آشنائی با مکاتب علم شناسی: استقراء گرائی سطحی

مدیران انجمن: parse, javad123javad

نمایه کاربر
MA102

نام: Laplace transforms

عضویت : چهارشنبه ۱۳۸۸/۹/۱۸ - ۱۷:۰۹


پست: 1664

سپاس: 1193

ادامه مساله استقرا

پست توسط MA102 »

راه دیگری که برای حفظ مسلک استقراءگرایی اندیشیده شده متضمن عدم نسبت دادن احتمالات به قوانین و نظریه های علمی است. به جای آن، به احتمال صدق هر یک از پیش بینیای توجه شده است.
طبق این رویکرد، هدف علم، برای مثال، تعیین احتمال طلوع فردای خورشید است و نه تعیین احتمال اینکه خورشید همیشه طلوع خواهد کرد. از علم انتظار می رود بتواند تضمین کند که پلی که با طرحی ویژه ساخته شده است فشارهای مختلف را تحمل می کند و فرو نمی ریزد، نه اینکه تمام پلهای آن طرح قابل اطمینان هستند. دستگاههای محاسباتی چندی حول این محور تکوین یافته اند تا مقدار احتمال پیش بینیهای منفرد را محاسبه کنند.
دو ایراد این گونه دستگاهها را در اینجا ذکر می کنیم.
اولاً، این تصور که مقصود از علم تولید مجموعه ای از پیش بینیهاست، و نه یافتن معرفت به شکل دستگاهی از گزاره های کلی، خلاف شهود و وجدانیات عادی ماست.
ثانیاً، حتی اگر هدف علم را محدود به پیش بینیها کنیم می توان استدلال کرد که نظریه های علمی، و در نتیجه قضایای کلی، به طور محتوم در تخمین احتمال موفقیت پیش بینیها به کار می آیند.
برای مثال، می توانیم بگوییم که تا حدودی محتمل است- به معنای غیر فنی و شهودی محتمل- که یک سیگارکش حرفه ای از سرطان ریه خواهد مرد. شواهد موید این سخن به ظاهر یافته های آماری است، لکن چنانچه نظریه ای معقول و تأیید شده وجود داشته باشد که مستلزم رابطه ای علی بین سیگار کشیدن و سرطان ریه باشد، احتمال شهودی ما را به طور قابل توجهی افزایش خواهد داد. به همین ترتیب، اگر معرفت ما از قوانین حاکم بر رفتار منظومه شمسی منظور شود تخمین احتمال اینکه فردا خورشید طلوع خواهد کرد افزایش می یابد.
اما اینکه احتمال درستی پیش بینیها به نظریه ها و قوانین کلی متکی است، تلاش استقراءگرایان را برای تعیین مقداری برای احتمال پیش بینیهای منفرد که صفر نباشد، بی ثمر می سازد. هرگاه گزاره های جهانشمول به نحو موثری مورد استفاده قرار احتمال درستی پیش بینیهای منفرد صفر خواهد شد.


smile072 smile072 smile072 smile072 smile072 smile072 smile072
علم×دین=انسان




وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاس جَمِيعاً

و هر کس نفسی را حیات بخشد مثل آن است که همه مردم را حیات بخشیده.

سوره مبارکه المائدة آیه32




بانک اهداء سلولهای بنیادی:
http://iscdp.tums.ac.ir/

نمایه کاربر
MA102

نام: Laplace transforms

عضویت : چهارشنبه ۱۳۸۸/۹/۱۸ - ۱۷:۰۹


پست: 1664

سپاس: 1193

پاسخهای ممکن به مساله استقراء

پست توسط MA102 »

