مرکز ادب ( معرفی ، نظم ، نثر ، خبر ، ... )

مدیران انجمن: parse, javad123javad

4Duniverse

عضویت : جمعه ۱۳۸۶/۶/۲ - ۲۱:۰۷


پست: 1412

سپاس: 6

Re: مرکز ادب ( نهمین سالگرد مرگ شاعر آزادی ، احمد شاملو )

پست توسط 4Duniverse »


** به مناسبت نهمین سالگرد مرگ شاعر آزادی ، احمد شاملو **


مرا پرنده‌يي بدين ديار هدايت نکرده بود:


من خود از اين تيره خاک

رُسته بودم

چون پونه‌ی خودرويي


که بي‌دخالت ِ جاليزبان

از رطوبت ِ جوباره‌يي.



اين‌چنين است که کسان
مرا از آن‌گونه مي‌نگرند
که نان از دست‌رنج ِ ايشان مي‌خورم
و آنچه به گند ِ نفس ِ خويش آلوده مي‌کنم
هوای کلبه‌ی ايشان است;


حال آن‌که

چون ايشان بدين ديار فراز آمدند

آن

که چهره و دروازه بر ايشان گشود

من بودم!

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

Re: مرکز ادب ( نهمین سالگرد مرگ شاعر آزادی ، احمد شاملو )

پست توسط خروش »

نی متفکر

-دل هم برای خود دلایلی دارد
آقای پاسکال دمت گرم
دیگر بشر نی متفکر نیست

دور افکنید
منطق بیهوده را
منطق، استقرا، علیت، تجربه
این ها کلید درک جهان نیستند

"نصرت رحمانی"
آخرین ویرایش توسط خروش دوشنبه ۱۳۸۸/۱۱/۲۶ - ۱۶:۱۵, ویرایش شده کلا 1 بار
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

Re: مرکز ادب ( نهمین سالگرد مرگ شاعر آزادی ، احمد شاملو )

پست توسط خروش »

شعر

از قوافي
چهارپايه اي
از اوزان
سنگ سنباده اي
با سگك كمربندم تسمه اي خواهم ساخت
بر پشت خواهم كشيد چون كوله باری
فرياد بر ميكشم
آهای... تو پلك را بگشای
تا پس كوچه ها بشنوند
آهای...
قندشكن
چاقو
احساس
تيز مي كنم.

"نصرت رحماني"
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

4Duniverse

عضویت : جمعه ۱۳۸۶/۶/۲ - ۲۱:۰۷


پست: 1412

سپاس: 6

Re: مرکز ادب ( نهمین سالگرد مرگ شاعر آزادی ، احمد شاملو )

پست توسط 4Duniverse »

Un invito a partecipare al 9 ° anniversario di morte di Shamlou.

L'associazione dei scrittori iraniani rilasciato una dichiarazione nella memoria del nono anniversario di Ahmad Shamlou.

Secondo questa dichiarazione, i membri di questa associazione e gli Amici di Shamlous, Venerdì pomeriggio 2 Mordad si riunireranno a Emamzadeh Tahers' Cimitero nella città di Karaj. Ahmad Shamlou e' scomparso il 2 di Mordad, 1379.

L'Associozione dei Scrittori Iraniani nella loro dichiarazione hanno scritto: "Ahmad Shamlou tutta la sua vita ha lottato e ha cercato. Non si e' mai piegato verso le ingiustizie e i nemici della libertà. Non ha mai fatto silenzio, non ha mai ceduto verso l'inevitabile.

Questa associazione esprimendo uno delle poesie di Shamlou, "Non c'è mai stata la libertà che in Lode", ha aggiunto che con la sua scrittura Shamlou e' stato la "pratica di difesa" della libertà di espressione, ed è stato il pioniere della cultura e della letteratura.

