مرکز ادب ( معرفی ، نظم ، نثر ، خبر ، ... )
-
عضویت : جمعه ۱۳۸۶/۶/۲ - ۲۱:۰۷
پست: 1412-
سپاس: 6
مرکز ادب ( معرفی ، نظم ، نثر ، خبر ، ... )
لطفا ادب را رعایت کنید ....
( قطعا در این تاپیک هر آنچه به ادبیات مربوط است قرار خواهد گرفت , حتما با کمک شما )
( قطعا در این تاپیک هر آنچه به ادبیات مربوط است قرار خواهد گرفت , حتما با کمک شما )
آخرین ویرایش توسط 4Duniverse یکشنبه ۱۳۸۸/۹/۲۲ - ۲۲:۰۱, ویرایش شده کلا 14 بار
-
عضویت : جمعه ۱۳۸۶/۶/۲ - ۲۱:۰۷
پست: 1412-
سپاس: 6
Re: مرکز ادب ( نظم ، نثر )
"سنگها"
آیینه سر بدزد که کورند سنگها
فرسنگها ز عاطفه دورند سنگها
تـا آبها دوبـاره بیفتند از آسیاب
این روزها چقدر صبورند سنگها
آیینه چون شکست،به تکثیر می رسد
بیهـــوده در تـدارک گـــــورند سنــگهــا
باید قدم گذاشت ولیکن به احتیاط
کـز دیـر بــــاز سّد عبــورند سنگها
این است حرف تیشه ی آتش زبان که گفت
مثـــل همـیشه تـــــــــــــابع زورنــد سنگها
از سنگ جز سقـوط تـوقّع نمی رود
در قلّه بسکه مست غرورند سنگها
آیینه سر بدزد که کورند سنگها
فرسنگها ز عاطفه دورند سنگها
تـا آبها دوبـاره بیفتند از آسیاب
این روزها چقدر صبورند سنگها
آیینه چون شکست،به تکثیر می رسد
بیهـــوده در تـدارک گـــــورند سنــگهــا
باید قدم گذاشت ولیکن به احتیاط
کـز دیـر بــــاز سّد عبــورند سنگها
این است حرف تیشه ی آتش زبان که گفت
مثـــل همـیشه تـــــــــــــابع زورنــد سنگها
از سنگ جز سقـوط تـوقّع نمی رود
در قلّه بسکه مست غرورند سنگها
خلیل جوادی
آخرین ویرایش توسط 4Duniverse چهارشنبه ۱۳۸۸/۴/۳۱ - ۲۲:۳۴, ویرایش شده کلا 1 بار
Re: مرکز ادب ( معرفی ، نظم ، نثر ، خبر ، ... )
خمــارم، خمــارم، خمــارم مـن
من از لولی وشــان می گســــارم خراب آواره ای مجنـــــون تبــــــارم
که جز مستی به سر اندیشه ای دیگر ندارم که جادوئی به جز صافی نمی آید به کــــارم
بی قـــــــرارم، بـی قـــــــرارم، بـی قـــــــرارم ســـــر ز مستی، مـــــی پرستی، بر نــدارم
بیا ساقی، بده جامی، خمارم من که شبها در هـوس در انتظارم من
چنان ساقی به ساغر باده را مستانـه می ریزد که گوئی خون دل از شیشه در پیمانه می ریزد
مـــن و تـــو آشنای فصل های مشترک بودیــــم کنـــون طرح جــــدائی بین ما بیگانــــه می ریزد
بیا ساقی، بده جامی، خمارم من که شبهـا در هوس در انتظارم من
بده می می، بده می می، که تا می جان دهد ما را بده می می، بده می می، کـه می فرمان دهد ما را
بپوشان پــرده از زاهــــــــد، که وی حرمــان دهد ما را به ساقی تازه کن پیمـــان، که وی ایمــــان دهد ما را
بیا ساقی، بیا ساقی، بیا بنشین کنارم همایم من، همایم من، هم آواز هـــزارم
بیا و بوسه ای بر لب گـــــــذارم
من از لولی وشــان می گســــارم خراب آواره ای مجنـــــون تبــــــارم
که جز مستی به سر اندیشه ای دیگر ندارم که جادوئی به جز صافی نمی آید به کــــارم
بی قـــــــرارم، بـی قـــــــرارم، بـی قـــــــرارم ســـــر ز مستی، مـــــی پرستی، بر نــدارم
بیا ساقی، بده جامی، خمارم من که شبها در هـوس در انتظارم من
چنان ساقی به ساغر باده را مستانـه می ریزد که گوئی خون دل از شیشه در پیمانه می ریزد
مـــن و تـــو آشنای فصل های مشترک بودیــــم کنـــون طرح جــــدائی بین ما بیگانــــه می ریزد
بیا ساقی، بده جامی، خمارم من که شبهـا در هوس در انتظارم من
بده می می، بده می می، که تا می جان دهد ما را بده می می، بده می می، کـه می فرمان دهد ما را
بپوشان پــرده از زاهــــــــد، که وی حرمــان دهد ما را به ساقی تازه کن پیمـــان، که وی ایمــــان دهد ما را
بیا ساقی، بیا ساقی، بیا بنشین کنارم همایم من، همایم من، هم آواز هـــزارم
بیا و بوسه ای بر لب گـــــــذارم
گر مِی نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غرّه بدان مشو که مِی می نخوری
صد لقمه خوری که مِی غلامست آن را
خیام بزرگ
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غرّه بدان مشو که مِی می نخوری
صد لقمه خوری که مِی غلامست آن را
خیام بزرگ
Re: مرکز ادب ( معرفی ، نظم ، نثر ، خبر ، ... )
ما را که به جز توبه شکستن هنری نیست
با زاهد بی مایه نشستن ثمری نیست
برخیز جز این چاره نداری که در این حال
جز جام می و مطرب و ساقی خبری نیست ...
ما خانه بدوشیم ، ما باده فروشیم
جز باده ننوشیم ننوشیم ننوشیم
ما حلقه به دوش حلقه به دوش حلقه به دوشیم
در کلبه ما ، سفره ارباب و فقیرانه جدا نیست
در حلقه ما ، جنگ و نزائی به سر شاه و گدا نیست
ما مطرب عشقیم ...
در کعبه ما جنگ رسیدن به خدا نیست ...
ای زاهد دیوانه ، وا کن در میخانه
مِی زن دو سه پیمانه که ما خورده می و رفته ز هوشیم
باده بده ، باده بده ، باده بده ، باده بنوشیم ...
با زاهد بی مایه نشستن ثمری نیست
برخیز جز این چاره نداری که در این حال
جز جام می و مطرب و ساقی خبری نیست ...
ما خانه بدوشیم ، ما باده فروشیم
جز باده ننوشیم ننوشیم ننوشیم
ما حلقه به دوش حلقه به دوش حلقه به دوشیم
در کلبه ما ، سفره ارباب و فقیرانه جدا نیست
در حلقه ما ، جنگ و نزائی به سر شاه و گدا نیست
ما مطرب عشقیم ...
در کعبه ما جنگ رسیدن به خدا نیست ...
ای زاهد دیوانه ، وا کن در میخانه
مِی زن دو سه پیمانه که ما خورده می و رفته ز هوشیم
باده بده ، باده بده ، باده بده ، باده بنوشیم ...
گر مِی نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غرّه بدان مشو که مِی می نخوری
صد لقمه خوری که مِی غلامست آن را
خیام بزرگ
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غرّه بدان مشو که مِی می نخوری
صد لقمه خوری که مِی غلامست آن را
خیام بزرگ
-
عضویت : جمعه ۱۳۸۶/۶/۲ - ۲۱:۰۷
پست: 1412-
سپاس: 6
Re: مرکز ادب ( معرفی ، نظم ، نثر ، خبر ، ... )
با تشکر از خروش گرامی
===========
گم شدگان
رئيس جمهور
از برخي شهرهاي ميهن بازديد كرد
و هنگام ديدار از محله ما فرمود:
«شكايتهاتان را صادقانه و آشكارا باز گوييد
و از هيچ كس نترسيد،
كه زمانه هراس گذشته است!»
دوست من ـ حسن ـ گفت:
«عالي جناب!
گندم و شير چه شد؟
تامين مسكن چه شد؟
شغل فراوان چه شد؟
و چه شد آن كه داروي بينوايان را به رايگان ميبخشد؟
عالي جناب!
از اين همه
هرگز، هيچ نديدم!»
رئيس جمهور
اندوهگنانه گفت:
«خدا مرا بسوزاند؟
آيا همه اينها در سرزمين من بوده است؟
فرزندم!
سپاسگزارم كه مرا صادقانه آگاه كردي،
به زودي نتيجه نيكو خواهي ديد».
سالي گذشت،
دوباره رئيس را ديديم،
فرمود :
«شكايتهاتان را صادقانه و آشكارا باز گوئيد
و از هيچ كس نترسيد،
كه زمانه ديگري است!»
هيچ كس شكايتي نكرد،
من برخاستم و فرياد زدم:
شير و گندم چه شد؟
تامين مسكن چه شد؟
شغل فراوان چه شد؟
چه شد آن كه داروي بينوايان را به رايگان ميبخشد؟
با عرض پوزش، عالي جناب!
دوستِ من ـ حسن ـ چه شد؟».
شاعر: احمد مطر
شاعر عراقی
===========
گم شدگان
رئيس جمهور
از برخي شهرهاي ميهن بازديد كرد
و هنگام ديدار از محله ما فرمود:
«شكايتهاتان را صادقانه و آشكارا باز گوييد
و از هيچ كس نترسيد،
كه زمانه هراس گذشته است!»
دوست من ـ حسن ـ گفت:
«عالي جناب!
گندم و شير چه شد؟
تامين مسكن چه شد؟
شغل فراوان چه شد؟
و چه شد آن كه داروي بينوايان را به رايگان ميبخشد؟
عالي جناب!
از اين همه
هرگز، هيچ نديدم!»
رئيس جمهور
اندوهگنانه گفت:
«خدا مرا بسوزاند؟
آيا همه اينها در سرزمين من بوده است؟
فرزندم!
سپاسگزارم كه مرا صادقانه آگاه كردي،
به زودي نتيجه نيكو خواهي ديد».
سالي گذشت،
دوباره رئيس را ديديم،
فرمود :
«شكايتهاتان را صادقانه و آشكارا باز گوئيد
و از هيچ كس نترسيد،
كه زمانه ديگري است!»
هيچ كس شكايتي نكرد،
من برخاستم و فرياد زدم:
شير و گندم چه شد؟
تامين مسكن چه شد؟
شغل فراوان چه شد؟
چه شد آن كه داروي بينوايان را به رايگان ميبخشد؟
با عرض پوزش، عالي جناب!
دوستِ من ـ حسن ـ چه شد؟».