با توجه به مسأله استقراء و مسائل مربوط به آن، استقراءگرایان برای تبیین علم، به مثابه مجموعه ای از گزاره ها که می توان صدق یا صدق احتمالی شان را با توجه به قراین معین اثبات کرد، با مشکلات پی درپی مواجه شده اند. هر تدبیری که برای دفع شبهه ای یا رفع انتقادی اندیشیده اند آنها را از هرگونه تصور و تلقی شهودی راجع به نهاد پرتکاپو و شوق انگیز علم دورتر رانده است.
کاوشهای تخصصی آنها در حوزه نظریه احتمالات موجب پیشرفتهای درخور توجهی شده، لیکن در گشودن روزنه های معرفت زای جدید به چیستی علم بی نتیجه مانده و اندیشه ورزیهای آنها رو به زوال نهاده است.
پاسخهای چندی به مسأله استقراء می توان دادکه یکی از آنها شکاکانه است.
ما می توانیم ابتنای علم بر استقراء و هم برهان هیوم را که استقراء نمی تواند با توسل به منطق و تجربه تصدیق شود بپذیریم، و نتیجه بگیریم که علم را نمی توان به طور عقلانی توجیه کرد. هیوم خود موضعی از این نوع را برگرفت وی معتقد بود که عقیده به قوانین و نظریه ها چیزی بیش از عادات روانشناختی، که در نتیجه تکرار مشاهدات مربوط به دست آمده اند، نیست.
پاسخ دوم عبارت است از سست کردن این شرط استقراءگرایان که تمام معارف غیر منطقی باید از تجربه اخذ شوند، و نیز اقامه براهین دیگری برای توجیه اصل استقراء با این حال، «مسلم» فرض کردن اصل استقراء، یا چیزی شبیه آن، قابل قبول نیست. آنچه را مسلم انگاشته ایم بستگی وثیقی به تربیت، پیشداوریها و فرهنگ ما دارد و از این رو نمی تواند راهنمای قابل اعتمادی به آنچه معقول است باشد.
برای بسیاری از تمدنها در مراحل مختلف تاریخ مسلم بود که زمین مسطح است. قبل از انقلاب علمی گالیله و نیوتن، مسلم بود که برای حرکت یک جسم، وجود نیرو یا نوعی علت لازم است. این امر ممکن است برای بعضی از خوانندگان این مطلب هم که فیزیک نمی دانند مسلم به نظر آید، لکن غلط است.
اگر قرار است معقولیت اصل استقراء رامورد دفاع قرار دهیم باید استدلال پیچیده تری جستجو کنیم، نه اینکه به بدیهی بودن آن متوسل شویم.
راه حل سوم برای مسأله استقراء عبارت است از اینکه ابتنای علم بر استقراء را انکار کنیم. اگر بتوان اثبات کرد که علم شامل استقراء نمی شود، از مسأله استقراء پرهیز کرده ایم. ابطالگرایان، به ویژه کارل پاپر، این امر را وجهه همت خود قرار داده اند.


smile072 smile072 smile072 smile072 smile072 smile072 smile072
علم×دین=انسان




وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاس جَمِيعاً

و هر کس نفسی را حیات بخشد مثل آن است که همه مردم را حیات بخشیده.

سوره مبارکه المائدة آیه32




بانک اهداء سلولهای بنیادی:
http://iscdp.tums.ac.ir/

نمایه کاربر
MA102

نام: Laplace transforms

عضویت : چهارشنبه ۱۳۸۸/۹/۱۸ - ۱۷:۰۹


پست: 1664

سپاس: 1193

تلقی رایج از مشاهده(01)

پست توسط MA102 »

به سبب آنکه حس بینایی در پژوهشهای علمی وسیعتر از دیگر حواس مورد استفاده قرار می گیرد، و نیز به علت سهولت، بحث خود را در مشاهده به حوزه بینایی منحصر می کنم. در اغلب این موارد، می توان به راحتی بحث را در قالب دیگری طرح کرد، به طوری که قابل اطلاق به سایر حواس باشد.