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

Re: مرکز ادب ( نهمین سالگرد مرگ شاعر آزادی ، احمد شاملو )

پست توسط خروش »

با ياد ترانه ی موسوي
فريبا شادكهن

TaranehMosavi.jpg
من نعره های دختران زندانم
قلب شكافته ی فرياد خيابانم

ديوارها نتوانند بگيرند صدای مرا
حتی همين لحظه
كه در
ناكجاويرانه پنهانم

چشمان سبز مرا
كدام خنجر بهانه گرفت؟
باتوم های هزار عقده
آتش كشيد بر جانم

گيرم كه سر و
قلب و
پای مرا
پاره
پاره كنی
با نعره می دوزم
گسسته های جهان را و نعره می مانم

خون و فشنگ نيست قلمم
دفترم نيست تن تو
زيرا بدی را نشانه گرفتم، نه بدها
قسم به ايرانم
شما دسترسی جهت مشاهده فایل پیوست این پست را ندارید.
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

siamak sh

عضویت : شنبه ۱۳۸۷/۱۰/۲۱ - ۱۳:۱۶


پست: 77

سپاس: 1

Re: مرکز ادب ( نهمین سالگرد مرگ شاعر آزادی ، احمد شاملو )

پست توسط siamak sh »

گیرم که میکشید
گیرم که میزنید
با جوجه های خفته در آشیان چه میکنید
با رویش ناگزیر جوانه ها چه میکنید
یک اسب شیهه می کشد و سرنوشت من تغییر می کند.......

نمایه کاربر
MRM

عضویت : جمعه ۱۳۸۶/۱/۳۱ - ۲۱:۲۴


پست: 366

سپاس: 2

Re: مرکز ادب ( معرفی ، نظم ، نثر ، خبر ، ... )

پست توسط MRM »

سال 80 بود.
من اون موقع يه راهنمايي تو كرج درس ميخوندم.
فاز 4 مهر شهر.

آخر اين فاز 4 يه امام زاده بود به اسم امامزاده طاهر.
دقيقا همون جا كه شاملو رو دفن كردن.

يادمه اون موقع ها سرم به كار خودم بود؛شاملو رو هم نمي شناختم.

يه روز يكي اومد در خونه گفت پاشو بريم سر مزار شاملو امروز سالگردشه.
من اول يه ذره دست دست كردم بعد راه افتادم.

قبل اينكه برسيم بهم گفتن به محض اينكه برق ها قطع شدند خودتو از اون محوطه دور كن.

خلاصه اينكه رفتيم سر قبر شاملو.
يه عده جوون جمع شده بودند مردم هم دورشون
داشتن شعر هاي شاملو رو مي خوندن.

همه چيز خيلي آروم بود تا يكي از اون پسر ها
شروع كرد يه شعر تازه خوندن:




يكي بود يكي نبود

زير گنبد كبود

لخت و عور تنگ غروب سه تا پري نشسه بود............



مردم هم يواش يواش داشتن همراهي مي كردن
كه يهو برق ها قطع شد.
منم به توصيه قبلي خودمو كشيدم كنار.
و اونچه كه اتفاق افتاد رو از عقب ديدم.

از اون روز من يه حس بد نسبت به شاملو
پيدا كردم.
شايد به خاطر اينكه اولين درگيري سياسي من به خاطر اون
بود بدون اينكه بدونم كي هست يا چي ميگه يا حتي به خاطر آدم هاي متفاوتي
كه اون روز ديدم و فردا پس فرداش گفتن اينها آشوبگرند.
و همينجوري تو ذهن من نقش بستن.

يعني من هم مثل همون آدم ها بد بودم؟

به هر حال گذشت،اما اون شعر هنوز تو ذهن من مونده.
و اين تنها شعريست كه من از شاملو خوندم و به ياد دارم.
شايد يه روز به دردم خورد:


پریا ---- شاملو





يكي بود يكي نبود

زير گنبد كبود

لخت و عور تنگ غروب سه تا پري نشسه بود.

زار و زار گريه مي كردن پريا

مث ابراي باهار گريه مي كردن پريا.

گيس شون قد كمون رنگ شبق

از كمون بلن ترك

از شبق مشكي ترك.

روبروشون تو افق شهر غلاماي اسير

پشت شون سرد و سيا قلعه افسانه پير.



از افق جيرينگ جيرينگ صداي زنجير مي اومد

از عقب از توي برج شبگير مي اومد...