شاعر: احمد مطر
شاعر عراقی
Re: مرکز ادب ( معرفی ، نظم ، نثر ، خبر ، ... )
اي شـاه! اي شـاه! اي شـاه بي خيال مست
با تـو ام آيـا با من مسکين حواست هست؟
روزگاري دامنت ميگيرد آه اين فقيران تهيدست
تا کنون آيا کنار کودکانت نيمه شب آشفته خفته ستي؟
نه... نه... تو بي غم و مستي
تا کنون حتي براي تکه ناني پيش فرزندان خود شرمنده بودستي؟
نه... نه... تو بي غم و مستي
کجـــا پـــــاي تو تـا زانـــو به گـِـل بـــودست؟
کجا چشمانت از بار گناهانت خجل بودست؟
شبانگه ناله دهقان پيری را که ميگريد شنيدستي؟
نه... نه... تو بي غم و مستي
اي شـاه ! اي شـاه !
با تـو ام آيـا با من مسکين حواست هست؟
روزگاري دامنت ميگيرد آه اين فقيران تهيدست
تا کنون آيا کنار کودکانت نيمه شب آشفته خفته ستي؟
نه... نه... تو بي غم و مستي
تا کنون حتي براي تکه ناني پيش فرزندان خود شرمنده بودستي؟
نه... نه... تو بي غم و مستي
کجـــا پـــــاي تو تـا زانـــو به گـِـل بـــودست؟
کجا چشمانت از بار گناهانت خجل بودست؟
شبانگه ناله دهقان پيری را که ميگريد شنيدستي؟
نه... نه... تو بي غم و مستي
اي شـاه ! اي شـاه !
گر مِی نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غرّه بدان مشو که مِی می نخوری
صد لقمه خوری که مِی غلامست آن را
خیام بزرگ
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غرّه بدان مشو که مِی می نخوری
صد لقمه خوری که مِی غلامست آن را
خیام بزرگ
Re: مرکز ادب ( معرفی ، نظم ، نثر ، خبر ، ... )
رضا مقصدی
زيبايی ِ زمانه صدا می زند ترا
از هر طرف، ترانه صدا می زند ترا
در جان ِ اين درخت ِ تناور روانه باش!
شادا که هر جوانه صدا می زند ترا
خورشيد را بگو که بگويد به ارغوان:
اين ماه هم شبانه صدا می زند ترا
آئينه را به جانب ِ فريادها گرفت
هر کس که عاشقانه صدا می زند ترا
چشم ِ "ندا" ی توست که سرشار ِ انتظار
اينگونه غمگنانه صدا می زند ترا
صورتگر ِ صميمی ِ يک نسل ِ سوخته ست
اين دل، که صادقانه صدا می زند ترا
فرهاد، زنده باد که از بيستون ِ عشق
شيرين وُ شادمانه صدا می زند ترا
اين فصل ِ تازه يی ست که آغاز گشته است
با اينهمه نشانه صدا می زند ترا
ای دل به هوش باش که در اوج ِ موج ِ درد
دريا درين ميانه صدا می زند ترا
عشق ست با ترانه ی تابانِِِِ ِ آينه
از هر کجای خانه صدا می زند ترا
آتش به جان ِ عاشق ِ آن باغ، می کشَد
شوری که شاعرانه صدا می زند ترا
دريا، نويد ِ سبز ِ "ندا" را شنيده است
اين موج ِ بيکرانه صدا می زند ترا
تنها صدای توست که می مانَد اين زمان
اين است اين زمانه صدا می زند ترا
زيبايی ِ زمانه صدا می زند ترا
از هر طرف، ترانه صدا می زند ترا
در جان ِ اين درخت ِ تناور روانه باش!
شادا که هر جوانه صدا می زند ترا
خورشيد را بگو که بگويد به ارغوان:
اين ماه هم شبانه صدا می زند ترا
آئينه را به جانب ِ فريادها گرفت
هر کس که عاشقانه صدا می زند ترا
چشم ِ "ندا" ی توست که سرشار ِ انتظار
اينگونه غمگنانه صدا می زند ترا
صورتگر ِ صميمی ِ يک نسل ِ سوخته ست
اين دل، که صادقانه صدا می زند ترا
فرهاد، زنده باد که از بيستون ِ عشق
شيرين وُ شادمانه صدا می زند ترا
اين فصل ِ تازه يی ست که آغاز گشته است
با اينهمه نشانه صدا می زند ترا
ای دل به هوش باش که در اوج ِ موج ِ درد
دريا درين ميانه صدا می زند ترا
عشق ست با ترانه ی تابانِِِِ ِ آينه
از هر کجای خانه صدا می زند ترا
آتش به جان ِ عاشق ِ آن باغ، می کشَد
شوری که شاعرانه صدا می زند ترا
دريا، نويد ِ سبز ِ "ندا" را شنيده است
اين موج ِ بيکرانه صدا می زند ترا
تنها صدای توست که می مانَد اين زمان
اين است اين زمانه صدا می زند ترا
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست
Re: مرکز ادب ( معرفی ، نظم ، نثر ، خبر ، ... )
ترجمه م - مويد
نشانی از بزرگی ی امير ديلمی1
به گفتِ قاضی ابوعلی محسن پسر علی تنوخی در كتابش نشوارالمحاضره و اخبارالمذاكره2
و گفت ما را
پسر ابوليث دبير
ابوالحسن محمد پسر احمد
گفت
گفت مرا مردی از بنی نمر پسر قاسط
دكين نام
از بدويان
او را در انبار3 ديده بودم
گفت
هنگام كه معزالدّوله4
در سنجار5
اردو داشت
او را اسبی بود گرانبها و پيوسته آنرا نزديك خويش ميداشت در جايها به خوابگاهش
اين اسب مرا خيره كرد چنانكه آز ِ ربودنش مرا فرا گرفت
بر اين سر و اين كار به هرچه فريب دست يازيدم نشد تا آنكه شبی فرا رسيدم مهتری از مهتران ديدم چوخای خويش بركنده و بر كنار نهاده و به خواب شده آنرا بر تن كردم و برِ اسب آمدم و توبره از سرِ آن گرفتم تا رهايش سازم و سوار گردم چون توبره افكندم معزالدّوله بيدار گشت جنبشش را دريافتم جوبيز بر گرفتم و مانده جُوی در توبره بود در آن ريختم و بيختم و به توبره بازگرداندم و بدينگونه او را در اين پندار افكندم كه از مهترانم و در كارِ تيمارْداشتِ اسب چون چنين بديد به پارسی فرياد برآورد و آنرا دانستم
جو مده توبره به سرش بازمگردان
توبره بگذاشتم اسب به سوی توبره شد بخواسته معزالدّوله به پارسی گفت
مگذار
واينسان بر فريب توانمند شدم پس رسن گشودم كه بازدارندهی آنم و بر كمرگاهش استوار نشستم و به فريادی از جاش بركندم و از اردو بدر شدم.
اميرمعزالدّوله بانگ بركشيد و سواره چالاكان سپاه پيگيرم گشتند و من به تاختِ گريز و در پی گروهی پيگير
تا آنكه به راهی شدم ميان دوكوه از دور علوفه دارانی همراهِ سپاهيانی نگهبان می آمدند آنانرا در روشنایِ آتشدانها يشان می ديدم به خويش گفتم امروز روز ِ تست ای دكين سپاهيانی پسِ پشت و سپاهيانی پيشِ روی كه چون بر تو دست نهند تو را به معزالدّوله نخواهند سپرد مگر مُرده گزيری نيست جز اينكه به هر كاری تن دهی دست از جان شسته و بر اين شدم به روبروی خويش يورش برم شمشيرم را بياختم و به تاريكی پيش رفتم آنان مرا نمی ديدند زيرا در روشنی بودند همان كه نزديكشان رسيدم فريادهایِ دهشتناك بر كشيدم و يورش بردم مرا پيش آهنگِ سپاهی يورش آورده پنداشتند پس با تنی چند تك به تك در نبرد و گريز شدم و جان بدر برده تاختم رها
سپاهيان امير بديشان رسيدند پی جوی من و من از هر دو گره گريخته
و اسب را به شام بردم و به سيف الدّوله6 بفروختم به سه هزار درهم و سرزمينها بگرديدم و به بغداد شدم هنگام كه معزالدّوله سپاهيانی عرب می خواست تا مزدشان بگذارد و به نبردشان وا دارد مسيب7 پسر رافع عقيلی مرا در گروهی به نزد او برد و بنمود و بنوشت
چون برابر معزالدّوله ايستادم چشمش مرا درنورديد زيرا زشت چهره ام پس گفت
بيست دينار 8
دانستم بيست دينار گفته است مسيب و مهنا كه هر دو عقيليند با او سخن گفتند تا بيفزايد سه دينار افزود
گفتند مرد است و او را برتری و جايگاهست و نابست و دلاور
گفت
باشد همه اينها چه ميتواند كند
سخن او را را درنيافتم تنی از پايهدارانِ سپاه كنارم بود پرسيدم چه گفت
گفتش را بازگرداند
گفتم ای امير ميتوانم برابر پادشاهی چون تو بر اسبش چشم نهم و او را بفريبم تا جائی كه چون مهتری بر اسب دست بگذارم آنگاه سوار گردم
و همه داستان را كه بر سرِ اسبِ او رفته بود در اردوگاهش به سنجار بگفتم و فروشِ آن را نيز و بهایِ آن را نيز
گفت
تو همانی به سنجار
گفتم آری پس بخنديد و گفت
چهل دينار روزيش دهيد
و چنين كردند.9
-------------
1-روايت در اصل عنوان يا تيتر ندارد. عبود شالجی كه كتاب نشوارالمحاضره، با تحقيق و همّت او به چاپ رسيد عنوانی بر اين روايت نهاد به پسند خويش منهم به دلخواه چنين كردم.
2- ابوعلی محسن پسر علی پسر محمد پسر ابوالفهم داود تنوخی بصری قاضی از دانشمندان و اديبان و شاعران در بصره زاده شد و در بغداد بمرد 327-384 ه =939-994 م از كتابهايش الفرج بعدالشدهّ نشوارالمحاضر و اخبار المذاكرهّ المستجاد من فعلات الاجواد و ديوان شعر.
3- انبار-شهری بود بر كناره ی رود فرات باخترِ بغداد و ده فرسنگی آن پارسيان آنرا فيروزشاپور ميناميدند طول 2/1 96 عرض 3/2 33 درجه شاپور ذوالاكتاف آنرا بساخت و ابوالعباس سفاح نخستين خليفه عباسی آنرا تازه كرد و در آن كاخها برپاداشت و بماند تا بمرد.
4-معزالدوله- نامدار پر آوازه و دلاور سومين از سه تن برادرانی كه سلسله بويحيان را پايه نهادند كرمان را گرفت آنگاه اهواز را و پس از چند يورش بر واسط چيره شد آنگاه بر بغداد و خلافت دست نهاد مستكفی او را امير اميران معزالدوله لقب داد در بغداد بمرد 303-356 ه = 910-967 م.
5- سنجار - شهری در شمال عراق ماركوس اورليوس آنرا از آن رم كرد ايرانيان چندين بار بر آن يورش بردند شاپور دوم بر آن چيره و مردمش را به پارس هجرت داد در دوران عباسيان شهرت يافت گويند تولد سلطان سنجر در آن بود.
