حـبيـبـا درد هـجـرانت به گفتن بر نمي آيد
مشاعره
- anTi-ИeuTЯin0
عضویت : جمعه ۱۳۹۰/۱۱/۷ - ۱۵:۱۵
پست: 774-
سپاس: 239
Re: مشاعره
تو سرنوشت منی ؛ بی تو من کجا بگریزم.......... کجا رها شوم از این طلسم تا بگریزم
اسیر جاذبه ی بی امانت آن پر کاهم ......... که ناتوانمت از طیف کهربا بگریزم
حسین منزوی
اسیر جاذبه ی بی امانت آن پر کاهم ......... که ناتوانمت از طیف کهربا بگریزم
حسین منزوی
چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم...................تمام عمر قفس میبافت ولی به فکر پریدن بود
- anTi-ИeuTЯin0
عضویت : جمعه ۱۳۹۰/۱۱/۷ - ۱۵:۱۵
پست: 774-
سپاس: 239
Re: مشاعره
دریـادلان راه سـفر در پیش دارنـد
پـا در رکــاب راهـور خـویـش دارند
پـا در رکــاب راهـور خـویـش دارند
من میدانم که تو کودن نیستی
ولی خود را به کودنی میزنی!!!!
ولی خود را به کودنی میزنی!!!!
Re: مشاعره
دراین بیغوله کز سرمی پردهوش
تواز یادم نخواهی شد فراموش
چو شب سرمی رسد جانانه ی من
خیالت را کشم چون جان در اغوش
تواز یادم نخواهی شد فراموش
چو شب سرمی رسد جانانه ی من
خیالت را کشم چون جان در اغوش
[color=#0000BF]خدایا دستم به اسمانت نمی رسد اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن[/color]
Re: مشاعره
شبنم نبود کـز رخ گـل در سـحر چکید
گـل ریخت آبـرو خـود از شـرم روی تـو
گـل ریخت آبـرو خـود از شـرم روی تـو
من میدانم که تو کودن نیستی
ولی خود را به کودنی میزنی!!!!
ولی خود را به کودنی میزنی!!!!
Re: مشاعره
ور نچشی، نکهت آن بس تو را
بوی خوشش طعمهٔ جان بس تو را
بوی خوشش طعمهٔ جان بس تو را
تن ما به ماه ماند كه ز مهر ميگدازد
دل ما به چنگ زهره كه گسسته تار بادا
دل ما به چنگ زهره كه گسسته تار بادا
Re: مشاعره
آنکه یک جرعه می از دست تواند دادن
دست با شاهد مقصود در آغوشش باد
دست با شاهد مقصود در آغوشش باد
در ساحل امن عقل بودم که جنون
یکدفعه مرا به داخل آب انداخت
فریاد زدم کمک! که یک مرتبه عشق
چون ماهی کوچکم به قلاب انداخت
یکدفعه مرا به داخل آب انداخت
فریاد زدم کمک! که یک مرتبه عشق
چون ماهی کوچکم به قلاب انداخت
- anTi-ИeuTЯin0
عضویت : جمعه ۱۳۹۰/۱۱/۷ - ۱۵:۱۵
پست: 774-
سپاس: 239
Re: مشاعره
یکی تنـها در ایـن دنیا ز دلتنگی فـغان دارد
نمی گوید که در سینه غم عالم نهان دارد
نمی گوید که در سینه غم عالم نهان دارد
من میدانم که تو کودن نیستی
ولی خود را به کودنی میزنی!!!!
ولی خود را به کودنی میزنی!!!!
Re: مشاعره
دلم ز حلقه ی زلفش بجان خرید آشوب
چه سود دید ندانم که این تجارت کرد
چه سود دید ندانم که این تجارت کرد
در ساحل امن عقل بودم که جنون
یکدفعه مرا به داخل آب انداخت
فریاد زدم کمک! که یک مرتبه عشق
چون ماهی کوچکم به قلاب انداخت
یکدفعه مرا به داخل آب انداخت
فریاد زدم کمک! که یک مرتبه عشق
چون ماهی کوچکم به قلاب انداخت
- Clever child
نام: محمد
محل اقامت: تهران
عضویت : شنبه ۱۳۹۰/۹/۱۹ - ۲۳:۳۰
پست: 175-
سپاس: 43
- جنسیت:
تماس:
Re: مشاعره
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
دوری که در او آمدن و رفتن ماست
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,, او را نه نهایت نه بدایت پیداست
کس می نزد دمی درین معنی راست
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,, کین آمدن از کجا و رفتن به کجاست
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,, او را نه نهایت نه بدایت پیداست
کس می نزد دمی درین معنی راست
,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,, کین آمدن از کجا و رفتن به کجاست