" - پريا! گشنه تونه؟

پريا! تشنه تونه؟

پريا! خسته شدين؟

مرغ پر شسه شدين؟

چيه اين هاي هاي تون

گريه تون واي واي تون؟ "



پريا هيچي نگفتن، زار و زار گريه ميكردن پريا

مث ابراي باهار گريه مي كردن پريا

***

" - پرياي نازنين

چه تونه زار مي زنين؟

توي اين صحراي دور

توي اين تنگ غروب

نمي گين برف مياد؟

نمي گين بارون مياد

نمي گين گرگه مياد مي خوردتون؟

نمي گين ديبه مياد يه لقمه خام مي كند تون؟

نمي ترسين پريا؟

نمياين به شهر ما؟



شهر ما صداش مياد، صداي زنجيراش مياد-



پريا!

قد رشيدم ببينين

اسب سفيدم ببينين:

اسب سفيد نقره نل

يال و دمش رنگ عسل،

مركب صرصر تك من!

آهوي آهن رگ من!



گردن و ساقش ببينين!

باد دماغش ببينين!

امشب تو شهر چراغونه

خونه ديبا داغونه

مردم ده مهمون مان

با دامب و دومب به شهر ميان

داريه و دمبك مي زنن

مي رقصن و مي رقصونن

غنچه خندون مي ريزن

نقل بيابون مي ريزن

هاي مي كشن

هوي مي كشن:

" - شهر جاي ما شد!

عيد مردماس، ديب گله داره

دنيا مال ماس، ديب گله داره

سفيدي پادشاس، ديب گله داره

سياهي رو سياس، ديب گله داره " ...

***

پريا!

ديگه تو روز شيكسه

دراي قلعه بسّه

اگه تا زوده بلن شين

سوار اسب من شين

مي رسيم به شهر مردم، ببينين: صداش مياد

جينگ و جينگ ريختن زنجير برده هاش مياد.

آره ! زنجيراي گرون، حلقه به حلقه، لابه لا

مي ريزد ز دست و پا.

پوسيده ن، پاره مي شن

ديبا بيچاره ميشن:

سر به جنگل بذارن، جنگلو خارزار مي بينن

سر به صحرا بذارن، كوير و نمك زار مي بينن



عوضش تو شهر ما... [ آخ ! نمي دونين پريا!]

در برجا وا مي شن، برده دارا رسوا مي شن

غلوما آزاد مي شن، ويرونه ها آباد مي شن

هر كي كه غصه داره

غمشو زمين ميذاره.

قالي مي شن حصيرا

آزاد مي شن اسيرا.

اسيرا كينه دارن

داس شونو ور مي ميدارن

سيل مي شن: گرگرگر!

تو قلب شب كه بد گله

آتيش بازي چه خوشگله!



آتيش! آتيش! - چه خوبه!

حالام تنگ غروبه

چيزي به شب نمونده

به سوز تب نمونده،

به جستن و واجستن

تو حوض نقره جستن



الان غلاما وايسادن كه مشعلا رو وردارن

بزنن به جون شب، ظلمتو داغونش كنن

عمو زنجير بافو پالون بزنن وارد ميدونش كنن

به جائي كه شنگولش كنن

سكه يه پولش كنن:

دست همو بچسبن

دور ياور برقصن

" حمومك مورچه داره، بشين و پاشو " در بيارن

" قفل و صندوقچه داره، بشين و پاشو " در بيارن



پريا! بسه ديگه هاي هاي تون

گريه تاون، واي واي تون! " ...



پريا هيچي نگفتن، زار و زار گريه مي كردن پريا

مث ابراي باهار گريه مي كردن پريا ...

***

" - پرياي خط خطي، عريون و لخت و پاپتي!

شباي چله كوچيك كه زير كرسي، چيك و چيك

تخمه ميشكستيم و بارون مي اومد صداش تو نودون مي اومد

بي بي جون قصه مي گف حرفاي سر بسه مي گف

قصه سبز پري زرد پري

قصه سنگ صبور، بز روي بون

قصه دختر شاه پريون، -

شما ئين اون پريا!

اومدين دنياي ما

حالا هي حرص مي خورين، جوش مي خورين، غصه خاموش مي خورين

[ كه دنيامون خال خاليه، غصه و رنج خاليه؟



دنياي ما قصه نبود

پيغوم سر بسته نبود.



دنياي ما عيونه

هر كي مي خواد بدونه:



دنياي ما خار داره

بيابوناش مار داره

هر كي باهاش كار داره

دلش خبردار داره!



