مشاعره

مدیران انجمن: parse, javad123javad

نمایه کاربر
mahshid.m

محل اقامت: لاهیجان

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۸/۲/۱۵ - ۰۹:۳۰


پست: 185

سپاس: 281

جنسیت:

Re: مشاعره

پست توسط mahshid.m »

فاش میگویم و از گفته ی خود دل شادم/ بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم
هر انسانی یا مشهور است یا گمنام کننده ی یک مشهور
عظیم بودن یا یک عظمت را کشتن
جفای انسان به خود یعنی کشتن یک عظمت!!!

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

Re: مشاعره

پست توسط خروش »

میان ابرو و چشم ِ تو گیر و داری بود
من، این میانه، شدم کشته این چه کاری بود!
بهار
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

نمایه کاربر
mahshid.m

محل اقامت: لاهیجان

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۸/۲/۱۵ - ۰۹:۳۰


پست: 185

سپاس: 281

جنسیت:

Re: مشاعره

پست توسط mahshid.m »

دم آخر که مرا عمر بسر می آید
گر تو آیی به سرم عمر دگر می آید
هر انسانی یا مشهور است یا گمنام کننده ی یک مشهور
عظیم بودن یا یک عظمت را کشتن
جفای انسان به خود یعنی کشتن یک عظمت!!!

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

Re: مشاعره

پست توسط خروش »

در هفت آسمانم، اَلا، یک ستاره نیست
نامی ز من به پرسنل این اداره نیست
...
من عاشقم گواه ِ من این قلب چاک چاک من
در دست من جز این سند ِ پاره پاره نیست
میرزاده عشقی
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

نمایه کاربر
mahshid.m

محل اقامت: لاهیجان

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۸/۲/۱۵ - ۰۹:۳۰


پست: 185

سپاس: 281

جنسیت:

Re: مشاعره

پست توسط mahshid.m »

تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم /گاهی از کوچه ی معشوقه ی خود میگذرم
هر انسانی یا مشهور است یا گمنام کننده ی یک مشهور
عظیم بودن یا یک عظمت را کشتن
جفای انسان به خود یعنی کشتن یک عظمت!!!

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

Re: مشاعره

پست توسط خروش »

مانده در قید اسارت تن ِ من وان خم زلف
می کشد، می روم افتاده به بندم چکنم
من به اوضاع ِ تو، ای کشور بی صاحب ِ جم!
نکنم گریه، پس از گریه نخندم چکنم؟
عارف قزوینی
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

نمایه کاربر
new roaming

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۱/۹/۲ - ۱۱:۰۱


پست: 85

سپاس: 21

Re: مشاعره

پست توسط new roaming »

می خور که برین گل بسی خواهی خفت/ بی مونس و بی حریف و بی همدم و جفت...
زنهار به کس مگو تو این راز نهفت/ هرلاله که پژمرد نخواهد بشکفت...

نمایه کاربر
mahshid.m

محل اقامت: لاهیجان

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۸/۲/۱۵ - ۰۹:۳۰


پست: 185

سپاس: 281

جنسیت:

Re: مشاعره

پست توسط mahshid.m »

تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی/ و گر جانم دریغ آید نه مشتاقم نه کذابم
هر انسانی یا مشهور است یا گمنام کننده ی یک مشهور
عظیم بودن یا یک عظمت را کشتن
جفای انسان به خود یعنی کشتن یک عظمت!!!

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

Re: مشاعره

پست توسط خروش »

مشنو از بد گو سخن، من سست پیمان نیستم،
هستم اندر جستجویت، گر نمیدانی، بدان
لاهوتی
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

نمایه کاربر
1300144

عضویت : شنبه ۱۳۸۹/۴/۱۲ - ۱۱:۵۴


پست: 343

سپاس: 79

Re: مشاعره

پست توسط 1300144 »

نگوینـــــد از ســـر بازیچـــه حـــــرفی ................................................................. کــز آن پندی نگیـــــرد صــاحب هــوش

و گـــر صد باب حکمت پیش نـــــــادان ................................................................ بخــــوانی آیدش بـــازیچـــه در گـــوش
گرم بیایی و پرسی چه بردی اندر خاک؟ .................... ز خاک نعره برآرم که آرزوی تو را

نمایه کاربر
mahshid.m

محل اقامت: لاهیجان

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۸/۲/۱۵ - ۰۹:۳۰


پست: 185

سپاس: 281

جنسیت:

Re: مشاعره

پست توسط mahshid.m »

شام تاریک غمش را گر سحر کردم چه سود / کز پس آن نوبت روز سیاهم میرسد
هر انسانی یا مشهور است یا گمنام کننده ی یک مشهور
عظیم بودن یا یک عظمت را کشتن
جفای انسان به خود یعنی کشتن یک عظمت!!!

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

Re: مشاعره

پست توسط خروش »

دلت گر داغ غم دارد بتهرانش فرست ای دوست
که سیر لاله زار اینجا کند خشنود و خرسندش
اگر بوده‌ست زیبا بهجت آبادش، ندیدم من
ولی دیدم که بهجت زا بود شمران و دربندش
اخوان
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

نمایه کاربر
mahshid.m

محل اقامت: لاهیجان

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۸/۲/۱۵ - ۰۹:۳۰


پست: 185

سپاس: 281

جنسیت:

Re: مشاعره

پست توسط mahshid.m »

شمشیر کشیدی و به خونم ننشاندی / افسوس که آغاز توانجام ندارد
هر انسانی یا مشهور است یا گمنام کننده ی یک مشهور
عظیم بودن یا یک عظمت را کشتن
جفای انسان به خود یعنی کشتن یک عظمت!!!

nobari

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۷/۲/۳ - ۱۳:۲۲


پست: 59

سپاس: 23

Re: مشاعره

پست توسط nobari »

دوش به هر جا که بدی دانم کامروز ز غم گشته بود همچو دلم مسجد لا حول و لا
دوش همی‌گشتم من تا به سحر ناله کنان بدرک بالصبح بدا هیج نومی‌و نفی

نمایه کاربر
DARKENERGY

نام: Melina

محل اقامت: krj_teh

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ - ۱۳:۲۷


پست: 7035

سپاس: 4153

جنسیت:

تماس:

Re: مشاعره

پست توسط DARKENERGY »

یار آمده و در صدد دلداری ست
من مست و خراب، این شب صد دشواری ست
بیدار شو ای بخت، به خوابم کردی
فریاد که خواب تو بهتر از بیداری ست

*

آنکه رفت، به حُرمت آنچه با خود برد حقِ بازگشت ندارد

*

آدمی که از آفتابِ صبح گرم نشه، از آفتاب غروب گرم نمیشه

rappelle_toi: l'amour devrait te faire sentir bien

ارسال پست