مشاعره

[DARKENERGY]

دل ما نشان سوداست دلا
و اندود که از دل است پیداست دلا
هر موج که میزند دل از خون ای دل
آن دل نبود مگر که دریاست دلا

مولانا

[عطر یاس]

از قضا رد شدی و راه قدر را بستی
رفتی آنسوتر از اندیشه و در را بستی

[DARKENERGY]

یار بیگانه نگیرد هر که دارد یار خویش
ای که دستی چرب داری پیشتر دیوار خویش
خدمتت را هر که فرمایی کمر بندد به طوع
لیکن آن بهتر که فرمایی به خدمتگار خویش

سعدي

[خروش]

شاهین گرفته با نگهش کبک خویش را
ورنه چرا به کوه کمر می زند دلم
امید

[DARKENERGY]

مرا تو غایت مقصودی از جهان ای دوست
هزار جان عزیزت فدای جان ای دوست
چنان به دام تو الفت گرفت مرغ دلم
که یاد می‌نکند عهد آشیان ای دوست

سعدي

[armin57ghazal]

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت

جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
حافظ جونی!

[DARKENERGY]

تا حال منت خبر نباشد
در کار منت نظر نباشد
تا قوت صبر بود کردیم
دیگر چه کنیم اگر نباشد

سعدي

[خروش]

در بزم باده نوشـان ، اي غافـــل از دل من
بسـتي دوچشم و گفتم، ميخــانه بسـته بهتر

[DARKENERGY]

ریختم با نوجوانی باز طرح زندگانی
تا مگر پیرانه سر از سر بگیرم نوجوانی
آری آری نوجوانی می توان از سرگرفتن
گر توان با نوجوانان ریخت طرح زندگانی

شهريار

[armin57ghazal]

یکی چو باده پرستان صراحی اندر دست

یکی چو ساقی مستان به کف گرفته ایاغ
حافظ

[خروش]

غم زمانه خورم یا فراق یار کشم
به طاقتی که ندارم کدام بار کشم
سعدی
-----
استاد محمدرضا شجریان _ غم زمانه خورم یا فراق یار کشم

[armin57ghazal]

مه بر رخ تو گزیدنم دل ندهد / وز تو صنما بریدنم دل ندهد
تا از لب نوش تو چشیدم شکری / از هیچ شکر چشیدنم دل ندهد

شاعر: مهستیِ گَنجَوی

[عطر یاس]

دلی چون شمع می‌باید که بر جانم ببخشاید

که جز وی کس نمی‌بینم که می‌سوزد به بالینم

[yazdanhaliday]

محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت

مست گفت:ای دوست این پیراهن است افسار نیست

[kripton]

تا تماشای جمال خود کند
نور خود در دیده ی بینا نهاد