می توان دیدن را بدین نحو ساده و عمومی توصیف کرد:
مهمترین اجزاء چشم انسان عدسی و شبکیه است. شبکیه همچون پرده ای عمل می کند که تصاویر اشیاء خارجی بر آن منعکس می شود. پرتوهای نور از شیء مورد نظر از طریق محیط میانی به عدسی عبور می کند. این پرتوها به وسیله ماده عدسی به نحوی منکسر می شوند که کانون آنها بر روی شبکیه قرار می گیرد و بدین صورت تصویری از شیء دیده شده ایجاد می شود. تا اینجا، عملکرد چشم شباهت بسیاری به دوربین دارد؛
لیکن در نحوه ضبظ تصویر نهایی تفاوت بزرگی وجود دارد. رشته اعصاب بینایی از شبکیه به غشای مرکزی مغز می رسد. این رشته از اعصاب اطلاعات مربوط به تابش نور بر مناطق مختلف شبیکه را حمل می کنند. ضبط این اطلاعات توسط مغز انسان همان است که به دیدن شیء توسط مشاهده گر تعبیر و گفته می شود این دو با هم تناظر دارند.
البته جزئیات بیشتری را می توان به این توصیف ساده افزود لکن شرح ارائه شده تصور و مفهوم کلی را در بر می گیرد.


smile072 smile072 smile072 smile072 smile072 smile072 smile072
علم×دین=انسان




وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاس جَمِيعاً

و هر کس نفسی را حیات بخشد مثل آن است که همه مردم را حیات بخشیده.

سوره مبارکه المائدة آیه32




بانک اهداء سلولهای بنیادی:
http://iscdp.tums.ac.ir/

نمایه کاربر
MA102

نام: Laplace transforms

عضویت : چهارشنبه ۱۳۸۸/۹/۱۸ - ۱۷:۰۹


پست: 1664

سپاس: 1193

تلقی رایج از مشاهده(02)

پست توسط MA102 »

این وصف از مشاهده متضمن دو نکته اساسی برای استقراء گرایان است:

اولاً، تا آنجا که خواص جهان خارجی توسط مغز در عمل دیدن ضبط می شود انسان مشاهده گر دسترسی کمابیش مستقیمی به آن خواص دارد.

ثانیاً، دو مشاهده گر عادی که شیء یامنظره واحدی را از یک مکان مورد مشاهده قرار دهند هر دو همان چیز را خواهند «دید».
مجموعه همانندی از پرتو نور به چشم هر دو مشاهده گر برخورد خواهد کرد و بر شبکیه عادی آنان به وسیله عدسیهای عادی چشمشان به کانون آورده می شود و تصاویر مشابهی را ایجاد می کند. سپس اطلاعات مشابه از طریق رشته اعصاب بصری عادی شان به مغز هر دو مشاهده گر انتقال می یابد و «دیدن» آن شیء واحد را برای هر دو مشاهده گر موجب می شود.
این دو نکته را در بخش بعدی مستقیماً مورد نقد قرار خواهیم داد.
در بخشهای بعدی موضع استقراءگرایان را درباره مشاهده، در تردید بیشتر و کارسازتری خواهیم افکند.


smile072 smile072 smile072 smile072 smile072 smile072 smile072
علم×دین=انسان




وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاس جَمِيعاً

و هر کس نفسی را حیات بخشد مثل آن است که همه مردم را حیات بخشیده.

سوره مبارکه المائدة آیه32




بانک اهداء سلولهای بنیادی:
http://iscdp.tums.ac.ir/

نمایه کاربر
MA102

نام: Laplace transforms

عضویت : چهارشنبه ۱۳۸۸/۹/۱۸ - ۱۷:۰۹


پست: 1664

سپاس: 1193

تجارب بصری فقط توسط تصاویر منقوش بر شبکیه تعیین نمی شوند!

پست توسط MA102 »

قراین بسیاری نشان می دهد تجربه ای که مشاهده گران هنگام مشاهده شیء کسی می کنند صرفاً توسط اطلاعاتی که به شکل نور به داخل چشم می رود، تعیین نمی گردد. همچنین، این تجارب صرفاً توسط تصاویر منقوش بر شبکیه مشاهده گران ایجاد نمی گردد. دو مشاهده گر معمولی که به شیء واحدی از مکان مشترک و تحت شرایط فیزیکی یکسان نظر می افکنند ضرورتاً تجارب بصری همانندی ندارند، حتی اگر تصاویر ایجادشده بر شبکیه هایشان عملاً همانند باشد. این سخن که ضرورت ندارد دو مشاهده گر یک چیز واحد را «ببینند» حاوی نکته مهمی است. به قول نوروود آر. هنسون: «برای دیدن، چیزهای بیشتری از آنچه با چشم برخورد می کنند، وجود دارد». چند مثال ساده این نکته را روشن خواهد کرد.