دنياي ما بزرگه

پر از شغال و گرگه!



دنياي ما - هي هي هي !

عقب آتيش - لي لي لي !

آتيش مي خواي بالا ترك

تا كف پات ترك ترك ...



دنياي ما همينه

بخواي نخواهي اينه!



خوب، پرياي قصه!

مرغاي شيكسه!

آبتون نبود، دونتون نبود، چائي و قليون تون نبود؟

كي بتونه گفت كه بياين دنياي ما، دنياي واويلاي ما

قلعه قصه تونو ول بكنين، كارتونو مشكل بكنين؟ "



پريا هيچي نگفتن، زار و زار گريه مي كردن پريا

مث ابراي باهار گريه مي كردن پريا.

***

دس زدم به شونه شون

كه كنم روونه شون -

پريا جيغ زدن، ويغ زدن، جادو بودن دود شدن، بالا رفتن تار شدن

[ پائين اومدن پود شدن، پير شدن گريه شدن، جوون شدن

[ خنده شدن، خان شدن بنده شدن، خروس سر كنده شدن،

[ ميوه شدن هسه شدن، انار سر بسّه شدن، اميد شدن ياس

[ شدن، ستاره نحس شدن ...



وقتي ديدن ستاره

يه من اثر نداره:

مي بينم و حاشا مي كنم، بازي رو تماشا مي كنم

هاج و واج و منگ نمي شم، از جادو سنگ نمي شم -

يكيش تنگ شراب شد

يكيش درياي آب شد

يكيش كوه شد و زق زد

تو آسمون تتق زد ...



شرابه رو سر كشيدم

پاشنه رو ور كشيدم

زدم به دريا تر شدم، از آن ورش به در شدم

دويدم و دويدم

بالاي كوه رسيدم

اون ور كوه ساز مي زدن، همپاي آواز مي زدن:



" - دلنگ دلنگ، شاد شديم

از ستم آزاد شديم

خورشيد خانم آفتاب كرد

كلي برنج تو آب كرد.

خورشيد خانوم! بفرمائين!

از اون بالا بياين پائين

ما ظلمو نفله كرديم

از وقتي خلق پا شد

زندگي مال ما شد.

از شادي سير نمي شيم

ديگه اسير نمي شيم

ها جستيم و واجستيم

تو حوض نقره جستيم

سيب طلا رو چيديم

به خونه مون رسيديم ... "

***

بالا رفتيم دوغ بود

قصه بي بيم دروغ بود،

پائين اومديم ماست بود

قصه ما راست بود:



قصه ما به سر رسيد

غلاغه به خونه ش نرسيد،

هاچين و واچين

زنجيرو ورچين



هنوزم كه هنوزه من از اين شعر مي ترسم.
باور كنيد!
من اکنون در این شرایط سخت میگویم خدایی هست

میرحسین موسوی خامنه


آنگاه که غرور کسي را له مي کني،
آنگاه که کاخ آرزوهاي کسي را ويران مي کني،
آنگاه که شمع اميد کسي را خاموش مي کني،
آنگاه که بنده اي را ناديده مي انگاري ،
آنگاه که حتي گوشت را مي بندي تا صداي خرد شدن غرورش را نشنوي،
آنگاه که خدا را مي بيني و بنده خدا را ناديده مي گيري ،
مي خواهم بدانم،
دستانت را بسوي کدام آسمان دراز مي کني تا براي خوشبختي خودت دعا کني؟.
بسوي کدام قبله نماز مي گزاري که ديگران نگزارده اند؟

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

Re: مرکز ادب ( معرفی ، نظم ، نثر ، خبر ، ... )

پست توسط خروش »

هر سال دوم آمرداد امام زاده طاهر يك بگير ببند و سنگ گور شكنی ی برپاست.
اما با اين كارها، كار خود را دشوارتر می كنند و شاملو نزد مردم گرامی تر می شود.
فردوسی بزرگ می فرمايد:
چو تيره شود مرد را روزگار
همه آن كند كش نيايد به كار


