مشاعره
- Sina Asadi
نام: سینا اسدی
عضویت : سهشنبه ۱۳۹۰/۴/۲۱ - ۱۳:۲۲
پست: 365-
سپاس: 50
- جنسیت:
تماس:
Re: مشاعره
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
نیست دیگر بخرابات خرابی چون من
باز خواهی که مرا سیل دمادم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
نیست دیگر بخرابات خرابی چون من
باز خواهی که مرا سیل دمادم ببرد
You know!....the purpose should be somewhere beyond the impossible limits.
Re: مشاعره
دوست میدارم که با خویشان خود بیگانه باشم
همدم عقلم چرا همصحبت دیوانه باشم
دل به هر کس کی سپارم من در دلها مقیم
تا نتوانم شمع مجلس شد چرا پروانه باشم
آزمودم آشنایان را فغان از آشنایی
آرزومندم که با هر آشنا بیگانه باشم
مرغ خوشخوانم وگر در حلقه زاغان نشینم
کی توانم لحظه ای در نغمه مستانه باشم
مردمی گم شد میان آشنایان از تو پرسم
با چنین نامردمان بیگانه باشم یا نباشم
مهدی سهیلی
همدم عقلم چرا همصحبت دیوانه باشم
دل به هر کس کی سپارم من در دلها مقیم
تا نتوانم شمع مجلس شد چرا پروانه باشم
آزمودم آشنایان را فغان از آشنایی
آرزومندم که با هر آشنا بیگانه باشم
مرغ خوشخوانم وگر در حلقه زاغان نشینم
کی توانم لحظه ای در نغمه مستانه باشم
مردمی گم شد میان آشنایان از تو پرسم
با چنین نامردمان بیگانه باشم یا نباشم
مهدی سهیلی
- Sina Asadi
نام: سینا اسدی
عضویت : سهشنبه ۱۳۹۰/۴/۲۱ - ۱۳:۲۲
پست: 365-
سپاس: 50
- جنسیت:
تماس:
Re: مشاعره
من ار بیگانگان هرگز ننالم
که با من هرچه کرد آن آشنا کرد
غلام همت آن نازنینم
که کار خیر بی روی و ریا کرد
که با من هرچه کرد آن آشنا کرد
غلام همت آن نازنینم
که کار خیر بی روی و ریا کرد
You know!....the purpose should be somewhere beyond the impossible limits.
- Archimedes
عضویت : دوشنبه ۱۳۹۲/۵/۱۴ - ۱۰:۴۵
پست: 1233-
سپاس: 824
Re: مشاعره
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت مینشود جستهایم ما
گفت آنک یافت مینشود آنم آرزوست
مولانا
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت مینشود جستهایم ما
گفت آنک یافت مینشود آنم آرزوست
مولانا
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
- DARKENERGY
نام: Melina
محل اقامت: krj_teh
عضویت : پنجشنبه ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ - ۱۳:۲۷
پست: 7033-
سپاس: 4153
- جنسیت:
تماس:
Re: مشاعره
●ErFan© نوشته شده: دوست میدارم که با خویشان خود بیگانه باشم
همدم عقلم چرا همصحبت دیوانه باشم
دل به هر کس کی سپارم من در دلها مقیم
تا نتوانم شمع مجلس شد چرا پروانه باشم
آزمودم آشنایان را فغان از آشنایی
آرزومندم که با هر آشنا بیگانه باشم
مرغ خوشخوانم وگر در حلقه زاغان نشینم
کی توانم لحظه ای در نغمه مستانه باشم
مردمی گم شد میان آشنایان از تو پرسم
با چنین نامردمان بیگانه باشم یا نباشم
مهدی سهیلی
خروش نوشته شده:چارچوب مشاعره همان است كه بود:
1- قالب شعر موزون (كهن، نه نيمايي)
2- بيشتر از دو بيت ننويسيد
- Sina Asadi
نام: سینا اسدی
عضویت : سهشنبه ۱۳۹۰/۴/۲۱ - ۱۳:۲۲
پست: 365-
سپاس: 50
- جنسیت:
تماس:
Re: مشاعره
تشنه همچون جنگنده اي تازه وصل از كارزار
خراب همچون مستي بر كشيده صراحي از ركاب
بلا عقل همچون مجنون ، هر دم به بر بيند سراب
صبر بي گلايه را بايد تا بينم عاقبت چه نيك يا خراب
خراب همچون مستي بر كشيده صراحي از ركاب
بلا عقل همچون مجنون ، هر دم به بر بيند سراب
صبر بي گلايه را بايد تا بينم عاقبت چه نيك يا خراب
You know!....the purpose should be somewhere beyond the impossible limits.
- Sina Asadi
نام: سینا اسدی
عضویت : سهشنبه ۱۳۹۰/۴/۲۱ - ۱۳:۲۲
پست: 365-
سپاس: 50
- جنسیت:
تماس:
Re: مشاعره
ross نوشته شده:تا کـــی به تمـــنای وصــال تو یـــگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
«شیخ بهایی»
حاليا بي هاي و هويي آن سرافرازي چه شد؟!
يار را بازي گرفتي آخر بازي چه شد
+ببخشيد پست قبلي براي من باز نشده بود.من اول به قبلي جواب دادم.
You know!....the purpose should be somewhere beyond the impossible limits.
- Sina Asadi
نام: سینا اسدی
عضویت : سهشنبه ۱۳۹۰/۴/۲۱ - ۱۳:۲۲
پست: 365-
سپاس: 50
- جنسیت:
تماس:
Re: مشاعره
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
You know!....the purpose should be somewhere beyond the impossible limits.
-
محل اقامت: کرج
عضویت : شنبه ۱۳۹۳/۱۱/۲۵ - ۰۱:۴۸
پست: 22-
سپاس: 3
- جنسیت:
Re: مشاعره
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس
من نه آنم كه زبونى كشم از چرخ و فلک
چرخ بر هم زنم ار غير مرادم گردد
چرخ بر هم زنم ار غير مرادم گردد
Re: مشاعره
وقت آنست که خوشبخت به تالار برقصد
به طرب خیزد و با زمزمهء تار برقصد
صاحب طالع بیدار کجا خفته ندانم
که ز جا جنبد و با طالع بیدار برقصد
غلامرضا روحانی
به طرب خیزد و با زمزمهء تار برقصد
صاحب طالع بیدار کجا خفته ندانم
که ز جا جنبد و با طالع بیدار برقصد
غلامرضا روحانی
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست