صفحه 20 از 377

Re: مشاعره

ارسال شده: چهارشنبه ۱۳۹۰/۱۲/۲۴ - ۲۰:۴۱
توسط anTi-ИeuTЯin0
-
یک نعره مستانه ز جایی نشنیدم--- smile072 ---ویران شود این شهر که میخانه ندارد
-

Re: مشاعره

ارسال شده: چهارشنبه ۱۳۹۰/۱۲/۲۴ - ۲۰:۴۹
توسط نانوh2o
دلم دیوانه شد تا دیده رویت
ننالم از تووعشق توای گل
smile072

Re: مشاعره

ارسال شده: چهارشنبه ۱۳۹۰/۱۲/۲۴ - ۲۱:۴۴
توسط Diana

لب از ترشح می پاک کن برای خدا
که خاطرم به هزاران گنه مسوس شد

Re: مشاعره

ارسال شده: چهارشنبه ۱۳۹۰/۱۲/۲۴ - ۲۲:۱۱
توسط user16220
ديدن يک روي آتشناک را صد دل کم است
من به يکدل عاشق صد آتشين رخساره ام(!)

Re: مشاعره

ارسال شده: چهارشنبه ۱۳۹۰/۱۲/۲۴ - ۲۲:۱۴
توسط Clever child
مرا می بینیو هر دم زیادت می کنی دردم
تو را می بینمو میلم زیادت می شود هردم
به سامانم نمی پرسی نمی دانم چه سر داری
به درمانم نمی کوشی نمی دانی مگر دردم

Re: مشاعره

ارسال شده: چهارشنبه ۱۳۹۰/۱۲/۲۴ - ۲۲:۱۸
توسط user16220
مـا را گـلـي از روي تو چيـــدن نـگذارند
چيدن که خيال است که ديدن نگذارند smile080

Re: مشاعره

ارسال شده: چهارشنبه ۱۳۹۰/۱۲/۲۴ - ۲۳:۴۷
توسط نانوh2o
دراین سحرگاهان که این دشت طلا پوش
سراسر میشود اواز اغوش
smile072

Re: مشاعره

ارسال شده: پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۲۵ - ۰۷:۴۴
توسط professor.freak
نانوh2o نوشته شده:دراین سحرگاهان که این دشت طلا پوش
سراسر میشود اواز اغوش
smile072
شرح این قصه مگر شمع برارد به زبان/ور نه پروانه ندارد ز سخن پروایی

Re: مشاعره

ارسال شده: پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۲۵ - ۱۱:۲۰
توسط Sina Asadi
یک روز ز بند عالم آزاد نِیَم
یک دم زدن از وجود خود شاد نیم

Re: مشاعره

ارسال شده: پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۲۵ - ۱۱:۲۴
توسط professor.freak
من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم/محتسب داند که من این کار ها کمتر کنم

Re: مشاعره

ارسال شده: پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۲۵ - ۱۱:۲۶
توسط Sina Asadi
می خور که زمانه دشمنی غدار است
در یافتن روز چنین دشوار است

Re: مشاعره

ارسال شده: پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۲۵ - ۱۱:۳۰
توسط professor.freak
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است /ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است

Re: مشاعره

ارسال شده: پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۲۵ - ۱۱:۳۲
توسط Sina Asadi
تو غره به آن مشو که می می نخوری
صد لقمه خوری که می غلام است آن را

Re: مشاعره

ارسال شده: پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۲۵ - ۱۱:۳۶
توسط professor.freak
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی / دست خود ز جان شستم از برای آزادی
تا مگر بدس آرم دامن وصالش را/میدوم بپای سر در قفای آزادی

Re: مشاعره

ارسال شده: پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۲۵ - ۱۲:۰۲
توسط Sina Asadi
یک چند به کودکی به استاد شدیم
یک چندبه استادی خود شاد شیدم