6- سيف الدوله امير حمدانی ابوالحسن علی پسر ابوالهيجا عبداله پسر حمدان پسر حمدون تغلبی ربعی بخشنده و دلاور حلب را از اخشيديان بگرفت نفوذش را بر شمال سوريه گستراند با بيزانس جنگيد در 344 ه = 935 م بر امپراتور فوكاس پيروز شد و در حلب بمرد 303- 356 ه = 915- 967 م .
7-مسيب پسر رافع پسر مقلد از اميران بنو عقيل ايلی از تازيان و شيعيان و همگامان ديلميان و بها الدوله پسر عضدالدوله ديلمی با دختر محمد پسر اين مسيب زناشويی كرد.
8- در متن عربی بيست دينار به پارسی آورده شده است.
9- ص 264 تا ص 266 ج 3 وشوارالمحاضرهّ و اخبارالمذاكرهّ 1392 ه 1972 م بدون مشخصات كتابشناسی ديگر.
نشانی از بزرگی ی امير ديلمی1
به گفتِ قاضی ابوعلی محسن پسر علی تنوخی در كتابش نشوارالمحاضره و اخبارالمذاكره2
و گفت ما را
پسر ابوليث دبير
ابوالحسن محمد پسر احمد
گفت
گفت مرا مردی از بنی نمر پسر قاسط
دكين نام
از بدويان
او را در انبار3 ديده بودم
گفت
هنگام كه معزالدّوله4
در سنجار5
اردو داشت
او را اسبی بود گرانبها و پيوسته آنرا نزديك خويش ميداشت در جايها به خوابگاهش
اين اسب مرا خيره كرد چنانكه آز ِ ربودنش مرا فرا گرفت
بر اين سر و اين كار به هرچه فريب دست يازيدم نشد تا آنكه شبی فرا رسيدم مهتری از مهتران ديدم چوخای خويش بركنده و بر كنار نهاده و به خواب شده آنرا بر تن كردم و برِ اسب آمدم و توبره از سرِ آن گرفتم تا رهايش سازم و سوار گردم چون توبره افكندم معزالدّوله بيدار گشت جنبشش را دريافتم جوبيز بر گرفتم و مانده جُوی در توبره بود در آن ريختم و بيختم و به توبره بازگرداندم و بدينگونه او را در اين پندار افكندم كه از مهترانم و در كارِ تيمارْداشتِ اسب چون چنين بديد به پارسی فرياد برآورد و آنرا دانستم
جو مده توبره به سرش بازمگردان
توبره بگذاشتم اسب به سوی توبره شد بخواسته معزالدّوله به پارسی گفت
مگذار
واينسان بر فريب توانمند شدم پس رسن گشودم كه بازدارندهی آنم و بر كمرگاهش استوار نشستم و به فريادی از جاش بركندم و از اردو بدر شدم.
اميرمعزالدّوله بانگ بركشيد و سواره چالاكان سپاه پيگيرم گشتند و من به تاختِ گريز و در پی گروهی پيگير
تا آنكه به راهی شدم ميان دوكوه از دور علوفه دارانی همراهِ سپاهيانی نگهبان می آمدند آنانرا در روشنایِ آتشدانها يشان می ديدم به خويش گفتم امروز روز ِ تست ای دكين سپاهيانی پسِ پشت و سپاهيانی پيشِ روی كه چون بر تو دست نهند تو را به معزالدّوله نخواهند سپرد مگر مُرده گزيری نيست جز اينكه به هر كاری تن دهی دست از جان شسته و بر اين شدم به روبروی خويش يورش برم شمشيرم را بياختم و به تاريكی پيش رفتم آنان مرا نمی ديدند زيرا در روشنی بودند همان كه نزديكشان رسيدم فريادهایِ دهشتناك بر كشيدم و يورش بردم مرا پيش آهنگِ سپاهی يورش آورده پنداشتند پس با تنی چند تك به تك در نبرد و گريز شدم و جان بدر برده تاختم رها
سپاهيان امير بديشان رسيدند پی جوی من و من از هر دو گره گريخته
و اسب را به شام بردم و به سيف الدّوله6 بفروختم به سه هزار درهم و سرزمينها بگرديدم و به بغداد شدم هنگام كه معزالدّوله سپاهيانی عرب می خواست تا مزدشان بگذارد و به نبردشان وا دارد مسيب7 پسر رافع عقيلی مرا در گروهی به نزد او برد و بنمود و بنوشت
چون برابر معزالدّوله ايستادم چشمش مرا درنورديد زيرا زشت چهره ام پس گفت
بيست دينار 8
دانستم بيست دينار گفته است مسيب و مهنا كه هر دو عقيليند با او سخن گفتند تا بيفزايد سه دينار افزود
گفتند مرد است و او را برتری و جايگاهست و نابست و دلاور
گفت
باشد همه اينها چه ميتواند كند
سخن او را را درنيافتم تنی از پايهدارانِ سپاه كنارم بود پرسيدم چه گفت
گفتش را بازگرداند
گفتم ای امير ميتوانم برابر پادشاهی چون تو بر اسبش چشم نهم و او را بفريبم تا جائی كه چون مهتری بر اسب دست بگذارم آنگاه سوار گردم
و همه داستان را كه بر سرِ اسبِ او رفته بود در اردوگاهش به سنجار بگفتم و فروشِ آن را نيز و بهایِ آن را نيز
گفت
تو همانی به سنجار
گفتم آری پس بخنديد و گفت
چهل دينار روزيش دهيد
و چنين كردند.9
-------------
1-روايت در اصل عنوان يا تيتر ندارد. عبود شالجی كه كتاب نشوارالمحاضره، با تحقيق و همّت او به چاپ رسيد عنوانی بر اين روايت نهاد به پسند خويش منهم به دلخواه چنين كردم.
2- ابوعلی محسن پسر علی پسر محمد پسر ابوالفهم داود تنوخی بصری قاضی از دانشمندان و اديبان و شاعران در بصره زاده شد و در بغداد بمرد 327-384 ه =939-994 م از كتابهايش الفرج بعدالشدهّ نشوارالمحاضر و اخبار المذاكرهّ المستجاد من فعلات الاجواد و ديوان شعر.
3- انبار-شهری بود بر كناره ی رود فرات باخترِ بغداد و ده فرسنگی آن پارسيان آنرا فيروزشاپور ميناميدند طول 2/1 96 عرض 3/2 33 درجه شاپور ذوالاكتاف آنرا بساخت و ابوالعباس سفاح نخستين خليفه عباسی آنرا تازه كرد و در آن كاخها برپاداشت و بماند تا بمرد.
4-معزالدوله- نامدار پر آوازه و دلاور سومين از سه تن برادرانی كه سلسله بويحيان را پايه نهادند كرمان را گرفت آنگاه اهواز را و پس از چند يورش بر واسط چيره شد آنگاه بر بغداد و خلافت دست نهاد مستكفی او را امير اميران معزالدوله لقب داد در بغداد بمرد 303-356 ه = 910-967 م.
5- سنجار - شهری در شمال عراق ماركوس اورليوس آنرا از آن رم كرد ايرانيان چندين بار بر آن يورش بردند شاپور دوم بر آن چيره و مردمش را به پارس هجرت داد در دوران عباسيان شهرت يافت گويند تولد سلطان سنجر در آن بود.
6- سيف الدوله امير حمدانی ابوالحسن علی پسر ابوالهيجا عبداله پسر حمدان پسر حمدون تغلبی ربعی بخشنده و دلاور حلب را از اخشيديان بگرفت نفوذش را بر شمال سوريه گستراند با بيزانس جنگيد در 344 ه = 935 م بر امپراتور فوكاس پيروز شد و در حلب بمرد 303- 356 ه = 915- 967 م .
7-مسيب پسر رافع پسر مقلد از اميران بنو عقيل ايلی از تازيان و شيعيان و همگامان ديلميان و بها الدوله پسر عضدالدوله ديلمی با دختر محمد پسر اين مسيب زناشويی كرد.
8- در متن عربی بيست دينار به پارسی آورده شده است.
9- ص 264 تا ص 266 ج 3 وشوارالمحاضرهّ و اخبارالمذاكرهّ 1392 ه 1972 م بدون مشخصات كتابشناسی ديگر.
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست
-
عضویت : جمعه ۱۳۸۶/۶/۲ - ۲۱:۰۷
پست: 1412-
سپاس: 6
Re: مرکز ادب ( معرفی ، نظم ، نثر ، خبر ، ... )
امید
شعری از سید علی صالحی
دندان بر جگر بگذار....!
اگرچه کوهستان ها را صخره به صخره
با خون شکوفه شسته اند،
اما رنگین کمان های بسیاری
بر پیچ و تاب رود بزرگ
پل خواهند زد.
حوصله کن مجروح من
مجروح خارزار بی چلچله،
اینطور هم نمی ماند که علف در دهان داس بمیرد و
باد برای خودش
هی به هوچی و هلهله
من به تو قول میدهم
بهارزایی هزار خرداد خوش خبر
از جانپنهاه امید و ستاره در پی است
دندان بر جگر بگذار آهو....
آهوی پا به زای { ... }
صیاد سایه گریز نیز نمی داند
سرانجام در برکه تاریک
به تنهایی خود شلیک خواهد کرد،
اما تو باز
برای نجات آن سنگ انداز،
هم با چراغ ماه و مرهم شفا
باز خواهی گشت.
باز گرد
دارد دیر می شود
-
عضویت : جمعه ۱۳۸۶/۶/۲ - ۲۱:۰۷
پست: 1412-
سپاس: 6
Re: مرکز ادب ( معرفی ، نظم ، نثر ، خبر ، ... )
چه مي شد اگر جاي ديوارها
كه سر مي گذارم بر آن خسته از
به هم بافتن ها ،مدام از كلاف پر از پوچ پندارها
كه زل مي زنم به يكرنگي اش
فروخورده از رنج تكرارها
چه مي شد ،چه مي شد اگر جاي ديوارها
كنارم تو بودي ، چه مي شد اگر تكيه گاهم تو بودي …
چه مي شد تپش هاي قلبم
پر از اضطراب همان جست و جوي بدون نتيجه نمي بود
طنين همان حس نا امني هميشه نمي بود
چه مي شد اگر با گره خوردن كور انديشه ها
كه گو يي نگاهم گره مي خورد
به يك نا كجا
تو بنشسته بودي ، تو بودي
به جاي هجوم هوا
چه مي شد كه از اينهمه صندلي هاي خالي
يكي چايگاه تو بود
چه مي شد كه در اينهمه چشم هاي غريبه
يكي غربت آشناي نگاه تو بود
چه مي شد ازين كهنه پازل كه با روحم است
تو آن تكه گمشده در ازل
همان نت ، كه جا مانده از اين غزل
همان باور گمشده
همان آرزوي فرامش شده … چه مي شد
چه مي شد كه تنهايي من
دروغ زمان مي شد و واقعيت تو بودي
چه مي شد اگر در پس
اين گذار سراب گونه ي زندگي
همان حس ناب حقيقت تو بودي
...
