مشاعره

مدیران انجمن: parse, javad123javad

star-mahsa

محل اقامت: کرج

عضویت : شنبه ۱۳۹۳/۱۱/۲۵ - ۰۱:۴۸


پست: 22

سپاس: 3

جنسیت:

Re: مشاعره

پست توسط star-mahsa »

تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است

ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
من نه آنم كه زبونى كشم از چرخ و فلک

چرخ بر هم زنم ار غير مرادم گردد

نمایه کاربر
Archimedes

عضویت : دوشنبه ۱۳۹۲/۵/۱۴ - ۱۰:۴۵


پست: 1233

سپاس: 824

Re: مشاعره

پست توسط Archimedes »

تا شمع تو افروخت پروانه شدم
با صبر ز دیدن تو بیگانه شدم
در روی تو بیقرار شد مردم چشم
یعنی که پری دیدم و دیوانه شدم

مولانا
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

ross

عضویت : یک‌شنبه ۱۳۹۲/۶/۲۴ - ۱۷:۴۷


پست: 30

سپاس: 62

جنسیت:

تماس:

Re: مشاعره

پست توسط ross »

ماتم سرای عشق به آتش چه می کشی
فردا به خاک سوختگان می کشانمت
استاد شهریار

نمایه کاربر
mahshid.m

محل اقامت: لاهیجان

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۸/۲/۱۵ - ۰۹:۳۰


پست: 185

سپاس: 281

جنسیت:

Re: مشاعره

پست توسط mahshid.m »

تا نشستم غزلی تازه سرودم که مگر
این همه فاصله کوتاه شود در نظرم
؟
هر انسانی یا مشهور است یا گمنام کننده ی یک مشهور
عظیم بودن یا یک عظمت را کشتن
جفای انسان به خود یعنی کشتن یک عظمت!!!

نمایه کاربر
Archimedes

عضویت : دوشنبه ۱۳۹۲/۵/۱۴ - ۱۰:۴۵


پست: 1233

سپاس: 824

Re: مشاعره

پست توسط Archimedes »

معشوق من از همه نهانست بدان
بیرون ز کمان هر گمانست بدان
در سینهٔ من چو مه عیانست بدان
آمیخته با تنم چو جانست بدان

مولانا
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

نمایه کاربر
Sina Asadi

نام: سینا اسدی

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۹۰/۴/۲۱ - ۱۳:۲۲


پست: 365

سپاس: 50

جنسیت:

تماس:

Re: مشاعره

پست توسط Sina Asadi »

نهاد سر به بیابان ز غم دل وحشی
چو دید آهوی شیرافکن غزال مرا
هزار نکته ز اسرار عشق می گفتم
نبسته بود اگر غم زبان لال مرا
فرخی یزدی
You know!....the purpose should be somewhere beyond the impossible limits.

ross

عضویت : یک‌شنبه ۱۳۹۲/۶/۲۴ - ۱۷:۴۷


پست: 30

سپاس: 62

جنسیت:

تماس:

Re: مشاعره

پست توسط ross »

آنکه دائم نفسش حس تو را داشت, منم
این چنین عشق تو در سینه نگهداشت, منم
آنکه در ناز فرو رفته و شاداب ,تويي
آنکه دل کاشت ولی دلهره برداشت ,منم

نمایه کاربر
DARKENERGY

نام: Melina

محل اقامت: krj_teh

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ - ۱۳:۲۷


پست: 7033

سپاس: 4152

جنسیت:

تماس:

Re: مشاعره

پست توسط DARKENERGY »

من که هر لحظه زار می‌گریم
از غم روزگار می‌گریم
دلبری بود در کنار مرا
کرد از من کنار، می‌گریم

عراقی

*

آنکه رفت، به حُرمت آنچه با خود برد حقِ بازگشت ندارد

*

آدمی که از آفتابِ صبح گرم نشه، از آفتاب غروب گرم نمیشه

rappelle_toi: l'amour devrait te faire sentir bien

نمایه کاربر
Sina Asadi

نام: سینا اسدی

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۹۰/۴/۲۱ - ۱۳:۲۲


پست: 365

سپاس: 50

جنسیت:

تماس:

Re: مشاعره

پست توسط Sina Asadi »

مست مستم لیک مستی دیگرم
امشب از هرشب به تو عاشق ترم
راست گویم یک رگم هشیار نیست
مستم اما جام و می در کار نیست
مست عشقم مست شوقم مست دوست
مست معشوقی که عالم مست اوست.
You know!....the purpose should be somewhere beyond the impossible limits.

ross

عضویت : یک‌شنبه ۱۳۹۲/۶/۲۴ - ۱۷:۴۷


پست: 30

سپاس: 62

جنسیت:

تماس:

Re: مشاعره

پست توسط ross »

توکه احساس مرا این همه باور داری

می شود دست ازاین فاصله ها برداری

من از این فاصله در حد جنون دلگیرم

تو هم انگار ،ازاین فاصله ها بیزاری

نمایه کاربر
Archimedes

عضویت : دوشنبه ۱۳۹۲/۵/۱۴ - ۱۰:۴۵


پست: 1233

سپاس: 824

Re: مشاعره

پست توسط Archimedes »

یکدم غم جان دار غم نان تا کی
وز پرورش این تن نادان تا کی
اندر ره طبل اشکم و نای و گلو
این رنج ز نخ به ضرب دندان تا کی

مولانا
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

نمایه کاربر
●ErFan©

عضویت : جمعه ۱۳۹۴/۳/۲۲ - ۱۲:۴۳


پست: 32

سپاس: 21

جنسیت:

Re: مشاعره

پست توسط ●ErFan© »

ﯾﮏ ﺩﻡ ﺑﯿﺎ ﺑﺎ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﭽﺮﺧﺎﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ

ﭼﺮﺧﯽ ﺑﺰﻥ، ﻣﺴﺘﯽ ﻧﻤﺎ، ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﺸﻮﺭﺍﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ

ﺗﺎ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻭﺍﭘﺴﯿﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﺒﯿﻨﺪ ﺷﻮﺭ ﻭﺻﻞ

ﺩﺭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﻓﻠﮏ، ﭼﺮﺧﯽ ﺑﭽﺮﺧﺎﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ

حضرت مولانا

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

Re: مشاعره

پست توسط خروش »

ولی ما را دلی آشفته بود، آنهم که در گیلان
بزلفی با هزاران آرزو دادیم پیوندش
کنون در گوشه غربت به وصلش آرزومندم
به وصل آن گلندامی که خوارست آرزومندش
م. امید
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

نمایه کاربر
DARKENERGY

نام: Melina

محل اقامت: krj_teh

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ - ۱۳:۲۷


پست: 7033

سپاس: 4152

جنسیت:

تماس:

Re: مشاعره

پست توسط DARKENERGY »

شد یار و به غم ساخت گرفتار مرا
نگذاشت به درد دل افکار مرا
چون سوی چمن روم که از باد بهار
دل می‌ترقد چو غنچه، بی‌یار، مرا

وحشی

*

آنکه رفت، به حُرمت آنچه با خود برد حقِ بازگشت ندارد

*

آدمی که از آفتابِ صبح گرم نشه، از آفتاب غروب گرم نمیشه

rappelle_toi: l'amour devrait te faire sentir bien

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

Re: مشاعره

پست توسط خروش »

این همه زورآوری و مردی و شیری
مرد ندانم که از کمند تو جستست
این یکی از دوستان به تیغ تو کشتست
وان دگر از عاشقان به تیر تو خستست
سعدی
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

ارسال پست