صفحه 374 از 377

Re: مشاعره

ارسال شده: یک‌شنبه ۱۳۹۵/۱۱/۱۷ - ۲۳:۴۷
توسط DARKENERGY
اگر چه خاک کند کشته از نظر پنهان
ز کشتگان تو شد خاک سر به سر پنهان

صائب

Re: مشاعره

ارسال شده: دوشنبه ۱۳۹۵/۱۱/۱۸ - ۰۰:۱۳
توسط خروش
نازم خدنگ غمزهٔ آن دل‌پذیر را
کز وی گزیر نیست دل ناگزیر را
فروغی بسطامی

Re: مشاعره

ارسال شده: پنج‌شنبه ۱۳۹۵/۱۱/۲۱ - ۰۰:۳۹
توسط DARKENERGY
اگر تو عاشقی معشوق دور است
وگر تو زاهدی مطلوب حور است
ره عاشق خراب اندر خراب است
ره زاهد غرور اندر غرور است

عطار

Re: مشاعره

ارسال شده: جمعه ۱۳۹۵/۱۱/۲۹ - ۲۲:۰۵
توسط einstein313
تو کز چشم و دل مردم گریزانی چه میدانی

حدیث اشک و آه من برو از باد و باران پرس

شهریار

Re: مشاعره

ارسال شده: شنبه ۱۳۹۵/۱۱/۳۰ - ۰۸:۵۳
توسط خروش
سل المصانع رکبا تهیم فی الفلواتی*
تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی
سعدی
---
* درباره برکه‌ها/آبگیر‌ها از سوارانی که در بیابان‌ها سرگردانند، بپرس

Re: مشاعره

ارسال شده: پنج‌شنبه ۱۳۹۵/۱۲/۵ - ۲۳:۲۶
توسط einstein313
یار من، وه! که مرا یار نداند هرگز
قدر یاران وفادار نداند هرگز

ما کجا قدر تو دانیم؟ که یک موی تو را
هیچ کس قیمت و مقدار نداند هرگز


هلالی

Re: مشاعره

ارسال شده: یک‌شنبه ۱۳۹۵/۱۲/۲۲ - ۱۸:۰۳
توسط خروش
ز شست صدق گشادم هزار تیر دعا
ولی چه سود یکی کارگر نمی‌آید

Re: مشاعره

ارسال شده: یک‌شنبه ۱۳۹۵/۱۲/۲۲ - ۲۳:۴۴
توسط einstein313
دعای سعدی اگر بشنوی زیان نکنی

که یحتمل که اجابت بود دعایی را

سعدی

Re: مشاعره

ارسال شده: یک‌شنبه ۱۳۹۶/۲/۳ - ۱۶:۰۸
توسط DARKENERGY
آن به که نظر باشد و گفتار نباشد
تا مدعی اندر پس دیوار نباشد

سعدی

Re: مشاعره

ارسال شده: دوشنبه ۱۳۹۶/۲/۴ - ۰۰:۴۲
توسط einstein313
دل پیش تو و دیده به جای دگرستم
تا خصم نداند که تو را می‌نگرستم


"سعدی"

Re: مشاعره

ارسال شده: سه‌شنبه ۱۳۹۶/۲/۵ - ۱۸:۰۸
توسط DARKENERGY
من نه آنم که تراوش کند از من گله ای
می دهد خون جگر رنگ به بیرون چه کنم؟

صائب

Re: مشاعره

ارسال شده: چهارشنبه ۱۳۹۶/۳/۳ - ۲۳:۲۶
توسط einstein313
من ندارم گله ای از تو ولیکن حیف است
که تو در غفلت خود باشی و از دس بروی ..!

Re: مشاعره

ارسال شده: پنج‌شنبه ۱۳۹۶/۳/۴ - ۱۵:۳۰
توسط Litmus
یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود

Re: مشاعره

ارسال شده: پنج‌شنبه ۱۳۹۶/۳/۴ - ۱۷:۴۷
توسط ali shariei
دل گرچه در این وادیه بسیار شتافت
یک موی ندانست ولی موی شکافت


اندر دل من هزار چشمه خورشید بتافت
یک پرتو از آن به کمال ذره ای راه نیافت

Re: مشاعره

ارسال شده: پنج‌شنبه ۱۳۹۶/۳/۴ - ۱۹:۴۲
توسط Litmus
تا به کوی تو نهادیم سر از روی نیاز
پشت پا بر حرم و دیر و کلیسا زده ایم