شکل2
تصویر


در اولین نگاه به شکل2 ، اغلب ما تصویر پلکانی را می بینیم که سطح فوقانی پله های آن قابل رؤیت است. اما این تنهاشکلی نیست که می توان دید. می توان بدون مشکل پلکان را به نحوی دید که سطح تحتانی پله هانیز قابل رؤیت باشد. بعلاوه، اگر برای مدتی به تصویر نگاه شود، عموماً به طور غیر ارادی چنین ملاحظه خواهد شد که آنچه دیده می شود مکررا از پلکانی که از بالا نگاه می شود به پلکانی که از پایین دیده می شود و بالعکس، در حال تغییر است. و با این حال، به نظر فرض مقبولی می آید که تصویر نقش بسته بر شبکیه تغییر نمی کند زیرا شیء مورد نظر مشاهده گر همچنان بدون تغییر می ماند. به نظر می رسد که دیده شدن تصویر آن شکل به صورت پلکانی از بالا یا پایین بستگی به چیزی غیر تصویر ایجاد شده بر شبکیه بیننده دارد. تردید دارم که کسی از خوانندگان این کتاب، ادعای مرا درباره اینکه آن شکل شبیه نوعی پلکان است مورد سؤال قرار دهد. با این حال، نتایج آزمایشهای انجام شده در مورد افراد بعضی از قبایل افریقایی که فرهنگشان شامل عادت کشیدن اشیاء سه بعدی به وسیله تجسم منظره ای دو بعدی نبوده است، نشان می دهد. که افراد آن قبایل شکل2 را رشته ای دو بعدی از خطوط دیده اند، نه یک پلکان. تصور می کنم ماهیت تصاویر ایجاد شده بر شبکیه مشاهده گران بالنسبه مستقل از فرهنگشان است.

به علاوه، می توان نتیجه گرفت که تجارب ادراکی مشاهده گران در عمل دیدن منحصراً به وسیله تصاویر ایجاد شده بر شبکیه آنان تعیین نمی گردد. این نکته توسط هنسون مطرح و با چند مثال روشن شده است.
آنچه یک مشاهده گر می بیند، به عبارت دیگر تجربه بینایی مشاهده گر هنگام نگاه کردن به شیء تا حدی به تجارب گذشته، معرفت و انتظارات وی بستگی دارد. به دو مثال ساده برای روشن شدن این نکته خاص توجه کنیم.

در آزمایش مشهوری، تعدادی ورق بازی برای مدت کوتاهی به عده ای نشان داده شد و سپس از آنان خواسته شد که ورقهای ملاحظه شده را از میان تمام ورقها پیدا کنند. هنگامی که یک دسته ورق معمولی مورد استفاده قرار گرفت آزمایش شوندگان باموفقیت زیادی این کار را انجام دادند. اما هنگامی که ورقهای خلاف معمول، چون آس پیک قرمز، به کار گرفته شد در ابتدا تقریباً تمام آزمایش شوندگان چنین ورقهایی را در وهله اول به غلط ورقهای معمولی تشخیص دادند. آنان آس پیک قرمز را آس خشت معمولی یا آس پیک معمولی می دیدند. انطباعات انفسی که برای مشاهده گران حاصل می شد تحت تاثیر انتظاراتشان قرار می گرفت. هنگامی که بعد از مدتی سردرگمی، آزمایش شوندگان متوجه شدند، و یا به ایشان گفته شد که در دسته ورق، کارتهای غیر معمول وجود دارد مشکلی برای یافتن صحیح ورقهای نشان داده شده، اعم از غیر معمول یا عادی، نداشتند. تغییر در آگاهی و انتظارات اینان مقارن شد با تغییر در آنچه می دیدند، اگرچه آنها هنوز همان اشیاء فیزیکی را می نگریستند.

