مشاعره

مدیران انجمن: parse, javad123javad

نمایه کاربر
Diana

عضویت : شنبه ۱۳۹۰/۳/۲۱ - ۲۰:۳۵


پست: 154

سپاس: 15


تماس:

Re: مشاعره

پست توسط Diana »

تـا غـنچه خـندانت دولـت به کـه خـواهـد داد
ای شـاخـه گـل رعنـا از بـهـر کـه میـرویـی
من میدانم که تو کودن نیستی
ولی خود را به کودنی میزنی!!!!

نمایه کاربر
Overdose

عضویت : چهارشنبه ۱۳۸۶/۱۱/۱۷ - ۱۴:۲۵


پست: 28

سپاس: 2


تماس:

Re: مشاعره

پست توسط Overdose »

یک نفر آمد صدایم کرد و رفت
در قفس بودم رهایم کرد و رفت

هر چه از دست می رود ، بگذار برود ..!
چیزی که به التماس آلوده باشد نمی خواهم ، هر چه باشد ...
حتی زندگی

Ernesto Rafael Guevara de la serna

نمایه کاربر
Diana

عضویت : شنبه ۱۳۹۰/۳/۲۱ - ۲۰:۳۵


پست: 154

سپاس: 15


تماس:

Re: مشاعره

پست توسط Diana »

تـاب بـنفشـه میـدهد طـره مشـک سای تـو
پــرده غـنچــه مـیــدرد خـنده دلـگشــای تـو

من میدانم که تو کودن نیستی
ولی خود را به کودنی میزنی!!!!

نمایه کاربر
نانوh2o

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۴ - ۱۱:۲۷


پست: 77

سپاس: 18

جنسیت:

Re: مشاعره

پست توسط نانوh2o »

وگر فرخننده رویا بود بگذشت
اگر داغ تمنا بود بگذشت
اگر امید فردا بود بگذشت smile072
[color=#0000BF]خدایا دستم به اسمانت نمی رسد اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن[/color]

نمایه کاربر
anikaa

محل اقامت: نیشابور

عضویت : شنبه ۱۳۸۹/۸/۲۹ - ۱۷:۰۵


پست: 121

سپاس: 36

Re: مشاعره

پست توسط anikaa »

تمام نا تمام من با تو تمام ميشود
شاعر بي نام و نشان صاحب نام ميشود
کسانی هستند که از خودمان می رنجانیم مثل ساعت هایی که صبح، دلسوزانه زنگ می زنند و در میانِ خواب و بیداری، بر سرشان می کوبیم بعد می فهمیم که خیلی دیر شده . . .

نمایه کاربر
Overdose

عضویت : چهارشنبه ۱۳۸۶/۱۱/۱۷ - ۱۴:۲۵


پست: 28

سپاس: 2


تماس:

Re: مشاعره

پست توسط Overdose »

دستم به ماه مي رسد امشب اگر كه عشق
دست مرا دوباره بگيرد مگر كه عشق

هر چه از دست می رود ، بگذار برود ..!
چیزی که به التماس آلوده باشد نمی خواهم ، هر چه باشد ...
حتی زندگی

Ernesto Rafael Guevara de la serna

نمایه کاربر
نانوh2o

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۴ - ۱۱:۲۷


پست: 77

سپاس: 18

جنسیت:

Re: مشاعره

پست توسط نانوh2o »

قاب عکس دلم را از غمت بی تاب کردم
شبنم را با رخت مهتاب کردم
به حال گریه عکست را به شب ها
میان اشک چشم قاب کردم smile072
[color=#0000BF]خدایا دستم به اسمانت نمی رسد اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن[/color]

furogh

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۶/۷/۳ - ۰۰:۲۵


پست: 667

سپاس: 16


تماس:

Re: مشاعره

پست توسط furogh »

می سوزم از فراقت روی از جفا بگردان
هجران بلای ما شد یارب بلا بگردان
تن ما به ماه ماند كه ز مهر ميگدازد
دل ما به چنگ زهره كه گسسته تار بادا

نمایه کاربر
alijohar

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۶/۵/۱۶ - ۱۳:۲۲


پست: 3570

سپاس: 94

Re: مشاعره

پست توسط alijohar »

/
شما دسترسی جهت مشاهده فایل پیوست این پست را ندارید.
اين جهان زندان و ما زندانيان
بر شكن زندان و خود را وا رهان

furogh

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۶/۷/۳ - ۰۰:۲۵


پست: 667

سپاس: 16


تماس:

Re: مشاعره

پست توسط furogh »

دلت به وصل گل ای بلبل سحر خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست
تن ما به ماه ماند كه ز مهر ميگدازد
دل ما به چنگ زهره كه گسسته تار بادا

نمایه کاربر
alijohar

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۶/۵/۱۶ - ۱۳:۲۲


پست: 3570

سپاس: 94

Re: مشاعره

پست توسط alijohar »

/
شما دسترسی جهت مشاهده فایل پیوست این پست را ندارید.
اين جهان زندان و ما زندانيان
بر شكن زندان و خود را وا رهان

نمایه کاربر
Diana

عضویت : شنبه ۱۳۹۰/۳/۲۱ - ۲۰:۳۵


پست: 154

سپاس: 15


تماس:

Re: مشاعره

پست توسط Diana »

تــا دم از شـــام ســر زلــف تـو هــرجـا نـزنـند
با صـبا گفت و شـنیدم نـظری نیست که نیست!
من میدانم که تو کودن نیستی
ولی خود را به کودنی میزنی!!!!

نمایه کاربر
نانوh2o

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۴ - ۱۱:۲۷


پست: 77

سپاس: 18

جنسیت:

Re: مشاعره

پست توسط نانوh2o »

توچشم توبهارون لونه کرده
تواون چشما تواون دریای ابی
یه چیزی هس منو دیوونه کرده smile072
[color=#0000BF]خدایا دستم به اسمانت نمی رسد اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن[/color]

نمایه کاربر
Angel!

عضویت : چهارشنبه ۱۳۸۹/۱۲/۱۸ - ۲۱:۴۳


پست: 2552

سپاس: 955

Re: مشاعره

پست توسط Angel! »

همه روی زمین پیدا بود:
نظم در کوچه یونان میرفت
جغد در باغ معلق میخواند
باد در گردنه خیبر بافه ای از خس تاریخ به خاور میراند smile072

نمایه کاربر
anikaa

محل اقامت: نیشابور

عضویت : شنبه ۱۳۸۹/۸/۲۹ - ۱۷:۰۵


پست: 121

سپاس: 36

Re: مشاعره

پست توسط anikaa »

در بين ابرها و شب و رعد و برق و باد
باران؟ نه . گريه بود كه نم نم گرفته بود !
کسانی هستند که از خودمان می رنجانیم مثل ساعت هایی که صبح، دلسوزانه زنگ می زنند و در میانِ خواب و بیداری، بر سرشان می کوبیم بعد می فهمیم که خیلی دیر شده . . .

ارسال پست