مشاعره

مدیران انجمن: parse, javad123javad

نمایه کاربر
anTi-ИeuTЯin0

عضویت : جمعه ۱۳۹۰/۱۱/۷ - ۱۵:۱۵


پست: 774

سپاس: 239

Re: مشاعره

پست توسط anTi-ИeuTЯin0 »

دل را به رنج هجر سپردم، ولي چه سود،
پايان شام شكوه ام.
صبح عتاب بود.

smile072

نمایه کاربر
Andia

عضویت : دوشنبه ۱۳۹۰/۱۱/۱۰ - ۱۷:۳۱


پست: 46

سپاس: 4

جنسیت:

Re: مشاعره

پست توسط Andia »

در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فقان و در غوغاست
در ساحل امن عقل بودم که جنون
یکدفعه مرا به داخل آب انداخت
فریاد زدم کمک! که یک مرتبه عشق
چون ماهی کوچکم به قلاب انداخت

نمایه کاربر
Sina Asadi

نام: سینا اسدی

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۹۰/۴/۲۱ - ۱۳:۲۲


پست: 365

سپاس: 50

جنسیت:

تماس:

Re: مشاعره

پست توسط Sina Asadi »

Andia نوشته شده:در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فقان و در غوغاست
تا زدم لبخند از شادی،بلایی در رسید
چشم گردون در کمین باشد دل آسوده را
You know!....the purpose should be somewhere beyond the impossible limits.

نمایه کاربر
alisafasafa

نام: alisafa

عضویت : جمعه ۱۳۹۰/۱۱/۲۸ - ۱۳:۳۹


پست: 166

سپاس: 46

جنسیت:

تماس:

Re: مشاعره

پست توسط alisafasafa »

smile072 الا یا ایها الساقی ادر کاسا وناولها smile072
smile072 که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها smile072
علییییییییییی......................هورااااااااااااااا
mohandeseelectronic.blogfa.com

نمایه کاربر
Andia

عضویت : دوشنبه ۱۳۹۰/۱۱/۱۰ - ۱۷:۳۱


پست: 46

سپاس: 4

جنسیت:

Re: مشاعره

پست توسط Andia »

ای دل غم دیده حالت به شود دل بد مکن
واین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
در ساحل امن عقل بودم که جنون
یکدفعه مرا به داخل آب انداخت
فریاد زدم کمک! که یک مرتبه عشق
چون ماهی کوچکم به قلاب انداخت

نمایه کاربر
Sina Asadi

نام: سینا اسدی

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۹۰/۴/۲۱ - ۱۳:۲۲


پست: 365

سپاس: 50

جنسیت:

تماس:

Re: مشاعره

پست توسط Sina Asadi »

رَحمت شَه درد مرا چاره کرد
زنده ام از لطف،دگر باره کرد
You know!....the purpose should be somewhere beyond the impossible limits.

نمایه کاربر
Andia

عضویت : دوشنبه ۱۳۹۰/۱۱/۱۰ - ۱۷:۳۱


پست: 46

سپاس: 4

جنسیت:

Re: مشاعره

پست توسط Andia »

دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد
در ساحل امن عقل بودم که جنون
یکدفعه مرا به داخل آب انداخت
فریاد زدم کمک! که یک مرتبه عشق
چون ماهی کوچکم به قلاب انداخت

نمایه کاربر
نانوh2o

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۴ - ۱۱:۲۷


پست: 77

سپاس: 18

جنسیت:

Re: مشاعره

پست توسط نانوh2o »

دل مومن به ذلت اشنا نیست /به داغ نا امیدی مبتلا نیست
نی ترسد زطوفان حوادث /که داند ناخدایش جز خدا نیست
[color=#0000BF]خدایا دستم به اسمانت نمی رسد اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن[/color]

نمایه کاربر
Andia

عضویت : دوشنبه ۱۳۹۰/۱۱/۱۰ - ۱۷:۳۱


پست: 46

سپاس: 4

جنسیت:

Re: مشاعره

پست توسط Andia »

تو خود ای گوهر یکدانه کجائی آخر
کز غمت دیده ی مردم همه دریا باشد
در ساحل امن عقل بودم که جنون
یکدفعه مرا به داخل آب انداخت
فریاد زدم کمک! که یک مرتبه عشق
چون ماهی کوچکم به قلاب انداخت

نمایه کاربر
نانوh2o

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۹۰/۱۲/۴ - ۱۱:۲۷


پست: 77

سپاس: 18

جنسیت:

Re: مشاعره

پست توسط نانوh2o »

درون شهر هرچه شایانست ان کن/ نمیگویم چنین کن یا چنان کن
چه داند بنده اسرار خداوند /خداراهر چه می زیبد همان کن
آخرین ویرایش توسط نانوh2o جمعه ۱۳۹۰/۱۲/۵ - ۱۹:۵۷, ویرایش شده کلا 1 بار
[color=#0000BF]خدایا دستم به اسمانت نمی رسد اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن[/color]

نمایه کاربر
Diana

عضویت : شنبه ۱۳۹۰/۳/۲۱ - ۲۰:۳۵


پست: 154

سپاس: 15


تماس:

Re: مشاعره

پست توسط Diana »

نازش تو همه به طرهٔ گیسو ........ نازش من همه به حجت ذوالمن
مهدی‌بن‌الحسن ستودهٔ یزدان .......... شاه علم‌آفرین و جهل پراکن
من میدانم که تو کودن نیستی
ولی خود را به کودنی میزنی!!!!

نمایه کاربر
Andia

عضویت : دوشنبه ۱۳۹۰/۱۱/۱۰ - ۱۷:۳۱


پست: 46

سپاس: 4

جنسیت:

Re: مشاعره

پست توسط Andia »

نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس
ملامت علما هم ز علم بی عملست
در ساحل امن عقل بودم که جنون
یکدفعه مرا به داخل آب انداخت
فریاد زدم کمک! که یک مرتبه عشق
چون ماهی کوچکم به قلاب انداخت

نمایه کاربر
anTi-ИeuTЯin0

عضویت : جمعه ۱۳۹۰/۱۱/۷ - ۱۵:۱۵


پست: 774

سپاس: 239

Re: مشاعره

پست توسط anTi-ИeuTЯin0 »

تا دوزخ ها بشکافند ،
تا سایه ها بی پایان شوند ،
تا نگاهم رها گردد ،
درهم شکن بی جنبشی ات را
و از مرز هستی من بگذر
سیاه سرد بی تپش گنگ !

سهراب smile072

نمایه کاربر
Andia

عضویت : دوشنبه ۱۳۹۰/۱۱/۱۰ - ۱۷:۳۱


پست: 46

سپاس: 4

جنسیت:

Re: مشاعره

پست توسط Andia »

گرچه از کبر سخن با من درویش نگفت
جان فدای شکرین پسته ی خاموشش باد
در ساحل امن عقل بودم که جنون
یکدفعه مرا به داخل آب انداخت
فریاد زدم کمک! که یک مرتبه عشق
چون ماهی کوچکم به قلاب انداخت

نمایه کاربر
Diana

عضویت : شنبه ۱۳۹۰/۳/۲۱ - ۲۰:۳۵


پست: 154

سپاس: 15


تماس:

Re: مشاعره

پست توسط Diana »

در اندیشه چنان مستِ خرابم
که دیگر می نیاید نیز خوابم
من میدانم که تو کودن نیستی
ولی خود را به کودنی میزنی!!!!

ارسال پست