شعر پريای شاملو يكی از بهترين كارهای اوست، گرچه جایی شنيدم كه
او خود اين كار خود را چندان نمی پسنديد و سرودن به اين شيوه را دنبال
نكرد.
باری سال پيش پس از داستان هميشگی در امام زاده طاهر، ه. خ. شعری بر همين
وزن سرود. تا آنجا كه هوای هوپا سنگين نشود، اين شعر را در اينجا می آورم.
آنها كه اين شعر را می پسندند، خود می توانند شعر كامل آنرا پيدا كنند:

زار و زار گريه ميکردن پريا - واسه رفتن به مزار گريه ميکردن پريا


غصه‌دار گريه ميکردن پريا ....... به بهرام‌خان شفيعي

یکی بود یکی نبود
زیر چشماشون کبود
تو کمیته‌ی کرج ست‌تا پری نیشسته بود

زار و زار گریه میکردن پریا
واسه رفتن به مزار گریه میکردن پریا

نیروی انتظامی اومد جلو
پریا شدن ولو

- بسمه تعالا. گم‌شین پریا
آی پری سراغ شاملو نریا !

- پریا گردهمائی میکنین؟
اومدین شهیدنمائی میکنین؟
پریا کتک میخواین؟
فحش و مشت و چک میخواین؟

پریا گفتن که نه مرسی، کتک صرف شده
سی ساله الحمدلله مشت و چک صرف شده
ما فقط مزار شاملو رو میخوایم
دیدن مقبره‌ی او رو میخوایم

واسه رفتن به مزار گریه میکردن پریا
مث ابرای باهار گریه میکردن پریا

- پریا دس بردارین شاملو کیه؟
اون اصن نمیدونست شعر چی چیه!

....

...
...
...
زار و زار گریه میکردن پریا
واسه رفتن به مزار گریه میکردن پریا

- پرياي ابلها !
هيچ ندين بهش بها
اصلن انکارش کنين
يا کلفت بارش کنين
بذارين با انتقام
شاد بشه ....

زار و زار گريه ميکردن پريا
به دليل بيشمار گريه ميکردن پريا !

- پریا اون یه الف بامداد چی بود
که مزار داشته باشه؟
با مزارش کسی کار داشته باشه؟

- مزار شاملو کدومه پریا؟
همون که هرساله ما سنگشو داغون میکنیم
هزارجور اهانتم به مرده‌ی اون میکنیم
بعدشم کتک‌کاری با اهل کانون میکنیم

پریا گفتن که ما، آروم میریم، ساده میریم
همینجور گریه کنون تا اون امامزاده میریم

- پریا، به خاطر بیضه‌ی اسلام که شده
ما مقرراتو هرجا باشه تحمیل میکنیم
پاش بیفته اون امامزاده‌رو تعطیل میکنیم

- پریا میخواین چیکار؟
که برین سر مزار
نکنه دارین ویار!
ویار حلوا دارین؟ حلوای چرب و خوشمزه؟
زن اون ارمنیه، حلوا بلد نیس بپزه!

....

واسه رفتن به مزار گريه ميکردن پريا
مث ابراي باهار گريه ميکردن پريا

- شاملو شاعر نبوده
اگرم بوده معاصر نبوده!
پریا ما نویسنده نداریم
اونکه اسلام بپسنده نداریم
کانونو ما مث سنگ قبر شاملو میکنیم
آدماشو مث منصور اسانلو میکنیم

شما هم حیا کنین
کم سر و صدا
پریا لوله میشین، داغون میشین، اطو میشین
یکی یکی مث رامین جهانبگلو میشین

پریا باطوم میخواین؟
از همونا که به سیمینم زدیم روز زنان
که بره پس پسکی تا بهبهان؟!

زار و زار گریه میکردن پریا
واسه رفتن به مزار گریه میکردن پریا

پریا گشنه‌تونه؟ پریا تشنه‌تونه؟
پریا آب از سر معدن میخواین؟
پريا تافتون توی روغن میخواین؟
پریا پس رژیمو یاری کنین
پریا پس با ما همکاری کنین!

با ما ....
...... همکاري .....
.................... کنين!