دريغ اينهمه خارهاي فروخفته در قلبم از تجربه
چه مي شد كه در آن ميان
فقط يك ، فقط يك گل يادگار محبت تو بودي …
چه مي شد
چه مي شد اگر جاي ديوارها
كنارم تو بودي …
كه سر مي گذارم بر آن خسته از
به هم بافتن ها ،مدام از كلاف پر از پوچ پندارها
كه زل مي زنم به يكرنگي اش
فروخورده از رنج تكرارها
چه مي شد ،چه مي شد اگر جاي ديوارها
كنارم تو بودي ، چه مي شد اگر تكيه گاهم تو بودي …
چه مي شد تپش هاي قلبم
پر از اضطراب همان جست و جوي بدون نتيجه نمي بود
طنين همان حس نا امني هميشه نمي بود
چه مي شد اگر با گره خوردن كور انديشه ها
كه گو يي نگاهم گره مي خورد
به يك نا كجا
تو بنشسته بودي ، تو بودي
به جاي هجوم هوا
چه مي شد كه از اينهمه صندلي هاي خالي
يكي چايگاه تو بود
چه مي شد كه در اينهمه چشم هاي غريبه
يكي غربت آشناي نگاه تو بود
چه مي شد ازين كهنه پازل كه با روحم است
تو آن تكه گمشده در ازل
همان نت ، كه جا مانده از اين غزل
همان باور گمشده
همان آرزوي فرامش شده … چه مي شد
چه مي شد كه تنهايي من
دروغ زمان مي شد و واقعيت تو بودي
چه مي شد اگر در پس
اين گذار سراب گونه ي زندگي
همان حس ناب حقيقت تو بودي
...
دريغ اينهمه خارهاي فروخفته در قلبم از تجربه
چه مي شد كه در آن ميان
فقط يك ، فقط يك گل يادگار محبت تو بودي …
چه مي شد
چه مي شد اگر جاي ديوارها
كنارم تو بودي …
Re: مرکز ادب ( نهمین سالگرد مرگ شاعر آزادی ، احمد شاملو )
حرف یاوه خریدار ندارد. پس تو که پوزه بند بر دهان من می زنی! از درستی اندیشه من، از نفوذ اندیشه من می ترسی.
احمد شاملو
احمد شاملو
گر مِی نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غرّه بدان مشو که مِی می نخوری
صد لقمه خوری که مِی غلامست آن را
خیام بزرگ
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غرّه بدان مشو که مِی می نخوری
صد لقمه خوری که مِی غلامست آن را
خیام بزرگ
-
عضویت : جمعه ۱۳۸۶/۶/۲ - ۲۱:۰۷
پست: 1412-
سپاس: 6
Re: مرکز ادب ( نهمین سالگرد مرگ شاعر آزادی ، احمد شاملو )
به مناسبت نهمین سالگرد مرگ شاعر آزادی ، احمد شاملو
احمد شاملو
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
احمد شاملو (زاده ۲۱ آذر، ۱۳۰۴ در تهران؛ ۱۲ دسامبر ۱۹۲۵، در خانهٔ شمارهٔ ۱۳۴ خیابان صفیعلیشاه[۱] - درگذشته ۲ مرداد ۱۳۷۹؛ ۲۴ ژوئیه ۲۰۰۰ فردیس کرج) شاعر، نویسنده، فرهنگنویس، ادیب و مترجم ایرانی بود. آرامگاه او در امامزاده طاهر کرج واقع است. تخلص او در شعر الف. بامداد بود.
شهرت اصلی شاملو به خاطر شعرهای اوست که شامل اشعار نو و برخی قالبهای کهن نظیر قصیده و نیز ترانههای عامیانهاست. شاملو تحت تأثیر نیما یوشیج، به شعر نو (که بعدها شعر نیمایی هم نامیده شد) روی آورد،اما برای اولین بار درشعر «تا شکوفهٔ سرخ یک پیراهن» که در سال ۱۳۲۹ با نام «شعر سفید غفران» منتشر شد وزن را رها کرد و بهصورت پیشرو سبک جدیدی را در شعر معاصر فارسی گسترش داد. از این سبک به شعر سپید یا شعر منثور[۲] یا شعر شاملویی[۳] یاد کردهاند. بعضی از منتقدان ادبی او را تنها شاعر موفق در زمینه شعر منثور میدانند.[۴]
شاملو علاوه بر شعر، کارهای تحقیق و ترجمه شناختهشدهای دارد. مجموعه کتاب کوچه او بزرگترین اثر پژوهشی در باب فرهنگ عامیانه مردم ایران میباشد. آثار وی به زبانهای: سوئدی، انگلیسی، ژاپنی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، روسی، ارمنی، هلندی، زاگربی، رومانیایی، فنلاندی، ترکی[۱] ترجمه شدهاست.
زندگی و فعالیتها
تمام مطالب این بخش با توجه به اطلاعات ارائه شده در سالشمار زندگی احمد شاملو نوشته آیدا شاملو تهیه شدهاست. این سالشمار در منابع مختلف از جمله وبگاه احمد شاملو، دفتر هنر[۵]، احمد شاملو شاعر شبانهها و عاشقانهها[۶]، شناختنامه[۷]، منتشر شدهاست. هر جا از منبع دیگری استفاده شده باشد در پانویس ذکر شدهاست.
تولد و سالهای پیش از جوانی
احمد شاملو در ۲۱ آذر ۱۳۰۴ در خانه شماره ۱۳۴ خیابان صفی علیشاه تهران متولد شد. پدرش حیدر نام داشت که تبار او به گفتهٔ احمد شاملو در شعر من بامدادم سرانجام از مجموعهٔ مدایح بیصله به اهالی کابل برمیگشت. مادرش کوکب عراقی شاملو، و از قفقازیهایی بود که انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ روسیه، خانوادهاش را به ایران کوچاندهبود[۸]. دورهٔ کودکی را به خاطر شغل پدر که افسر ارتش بود و هر چند وقت را در جایی به مأموریت میرفت، در شهرهایی چون رشت و سمیرم و اصفهان و آباده و شیراز گذراند. (به همین دلیل شناسنامهٔ او در شهر رشت گرفته شدهاست و محل تولد در شناسنامه، رشت نوشته شدهاست.) دوران دبستان را در شهرهای خاش، زاهدان و مشهد گذراند و از همان دوران اقدام به گردآوری مواد فرهنگ عامه کرد.
دوره دبیرستان را در بیرجند، مشهد و تهران گذراند و سال سوم دبیرستان را در دبیرستان ایرانشهر تهران خواند و به شوق آموختن دستور زبان آلمانی در سال اول دبیرستان صنعتی ثبتنام کرد.
دوران فعالیت سیاسی و زندان
در اوایل دهه ۲۰ خورشیدی پدرش برای سر و سامان دادن به تشکیلات از هم پاشیده ژاندرمری به گرگان و ترکمنصحرا فرستاده شد. او همراه با خانواده به گرگان رفت و به ناچار در کلاس سوم دبیرستان ادامه تحصیل داد. در آن هنگام در فعالیتهای سیاسی شمال کشور شرکت کرد و بعدها در تهران دستگیر شد و به زندان شوروی در رشت منتقل گردید. پس از آزادی از زندان با خانواده به رضائیه (ارومیه) رفت و تحصیل در کلاس چهارم دبیرستان را آغاز کرد. با به قدرت رسیدن پیشهوری و جبهه دموکرات آذربایجان به همراه پدرش دستگیر شد و دو ساعت جلوی جوخه آتش قرار گرفت تا از مقامات بالا کسب تکلیف کنند. سرانجام آزاد شد و به تهران بازگشت و برای همیشه ترک تحصیل کرد.
ازدواج اول و چاپ نخستین مجموعهٔ شعر
شاملو در بیست و دو سالگی (۱۳۲۶) با اشرفالملوک اسلامیه ازدواج کرد. هر چهار فرزند او، سیاوش، سامان، سیروس و ساقی حاصل این ازدواج هستند. در همین سال اولین مجموعه اشعار او با نام آهنگهای فراموش شده به چاپ رسید و همزمان کار در نشریاتی مثل هفته نو را آغاز کرد.
در سال ۱۳۳۰ او شعر بلند «۲۳» و مجموعه اشعار قطع نامه را به چاپ رساند. در سال ۱۳۳۱ به مدت حدود دو سال مشاورت فرهنگی سفارت مجارستان را به عهده داشت.
دستگیری و زندان
در سال ۱۳۳۲ پس از کودتای ۲۸ مرداد با بسته شدن فضای سیاسی ایران مجموعه اشعار آهنها و احساس توسط پلیس در چاپخانه سوزانده میشود و با یورش ماموران به خانه او ترجمهٔ طلا در لجن اثر ژیگموند موریس و بخش عمدهٔ کتاب پسران مردی که قلبش از سنگ بود اثر موریوکایی با تعدادی داستان کوتاه نوشتهٔ خودش و تمام یادداشتهای کتاب کوچه از میان میرود و با دستگیری مرتضی کیوان نسخههای یگانهای از نوشتههایش از جمله مرگ زنجره و سه مرد از بندر بیآفتاب توسط پلیس ضبط میشود که دیگر هرگز به دست نمیآید. او موفق به فرار میشود اما پس از چند روز فرار از دست ماموران در چاپخانهٔ روزنامه اطلاعات دستگیر شده، به عنوان زندانی سیاسی به زندان موقت شهربانی و زندان قصر برده میشود. در زندان علاوه بر شعر به نوشتن دستور زبان فارسی میپردازد و قصهٔ بلندی به سیاق امیر ارسلان و ملک بهمن مینویسد که در انتقال از زندان شهربانی به زندان قصر از بین میرود[۹]. و در ۱۳۳۴ پس از یک سال و چند ماه از زندان آزاد میشود.
ازدواج دوم و تثبیت جایگاه شعری
در ۱۳۳۶ با طوسی حائری ازدواج میکند (دومین ازدواج او نیز مانند ازدواج اول مدت کوتاهی دوام میآورد و چهار سال بعد در ۱۳۴۰ از همسر دوم خود نیز جدا میشود.) در این سال با انتشار مجموعه اشعار هوای تازه خود را به عنوان شاعری برجسته تثبیت میکند. این مجموعه حاوی سبک نویی است. در سال ۱۳۳۹ مجموعه شعر باغ آینه منتشر میشود. معروفترین ترانههای عامیانه معاصر همچون پریا و دخترای ننه دریا در این دو مجموعه منتشر شدهاست. در سال ۱۳۳۶ به کار روی اشعار ابوسعید ابوالخیر، خیام و باباطاهر روی میآورد. پدرش نیز در همین سال فوت میکند. در سال ۱۳۴۰ هنگام جدایی از همسر دومش همه چیز از جملهٔ برگههای تحقیقاتی کتاب کوچه را رها میکند.
