مشاعره
Re: مشاعره
ما هرچه دویدیم به مقصد نرسیدیم
از عشق به جز مزه تلخش نچشیدیم
از عشق به جز مزه تلخش نچشیدیم
هوا گرفته بود و باران می بارید کودکی آهسته گفت خدایا گریه نکن درست میشه.
Re: مشاعره
میان افتاب های همیشه زیبایی تو لنگریست...نگاهت شکست ستمگزیست و چشمانت با من گفتبند که فردا روز دیگریست
شازده کوچولو از گل پرسید آدمها کجان
گل گفت:باد به اینور و آنورشان می برد!
این بی ریشگی حسابی اسباب دردسرشان شده!
گل گفت:باد به اینور و آنورشان می برد!
این بی ریشگی حسابی اسباب دردسرشان شده!
Re: مشاعره
تو به من سنگ زدی من نگسستم نرمیدم
باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم
باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم
هوا گرفته بود و باران می بارید کودکی آهسته گفت خدایا گریه نکن درست میشه.
- medicalman
نام: حامی
عضویت : سهشنبه ۱۳۹۱/۱/۲۲ - ۱۷:۰۳
پست: 42-
سپاس: 6
Re: مشاعره
من همان قاب تهی خسته و بی تصویرم
که برای تو و تصویر دلت میمیرم
که برای تو و تصویر دلت میمیرم
بعد از حمله ی اعراب به ایران مردی عرب از مرد پارسی پرسید:
چرا زنان شما حجاب ندارند؟
مرد ایرانی پاسخ داد : حجاب زنان ما ،پلک چشمان مردان ماست.
چرا زنان شما حجاب ندارند؟
مرد ایرانی پاسخ داد : حجاب زنان ما ،پلک چشمان مردان ماست.
Re: مشاعره
مگر تو شانه زدی زلف عنبر افشان را....که بادغالیه سا گشت و خاک عنبر بدست
شازده کوچولو از گل پرسید آدمها کجان
گل گفت:باد به اینور و آنورشان می برد!
این بی ریشگی حسابی اسباب دردسرشان شده!
گل گفت:باد به اینور و آنورشان می برد!
این بی ریشگی حسابی اسباب دردسرشان شده!
Re: مشاعره
تنهاتر از یک برگ
با بار شادیهای مهجورم
در آبهای سبز تابستان
آرام میرانم
با بار شادیهای مهجورم
در آبهای سبز تابستان
آرام میرانم
هوا گرفته بود و باران می بارید کودکی آهسته گفت خدایا گریه نکن درست میشه.
Re: مشاعره
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هردم...جرس فریاد میدارد که بربندید محفل ها
شازده کوچولو از گل پرسید آدمها کجان
گل گفت:باد به اینور و آنورشان می برد!
این بی ریشگی حسابی اسباب دردسرشان شده!
گل گفت:باد به اینور و آنورشان می برد!
این بی ریشگی حسابی اسباب دردسرشان شده!
Re: مشاعره
ای قبله من خاک در خانه تو
در راه توام بی منت دانه تو
در راه توام بی منت دانه تو
هوا گرفته بود و باران می بارید کودکی آهسته گفت خدایا گریه نکن درست میشه.
Re: مشاعره
وجودی دارم از مهرت گدازان....وجودت رفت و مهرت همچنان هست.
شازده کوچولو از گل پرسید آدمها کجان
گل گفت:باد به اینور و آنورشان می برد!
این بی ریشگی حسابی اسباب دردسرشان شده!
گل گفت:باد به اینور و آنورشان می برد!
این بی ریشگی حسابی اسباب دردسرشان شده!
Re: مشاعره
تا سرزمین مرگ
تا ساحل غمهای پاییزی
در سایه ای خود را رها کردم
در سایه بی اعتبار عشق
تا ساحل غمهای پاییزی
در سایه ای خود را رها کردم
در سایه بی اعتبار عشق
هوا گرفته بود و باران می بارید کودکی آهسته گفت خدایا گریه نکن درست میشه.
Re: مشاعره
غم دل باتو نگویم که تو در راحت نفس.....نشناسی که جگرسوختگان در المند.
شازده کوچولو از گل پرسید آدمها کجان
گل گفت:باد به اینور و آنورشان می برد!
این بی ریشگی حسابی اسباب دردسرشان شده!
گل گفت:باد به اینور و آنورشان می برد!
این بی ریشگی حسابی اسباب دردسرشان شده!
Re: مشاعره
در جهانی اینچنین سرد و سیاه
با قدمهایت قدمهایم به راه
ای به زیر پوستم پنهان شده
همچو خون در پوستم جوشان شده
با قدمهایت قدمهایم به راه
ای به زیر پوستم پنهان شده
همچو خون در پوستم جوشان شده
هوا گرفته بود و باران می بارید کودکی آهسته گفت خدایا گریه نکن درست میشه.
- medicalman
نام: حامی
عضویت : سهشنبه ۱۳۹۱/۱/۲۲ - ۱۷:۰۳
پست: 42-
سپاس: 6
Re: مشاعره
هر که دلداده اش به دلدارش
ننشیند به قصد آزارش
برود چشم من به دنبالش
برود عشق من نگهدارش
ننشیند به قصد آزارش
برود چشم من به دنبالش
برود عشق من نگهدارش
بعد از حمله ی اعراب به ایران مردی عرب از مرد پارسی پرسید:
چرا زنان شما حجاب ندارند؟
مرد ایرانی پاسخ داد : حجاب زنان ما ،پلک چشمان مردان ماست.
چرا زنان شما حجاب ندارند؟
مرد ایرانی پاسخ داد : حجاب زنان ما ،پلک چشمان مردان ماست.
Re: مشاعره
شادم که همچو شاخه خشکی باز
در شعله های قهر تو میسوزم
گوئی هنوز آن تن تبدارم
کز آفتاب شهر تو میسوزم
در شعله های قهر تو میسوزم
گوئی هنوز آن تن تبدارم
کز آفتاب شهر تو میسوزم
هوا گرفته بود و باران می بارید کودکی آهسته گفت خدایا گریه نکن درست میشه.
- Sina Asadi
نام: سینا اسدی
عضویت : سهشنبه ۱۳۹۰/۴/۲۱ - ۱۳:۲۲
پست: 365-
سپاس: 50
- جنسیت:
تماس:
Re: مشاعره
مرغی دیدم نشسته بر باره طوس...... در پیش نهاده کله کیکاووس
با کله همی گفت افسوس افسوس .....کو بانگ جرس ها و کجا ناله کوس؟
«خیام»
با کله همی گفت افسوس افسوس .....کو بانگ جرس ها و کجا ناله کوس؟
«خیام»
You know!....the purpose should be somewhere beyond the impossible limits.