زار و زار گریه میکردن پریا
مزار شاملورو منصرف شدن
واسه یک راه فرار گریه میکردن پریا

مث ابرای باهار؛
مث ابرای باهار آزادی؛
غصه دار گریه میکردن پریا
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

4Duniverse

عضویت : جمعه ۱۳۸۶/۶/۲ - ۲۱:۰۷


پست: 1412

سپاس: 6

Re: مرکز ادب ( معرفی ، نظم ، نثر ، خبر ، ... )

پست توسط 4Duniverse »

** به مناسبت نهمین سالگرد درگذشت احمد شاملو ، شاعر آزادی **


دیگر تنها نیستم

بر شانه ي ِ من کبوتري ست که از دهان ِ تو آب ميخورد
بر شانه ي ِ من کبوتري ست که گلوي ِ مرا تازه ميکند.
بر شانه ي ِ من کبوتري ست باوقار و خوب
که با من از روشني سخن ميگويد
و از انسان ــ که رب النوع ِ همه ي ِ خداهاست.



من با انسان در ابديتي پُرستاره گام ميزنم.







در ظلمت حقيقتي جنبشي کرد
در کوچه مردي بر خاک افتاد
در خانه زني گريست
در گاهواره کودکي لبخندي زد.



آدم ها هم تلاش ِ حقيقت اند
آدم ها همزاد ِ ابديت اند
من با ابديت بيگانه نيستم.




زنده گي از زير ِ سنگچين ِ ديوارهاي ِ زندان ِ بدي سرود ميخواند
در چشم ِ عروسکهاي ِ مسخ، شبچراغ ِ گرايشي تابنده است
شهر ِ من رقص ِ کوچه هاي اش را بازمي يابد.



هيچ کجا هيچ زمان فرياد ِ زنده گي بي جواب نمانده است.
به صداهاي ِ دور گوش ميدهم از دور به صداي ِ من گوش مي دهند
من زنده ام
فرياد ِ من بي جواب نيست، قلب ِ خوب ِ تو جواب ِ فرياد ِ من است.







مرغ ِ صداطلائي ي ِ من در شاخ و برگ ِ خانه ي ِ توست
نازنين! جامه ي ِ خوب ات را بپوش
عشق، ما را دوست مي دارد
من با تو روياي ام را در بيداري دنبال مي گيرم
من شعر را از حقيقت ِ پيشاني ي ِ تو در مي يابم



با من از روشني حرف ميزني و از انسان که خويشاوند ِ همه ي ِ
خداهاست



با تو من ديگر در سحر ِ روياهاي ام تنها نيستم.

4Duniverse

عضویت : جمعه ۱۳۸۶/۶/۲ - ۲۱:۰۷


پست: 1412

سپاس: 6

Re: مرکز ادب ( معرفی ، نظم ، نثر ، خبر ، ... )

پست توسط 4Duniverse »

آنک قصابان اند بر گذرگاه ها مستقر با کُنده و ساتوری خون آلود
روزگار ِ غريبي ست، نازنين
و تبسم را بر لبها جراحي ميکنند و ترانه را بر دهان

4Duniverse

عضویت : جمعه ۱۳۸۶/۶/۲ - ۲۱:۰۷


پست: 1412

سپاس: 6

Re: مرکز ادب ( معرفی ، نظم ، نثر ، خبر ، ... )

پست توسط 4Duniverse »

خروش نوشته شده: باری سال پيش پس از داستان هميشگی در امام زاده طاهر، ه. خ. شعری بر همين
وزن سرود. تا آنجا كه هوای هوپا سنگين نشود، اين شعر را در اينجا می آورم.
آنها كه اين شعر را می پسندند، خود می توانند شعر كامل آنرا پيدا كنند:

زار و زار گريه ميکردن پريا - واسه رفتن به مزار گريه ميکردن پريا
ممنونم میشم اگه لینک متن کامل این شعر رو قرار بدید دوست عزیز smile072

4Duniverse

عضویت : جمعه ۱۳۸۶/۶/۲ - ۲۱:۰۷


پست: 1412

سپاس: 6

Re: مرکز ادب ( معرفی ، نظم ، نثر ، خبر ، ... )

پست توسط 4Duniverse »

** به مناسبت نهمین سالگرد مرگ شاعر آزادی ، احمد شاملو **


تنها

اکنون مرا به قربانگاه میبرند
گوش کنید ای شمایان، در منظری که به تماشا نشسته اید
و در شماره، حماقتهای ِتان از گناهان ِ نکرده ی ِ من افزون تر است!

ــ با شما هرگز مرا پیوندی نبوده است.

