آری
عکس العمل : واکنش
منوّر الفکر : روشنفکر
بی حدّ و حصر : بی اندازه
حاضر ،موجود: باشنده
اجازه : پَرَک
زینت: آراستن
فارغ التحصیل : دانش آموخته
راضی : خشنود
احساس : سِهیدن ، سهش
تأثیر: فَرجاد
مقدس: ورجاوند ، اسپند ، سپنت ، سپنتا
دلیل و علت : شُوَند
حقیقت: آمیغ
هویت یا ماهیت : چِبود
ضامن : پایندا
تحقیق : پژوهش
تعلیم و تعلم : آموزش و پرورش
استبداد: خودکامگی
مجسمه : تندیس( خود مجسمه را عرب به کار نمی برد و تمثال می گوید.)
منظم: بسامان
عادت : خوی
اجداد: نیاکان
صفحه: سات ، رویه
خصومت : دشمنی ، ستیز
قرن: سده
معما: چیستان
غیر قابل اشتعال: نسوز
غیر قابل معالحه: بی درمان
خلقت: آفرینش
اقتصاد: اندازه داری
نصیحت: اندرز، پند
عضو: اندام ، هموَند
فرضیة : انگاره
خداحافظ: بدرود
سلام علیکم : درود بر شما
استعمال : به کارگیری
اکتفاء: بسنده کردن
جمعیت یا حزب: باهَماد
سوء ظن : بد گمانی
اطراف: پیرامون
مضیقه: تنگنا
ممانعت: جلوگیری
مطبوعات : چاپاک ها
اغماض: چشم پوشی
امواج: خیزاب ها
امضا کردن: دستینه نهادن
عمیق : ژرف ، گود
متشکر: سپاسگزار
طریقه: شیوه
معجزة : نتوانستنی ، نیارستنی
ظهر: نیمروز
فجر: پگاه
صبح: بامداد
خصوصیات: ویژگی ها
خاص: ویژه
اقتدار: یارایی
اول: نخست ، یکم
شبیه: مانند ، همچو ، چون ، به سانِ
التماس: لابه
بشارت: مژده
وساطت: میانجیگری
اجتماعات: گردهمایی ها
علم هیأت: ستاره شناسی
ریاضت: سختی کشی
صورت و ظاهر : رویه
مشکل: دشوار
مبارک : خجسته
مشتق: برگرفته
میثاق: پیمان
حوادث: رویدادها
قابل رؤیت: بیناک
مسؤول: پاسخ ده
تبادل افکار : هم اندیشی
مسألت : درخواست
مرئی/نامرئی : دیدنی / نادیدنی
رعیت : بازیار
قافیه : پَساوَند
شاعر : چامه گو ، سخن سرا ، سراینده
نقد: دَستادَست
نسیه : پَستادَست
مُقِــرّ/ مُعتَرِف : خُستو
( ز آز و فُزونی به یک سو شویم به نادانی خویش خُستو شویم)
بله : آری
عکس العمل : واکنش
منوّر الفکر : روشنفکر
بی حدّ و حصر : بی اندازه
B.Sc physics at amirkabir university of tehran
Re: پارسی را پاس بداریم
برخی واژه های تازی، جای چند واژه ی جدا از هم را گرفته اند
و زبان مارا کم مایه نموده اند. زبانی پرمایه است که برای هر
پنداره (مفهوم) یک واژه ی جدا داشته باشد: "فكر" یك واژه ی
تازی است كه جای چند واژه را گرفته و زبان ما را كم مایه كرده،
اندیشه ، پندار ، گمان و ... . نمونه ها در نگاره ی این پیام:
بوسیله هرمز پگاه
و زبان مارا کم مایه نموده اند. زبانی پرمایه است که برای هر
پنداره (مفهوم) یک واژه ی جدا داشته باشد: "فكر" یك واژه ی
تازی است كه جای چند واژه را گرفته و زبان ما را كم مایه كرده،
اندیشه ، پندار ، گمان و ... . نمونه ها در نگاره ی این پیام:
بوسیله هرمز پگاه
Re: پارسی را پاس بداریم
آموزش (دهی) خودینهامواج نوشته شده:درود بر هرمز پگاه گرامی.
