مسابقه ی جمله سازی با 3 کلمه

[ویستاM]

توپوگرافی انرژی؟!؟!؟

یک چشم انداز نظریه ی ریسمان وقتی پدیدار میشه که انرژی هرپاسخ ممکن ریسمانی به عنوان تابعی از پارامترهای معرف خمینه ی شش بعدی همراه با اون پاسخ رسم میشه
اگر فقط یکی ازپارامترها تغییر کنه-مثلا اندازه ی میانگین خمینه-چشم انداز یک نمودارخطی ساده خواهد بود.اگه نمودار انرژی برحسب اندازه رو برای این خمینه رسم کنیم چند اندازه ی خاص انرژی قعرهای نموداررو دارند.(مینیمم ها)
به طور طبیعی خمینه میل داره که اندازشو روی یکی ازین مینیمم ها حفظ کنه.عین توپی که روی شیب می غلته.
چشم اندازواقعای ریسمان به تمامی پارامترها پاسخ میده و به این ترتیب توپوگرافی باتعداد زیادی بعد تشکیل میده.
خمینه ای با ابعاداضافی تمایل داره در ته یک دره پایدار بشه دره ای که نمایانگر یک پاسخ ریسمانی پایدار یا یک خلا پایداره.دره ی نمایانگر یه خلا پایدار تمایل داره تا مدتها دراون حالت باقی بمونه.
به این توپوگرافی میگن توپوگرافی انرژی!
برای توضیح نظریه ی گالوا هم باید3تاجبر و نظریه ی گروهها و حلقه ها+بحث مدولها رو بلد باشید!!!
معلم فیزیکون واسه توضیح دادن یه مساله ساده اینرسی سکون آسمون ریسمون میبافه!کلا نمیفهمی میخواد چی بگه!بیچاره انقد سرکلاس اوشگول بازی درمیاره که از صدتا خوندن هزل و هجوهای انوری و سوزنی سمرقندی و طنز رندانه ی حافظ هم خنده دارتر و مضحک تره!!

این پایان نامت مفت هم نمیارزه!
قضیه ی استوکس برای خمینه های جهت دار
دیشب اومدم خونتون نبودی!!!!

[Vita]

پایان ناممو درباره ی قضیه ی استوکس برای خمینه های جهت دار دادم دست پر مدعام یه نگاهی بندازه: دیشب اومدم خونتون نبودی!!!! حالا ببین چطوره. پایان نامه رو ورق زد: هه! این پایان نامت مفت هم نمیارزه! خب منم عصبانی شدم که اینقدر غرور داره پایان نامه رو کوبیدم تو صورتش!!!

[Vita]

مسواک، بوس، لالا!

ماده ی فرومغناطیس نرم

چگونه هیتلر بخوانیم؟ (نام کتاب)

[ویستاM]

کلاس سوم دبستان بودم و میدیدم پدرم همیشه مشغول خوندن کتابهای علمی درباره مواد فرومغناطیس نرمه و بعضی وقتام کتابهای دیگه میخونه.یه شب که اصلا خوابم نمیومد و شیطونیم گل گرده بود رفتم یکی ازکتاباش به نام چگونه هیلتربخوانیمو برداشتم که بخونم یهویی مامان رسید و گفت:پسرم!مسواک بوس لالا!!
منم کتابو قایم کردمو رفتم...وقتی برگشتم کتاب نبود و فقط یه یادداشت دیدم:
برو با هم قد خودت در بیفت!
"هیتلر!"

[ویستاM]

چیه این مساله رو نمیفهمی؟؟؟!دیوونم کردی دختر!
خم قطعه قطعه هموار پیوسته در یک زیر فضای مستوی در R3
یه سوسک بزرگ سیاه زشت

[Vita]

دو ساعت بود داشتم با صدای بلند این مسأله رو می خوندم ولی هیچی ازش نمی فهمیدم! اوف!!!
به سوسک بزرگ سیاه زشتی که تو شیشه گیرش انداخته بودم نگاهی انداختم. یه جوری نگام می کرد. انگار اخم کرده بود.
«یک خم قطعه قطعه هموار پیوسته در یک زیر فضای مستوی در R3...»
دوباره شروع کردم به خوندن صورت مسأله.
نفهمیدم. عصبانی شدم. «اَه!» کتابو پرت کردم تو دیوار!
یه دفعه صدای مرموز و خفه ای از پشت سرم گفت: چیه این مساله رو نمیفهمی؟؟؟!
خشکم زد! کسی خونه نبود! تنها بودم!
با ترس و لرز رومو برگردوندم که ببینم کیه اما با شنیدن جمله ی بعدی نزدیک بود سکته کنم!
«چیه این مساله رو نمیفهمی؟؟؟!دیوونم کردی دختر!»
باورم نمی شد یه سوسک بزرگ سیاه زشت از توی شیشه داشت باهام حرف می زد!
اونم چی! یه سوسک اخم کرده و عصبانی که خودشو به دیواره ی شیشه تکیه داده بود و داشت واسم شاخک تکون میداد!
«بفهم دیگه! آخه چقدر تو نفهمی!!!»
از پشت افتادم روی تختم! با دهن باز و چشمای از حدقه در اومده! دیگه چیزی نفهمیدم!