مثال دیگر معمای تصویر کودکان است که در آن کودکان باید چهره انسانی را از لابه لای شاخ و برگ یک درخت پیدا کنند. در اینجا آنچه دیده می شود، یعنی انطباع انفسی حاصل شده توسط شخصی که به تصویر نگاه می کند، ابتدا به درختی با تنه، شاخه ها و برگها تناظر دارد، اما به محض اینکه صورت انسان تشخیص داده می شود انطباع انفسی تغییر می کند. آنچه که یک زمان برگها و شاخه های یک درخت دیده می شد، اکنون چهره یک انسان دیده می شود. در این مثال نیز، قبل و بعد از حل معما به همان شیء فیزیکی نگاه می شده است، و به احتمال قوی تصویر ایجاد شده بر شبکیه مشاهده گر در لحظه حل معما و کشف چهره انسان تغییر نمی کند و اگر مشاهده گری که یک بار معما را حل کرده است پس از گذشت زمانی تصویر را نگاه کند به راحتی چهره انسان را مجدداً خواهد دید. در این مثال، آنچه مشاهده گر می بیند متاثر ازمعرفت و تجربه اش است.

ممکن است سوال شود این مثلاهای تصنعی چه ارتباطی به علم دارند؟ در جواب می گوییم می توان از تحقیقات علمی نیز مثالهایی آورد که بر همان نکته دلالت دارد. بدین معنا که آنچه مشاهده گران هنگام نگاه کردن به شیء یا منظره ای می بینند و تجارب انفسی ای که به دست می آورند صرفاً توسط تصاویر منقوش بر شبکیه آنان تعیین نمی گردد، بلکه به تجربه، معرفت، انتظارات و وضعیت عمومی درونی مشاهده گر نیز بستگی دارد. متخصصانه دیدن به وسیله تلسکوپ یا میکروسکوپ نیاز به آموزش دارد، و رشته های نامنظم لکه های روشن و تیره که یک مبتدی مشاهده می کند با منظره مفصلی که مشاهده گر متبحر می تواند ببیند تفاوت دارد. هنگامی که گالیله برای اولین بار تلسکوپ را به عنوان وسیله ای برای کاوش افلاک مطرح کرد، این نکته باید موثر افتاده باشد. احتیاط رقبای گالیله در پذیرفتن پدیدارهایی از قبیل اقمار مشتری که گالیله می دید، نه به علت پیشداوری بلکه تاحدی باید به دلیل مشکل اساسی «دیدن» با تلسکوپهایی باشد که نهایتاً بسیار ابتدایی بود.

مایکل پولانی در توصیف تغییرات تجربه ادراکی دانشجویان پزشکی که می آموزند تشخیص بیماری را با بررسی تصویر اشعه ایکس انجام دهند، می گوید:
یک دانشجوی پزشکی را در نظر بگیرید که در حال گذراندن دوره تشخیص بیماریهای ریوی به وسیله اشعه ایکس است. وی در اتاق تاریکی آثار سایه گونه ای بر صفحه فلورسنت که مقابل سینه بیمار است می بیند، و اظهارات رادیولوژیست به دستیارانش را راجع به ویژگیهای مهم این سایه ها به زبانی تخصصی می شنود. در ابتدا، دانشجو کاملاً گیج می شود زیرا وی در عکس اشعه ایکس از سینه فقط سایه های قلب و دنده ها، و تعدادی لکه-های عنکبوت مانند را میان آنها می بیند. به نظر می رسد که متخصصین راجع به ابداعات تصورشان افسانه می سازند. او هنوز هیچ یک از چیزهای مورد گفتگوی آنان را نمی تواند ببیند. سپس بعد از چندهفته شنیدن مداوم صحبتها و بررسی دقیق تصاویر جدید از موارد گوناگون، فهمی موقتی پیدا می کند. تدریجاً دنده ها را فراموش کرده شروع به دیدن ریه ها می کند و سرانجام اگر آگاهانه پشتکار به خرج دهد منظره ای سرشار از جزئیات مهم چون گوناگونیهای فیزیولوژیک و تغییرات آسیب شناختی زخمها و عفونتهای مزمن و علایم بیماری حاد، بر وی مکشوف می گردد. ولی اکنون وارد دنیای جدید شده است. او هنوز فقط بخشی از آنچه متخصصین می توانند ببینند را می بیند، لکن اکنون تصاویر و اظهارات ایشان درباره آنها به طور قطع برایش مفهوم پیدا کرده است.

