ما به طور مسلم این را می دانیم که حیات در کره زمین چطوری و کی به وجود آمده است. برای فهم حیات ،بررسی موضوعات زیر دارای اهمیت هستند:
1 ـ تکوین زمین شناسی قبل از حیات،
2 ـ ذوب شدن سنگها و پر کردن دره های و تشکیل اقیانوسها ، دریاها و دریاچه ها،
3 ـ تشکیل جو زمین به مرور زمان و جلوگیری تدریجی از اشعات کشنده کیهانی.
4 ـ ته نشین شدن مواد مذاب به صورت مایع در آبها با توجه به چگالیته آنها،
5 ـ خود سازمان دهی مواد معدنی مایع در قعر اقیانوسها و دریاها و تبادل اطلاعات به همدیگر (فاز قبل از تشکیل حیات)، این خودسازماندهی مواد معدنی را "نکلتوتیدهای خود تگثریابنده" می نامند که منطق تبادل اطلاعات آنها بر اساس پروسه شیمیائی موجود در خود ماده معدنی بوده است که ما امروز از همان مکانیزم ، برای شارژ اطلاعات در کامپیوتر و سالولهای خورشیدی و غیره استفاده می کنیم.
6 ـ به مرور زمان ایزوتوپ کربن 14 که در فضا بوده است با بخارآب موجود در جو زمین قاطی شده و در یک پروسه باران به اقیانوسها و دریاها بر میگردند. همین نکلتوتیدها کربن از فضا برگشته را با هیدروزن، نتیتروژن و اکسیژن موجود در آب ترکیب می دهند و ماده اولیه توارثی،DNA را به وجود می آورند که بدین وسیله باکتریهای سیانور به وجود می آیند و همین باکتریها 3.5 میلیارد سال قبل اولین سلول را به مرور زمان به وجود می آورند.
همین پروسه تشکیل حیات را پروفسور دکتر اوپارین، دانشمند بیوشیمی روسی عملا در آزمایشگاه ثابت کرد و در سال 1953 جایزه نویل گرفت.
اگر دوستان پرسشهای تخصصی در این مورد بکنند ، من حاضرم به جزئیاتی بپردازم که در نوع خود قابل توجه و تعمق هستند.
به نظر من، زندگی یک تصادف نیست، بلکه یک پروسه چند بعدی مادی در طبیعت است و ما باید تفکر دیالکتیکی داشته باشیم تا این که قادر باشیم از نظر علمی پروسه تکامل سلول را از حالت ابتدائی به عالی توضیح بدهیم زیرا که میلیاردها سلول در بدن موجودات زنده با خودسازماندهی آگاه تقیسم کار کرده اند و کارهای شیمیائی و بیوشیمیائی، بیوفیزیکی و غیره را انجام می دهند.
به توخیزم و ملیوریزم سپردن علم یک رفتار خرافی و من ـ درآورده و خالی از منطق علم و فکر درست است. همه دانشمندان درست فکر علوم طبیعی بر این باورند که در کل کائنات یک چیز غیر مادی، وجود خارجی ـعینی قابل اثبات وجود ندارد . آنچه که موجود است یا از ماده تشکیل شده است و یا از حالات گذار ماد.
تصادفات زائیده خیالات فلسفی هستند که درای اهمیت علمی نیستند زیرا که همه شاخه های فلسفی با تکذیب طبیعت مادی و همزمان با ادعای یک عالم متافیزیکی (غیر قابل دسترس، غیرقابل رویت و غیر قابل اثبات) یا طبیعت عقلانی خودقریبی و دیگران فریبی می کنند.
همین ادعای طبیعت عقلانی در فیزیک نسبیت، فیزیک کوانتم و مکانیک کوانتم تپنده ترین عناصر فلسفی هستند که من بطور اجمالی به آنها اشاره می کنم تا شما به ریش این فیزیک بخندید که در دانشگاه ها آن را تقلید می کنید:
ـ طرفدران فیزیک نسبیت، همه کانتیست هستند و کانت در کتاب "انتقاد از خرد ناب" طبیعت مادی را تکذیب می کند و آن را زائیده احساسات و تصورات انسان می داند که وجود خارجی ندارد. به همین خاطر، در فیزیک نسبیت، فیزیکی که علم ماده است از ماده خالی می شود و جای خود را به جرم می دهد. هیچ فیزیکدانی در این دنیا قادر نیست جرم را بغل بکند و آن را به آزمایشکاه ببرد و با آن آزمایش فیزیکی انجام بدهد.
جرم به هیچ وسیله قابل تبدیل به انرژی نیست . این یک دروغ بزرگ فیزیک نسبیت است و هیچ فیزیک دانی نمی تواند جرم را به انرژی تبدیل بکند!
ـ فیزیک کوانتم ماکس پلانک هم بر اساس ادعای طبیعت عقلانی (متافیزیکی) است به همین علت در این فیزیک نه ماده وحود دارد و نه جرم، بلکه ستون فقرات این فیزیک تئوری احتمالات ریاضی است.
جالب این است که در فیزیک کوانتم اتم به منزله نقطه جرمی، وزن ندارد، زمان ندارد و مدار (ترایکتوری) هم ندارد.
برای پلانک مهم این است که با خری از اعداد به عالم "طبیعت عقلانی" معراج بکند که خالی از هرگونه تضاد است.
در صورتی که یک عالم مادی بدون تضاد وجود ندارد. بنابراین رفتار هر سه قیزیک نامبرده ضد علوم طبیعی و ضد دیالکتیکی است.
ـ فیزیک مکانیک کوانتم ورنر هایزن برگ هم ، در همین راستا درجا می زند که جای بحثش در اینجا نیست.