بهشت ِ شما در آرزوی ِ به برکشیدن ِ من، در تب ِ دوزخی ی ِ انتظاری
بی انجام خاکستر خواهد شد; تا آتشی آنچنان به دوزخ ِ
خوف انگیز ِتان ارمغان برم که از تَف ِ آن، دوزخیان ِ مسکین،
آتش ِ پیرامون ِشان را چون نوشابه ئی گوارا به سرکشند.

چرا که من از هرچه با شماست، از هر آنچه پیوندی با شما داشته
است نفرت میکنم:
از فرزندان و
از پدرم
از آغوش ِ بویناک ِتان و
از دستهای ِتان که دست ِ مرا چه بسیار که از سر ِ خدعه فشرده است.

از قهر و مهربانی ی ِتان
و از خویشتن ام
که ناخواسته، از پیکرهای ِ شما شباهتی به ظاهر برده است…


من از دوری و از نزدیکی در وحشت ام.
خداوندان ِ شما به سیزیف ِ بی دادگر خواهند بخشید
من پرومته ی ِ نامرادم
که از جگر ِ خسته
کلاغان ِ بی سرنوشت را سفره ئی گسترده ام

غرور ِ من در ابدیت ِ رنج ِ من است
تا به هر سلام و درود ِ شما، منقار ِ کرکسی را بر جگرگاه ِ خود احساس
کنم.

نیش ِ نیزه ئی بر پاره ی ِ جگرم، از بوسه ی ِ لبان ِ شما مستی بخش تر بود
چرا که از لبان ِ شما هرگز سخنی جز به ناراستی نشنیدم.

و خاری در مردم ِ دیده گانام، از نگاه ِ خریداری ی ِتان صفابخش تر
بدان خاطر که هیچ گاه نگاه ِ شما در من جز نگاه ِ صاحبی به برده ی ِ
خود نبود…

از مردان ِ شما آدمکشان را
و از زنان ِتان به روسبیان مایلترم.

من از خداوندی که درهای ِ بهشت اش را بر شما خواهد گشود، به
لعنتی ابدی دلخوش ترم.
هم نشینی با پرهیزکاران و هم بستری با دختران ِ دست ناخورده، در
بهشتی آنچنان، ارزانی ی ِ شما باد!
من پرومته ی ِ نامُرادم
که کلاغان ِ بی سرنوشت را از جگر ِ خسته سفره ئی جاودان گسترده ام.

گوش کنید ای شمایان که در منظر نشسته اید
به تماشای ِ قربانی ی ِ بیگانه ئی که من ام ــ :
با شما مرا هرگز پیوندی نبوده است.

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

Re: مرکز ادب ( نهمین سالگرد درگذشت احمد شاملو ، شاعر آزادی )

پست توسط خروش »

آفتاب را دوست دارم

به خاطر پیراهنت روی طناب رخت

باران را

اگر که می بارد

برچترآبی تو

وچون تو نماز می خوانی

من , خداپرست شده ام

(بیژن نجدی)
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

4Duniverse

عضویت : جمعه ۱۳۸۶/۶/۲ - ۲۱:۰۷


پست: 1412

سپاس: 6

Re: مرکز ادب ( معرفی ، نظم ، نثر ، خبر ، ... )

پست توسط 4Duniverse »

4Duniverse نوشته شده:
خروش نوشته شده: باری سال پيش پس از داستان هميشگی در امام زاده طاهر، ه. خ. شعری بر همين
وزن سرود. تا آنجا كه هوای هوپا سنگين نشود، اين شعر را در اينجا می آورم.
آنها كه اين شعر را می پسندند، خود می توانند شعر كامل آنرا پيدا كنند:

زار و زار گريه ميکردن پريا - واسه رفتن به مزار گريه ميکردن پريا
ممنونم میشم اگه لینک متن کامل این شعر رو قرار بدید دوست عزیز smile072

دوستانی که تونستند متن کامل این شعر رو پیدا کنند لطفا به من اطلاع بدهند
متاسفانه تمام جستجو ها به شعر خود شاملو ختم می شود و اثری از شعر "ه.خ." ندیدم .

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

Re: مرکز ادب ( نهمین سالگرد درگذشت احمد شاملو ، شاعر آزادی )

پست توسط خروش »

گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

ارسال پست