فعالیتهای سینمایی و تهیه نوار صوتی
در سال ۱۳۳۸ شاملو به اقدام جدیدی یعنی تهیه قصه خروس زری پیرهن پری برای کودکان دست میزند. در همین سال به تهیه فیلم مستند سیستان و بلوچستان برای شرکت ایتال کونسولت نیز میپردازد. این آغاز فعالیت سینمایی جنجالآفرین احمد شاملو است. او بخصوص در نوشتن فیلمنامه و دیالوگنویسی فعال است. در سالهای پس از آن و بهویژه با مطرح شدنش به عنوان شاعری معروف، منتقدان مختلف حضور سینمایی او را کمرنگ دانستهاند. خود او میگفت: «شما را به خدا اسمشان را فیلم نگذارید.» و بعضی شعر معروف او دریغا که فقر/ چه به آسانی/ احتضار فضیلت است را به این تعبیر میدانند که فعالیتهای سینمایی او صرفاً برای امرار معاش بودهاست.[۱۰] شاملو در این باره میگوید: «کارنامهٔ سینمایی من یک جور نان خوردن ناگزیر از راه قلم بود و در حقیقت به نحوی قلم به مزدی!»[۱۱] برخی فیلمنامه فیلم «گنج قارون» را که در سالهای میانی دهه ۴۰ سینما را از ورشکستگی نجات داد منتسب به شاملو میدانند. استفادهٔ فراوان از امکانات زبان محاوره در گفتگوهای گنج قارون میتواند دلیلی بر این مدعا باشد.[۱۲]
در سال ۱۳۳۹ با همکاری هادی شفائیه و سهراب سپهری ادارهٔ سمعی و بصری وزارت کشاورزی را تأسیس میکند و به عنوان سرپرست آن مشغول به کار میشود.
آشنایی و ازدواج با آیدا سرکیسیان
آیدا سرکیسیان یا آیدا شاملو با نام واقعی ریتا آتانث سرکیسیان آخرین همسر احمد شاملو است و در شعرهای شاملو، به ویژه در دو دفتر آیدا، درخت و خنجر و خاطره و آیدا در آینه به عنوان معشوقهٔ شاعر، جلوهای خاص دارد. شاملو درباره تأثیر فراوان آیدا در زندگی خود به مجله فردوسی گفت: «هر چه مینویسم به خاطر اوست و به خاطر او... من با آیدا آن انسانی را که هرگز در زندگی خود پیدا نکردهبودم پیدا کردم».[۱۳]
شاملو در ۱۴ فروردین ۱۳۴۱ با آیدا سرکیسیان آشنا میشود. این آشنایی تأثیر بسیاری بر زندگی او دارد و نقطه عطفی در زندگی او محسوب میشود. در این سالها شاملو در توفق کامل آفرینش هنری به سر میبرد[۱۴] و بعد از این آشنایی دوره جدیدی از فعالیتهای ادبی او آغاز میشود.
آیدا و شاملو در فروردین ۱۳۴۳ ازدواج میکنند و در ده شیرگاه (مازندران) اقامت میگزینند و تا آخر عمر در کنار او زندگی میکند. شاملو در همین سال دو مجموعه شعر به نامهای آیدا در آینه و لحظهها و همیشه را منتشر میکند و سال بعد نیز مجموعهیی به نام آیدا، درخت و خنجر و خاطره! بیرون میآید و در ضمن برای بار سوم کار تحقیق و گردآوری کتاب کوچه آغاز میشود.
آیدا شاملو در برخی کارهای احمد شاملو مانند مجموعه کتاب کوچه با او همکاری داشت و سرپرست این مجموعه بعد از وی میباشد.[۱۳]
در سال ۱۳۴۶ شاملو سردبیری قسمت ادبی و فرهنگی هفتهنامه خوشه را به عهده میگیرد. همکاری او با نشریه خوشه تا ۱۳۴۸ که نشریه به دستور ساواک تعطیل میشود، ادامه دارد. در این سال او به عضویت کانون نویسندگان ایران نیز در میآید. در سال ۱۳۴۷ او کار روی غزلیات حافظ و تاریخ دوره حافظ را آغاز میکند. نتیجه این تحقیقات بعدها به انتشار دیوان جنجالی حافظ به روایت او انجامید.
در اسفند ۱۳۵۰ شاملو مادر خود را نیز از دست میدهد. در همین سال به فرهنگستان زبان ایران برای تحقیق و تدوینِ کتاب کوچه، دعوت شد و به مدت سه سال در فرهنگستان باقی ماند.
سفرهای خارجی
شاملو در دهه ۱۳۵۰ نیز به فعالیتهای گسترده شعر، نویسندگی، روزنامه نگاری (از جمله همکاری با کیهان فرهنگی و آیندگان)، ترجمه، سینمایی (از جمله تهیه گفتار برای چند فیلم مستند به دعوت وزارت فرهنگ و هنر) و شعرخوانی خود (از جمله در انجمن فرهنگی کوته و انجمن ایران و آمریکا) ادامه میدهد. در ضمن سه ترم به تدریس مطالعه آزمایشگاهی زبان فارسی در دانشگاه صنعتی مشغول میشود. در ۱۳۵۱ به علت معالجه آرتروز شدید گردن به پاریس سفر میکند تا زیر عمل جراحی گردن قرار گیرد. سال بعد، ۱۳۵۲، مجموعه اشعار ابراهیم در آتش را به چاپ میرساند. در ۱۳۵۴ دانشگاه رم از او دعوت میکند تا در کنگره نظامی گنجوی شرکت کند و از همین رو عازم ایتالیا میشود. در همین سال دعوت دانشگاه بوعلی برای سرپرستی پژوهشکدهٔ آن دانشگاه را میپذیرد و به مدت دو سال به این کار اشتغال دارد.
در ۱۳۵۵ انجمن قلم و دانشگاه پرینستون از او برای سخنرانی و شعرخوانی دعوت میکنند و از همین رو عازم ایالات متحده آمریکا میشود. در این سفر او به سخنرانی و شعرخوانی در بوستون و دانشگاه برکلی میپردازد و پیشنهاد دانشگاه کلمبیای شهر نیویورک برای تدوین کتاب کوچه را نمیپذیرد. در ضمن با شاعران و نویسندگان مشهور جهان همچون یاشار کمال، آدونیس، البیاتی و وزنیسینسکی از نزدیک دیدار میکند. این سفر سه ماه به طول میکشد و شاملو سپس به ایران باز میگردد.
هنوز چند ماه نگذشته که او دوباره به عنوان اعتراض به سیاستهای دولت ایران، کشور را ترک میکند و به آمریکا سفر میکند و یک سالی در آنجا زندگی میکند و در این مدت در دانشگاههای مختلفی سخنرانی میکند. در ۱۳۵۷ او از آمریکا به بریتانیا میرود و در آنجا مدتی سردبیری هفتهنامه «ایرانشهر» در لندن را به عهده میگیرد.[۲]
انقلاب و بازگشت به ایران
با وقوع انقلاب ایران و سقوط رژیم شاهنشاهی، شاملو تنها چند هفته پس از پیروزی انقلاب به ایران باز میگردد. در همین سال انتشارات مازیار اولین جلد کتاب کوچه را در قطع وزیری منتشر میکند. شاملو در ضمن به عضویت هیات دبیران کانون نویسندگان ایران در میآید و به کار در مجلات و روزنامههای مختلف میپردازد. او در ۱۳۵۸ سردبیری هفتهنامه کتاب جمعه را به عهده میگیرد. این هفتهنامه پس از انتشار کمتر از چهل شماره توقیف میشود.
شاملو در این سالها مجموعه اشعار سیاسی خود را با صدای خود میخواند و به صورت مجموعهٔ کتاب و نوار صوتی کاشفان فروتن شوکران منتشر میکند. از جمله اشعار این مجموعه مرگ وارطان است که شاملو اشاره میکند تنها برای فرار از اداره سانسور مرگ نازلی نام گرفته بودهاست و در واقع برای بزرگداشت وارطان سالاخانیان، مبارز مسیحی ایرانی به نقل قول از مادرش در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایرانی، بودهاست.[۱۵]
از ۱۳۶۲ با بستهتر شدن فضای سیاسی ایران چاپ آثار شاملو نیز متوقف میشود. هر چند خود شاملو متوقف نمیشود و کار ترجمه و تالیف و سرودن شعر را ادامه میدهد در این سالها بهویژه روی کتاب کوچه با همکاری همسرش آیدا مستمر کار میکند و ترجمهٔ رمان دن آرام را نیز پیمیگیرد. تا آن که ده سال بعد ۱۳۷۲ با کمیبازتر شدن فضای سیاسی ایران آثار شاملو به صورت محدود اجازه انتشار میگیرد.
۱۳۶۷ به آلمان سفر میکند تا به عنوان میهمانِ مدعوِ دومین کنگرهٔ بینالمللی ادبیات: اینترلیت ۲ تحت عنوان جهانِ سوم: جهانِ ما در ارلانگن آلمان و شهرهای مجاور در این کنگره شرکت کند. در این کنگره نویسندگانی از کشورهای مختلف حضور داشتند از جمله عزیز نسین، دِرِک والکوت، پدرو شیموزه، لورنا گودیسون و ژوکوندا بِلی. عنوان سخنرانی شاملو در این کنگره «من دردِ مشترکم، مرا فریاد کن!» بود. در ادامه این سفر دعوت انجمن جهانی قلم (Pen) و دانشگاه یوتهبوری به سوئد و ضمن اجرای شب شعر با هیئت ریسهٔ انجمن قلم سوئد نیز ملاقات میکند.
۱۳۶۹ برای شرکت در سیرا ۹۰ توسط دانشگاه UC برکلی به عنوان میهمان مدعو به آمریکا سفر کرد. سخنرانی وی به نام «نگرانیهای من» و «مفاهیم رند و رندی در غزل حافظ.» واکنش گستردهٔی در مطبوعات فارسی زبان داخل و خارج کشور داشت و مقالات زیادی در نقد سخنرانی شاملو نوشته شد. در این سفر دو عمل جراحی مهم روی گردن شاملو صورت گرفت با این حال چندین شب شعر توسط وی برگزار شد و ضمنا به عنوان استاد میهمان یک ترم در دانشگاه UC برکلی دانشجویان ایرانی به (زبان، شعر و ادبیات معاصر فارسی) را نیز تدریس کرد و در همین موقع ملاقاتی با لطفی علیعسکرزاده ریاضیدان شهیر ایرانی داشت.
سال ۱۳۷۰ بعد از سه سال دوری از کشور به ایران بازگشت.
سرانجام
سالهای آخر عمر شاملو کم و بیش در انزوایی گذشت که به او تحمیل شده بود. از سویی تمایل به خروج از کشور نداشت و خود در این باره میگویید: «راستش بار غربت سنگینتر از توان و تحمل من است... چراغم در این خانه میسوزد، آبم در این کوزه ایاز میخورد و نانم در این سفرهاست.»[۱۶] از سوی دیگر اجازه هیچگونه فعالیت ادبی و هنری به شاملو داده نمیشد و اکثر آثار او از جمله کتاب کوچه سالها در توقیف مانده بودند. بیماری او نیز به شدت آزارش میداد و با شدت گرفتن بیماری مرض قندش، و پس از آن که در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۷۶، در بیمارستان ایرانمهر پای راست او را از زانو قطع کردند روزها و شبهای دردناکی را پشت سر گذاشت. البته در تمام این سالها کار ترجمه و بهخصوص تدوین کتاب کوچه را ادامه داد و گهگاه از او شعر یا مقالهای در یکی از مجلات ادبی منتشر میشد. او در دهه هفتاد با شرکت در شورای بازنگری در شیوهٔ نگارش و خط فارسی در جهت اصلاح شیوهٔ نگارش خط فارسی فعالیت کرد و تمام آثار جدید یا تجدید چاپ شدهاش را با این شیوه منتشر کرد.