پاسخ رایج به ادعای من درباره مشاهده، که با انواع مثالها تایید شده است، این خواهد بود که مشاهده گرانی که به یک منظره و از یک مکان نگاه می کنند یک چیز را می بیند، لکن تفسیرشان از آنچه می بینند متفاوت است. من این نظر را مورد مناقشه قرار می دهم.
تا آنجا که به ادراک مربوط می شود تنها چیزهایی که مشاهده گر با آنها تماس مستقیم و بلا واسطه دارد تجارب اوست. این تجارب به طور یکسان و لایتغیر حاصل نمی شوند بلکه به نسبت انتظارات و معرفت مشاهده گر تغییر می کنند. آنچه وضعیت فیزیکی مورد مشاهده به طور یکسان فراهم می کند تصویر روی شبکیه چشم مشاهده گر است، لکن مشاهده گر ارتباط ادراکی مستقیم با آن تصاویر ندارد. هنگامی که استقراءگرایان سطحی و بسیاری از تجربه گرایان مفروض می گیرند که چیزی یکسان در تجربه حاصل می شود که می توان به انحاء مختلف تعبیر کرد، بدون برهان و علی رغم وجود قراین بسیار که دلالت بر خلاف آن دارد بر این گمان رفته اند که تناظری طابق النعل میان تصاویر منقوش بر شبکیه و تجارب ذهنی که هنگامی دیدن داریم، وجد دارد، آنها بر تشبیه دوربین عکاسی، بیش از حد تکیه کرده اند.

اکنون می خواهیم مدعایم را تحدید کنم، مبادا پنداشته شود برای چیزی بیش از آنچه مرادم است استدلال می کنم. اولاً، به طور مسلم ادعا نمی کنم که علتهای فیزیکی تصاویر منعکس بر شبکیه ما هیچ ارتباطی با آنچه که می بینیم ندارند. ما نمی توانیم هر آنچه را که مایل هستیم ببینیم، با این حال، ضمن اینکه تصاویر منقوش بر شبکیه ما بخشی از علت آنچه را که می بینیم تشکیل می دهد، بخش بسیار مهم دیگر از علت، توسط وضعیت درونی ذهن یا مغز ما ایجاد می شود، که این به وضوع بستگی به تربیت فرهنگی، دانش و انتظارات ما و غیره دارد و صرفاً توسط خواص فیزیکی چشم ما و شیء موردمشاهده تعین نخواهد یافت. ثانیاً، آنچه ما تحت شرایط بسیار گوناگون در وضعیتهای مختلف می بینیم نسبتاً ثابت باقی می ماند. بستگی آنچه می بینیم به حالات ذهن یا مغز ما آنقدر حساس و مستقیم نیست که ارتباط و تفاهم بین انسانها، و کاوشهای علمی را غیر ممکن سازد. ثالثاً، تمام مثالهای نقل قول پیش، بر این معنا که تمام مشاهده گران چیز واحدی را می بینند دلالت دارد. من می پذیرم، و در سراسر این کتاب چنین فرض شده که دنیای واحد یکتای فیزیکی و مستقل از مشاهده گران وجود دارد. بنابراین، هنگامی که مشاهده گرانی چند به تصویری، ابزاری، تیغه شیشه ای میکروسکوپی یا هر چیز دیگری نگاه می کنند، به یک معنا همه آنها با چیز واحدی مواجه هستند و به همان چیز نگاه می کنند و بنابراین به تعبیری، چیز واحدی را «می بینند»، لکن نمی توان نتیجه گرفت که آنان تجارب ادراکی همانند دارند. در اینکه آنها همان چیز را نمی-بینند معنای بسیار مهمی نهفته است و بر اساس همین معنای آخرین است که نقد من از موضع استقراءگرایی بنا شده است.