[Vita]

ببخشید که یکم طولانی شد. خب اینم داستان کوتاهه دیگه!

وضعیت برنده شدن نفر اول در نیمِ لَسکِر (=یک بازی منصفانه)

سفیدبرفی و صد و بیست و چار کوتوله

تصویر سیمرغ تحت نگاشت استحسان (=استلال احتمالی)

[ویستاM]

خیلی بامزه بود!!!
سفید برفی و 124کوتوله قرار گذاشتن باهم برن مسافرت...اخه دیگه زن جادوگر بد ذات مرده بودو سفید برفی با یه تاچر ازدواج کرده بود!همسرش درحالی که پای لپ تاپ وضعیت برنده شدن نفر اول در نیم لسکر رو بررسی میگرد فریاد زد:اه این بار هم نمیتونم اول بشم!!
سفید برفی ترسید مساله مسافرتشو به اون بگه!اما برای اینکه راضی بشه شروع کرد به حرف زدن:چته مرد؟!نشد که نشد فدای سرت!بیا بیا بشین یه فال جدید از شمسی خانوم یاد گرفتم بیا این قهوه رو بخور تا ببینم رفعه بعد نفر اول میشی یا نه؟!...اهان!...خب...دارم تصویر سیمرغ تحت نگاشت استحسان رو میبینم!بله!...این یعنی اقبالت بلنده یعنی دفعه بعد اول میشی...
شوهرش لبخند زد و سفید برفی گفت:خب منم برا اینکه تو توی ارامش کامل تمرین کنی با کوتوله ها میرم سفر
همسرش گفت:وای تو چقد مهریونی!!؟
و سفید برفی که کلی خوشحال شده بود گفت:همش بخاطر توه عزیزم!

[ویستاM]

هندسه دیفرانسیل موضعی
چرا دوست داری منو اذیت کنی؟!
معمای پیچیده گمشدن پیرزن تنها

[Vita]

باحل بود!!! تصویر سیمرغ تحت نگاشت استحسان، آگاهانه یا ناآگاهانه، زیرکانه بکار برده شد.
فردا میام می نویسم.

[Vita]

هلمز و واتسون صبح زود در خانه ی شماره ی 148 خیابان کریفورد بودند.
نزدیک ساعت 8، هلمز ناگهان گفت: «خب! معما حل شد. باید... »
واتسون داشت دیوونه می شد: «یعنی تو می خوای بگی معمای پیچیده گمشدن پیرزن تنها رو ظرف نیم ساعت حل کردی؟! آخه ...»
«بله، با کمک این کتابچه ی همایش هندسه دیفرانسیل موضعی»
واتسون سری تکان داد: «آه خدای من! حتماً شوخیت گرفته! چرا دوست داری منو اذیت کنی؟! هندسه دیفرانسیل موضعی چه ربطی به...»
هلمز پرید وسط حرفش: «از تو که سطح هوشت متوسطه انتظاری بیش از این ندارم.»
او روی صندلی نشست و ادامه داد: «خب می دونی... در وقع این پیرزن تنها اصلاً گم نشده. اون رفته به همایش هندسه دیفرانسیل موضعی!»
«چی؟!؟»
هلمز در حالی که یک دعوتنامه را از لای کتابچه به واتسون می داد: «بله! باید بگم چیزی که باعث شده همسایه ها فکر کنن این پیرزن گم شده، تنها بودنشه. با کسی حرف نمی زده. خب خیلی مسخره است. هه! این اسکاتلند یارد بازم گند زد!»
و در حالی که شالش را دور گردنش می پیچید از اتاق بیرون رفت.

[Vita]

ویژگی ارشمیدسی اعداد حقیقی

گیلانشاه پسر کیکاووس پسر وُشمگیر پسر زیار

مردم بیگانه را خاطر نگه دارند خلق (اما: دوستان ما بیازردند یار خویش را)

[Sina Asadi]

ویژگی ارشمیدسی اعداد حقیقی

گیلانشاه پسر کیکاووس پسر وُشمگیر پسر زیار

مردم بیگانه را خاطر نگه دارند خلق (اما: دوستان ما بیازردند یار خویش را)

جالبه که به قدری قلمبه است که کلاً تاپبک خوابیده.

این دوست عزیز ما از آنجا ویژگی ارشمیدسی را همراه با اعداد حقیقی مطالعه می کردند از شدت حجم مطالب و خستگی مغزشان اطلاعات تاریخی ادبی رو هم وسط کشیده و گیلانشاه پسر کیکاووس پسر وُشمگیر پسر زیار رو هم یادآور شده.چه شود با
مردم بیگانه را خاطر نگه دارند خلق (اما: دوستان ما بیازردند یار خویش را).

همون یه جمله با سه کلمه بهتر نبود؟!
شعر
تفکر
خیال

[ویستاM]

درود
چقدر من به این تاپیک علاقه داشتم!!

برخی به خیال شعر گفتن ساعت ها تفکر میکنند در حالی که شعر فکر نمیخواهد...این کلمات تنها جوشش عمیق احساساتی است که نه می توان به آن ها فکر کرد و نه رهایشان ساخت!

پرواز
ناکوک
قلمرو

[Sina Asadi]

خیال!....پروازی ناکوک در قلمرویی بی پایان.

سعادت
هلهله
آرام