سرانجام احمد شاملو در ساعت ۹ شب دوم مرداد ۱۳۷۹ درگذشت. پیکر او در روز پنج شنبه 6 مرداد از مقابل بیمارستان ایرانمهر و با حضور دهها هزار نفر از علاقه مندان وی تشییع شد. انجمن قلم سوئد، انجمن قلم آلمان، چند انجمن داخلي و برخي محافل سياسي پيامهاي تسليتي به مناسبت درگذشت وی در اين مراسم ارسال داشتند[۱۷]
نظرات و اعتراضها
نظرات شاملو درباره حافظ
نوشتار اصلی: حافظ شیراز به روایت احمد شاملو
شاملو دست به تصحیح دیوان حافظ زد و کتاب خود را با عنوان حافظ شیراز منتشر کرد. امروز این کتاب در نزد خوانندگان به حافظ شاملو مشهور است. در مقدمه این کتاب، شاملو روش تصحیح و اصول کار خود را بیان کردهاست، به مشکلات و تحریفهای موجود در دیوان حافظ اشاره کرده و در اینکه حافظ یک عارف مسلک بوده شک کرده و جایی مینویسد شاید رندی یک لاقبا و ملحد بودهاست.
قابل ذکر است که این نظر هم با نظریات دینداران، و هم کسانی که از زاویهٔ غیر دینی به غزلیات حافظ نگریستهاند، تناقض دارد. به طور مثال، حتی داریوش آشوری نیز در کتاب «عرفان و رندی در شعر حافظ»، حافظ را یک عارف میداند.[۱۸]
تصحیح شاملو از دیوان حافظ مورد نقد بسیاری از حافظ پژوهان، از جمله بهاءالدین خرمشاهی قرار گرفتهاست.[۱۹]
مرتضی مطهری در کتابی با عنوان تماشاگه راز ادعای شاملو بر تحریف دیوان حافظ و دست بردن در ترتیب ابیات را، بدون اینکه نامی از شاملو ببرد، مردود دانستهاست. مقدمهٔ حافظ شیراز شاملو پس از انقلاب در ایران اجازه چاپ نیافت و این کتاب بدون مقدمه منتشر گردید.[۲۰]
وی در سال ۱۳۵۰، در کنگرهٔ جهانی حافظ و سعدی در شیراز، گفت و گویی بحث برانگیز با روزنامه کیهان داشت.[۲۱]
نظرات شاملو درباره فردوسی و تاریخ ایران
در سال ۱۳۶۹ به دعوت «مرکز پژوهش و تحلیل مسائل ایران» ـ سیرا (CIRA) ـ جلساتی در دانشگاه برکلی کالیفرنیا برگزار شد که هدف آن، بررسی هنر و ادبیات و شعر معاصر فارسی بود. سخنران یکی از این جلسات احمد شاملو بود، که وی با ایراد سخنانی پیرامون شاهنامه به مباحث زیادی دامن زد. شاملو این سخنرانی را در نقد روش روشنفکری ایرانی و مسوولیتهای آن ایراد کرده و با طرح سوالی فرهیختگان ایرانی خارج از کشور را به اندیشه و یافتن پاسخ برای اصلاح و آینده ایران فرا خواند.[۲۲]
اظهار نظر شاملو درباره تاریخ ایران پیشاپیش در کتاب جمعه، در پانویس نوشتاری که قدسی قاضینور درخصوص حذف مطالبی از کتابهای درسی پس از انقلاب به رشته تحریر درآورده بود، به چاپ رسیده بود ولی واکنش نسبت نه آنها، بعد از سخنرانی در دانشگاه برکلی نمایان شد.
برخی از معاصران در دوران حیات شاملو او را علناً و مستقیماً دربارهٔ نظراتی که در دانشگاه برکلی در مورد فردوسی و تاریخ ایران بیان کرده بود، مورد انتقاد قرار دادند[۲۳]. فریدون مشیری و مهدی اخوان ثالث از این دست بودند.
کتابشناسی
تمام مطالب این بخش با توجه به اطلاعات ارائه شده در کتابشناسی احمد شاملو تهیه شدهاست. این کتابشناسی در منابع مختلف از جمله احمد شاملو شاعر شبانهها و عاشقانهها[۲۴]، شناختنامهٔ[۲۵]، در بارهٔ هنر و ادبیات[۲۶] منتشر شدهاست. هر جا از منبع دیگری استفاده شده باشد در پانویس ذکر شدهاست.
دفترهای شعر
برای نوشتن این بخش علاوه بر منابع یاد شده در بخش کتابشناسی، از احمد شاملو مجموعهٔ آثار دفترِ یکم:شعرها[۲۷] نیز استفاده شدهاست. تاریخها بهجز مورد اول مربوط به زمان سرودن شعرهای موجود در دفتر شعر مربوطهاست. مورد اول سال انتشار است.
* ۱۳۳۰ آهنگهای فراموششده، توسط ابراهیم دیلمقانیان منتشر شد.
* ۱۳۲۹-۱۳۲۳ آهنها و احساس، در چاپخانهٔ یمنی تهران توسط فرمانداری نظامی ضبط و سوزانده شد.
* ۱۳۳۰ بیست و سه (۲۳)، چاپ مستقل ۱۳۳۰، چاپهای سانسور شدهٔ دیگر ضمیمهٔ مرثیههای خاک.
* ۱۳۳۰-۱۳۲۹ قطعنامه، چاپ اول با مقدمه فریدون رهنما و به هزینهٔ او:۱۳۳۰.
* ۱۳۳۵-۱۳۲۶ هوای تازه
* ۱۳۳۸-۱۳۳۶ باغ آینه
* ۱۳۴۱-۱۳۳۹ لحظهها و همیشه
* ۱۳۴۳-۱۳۴۱ آیدا در آینه
* ۱۳۴۴ـ۱۳۴۳ آیدا، درخت و خنجر و خاطره
* ۱۳۴۵ـ۱۳۴۴ ققنوس در باران
* ۱۳۴۸ـ۱۳۴۵ مرثیههای خاک
* ۱۳۴۸-۱۳۴۹ شکفتن در مه
* ۱۳۴۸-۱۳۵۲ ابراهیم در آتش
* ۱۳۵۶ـ۱۳۵۵ دشنه در دیس
* ۱۳۵۶-۱۳۵۹ ترانههای کوچک غربت
* ۱۳۶۹ مدایح بیصله
* ۱۳۶۴-۱۳۷۶ در آستانه
* ۱۳۵۱-۱۳۷۸ حدیث بیقراری ماهان
شعر (ترجمه)
* غزل غزلهای سلیمان ۱۳۴۷
* همچون کوچهیی بیانتها ۱۳۵۲
* هایکو، شعر ژاپنی با ع. پاشایی، ۱۳۶۱
* سیاه همچون اعماقِ آفریقای خودم، (کتاب و نوار صوتی) ترجمه و اجرای اشعاری از لنگستون هیوز، نشر ابتکار ۱۳۶۲، ترجمه چند شعر دیگر از هیوز در ۱۳۷۰ با حسن قباد
* ترانههای میهن تلخ، اشعار یانیس ریتسوس، (کتاب و نوار صوتی)، موسیقی میکیس تئودوراکیس، نشر ابتکار ۱۳۶۰
* ترانهٔ شرقی و اشعار دیگر، اشعار فدریکو گارسیا لورکا، (کتاب و نوار صوتی)، موسیقی گیتار آتا هوآلپا یوپانکویی. نشر ابتکار ۱۳۵۹
* سکوت سرشار از ناگفتههاست، (کتاب و نوار صوتی) ترجمهٔ آزاد و اجرای اشعاری از مارگوت بیکل، با محمد زرینبال موسیقی بابک بیات، نشر ابتکار ۱۳۶۵
* چیدن سپیده دم، (کتاب و نوار صوتی) ترجمهٔ آزاد و اجرای اشعاری از مارگوت بیکل، با محمد زرینبال موسیقی بابک بیات، نشر ابتکار ۱۳۶۵
داستان و رمان و فیلمنامه
* داستان زنِ پشتِ درِ مفرغی ۱۳۲۹
* زیر خیمهٔ گر گرفته شب ۱۳۳۴
* درها و دیوار بزرگ چین ۱۳۵۲
* میراث ۱۳۶۵
* روزنامهٔ سفر میمنت اثر ایالات متفرقهٔ امریق (اوکلند کالیفرنیا)، منتشر نشدهاست
رمان و داستان(ترجمه)
* نایب اول اثر رنه بارژاول، ۱۳۳۰
* لئون مورنِ کشیش اثر بئاتریس بک، ۱۳۳۴
* برزخ اثر ژان روورزی ۱۳۳۴
* زنگار(خزه) اثر هربرت لوپوریه ۱۳۳۴
* پابرهنهها اثر زاهاریا استانکو ترجمه ناقصی با عطا بقایی ۱۳۳۷، ترجمه کامل ۱۳۵۰
* قصههای بابام اثر ارسکین کالدول. ۱۳۴۶
* پسران مردی که قلبش از سنگ بود اثر موریوکایی ۱۳۳۰
* ۸۱۴۹۰ اثر آلبر شمبون ۱۳۴۴
* افسانههای هفتاد و دو ملت در دو جلد، ۱۳۳۷
* دماغ، سه قصه و یک نمایشنامه اثر ریونوسوکه آکوتاگوا، ۱۳۵۱
* افسانههای کوچک چینی ۱۳۵۱
* دست به دست نوشتهٔ ویکتور آلبا، ۱۳۵۱
* سربازی از دوران سپری شده ۱۳۵۲
* زهرخند، ۱۳۵۱
* لبخند تلخ، ۱۳۵۱
* مرگ کسب و کار من است اثر روبر مرل ۱۳۵۲
* بگذار سخن بگویم اثر مشترک دومیتیلا چونگارا و موئما ویئزر، با ع. پاشایی، ۱۳۵۹
* شازده کوچولو نوشتهٔ آنتوان دو سنتاگزوپری. نخست در ۱۳۵۸ با نام مسافر کوچولو در کتاب جمعه منتشر شد و بار دیگر در ۱۳۶۳ به ضمیمهٔ نوار صوتی با موسیقی گوستاو مالر توسط نشر ابتکار انتشار یافت.
* عیسایی دیگر، یهودایی دیگر، بازنویسی رمان قدرت و افتخار اثر گراهام گرین، در ۱۳۵۶ ترجمه شد اما تاکنون (۱۳۸۵) چاپ نشدهاست.
