من و هم صحبتی اهل ریا ؟ دورم باد !

مدیران انجمن: parse, javad123javad

نمایه کاربر
alijohar

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۶/۵/۱۶ - ۱۳:۲۲


پست: 3570

سپاس: 94

من و هم صحبتی اهل ریا ؟ دورم باد !

پست توسط alijohar »

چون حافظ را بزرگترین غزل سرای تمام تاریخ میدانم و نیز بزرگ پرچم دار مبارزه با زهد ریا و ترور مذهبی و استاد بلا منازع ایهام ؛ و هنرمندی زیبا شناس و ... از دوستان می خواهم که هر که از او بیتی زیبا و هنرمندانه و افشا کننده دین ریا و تزویر و بر ملا کننده تفکر قشری و قشری نگری در زندگی میداند عرضه کند.
حافظ ؛ هنرمند امروز ماست. امیر مبارزالدین - وحشی ارتجاعی و مدعی دین و زهد و شرع - حاکم گشته است و حافظ نام او را "محتسب " گذاشته ،
امیر مبارزالدین ؛ میخانه ها را خراب و مساجد و خانقاه ها را آباد نموده است. او 600 نفر را بدست خود حد شرعی اجرا کرده و همه را ملزمبه رعایت شرع مقدس کرده. همه از ترس او به کنجی خزیده و یا ثنای گوی ولی امر شده اند.
فرمان میرسد که حافظ را به بارگاه ما بیاورید : حافظ پیامی به همه نسل های و عصر ها می فرستد ؛ بخوانید و لذت ببرید :
من و هم صحبتی اهل ریا ؟ دورم باد !
از گرانان جهان رطل گران ما را بس .

و رطل همان قدح بزرگ پر شراب بود ... ادامه دارد
اين جهان زندان و ما زندانيان
بر شكن زندان و خود را وا رهان

furogh

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۶/۷/۳ - ۰۰:۲۵


پست: 667

سپاس: 16


تماس:

Re: من و هم صحبتی اهل ریا ؟ دورم باد !

پست توسط furogh »

چراغ صاعقه آن سحاب روشن باد
که زد به خرمن ما آتش محبت او
تن ما به ماه ماند كه ز مهر ميگدازد
دل ما به چنگ زهره كه گسسته تار بادا

نمایه کاربر
alijohar

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۶/۵/۱۶ - ۱۳:۲۲


پست: 3570

سپاس: 94

Re: من و هم صحبتی اهل ریا ؟ دورم باد !

پست توسط alijohar »

در دوران حاکمیت "محتسب " در شیراز حافظ می گوید :
اگر چه باده فرح بخش و باد گل بیز است (گلبیز = خوش بو)
به بانگ چنگ مخور می ؛ که محتسب تیز است !
به آب دیده بشوییم خرقه ها از می
که موسم ورع و روزگار پرهیز است
اين جهان زندان و ما زندانيان
بر شكن زندان و خود را وا رهان

نمایه کاربر
alijohar

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۶/۵/۱۶ - ۱۳:۲۲


پست: 3570

سپاس: 94

Re: من و هم صحبتی اهل ریا ؟ دورم باد !

پست توسط alijohar »

نقد ها را بود آیا که عیاری گیرند
تا همه صومعه داران پی کاری پیرند ؟


صومعه داران همان متولیان رسمی مساجد و تکایا هستند .
و اگر روزی دلها را عیاری گیرند ، قلب ها خودشان را نشان میدهند
اين جهان زندان و ما زندانيان
بر شكن زندان و خود را وا رهان

furogh

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۶/۷/۳ - ۰۰:۲۵


پست: 667

سپاس: 16


تماس:

Re: من و هم صحبتی اهل ریا ؟ دورم باد !

پست توسط furogh »

می بخشی علی جان این شعر از حافظ نیست . از ملک الشعرای بهاره....ولی بر جگر خون و دل غمزده ما کمی ارامش میده. اگر خواستی حذفش میکنم.

