مشاعره
- anTi-ИeuTЯin0
عضویت : جمعه ۱۳۹۰/۱۱/۷ - ۱۵:۱۵
پست: 774-
سپاس: 239
Re: مشاعره
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فقان و در غوغاست
که من خموشم و او در فقان و در غوغاست
در ساحل امن عقل بودم که جنون
یکدفعه مرا به داخل آب انداخت
فریاد زدم کمک! که یک مرتبه عشق
چون ماهی کوچکم به قلاب انداخت
یکدفعه مرا به داخل آب انداخت
فریاد زدم کمک! که یک مرتبه عشق
چون ماهی کوچکم به قلاب انداخت
- Sina Asadi
نام: سینا اسدی
عضویت : سهشنبه ۱۳۹۰/۴/۲۱ - ۱۳:۲۲
پست: 365-
سپاس: 50
- جنسیت:
تماس:
Re: مشاعره
تا زدم لبخند از شادی،بلایی در رسیدAndia نوشته شده:در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فقان و در غوغاست
چشم گردون در کمین باشد دل آسوده را
You know!....the purpose should be somewhere beyond the impossible limits.
- alisafasafa
نام: alisafa
عضویت : جمعه ۱۳۹۰/۱۱/۲۸ - ۱۳:۳۹
پست: 166-
سپاس: 46
- جنسیت:
تماس:
Re: مشاعره
الا یا ایها الساقی ادر کاسا وناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
علییییییییییی......................هورااااااااااااااا
mohandeseelectronic.blogfa.com
mohandeseelectronic.blogfa.com
Re: مشاعره
ای دل غم دیده حالت به شود دل بد مکن
واین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
واین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
در ساحل امن عقل بودم که جنون
یکدفعه مرا به داخل آب انداخت
فریاد زدم کمک! که یک مرتبه عشق
چون ماهی کوچکم به قلاب انداخت
یکدفعه مرا به داخل آب انداخت
فریاد زدم کمک! که یک مرتبه عشق
چون ماهی کوچکم به قلاب انداخت
- Sina Asadi
نام: سینا اسدی
عضویت : سهشنبه ۱۳۹۰/۴/۲۱ - ۱۳:۲۲
پست: 365-
سپاس: 50
- جنسیت:
تماس:
Re: مشاعره
رَحمت شَه درد مرا چاره کرد
زنده ام از لطف،دگر باره کرد
زنده ام از لطف،دگر باره کرد
You know!....the purpose should be somewhere beyond the impossible limits.
Re: مشاعره
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد
یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد
در ساحل امن عقل بودم که جنون
یکدفعه مرا به داخل آب انداخت
فریاد زدم کمک! که یک مرتبه عشق
چون ماهی کوچکم به قلاب انداخت
یکدفعه مرا به داخل آب انداخت
فریاد زدم کمک! که یک مرتبه عشق
چون ماهی کوچکم به قلاب انداخت
Re: مشاعره
دل مومن به ذلت اشنا نیست /به داغ نا امیدی مبتلا نیست
نی ترسد زطوفان حوادث /که داند ناخدایش جز خدا نیست
نی ترسد زطوفان حوادث /که داند ناخدایش جز خدا نیست
[color=#0000BF]خدایا دستم به اسمانت نمی رسد اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن[/color]
Re: مشاعره
تو خود ای گوهر یکدانه کجائی آخر
کز غمت دیده ی مردم همه دریا باشد
کز غمت دیده ی مردم همه دریا باشد
در ساحل امن عقل بودم که جنون
یکدفعه مرا به داخل آب انداخت
فریاد زدم کمک! که یک مرتبه عشق
چون ماهی کوچکم به قلاب انداخت
یکدفعه مرا به داخل آب انداخت
فریاد زدم کمک! که یک مرتبه عشق
چون ماهی کوچکم به قلاب انداخت
Re: مشاعره
درون شهر هرچه شایانست ان کن/ نمیگویم چنین کن یا چنان کن
چه داند بنده اسرار خداوند /خداراهر چه می زیبد همان کن
چه داند بنده اسرار خداوند /خداراهر چه می زیبد همان کن
آخرین ویرایش توسط نانوh2o جمعه ۱۳۹۰/۱۲/۵ - ۱۹:۵۷, ویرایش شده کلا 1 بار
[color=#0000BF]خدایا دستم به اسمانت نمی رسد اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن[/color]
Re: مشاعره
نازش تو همه به طرهٔ گیسو ........ نازش من همه به حجت ذوالمن
مهدیبنالحسن ستودهٔ یزدان .......... شاه علمآفرین و جهل پراکن
مهدیبنالحسن ستودهٔ یزدان .......... شاه علمآفرین و جهل پراکن
من میدانم که تو کودن نیستی
ولی خود را به کودنی میزنی!!!!
ولی خود را به کودنی میزنی!!!!
Re: مشاعره
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس
ملامت علما هم ز علم بی عملست
ملامت علما هم ز علم بی عملست
در ساحل امن عقل بودم که جنون
یکدفعه مرا به داخل آب انداخت
فریاد زدم کمک! که یک مرتبه عشق
چون ماهی کوچکم به قلاب انداخت
یکدفعه مرا به داخل آب انداخت
فریاد زدم کمک! که یک مرتبه عشق
چون ماهی کوچکم به قلاب انداخت
- anTi-ИeuTЯin0
عضویت : جمعه ۱۳۹۰/۱۱/۷ - ۱۵:۱۵
پست: 774-
سپاس: 239
Re: مشاعره
تا دوزخ ها بشکافند ،
تا سایه ها بی پایان شوند ،
تا نگاهم رها گردد ،
درهم شکن بی جنبشی ات را
و از مرز هستی من بگذر
سیاه سرد بی تپش گنگ !
سهراب
تا سایه ها بی پایان شوند ،
تا نگاهم رها گردد ،
درهم شکن بی جنبشی ات را
و از مرز هستی من بگذر
سیاه سرد بی تپش گنگ !
سهراب
Re: مشاعره
گرچه از کبر سخن با من درویش نگفت
جان فدای شکرین پسته ی خاموشش باد
جان فدای شکرین پسته ی خاموشش باد
در ساحل امن عقل بودم که جنون
یکدفعه مرا به داخل آب انداخت
فریاد زدم کمک! که یک مرتبه عشق
چون ماهی کوچکم به قلاب انداخت
یکدفعه مرا به داخل آب انداخت
فریاد زدم کمک! که یک مرتبه عشق
چون ماهی کوچکم به قلاب انداخت
Re: مشاعره
در اندیشه چنان مستِ خرابم
که دیگر می نیاید نیز خوابم
که دیگر می نیاید نیز خوابم
من میدانم که تو کودن نیستی
ولی خود را به کودنی میزنی!!!!
ولی خود را به کودنی میزنی!!!!