به جای تدریس خصوصی به پارسی چه بگوییم؟
private= خودینه
خرد، زنده ی جــاودانی شنــاس
خرد، مايه ی زنــدگانی شنــاس
چنان دان هر آنكس كه دارد خرد
بــدانــش روان را هــمی پــرورد
خرد، مايه ی زنــدگانی شنــاس
چنان دان هر آنكس كه دارد خرد
بــدانــش روان را هــمی پــرورد
Re: پارسی را پاس بداریم
کارتان بسیار نیکوست ولی اگر هر بار یکی دو واژه را با نمونه های کاربردی بگویید،ashkanisbest نوشته شده:خیلی جالبه......:منبع:ashkboos.com
حاضر ،موجود: باشنده
اجازه : پَرَک
زینت: آراستن
فارغ التحصیل : دانش آموخته
راضی : خشنود
احساس : سِهیدن ، سهش
تأثیر: فَرجاد
مقدس: ورجاوند ، اسپند ، سپنت ، سپنتا
دلیل و علت : شُوَند
حقیقت: آمیغ
هویت یا ماهیت : چِبود
ضامن : پایندا
تحقیق : پژوهش
تعلیم و تعلم : آموزش و پرورش
استبداد: خودکامگی
مجسمه : تندیس( خود مجسمه را عرب به کار نمی برد و تمثال می گوید.)
منظم: بسامان
عادت : خوی
اجداد: نیاکان
صفحه: سات ، رویه
خصومت : دشمنی ، ستیز
قرن: سده
معما: چیستان
غیر قابل اشتعال: نسوز
غیر قابل معالحه: بی درمان
خلقت: آفرینش
اقتصاد: اندازه داری
نصیحت: اندرز، پند
عضو: اندام ، هموَند
فرضیة : انگاره
خداحافظ: بدرود
سلام علیکم : درود بر شما
استعمال : به کارگیری
اکتفاء: بسنده کردن
جمعیت یا حزب: باهَماد
سوء ظن : بد گمانی
اطراف: پیرامون
مضیقه: تنگنا
ممانعت: جلوگیری
مطبوعات : چاپاک ها
اغماض: چشم پوشی
امواج: خیزاب ها
امضا کردن: دستینه نهادن
عمیق : ژرف ، گود
متشکر: سپاسگزار
طریقه: شیوه
معجزة : نتوانستنی ، نیارستنی
ظهر: نیمروز
فجر: پگاه
صبح: بامداد
خصوصیات: ویژگی ها
خاص: ویژه
اقتدار: یارایی
اول: نخست ، یکم
شبیه: مانند ، همچو ، چون ، به سانِ
التماس: لابه
بشارت: مژده
وساطت: میانجیگری
اجتماعات: گردهمایی ها
علم هیأت: ستاره شناسی
ریاضت: سختی کشی
صورت و ظاهر : رویه
مشکل: دشوار
مبارک : خجسته
مشتق: برگرفته
میثاق: پیمان
حوادث: رویدادها
قابل رؤیت: بیناک
مسؤول: پاسخ ده
تبادل افکار : هم اندیشی
مسألت : درخواست
مرئی/نامرئی : دیدنی / نادیدنی
رعیت : بازیار
قافیه : پَساوَند
شاعر : چامه گو ، سخن سرا ، سراینده
نقد: دَستادَست
نسیه : پَستادَست
مُقِــرّ/ مُعتَرِف : خُستو
( ز آز و فُزونی به یک سو شویم به نادانی خویش خُستو شویم)
بله : آری
عکس العمل : واکنش
منوّر الفکر : روشنفکر
بی حدّ و حصر : بی اندازه
بیشتر در یاد خوانندگان می ماند تا اینکه فهرست وار چند دوجین واژه را بیاوریم. سپاس.
•
همچنین بجای مرئی و نامرئی ، فزون بر انچه که نوشتید میتوان گفت پدیدار و ناپدیدار.