* دن آرام اثر میخائیل شولوخف، ۱۳۸۲
نمایشنامه (ترجمه)
* مفتخورها اثر گرگهٔ چیکی. با انگلا بارانی، ۱۳۳۲
* درخت سیزدهم اثر آندره ژید ۱۳۴۰
* سیزیف و مرگ اثر روبر مرل با فریدون ایلبیگی ۱۳۴۲
* نصف شب است دیگر دکتر شوایتزر، اثر ژیلبر سسبرون. ۱۳۶۱
* خانهٔ برناردا آلبا، عروسی خون (با بازبینی مجدد) بار اول در ۱۳۴۷، یرما سه نمایشنامه از فدریکو گارسیا لورکا ۱۳۷۹
متنهای کهن فارسی
* حافظ شیراز به روایت احمد شاملو، ۱۳۵۴ تصحیح دیوان حافظ، مقدمهٔ این کتاب پس از انقلاب اجازه چاپ پیدا نکرد و تمام چاپهای بعد از چاپ سوم (۱۳۶۰) بدون مقدمه منتشر شدهاست.[۲۸]
* افسانههای هفت گنبد، نظامیگنجوی ۱۳۳۶
* ترانهها (رباعیات ابوسعید ابوالخیر، عمر خیام و بابا طاهر) ۱۳۳۶
شعر و قصه برای کودکان
* قصهٔ خروس زری پیرهن پری و یل و اژدها بر اساس قصههای لئو تولستوی با نقاشیهای فرشید مثقالی به صورت کتاب و نوار صوتی برای کودکان
* قصهٔ هفت کلاغون، با نقاشیهای ضیاالدین جاوید، ۱۳۴۷
* پریا با نقاشی ژاله پورهنگ ۱۳۴۷، به صورت نوار صوتی با صدای شاعر به نام قاصدک ۱۳۵۸
* ملکهٔ سایهها (بر اساس قصهای ارمنی) با نقاشی ضیاالدین جاوید ۱۳۴۸
* چی شد که دوستم داشتن؟ اثر ساموئل مارشاک با نقاشی ضیاالدین جاوید ۱۳۴۸
* دخترای ننه دریا با نقاشی ضیاالدین جاوید ۱۳۵۷
* دروازه بخت با نقاشی ابراهیم حقیقی ۱۳۵۷
* بارون با نقاشی ابراهیم حقیقی ۱۳۵۷
* یل و اژدها بر اساس قصهٔی از آنگل کرالی ییچف، با نقاشی اصغر قرهباغی به ضمیمه نوار صوتی ۱۳۶۰
* قصهٔ مردی که لب نداشت ۱۳۷۸
سردبیری نشریهها
* فتهنامهٔ سخننو (پنج شماره) ۱۳۲۷
* هفتهنامهٔ روزنه (هفت شماره) ۱۳۲۹
* سردبیر چپ (در مقابل سردبیر راست) مجلهٔ خواندنیها ۱۳۳۰
* هفتهنامهٔ آتشبار، به مدیریت ابوالقاسم انجوی شیرازی ۱۳۳۱
* مجلهٔ آشنا ۱۳۳۶
* اطلاعات ماهانه، دورهٔ یازدهم ۱۳۳۷
* مجلهٔ فردوسی ۱۳۳۹
* کتاب هفته(۲۴ شمارهٔ اول) ۱۳۴۰
* هفتهنامهٔ ادبی و هنری بارو، که بعد از سه شماره با اولتیماتوم وزیر اطلاعاتِ وقت تعطیل میشود. ۱۳۴۵
* قسمت ادبی و فرهنگی هفتهنامهٔ خوشه، ۱۳۴۶(در سال ۱۳۴۸ با اخطار رسمی ساواک تعطیل شد.)
* همکاری با روزنامههای کیهان فرهنگی و آیندهگان ۱۳۵۱
* انتشار ۱۲ شماره هفتهنامهٔ ایرانشهر در لندن(شهریور ۵۷). دیماه ۵۷ استعفا میدهد. (به علت اختلافهایی با مدیر هفتهنامه).
* سردبیر هفنهنامهٔ کتاب جمعه (بعد از ۳۶ شماره به اجبار تعطیل میشود).
مجموعهٔ کتاب کوچه
مجموعهٔ کتاب کوچه واژهنامهای است از ضربالمثلها، تکیهکلامها، خرافهها و اصطلاحات زبان عامیانهٔ مردم ایران. از سال ۱۳۶۰ به بعد با همکاری آیدا شاملو تدوین شد و پس از درگذشت شاملو کار بر روی این کتاب توسط آیدا ادامه دارد. چاپ مجلدات این مجموعه هنوز به پایان نرسیدهاست.[۲۹]
سخنرانی و شعرخوانی
* ۱۳۴۶ شب شعر در کرمانشاه به دعوت دانشجویان
* ۱۳۴۶ سخنرانی در دانشگاه شیراز
* ۱۳۵۱ (۲۶ مهرماه) شب شعر در انجمن فرهنگی گوته
* ۱۳۵۱ (اول آبان) شب شعر در انجمن ایران و آمریکا
* ۱۳۵۴ شرکت در کنگرهٔ نظامیگنجوی به دعوت دانشگاه رم
* ۱۳۵۵سخنرانی و شعرخوانی در دانشگاههای MIT بوستون ، UC برکلی
* ۱۳۵۵ میهمان مدعو فستیوال جهانی شعر در سانفرانسیسکو و آستینِ تگزاس، شب شعر به دعوت دانشجویان ایرانی فیلادلفیا و نیویورک
* ۱۳۵۵ شب شعر در انستیتو گوته
* ۱۳۶۷ سخنرانی تحت عنوان من دردِ مشترکم، مرا فریاد کن! در دومین کنگرهٔ بینالمللی ادبیات: اینترلیت ۲ تحت عنوان جهانِ سوم: جهانِ ما در ارلانگن آلمان و شهرهای مجاور
* ۱۳۶۷ شب شعر در کُللوکیومِ ادبی برلین
* ۱۳۶۷ سفر به اتریش به دعوت دانشگاه اقتصاد وین و یورو آفریک اینستیتو، برای شب شعر و سخنرانی.
* ۱۳۶۷ شب شعر در شهر دانشگاهی گیسن آلمان.
* ۱۳۶۷ سفر به سوئد به دعوت انجمن جهانی قلم (Pen) و دانشگاه Göteborg (گوتنبرگ)؛ شب شعر در Folket hus «خانهٔ مردم» استکهلم
* ۱۳۶۹ میهمان مدعو سیرا ۹۰ توسط دانشگاه UC برکلی؛ سخنرانیهای نگرانیهای من و مفاهیم رند و رندی در غزل حافظ، دو شب شعر در UC برکلی
* ۱۳۶۹ شب شعر دانشگاه UCLA لوسآنجلس، در رویس هال
* ۱۳۶۹ شب شعر و سخنرانی در دانشگاههای شیکاگو، آن اربر میشیگان، کلمبیا، واشنگتن، راتگرز، هاروارد، دالاس و آستین
* ۱۳۶۹ سه شب شعر در بوستون و UC برکلی به نفع زلزله زدگان ایران
* ۱۳۶۹ شب شعر در مدرسهٔ ارامنهٔ بوستون
* ۱۳۶۹ شب شعر به نفع آوارهگان کُرد عراقی در UC برکلی و UCSC لوسآنجلس به همراه محمود دولتآبادی (قصهخوانی) به دعوت انجمن فرهنگی کُردها (آمریکا)
* ۱۳۶۹ شب شعر به نفع آوارهگان کُرد عراقی در دانشگاه وین (اتریش) به همراه محمود دولتآبادی (قصهخوانی) به دعوت انجمن فرهنگی کُردها (اروپا)
* ۱۳۷۳ شب شعر در Göteborg، سوئد
* ۱۳۷۳ دو شب شعر در Åsa gymnasium استکهلم
سایر آثار و فعالیتها
* ۱۳۴۵ تهیهٔ برنامهٔ کودکان برای تلویزیون به اسم قصههای مادربزرگ
* ۱۳۴۹ کارگرانی چند فیلم فولکلوریک برای تلویزیون: پاوه، شهری از سنگ و آناقلیچ داماد میشود
* ۱۳۵۰ نمایشنامهٔ آنتیگون (ناتمام)
* ۱۳۵۲ نوشتن مقدمه بر نمایشگاه نقاشی گیتی نوین زیر عنوان "پوستموس : سیری در فضاهای شعری احمد شاملو" [۳۰]
* ۱۳۵۱ اجرای برنامههای رادیویی برای کودکان و جوانان
* ۱۳۵۷ از مهتابی به کوچه (مجموعهٔ مقالات).
* محمدعلی، محمد. «گفتوگو با احمد شاملو». گفتوگو با احمدشاملو، محمود دولتآبادی، مهدی اخوان ثالث. تهران: نشر نقره، ۱۳۷۲، ۸۰-۹.
* در بارهٔ هنر و ادبیات دیگاههای تازه، گفتوشنودی با احمد شاملو. حریری، ناصر. چاپ سوم، تهران: نشر اویشن و نشر گوهرزاد، ۱۳۷۲.
* شبهای شعر خوشه. شاملو، احمد. تهران: انتشارات گلپونه، ۱۳۷۷، ۴ـ۰۴ـ۶۶۶۳ـ۹۶۴ ISBN.
آثار درباره شاملو
کتاب
* شعر زمان ما، محمد حقوقی، انتشارات نگاه
* شناختنامهٔ احمد شاملو، جواد مجابی، تهران:قطره ۱۳۷۷ ۵-۸۶-۵۹۵۸-۹۶۴ ISBN
* ادیسهٔ بامداد / دربارهٔ احمد شاملو / پرهام شهرجردی / انتشارات کاروان
* از اندیشه تا شعر - مشکل شاملو در شعر، محمود نیکبخت
* امیرزاده کاشیها احمد شاملو، نوشته دکتر پروین سلاجقه
* از رودکی تا شاملو، انتشارات آوای دانش
* بامداد همیشه، یادنامه احمد شاملو
* دستان سخنگوی شاملو نوشته پوران فرخزاد
* احمد شاملو از زخم قلب... گزیده شعرها و خوانش شعر، ع. پاشایی، تهران:نشر چشمه، ۱۳۷۳.
* بامداد همیشه (یادنامهٔ احمد شاملو). سرکیسیان، آیدا. تهران: انتشارات نگاه، ۱۳۸۱.|شابک= ۵ـ۱۲۳ـ۳۵۱ـ۹۶۴ ISBN
* احمد شاملو شاعر شبانهها و عاشقانهها. صاحب اختیاری، بهروز، باقرزاده حمیدرضا. تهران: انتشارات هیرمند، ۱۳۸۱.|شابک=۹۶۴-۶۹۷۴-۴۰-۶ ISBN
* اخوان اخوان لنگرودی، مهدی. یک هفته با شاملو. تهران: انتشارات مروارید، ۱۳۷۲.