در محرّم ، مردمان خود را دگرگون مي كنند
از زمين آه و فغان را زيب گردون مي كنند
گاه عريان گشته با زنجير ميكوبند پشت
گه كفن پوشيده ،‌ فرق خويش پرخون مي كنند
گه به ياد تشنه كامان زمين كربلا
... جويبار ديده را از گريه جيحون مي كنند
و ز دروغ كهنه ي « يا لیتنا كنّا معك»
شاه دين را كوك و زينب را جگرخون مي كنند
خادم شمر كنوني گشته، وانگه ناله ها
با دو صد لعنت ز دست شمر ملعون مي كنند
بر “يزيد” زنده ميگويند هر دم، صد مجيز
پس شماتت بر يزيد مرده ی دون مي كنند
پيش ايشان صد عبيدالله سر پا، وين گروه
ناله از دست “عبيدالله مدفون” مي كنند
حق گواه است، ار محمد زنده گردد ورعلي
هر دو را تسليم نوّاب همايون مي كنند
آيد از دروازه ی شمران اگر روزي حسين
شامش از دروازه ی دولاب بيرون مي كنند
حضرت عباس اگر آيد پی يك جرعه آب،
مشك او را در دم دروازه وارون مي كنند
گر علي اصغر بيايد بر در دكانشان
در دو پول آن طفل را يك پول مغبون مي كنند
ور علي اكبر بخواهد ياري از اين كوفيان
روز پنهان گشته، شب بر وي شبيخون مي كنند
لیک اگر زین ناکسان خانم بخواهد ابن سعد
خانم ار پیدا نشد، دعوت ز خاتون میکنند
گر يزيد مقتدر پا بر سر ايشان نهد
خاك پايش را به آب ديده معجون مي كنند
سندی شاهک بر زهادشان پیغمبر است
هی نشسته لعن بر هارون و مامون میکنند
خود اسيرانند در بند جفاي ظالمان
بر اسيران عرب اين نوحه ها چون مي كنند؟
تا خرند اين قوم، رندان خرسواري مي كنند
وين خران در زير ايشان آه و زاری مي كنند
تن ما به ماه ماند كه ز مهر ميگدازد
دل ما به چنگ زهره كه گسسته تار بادا

نمایه کاربر
alijohar

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۶/۵/۱۶ - ۱۳:۲۲


پست: 3570

سپاس: 94

Re: من و هم صحبتی اهل ریا ؟ دورم باد !

پست توسط alijohar »

furogh نوشته شده:می بخشی علی جان این شعر از حافظ نیست . از ملک الشعرای بهاره....ولی بر جگر خون و دل غمزده ما کمی ارامش میده. اگر خواستی حذفش میکنم.

در محرّم ، مردمان خود را دگرگون مي كنند
از زمين آه و فغان را زيب گردون مي كنند
گاه عريان گشته با زنجير ميكوبند پشت
گه كفن پوشيده ،‌ فرق خويش پرخون مي كنند
گه به ياد تشنه كامان زمين كربلا
... جويبار ديده را از گريه جيحون مي كنند
و ز دروغ كهنه ي « يا لیتنا كنّا معك»
شاه دين را كوك و زينب را جگرخون مي كنند
خادم شمر كنوني گشته، وانگه ناله ها
با دو صد لعنت ز دست شمر ملعون مي كنند
بر “يزيد” زنده ميگويند هر دم، صد مجيز
پس شماتت بر يزيد مرده ی دون مي كنند
پيش ايشان صد عبيدالله سر پا، وين گروه
ناله از دست “عبيدالله مدفون” مي كنند
حق گواه است، ار محمد زنده گردد ورعلي
هر دو را تسليم نوّاب همايون مي كنند
آيد از دروازه ی شمران اگر روزي حسين
شامش از دروازه ی دولاب بيرون مي كنند
حضرت عباس اگر آيد پی يك جرعه آب،
مشك او را در دم دروازه وارون مي كنند
گر علي اصغر بيايد بر در دكانشان
در دو پول آن طفل را يك پول مغبون مي كنند
ور علي اكبر بخواهد ياري از اين كوفيان
روز پنهان گشته، شب بر وي شبيخون مي كنند
لیک اگر زین ناکسان خانم بخواهد ابن سعد
خانم ار پیدا نشد، دعوت ز خاتون میکنند
گر يزيد مقتدر پا بر سر ايشان نهد
خاك پايش را به آب ديده معجون مي كنند
سندی شاهک بر زهادشان پیغمبر است
هی نشسته لعن بر هارون و مامون میکنند
خود اسيرانند در بند جفاي ظالمان
بر اسيران عرب اين نوحه ها چون مي كنند؟
تا خرند اين قوم، رندان خرسواري مي كنند
وين خران در زير ايشان آه و زاری مي كنند


عالی بود بانو فروغ ، تقدیم به شما :
حافظ ! آراسته کن بزم و بگو واعظ را
که ببین مجلسم و ترک سر منبر گیر !
اين جهان زندان و ما زندانيان
بر شكن زندان و خود را وا رهان

نمایه کاربر
alijohar

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۶/۵/۱۶ - ۱۳:۲۲


پست: 3570

سپاس: 94

Re: من و هم صحبتی اهل ریا ؟ دورم باد !

پست توسط alijohar »

چندانکه زدم لاف کرامات و مقامات
هیچم خبر از هیچ مقامی نفرستاد

زهد ریا دائما از کرامات دینی بزرگان خود و نیز خود لاف میزند.
اما ما تا کنون هیچ کرامتی ندیدم بجز عقب ماندگی و ارتجاع
اين جهان زندان و ما زندانيان
بر شكن زندان و خود را وا رهان

furogh

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۶/۷/۳ - ۰۰:۲۵


پست: 667

سپاس: 16


تماس:

Re: من و هم صحبتی اهل ریا ؟ دورم باد !