خرد، زنده ی جــاودانی شنــاس
خرد، مايه ی زنــدگانی شنــاس
چنان دان هر آنكس كه دارد خرد
بــدانــش روان را هــمی پــرورد
خرد، مايه ی زنــدگانی شنــاس
چنان دان هر آنكس كه دارد خرد
بــدانــش روان را هــمی پــرورد
Re: پارسی را پاس بداریم
بوسیله = بدستHydrogen نوشته شده:..
بوسیله هرمز پگاه
•
خرد، زنده ی جــاودانی شنــاس
خرد، مايه ی زنــدگانی شنــاس
چنان دان هر آنكس كه دارد خرد
بــدانــش روان را هــمی پــرورد
خرد، مايه ی زنــدگانی شنــاس
چنان دان هر آنكس كه دارد خرد
بــدانــش روان را هــمی پــرورد
- ashkanOo
نام: اشکان
محل اقامت: تهران
عضویت : چهارشنبه ۱۳۹۰/۹/۳۰ - ۱۵:۱۱
پست: 733-
سپاس: 414
- جنسیت:
تماس:
Re: پارسی را پاس بداریم
حق با شماست.....هرمز پگاه نوشته شده:کارتان بسیار نیکوست ولی اگر هر بار یکی دو واژه را با نمونه های کاربردی بگویید،
بیشتر در یاد خوانندگان می ماند تا اینکه فهرست وار چند دوجین واژه را بیاوریم. سپاس.
•
همچنین بجای مرئی و نامرئی ، فزون بر انچه که نوشتید میتوان گفت پدیدار و ناپدیدار.
ببخشید. اما دیدگاه من اینه که زبان باید پربار بشه
این پر باری هم زمانی روی میده که ما از واژگان زبان های دیگه بهره ببریم
درست نمیگم؟؟؟؟؟
البته من دانش زیادی در این رابطه ندارم فقط میخوام بدونم شما چه دیدگاهی دارید .
B.Sc physics at amirkabir university of tehran
Re: پارسی را پاس بداریم
صحبت در عربی همان "همنشینی" و دوستی و نشست و برخاست است.
اصحاب رسول = همنشینان پیامبر
در پارسی امروز به چم گپ زدن بکار میرود ولی همتای زیبا تر و درست ترش همان " همسخنی" است.
صحبت کردن و حرف زدن با هم یکی نیستند!
میخواهم با تو صحبت کنم = میخواهم با تو همسخن باشم، همسخنی کنم
میخواهم با تو حرف بزنم = میخواهم با تو سخن بگویم، گفتگو کنم
نیکنام از صحبت نیکان شوی
همچواز پیغمبر تازی بلال .
ناصرخسرو
----------------------------------------------------------
ذهن در پارسی همان "ویر" است.
برای نمونه تیزویر/کـُـندویر = تیزذهن و تیزهوش /کندذهن
من این چامه را ازویر میخوانم ( که دیرتر شده "ازبر") = از ذهن و یاد میخوانم
واژه ی"ویراد" = کسی که ذهن آگاه دارد که در پارسی امروز شده " بیدار"
بپرسید نامش ز فرخ هجیر
بگفتا که نامش ندارم به ویر.
فردوسی
بدست هرمز پگاه
اصحاب رسول = همنشینان پیامبر
در پارسی امروز به چم گپ زدن بکار میرود ولی همتای زیبا تر و درست ترش همان " همسخنی" است.
صحبت کردن و حرف زدن با هم یکی نیستند!
میخواهم با تو صحبت کنم = میخواهم با تو همسخن باشم، همسخنی کنم
میخواهم با تو حرف بزنم = میخواهم با تو سخن بگویم، گفتگو کنم
نیکنام از صحبت نیکان شوی
همچواز پیغمبر تازی بلال .
ناصرخسرو
----------------------------------------------------------
ذهن در پارسی همان "ویر" است.
برای نمونه تیزویر/کـُـندویر = تیزذهن و تیزهوش /کندذهن
من این چامه را ازویر میخوانم ( که دیرتر شده "ازبر") = از ذهن و یاد میخوانم
واژه ی"ویراد" = کسی که ذهن آگاه دارد که در پارسی امروز شده " بیدار"
بپرسید نامش ز فرخ هجیر
بگفتا که نامش ندارم به ویر.