* آزاد، پیمان. در حسرت پرواز:حکایت نفس در شعر شاملو و سپهری. تهران: انتشارات هیرمند، ۱۳۷۴.|شابک= ۳ـ۵۱ـ۵۵۲۱ـ۹۶۴ ISBN
* ع. پاشایی. انگشت و ماه. تهران: انتشارات نگاه، ۱۳۷۷.|شابک= ۱ـ۰۴ـ۶۷۳۹ـ۹۶۴ ISBN
* پورنامداریان، تقی. تاملی در شعر احمد شاملو. تهران: انتشارات آبان، ۲۵۳۷.|شابک= ۱ـ۰۴ـ۶۷۳۹ـ۹۶۴ ISBN
* معشوق بی صدا[۳]][۴] _ رویکردی جامعه شناختی بر عاشقانههای احمد شاملو _ [منصوره اشرافی][۵]_ نشر مینا _ تهران۱۳۸۶
مقالات و ویژهنامهها
* ماهنامهٔ اندیشه و هنر ویژهٔ ا.بامداد به سردبیری و مدیریت دکتر ناصر وثوقی. ۱۳۴۳
* مجلهٔ زمانه شمارهٔ اول به شاملو اختصاص دارد. (در سن هوزه، کالیفرنیا). ۱۳۷۰
* دفتر هنر، ویژهٔ احمد شاملو، سال چهارم، شماره ۸، مهرماه. در آمریکا. صاحب امتیاز و سردبیر بیژن اسدی پور، در .USA، NJ، ۱۳۷۶
* دفتر هنر، ویژهٔ تقی مدرسی و احمد شاملو، سال چهارم، شماره ۹، اسفند . ۱۳۷۶. در آمریکا . صاحب امتیاز و سردبیر بیژن اسدی پور. در USA، NJ
* پایاب، دو ماهنامهٔ فرهنگ، هنر، ادبیات، شماره ۳ آبان ۱۳۷۹ ویژه احمد شاملو
تصویری
* فیلم Ahmad Shamlou: Master Poet of Liberty ساخته مسلم منصوری (۱۹۹۹)
* احمد شاملو به روایت تصویر، کارگردان رضا علیپور متعلم، تصویر دنیای هنر
ترجمه آثار به زبانهای دیگر
* ۱۳۶۶ ترجمهٔ ژاپنی ابراهیم در آتش به ترجمهٔ شوکو یاناگا در مجلهٔ (توکیو، موسسهٔ مطالعهٔ زبانها و فرهنگهای آسیا وILCAA آفریقا).
* ۱۳۷۱ منتخبی از ۴۲ شعر به زبان ارمنی با نام من دردِ مشترکم در ایروان با ترجمهٔ نُروان. ناشر: کانون فیلم ارمنستان.
* ۱۳۷۱ منتخبی از ۱۹ شعر به زبان سوئدی و فارسی با نام عشق عمومیAllom Fattande Karlik در استکهلم سوئد به ترجمهٔ آذر محلوجیان. Azar Mahloujian ناشرانتشارات آرش.
* ۱۳۷۱ منتخبی از ۱۹ شعر به زبان فرانسه و فارسی با نام سرودهای در عشق و امید Hymnes damour et despoir فرانسه به ترجمهٔ پرویز خضرایی: Ahmad Shamlou Version Francaise, Parviz Khazrai ناشر .Orphe La Diffrence
* ۱۳۷۱ منتخبی از ۶ شعر به زبان اسپانیایی با نام (Aurora) بامداد در مادرید، به ترجمهٔ کلارا خانِس Clara Janes شاعر اسپانیایی.
* ۱۳۷۷ منتخبی از ۲۸ شعر به سوئدی: Baran Forlag Stockjolm, Dikter om Natten (شعرهای شبانه) ترجمهٔ سعید مقدم و جان کرلسون Orers: Janne Carlsson & Said Moghadam
* ۱۳۷۸ منتخبی از ۳۲ شعر شاملو به سوئدی borlom karleken در ۸۵ صفحه Baran Forlag Stockholm ۱۹۹۹ i tolking av: Janne Carlsson & Said Moghadam
* ۱۳۷۸ منتخبی از ۲۷ شعر به سوئدی ترجمهٔ آذر محلوجیان OM jag vore vatten Azar Mahloujian
* ۱۳۷۹ منتخبی از اشعار Nima Yushij , Sohrab Sepehri , Ahmad Shamlu به زبان اسپانیایی
Tres poetas persas contemporaneo ناشر Icaria Poesia Traduccion de Clara Janes , Sahan y Ahmad Taheri . ۲۰۰۰edicion ,abril
وایز
* ۱۳۵۱ جایزهٔ فروغ فرخزاد
* ۱۳۶۹ دریافت جایزهٔ Free Expression سازمان حقوق بشر نیویورک Human Rights Watch
* ۱۳۷۸ جایزهٔ استیگ داگرمن Stig Dagerman، آذر محلوجیان جایزه را به نمایندگی دریافت کرد.
* ۱۳۷۹ جایزهٔ واژه آزاد (هلند)
[ویرایش] پانویس
1. ↑ دفتر نظارت بر حفظ و نشر آثار احمد شاملو
2. ↑ شفیعی کدکنی. بخش شعر منثور ۲۷۶-۲۳۷
3. ↑ نگاه کنید به کتاب موسیقی شعر شاملویی نوشته حسن روشان، انتشارات سخنگستر و همچنین مجابی، جواد صفحهٔ ۷۴ تا ۹۸ تحت عنوان شعر شاملویی
4. ↑ شفیعی کدکنی. ۲۴۶:«امروز در ایران نیز، شعر منثور، اگر چه در محدودهٔ کارهای یک تن،[شاملو] یکی از جریانهای رایج شعر پیشرو ایران را تشکیل میدهد.»
5. ↑ سرکیسیان (شاملو)
6. ↑ صاحب اختیاری ۳۷-۲۴
7. ↑ مجابی ۱۳-۷
8. ↑ فرهی
9. ↑ محمدعلی ۲۱-۲۰
10. ↑ مجابی، ۳۵۲ فصل فیلمنامه
11. ↑ صاحب اختیاری ۶۲ بخش شاملو و سینما
12. ↑ وبگاه تعاونی اهل قلم و اندیشه
13. ↑ ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ نک. مجله فردوسی
14. ↑ فرخزاد ۳۵۲
15. ↑ شاملو ۱۰۶۲
16. ↑ محمدعلی ۷۳ـ۷۲
17. ↑ خبرگزاری ایسنا
18. ↑ رندی حافظ از دیدگاه حافظ پژوهان
19. ↑ واکنش خرمشاهی به نقدهای «حافظ به روایت کیارستمی»
20. ↑ گویانیوز
21. ↑ نیمه پنهان: سیمای کارگزاران فرهنگ و سیاست، انتشارات مؤسسهٔ کیهان، جلد هشتم
22. ↑ [متن سخنرانی شاملو در دانشگاه برکلی]
23. ↑ مجلهٔ اینترنتی پیکنت
24. ↑ صاحب اختیاری ۵۸-۵۳
25. ↑ مجابی ۷۷۶-۷۶۹
26. ↑ محمدعلی ۷۵-۸۰
27. ↑ شاملو ۲۰ـ۵
28. ↑ ] مقدمه جنجالی شاملو بر حافظ شیراز
29. ↑ انتشار کتاب کوچه ادامه مییابد
30. ↑ ببینید: "یادو خاطره ای از شاملو"، پیوند، سال ششم، شماره ۲۲۴، جمعه ۱۵، مرداد ۱۳۷۹، صفحه ۳۰، (این نشریه متن کامل مقاله رابه همراه فاکسیمیل دست نوشته شاملو چاپ کرده ست). همچنین نگاه کنید به: "دایرههای زمانی : برخورد و گفت و گویی با استاد گیتی نوین"، شهرام معتضدی، شهروند تورونتو، سال دهم، شماره ۵۳۲، چمعه ۲۰ آبان ۱۳۷۹، صفحههای ۳و۳۰ .
[خبر گزاری شهر][۶]
-
عضویت : جمعه ۱۳۸۶/۶/۲ - ۲۱:۰۷
پست: 1412-
سپاس: 6
Re: مرکز ادب ( نهمین سالگرد مرگ شاعر آزادی ، احمد شاملو )
* وبگاه رسمیاحمد شاملو (فارسی) http://www.shamlou.org/
* وبگاه احمد شاملو (فارسی) http://www.shamlu.com/
* بنیاد شاملو http://www.bonyadeshamlou.com/
* مقاله iranchamber درباره احمد شاملو http://www.iranchamber.com/literature/a ... hamlou.php
* درباره شیوه نگارش بدیع شاملو http://shamlu.com/odyssey/ecriture/
* متن سخنرانی شاملو در دانشگاه برکلی http://www.poetrymag.info/revue/shamlu-a-berkley.html
* شاملو شاعر بزرگ آزادی، در وبگاه استیگ داگرمن http://www.dagerman.se/pris1999.htm
* صفحهٔ معرفی شاملو در شبکهٔ آموزش صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران http://irib.ir/amouzesh/koodak/etelat_omomi/Shamloo.htm
* سالشمار زندگی احمد شاملو از وبگاه احمد شاملو http://shamlu.com/faMajor.htm
* مجموعه کامل اشعار احمد شاملو http://txt.ir/1387/06/27/%D9%85%D8%AC%D ... %84%D9%88/
* مجموعه دسته بندی شده بر اساس دفتر شعر از احمد شاملو http://www.shereno.com/show.php?op=showalbum&id=4
* وبگاه احمد شاملو (فارسی) http://www.shamlu.com/
* بنیاد شاملو http://www.bonyadeshamlou.com/
* مقاله iranchamber درباره احمد شاملو http://www.iranchamber.com/literature/a ... hamlou.php
* درباره شیوه نگارش بدیع شاملو http://shamlu.com/odyssey/ecriture/
* متن سخنرانی شاملو در دانشگاه برکلی http://www.poetrymag.info/revue/shamlu-a-berkley.html
* شاملو شاعر بزرگ آزادی، در وبگاه استیگ داگرمن http://www.dagerman.se/pris1999.htm
* صفحهٔ معرفی شاملو در شبکهٔ آموزش صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران http://irib.ir/amouzesh/koodak/etelat_omomi/Shamloo.htm
* سالشمار زندگی احمد شاملو از وبگاه احمد شاملو http://shamlu.com/faMajor.htm
* مجموعه کامل اشعار احمد شاملو http://txt.ir/1387/06/27/%D9%85%D8%AC%D ... %84%D9%88/
* مجموعه دسته بندی شده بر اساس دفتر شعر از احمد شاملو http://www.shereno.com/show.php?op=showalbum&id=4
-
عضویت : جمعه ۱۳۸۶/۶/۲ - ۲۱:۰۷
پست: 1412-
سپاس: 6
Re: مرکز ادب ( نهمین سالگرد مرگ شاعر آزادی ، احمد شاملو )
من همیشه فریادم این بوده است که چرا ما باید منطق و درک و شعور خودمان را معطل بگذاریم و بابایی را به مثابه وجدانمان مسئول خوب و بد و خطا و صواب عقایدمان کنیم تا جایی که هر چه را از دهان او در امد وحی منزل بشماریم. این را من بدترین نوع تحقیر "شعورانسان" تلقی میکنم.
احمد شاملو
احمد شاملو
گر مِی نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غرّه بدان مشو که مِی می نخوری
صد لقمه خوری که مِی غلامست آن را
خیام بزرگ
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غرّه بدان مشو که مِی می نخوری
صد لقمه خوری که مِی غلامست آن را
خیام بزرگ