پست توسط furogh »

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند

چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند

مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس

توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند

گوییا باور نمی‌دارند روز داوری

کاین همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند

یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان

کاین همه ناز از غلام ترک و استر می‌کنند

ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان

می‌دهند آبی که دل‌ها را توانگر می‌کنند

حسن بی‌پایان او چندان که عاشق می‌کشد

زمره دیگر به عشق از غیب سر بر می‌کنند

بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی

کاندر آن جا طینت آدم مخمر می‌کنند

صبحدم از عرش می‌آمد خروشی عقل گفت

قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می‌کنند
تن ما به ماه ماند كه ز مهر ميگدازد
دل ما به چنگ زهره كه گسسته تار بادا

نمایه کاربر
alijohar

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۶/۵/۱۶ - ۱۳:۲۲


پست: 3570

سپاس: 94

Re: من و هم صحبتی اهل ریا ؟ دورم باد !

پست توسط alijohar »

مطرب کجاست تا همه محصول زهد و علم
در کار چنگ و بربط و آواز ِ نی کنم ؟
اين جهان زندان و ما زندانيان
بر شكن زندان و خود را وا رهان

نمایه کاربر
Roamer

عضویت : جمعه ۱۳۸۷/۷/۱۲ - ۲۰:۲۵


پست: 1658

سپاس: 44

Re: من و هم صحبتی اهل ریا ؟ دورم باد !

پست توسط Roamer »

سال‌ها پیروی مذهب رندان کردم
تا به فتوی خرد حرص به زندان کردم smile072
من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راه
قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم smile072
سایه‌ای بر دل ریشم فکن ای گنج روان
که من این خانه به سودای تو ویران کردم smile072
توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون
می‌گزم لب که چرا گوش به نادان کردم smile072
در خلاف آمد عادت بطلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم smile072
نقش مستوری و مستی نه به دست من و توست
آن چه سلطان ازل گفت بکن آن کردم smile072
دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع
گر چه دربانی میخانه فراوان کردم smile072
این که پیرانه سرم صحبت یوسف بنواخت
اجر صبریست که در کلبه احزان کردم smile072
صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ
هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم smile072
گر به دیوان غزل صدرنشینم چه عجب
سال‌ها بندگی صاحب دیوان کردم smile072

نمایه کاربر
Roamer

عضویت : جمعه ۱۳۸۷/۷/۱۲ - ۲۰:۲۵


پست: 1658

سپاس: 44

Re: من و هم صحبتی اهل ریا ؟ دورم باد !

پست توسط Roamer »

زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت smile072

بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت smile072

رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت smile072

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت smile072

چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی
جانا روا نباشد خون ریز را حمایت smile072

در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت smile072

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت smile072

ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت smile072

این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت smile072

هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت smile072

عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چهارده روایت smile072

نمایه کاربر
Sina Asadi

نام: سینا اسدی

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۹۰/۴/۲۱ - ۱۳:۲۲


پست: 365

سپاس: 50

جنسیت:

تماس:

Re: من و هم صحبتی اهل ریا ؟ دورم باد !

پست توسط Sina Asadi »

بعد ها نام مرا باران و باد
نرم می شویند از رخسار سنگ
----
فروغ فرخزاد
You know!....the purpose should be somewhere beyond the impossible limits.

نمایه کاربر
alijohar

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۶/۵/۱۶ - ۱۳:۲۲


پست: 3570

سپاس: 94

Re: من و هم صحبتی اهل ریا ؟ دورم باد !

پست توسط alijohar »

زاهد ِ خلوت نشین دوش به میخانه شد
از سر ِ پیمان برفت ، با سر ِ پیمانه شد!
اين جهان زندان و ما زندانيان
بر شكن زندان و خود را وا رهان

نمایه کاربر
Roamer

عضویت : جمعه ۱۳۸۷/۷/۱۲ - ۲۰:۲۵


پست: 1658

سپاس: 44

Re: من و هم صحبتی اهل ریا ؟ دورم باد !

پست توسط Roamer »

.
آخرین ویرایش توسط Roamer یک‌شنبه ۱۳۹۰/۹/۱۳ - ۱۷:۴۲, ویرایش شده کلا 1 بار

نمایه کاربر
Roamer

عضویت : جمعه ۱۳۸۷/۷/۱۲ - ۲۰:۲۵


پست: 1658

سپاس: 44

Re: من و هم صحبتی اهل ریا ؟ دورم باد !

پست توسط Roamer »

دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا smile072
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را smile072
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا smile072
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا smile072
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را smile072
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا smile072
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را smile072
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبله العذارا smile072
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را smile072
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا smile072
آیینه سکندر جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا smile072
خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را smile072
حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را smile072

ارسال پست