فردوسی
بدست هرمز پگاه
- anTi-ИeuTЯin0
عضویت : جمعه ۱۳۹۰/۱۱/۷ - ۱۵:۱۵
پست: 774-
سپاس: 239
Re: پارسی را پاس بداریم
هُرمُزپگاهآ سوالي دارم:
ايّام هَفتهء انگليسي برگرفته از فرهنگِ كهن ايرانيست؟؟
اسامي كهن ايام هَفتهء ايراني هَمينهاست:
کیوان شید = شنبه
مهرشید = یکشنبه
مه شید = دوشنبه
بهرام شید = سهشنبه
تیرشید = چهارشنبه
هرمزشید = پنجشنبه
ناهیدشید یا آدینه = جمعه
؟
به عُنوان نمونه :
sunday=sun+day
sun=خورشيد
day=روز
يكشنبه=مهرشيد=مهر+شيد
مهر=خورشيد
شيد=نور ، تابش/به طريقي روز
(باقي روزها هَم چنين قابل توضيح اند)
دُرُسته؟
واژهء "شَنبه" از كجآ آمد و به چه مَعناست؟
ايّام هَفتهء انگليسي برگرفته از فرهنگِ كهن ايرانيست؟؟
اسامي كهن ايام هَفتهء ايراني هَمينهاست:
کیوان شید = شنبه
مهرشید = یکشنبه
مه شید = دوشنبه
بهرام شید = سهشنبه
تیرشید = چهارشنبه
هرمزشید = پنجشنبه
ناهیدشید یا آدینه = جمعه
؟
به عُنوان نمونه :
sunday=sun+day
sun=خورشيد
day=روز
يكشنبه=مهرشيد=مهر+شيد
مهر=خورشيد
شيد=نور ، تابش/به طريقي روز
(باقي روزها هَم چنين قابل توضيح اند)
دُرُسته؟
واژهء "شَنبه" از كجآ آمد و به چه مَعناست؟
Re: پارسی را پاس بداریم
می خواستم بگم بجای فیل بگید پیل.
با تشکر از همه ی دوستان که مرا در راه راهنمایی کردند.
با تشکر از همه ی دوستان که مرا در راه راهنمایی کردند.
عمري را تلف كردم تا بفهمم فهميدن همه چيز لازم نيست . رنه كوتي
- غلامعلی نوری
عضویت : سهشنبه ۱۳۹۱/۴/۲۰ - ۰۸:۵۱
پست: 1196-
سپاس: 885
- جنسیت:
تماس:
Re: پارسی را پاس بداریم
داستان شبیخون زبان تازی به پارسی از هنگام یورش تازیان به ایران پس از روزگار پادشه تازیان عمر آغاز گشت
در پیش از آن بگونه ای بوده که زبان تازی از زبان پارسی واژه می پذیرفته ووام می گرفته است ( واژه های پارسی در نُبی{قرآن} را بیاد آورید)
مانندجُناح که همان گناه فارسی بوده است
سجیل که همان سنگ گل بوده است
فیل که از پیل گرفته شده است
زنجبیل که همان زنجفیل پارسی بوده است
پس بدانید که پیش از تاراج تازیان زبان تازی پذیرای واژهای پارسی بوده است اما پس از آن افسوسمندانه این روال دگرگون گشت
واژهای زیر را نیز داشته باشید
متجاوز = تاراجگر- چپاولگر
قاعده, فرمول = راهکار- ساختاره
غیر پارسی = ناپارس- بیگانه
در پیش از آن بگونه ای بوده که زبان تازی از زبان پارسی واژه می پذیرفته ووام می گرفته است ( واژه های پارسی در نُبی{قرآن} را بیاد آورید)
مانندجُناح که همان گناه فارسی بوده است
سجیل که همان سنگ گل بوده است
فیل که از پیل گرفته شده است
زنجبیل که همان زنجفیل پارسی بوده است
پس بدانید که پیش از تاراج تازیان زبان تازی پذیرای واژهای پارسی بوده است اما پس از آن افسوسمندانه این روال دگرگون گشت
واژهای زیر را نیز داشته باشید
متجاوز = تاراجگر- چپاولگر
قاعده, فرمول = راهکار- ساختاره
غیر پارسی = ناپارس- بیگانه