smile072 smile072 smile072 smile072 smile072 smile072 smile072
علم×دین=انسان




وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاس جَمِيعاً

و هر کس نفسی را حیات بخشد مثل آن است که همه مردم را حیات بخشیده.

سوره مبارکه المائدة آیه32




بانک اهداء سلولهای بنیادی:
http://iscdp.tums.ac.ir/

نمایه کاربر
alijohar

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۶/۵/۱۶ - ۱۳:۲۲


پست: 3570

سپاس: 94

Re: آشنائی با مکاتب علم شناسی: استقراء گرائی سطحی

پست توسط alijohar »

بفرموده منتقل شد به : viewtopic.php?f=13&t=28163
آخرین ویرایش توسط alijohar یک‌شنبه ۱۳۹۱/۶/۱۹ - ۱۶:۴۰, ویرایش شده کلا 3 بار
اين جهان زندان و ما زندانيان
بر شكن زندان و خود را وا رهان

نمایه کاربر
MA102

نام: Laplace transforms

عضویت : چهارشنبه ۱۳۸۸/۹/۱۸ - ۱۷:۰۹


پست: 1664

سپاس: 1193

خلاصه مطالب تا به اینجا.

پست توسط MA102 »

تا بحال تنها به معرفی و ذکر یک مشکل پیچیده(اما نه ویرانگر) برای استقراء گرائی سطحی پرداخته شده.
در ادامه به مشکلات اساسی ای در مورد این مکتب علم شناسی می پردازیم که بنیان این مکتب را از پی کنده، باعث طرد کامل آن توسط فلاسفه علم معاصر شده است، اما متاسفانه جامعه علمی کشورمان از آنها بی اطلاع بوده و همچنان در ابتدائی ترین صورت مکتب فلسفه علم سنتی، در جا می زنند.
(همانند عده ای از روحانیون و طبقه مثلا روشنفکر که در منطق ارسطوئی درجا می زنند.)

................................................................................................................

از آنجائی که تمام مورد ذکر شده تنها مقدمه ای بود بر مطالبی که در پی خواهد آمد، خلاصه ای از نوشتارها را ضمیمه این بخش می کنم.

در بخش "آشنائی با مکاتب علم شناسی: استقراء گرائی سطحی" به معرفی اصول این نظریه پرداخته شد.

در بخشهای "1.علم با مشاهده آغاز میشود(01)، (02) و (03)" به معرفی و شرح اصل اول و سوم این نظریه نگاهی انداختیم.

در بخش "3.معرفت علمی با استقراء از گزاره های مشاهدتی اخذ می شود." به نحوه ارتباط اصل اول و سوم از دیدگاه، استقراء گرایان سطحی پرداختیم.

در بخش"جاذبه استقراء گرائی سطحی" به علت گرایش اولیه به این نظریه نگاهی داشتیم.

در بخشهای "هیوم و مساله استقرا"، "راههای پاسخ استقراء گرایان"، "سعی در پاسخ بر مبنای منطق" و "سعی در پاسخ بر مبنای تجربه" به معزل استقرا و نحوه پاسخگوئی و عدم رضایت بخشی پاسخ گوئی توسط استقراء گرایان سطحی پرداخته شد.
بعلاوه در بخش "سعی در پاسخ بر مبنای تجربه" به یکی از مشکلات بنیان کن اصول اول و دوم برخوردیم.

در ادامه در دو بخش "مساله کثرت" و "مساله تنوع" برخوردیم که مشکلات تازه ای برای اصل استقرا رقم زده، علاوه بر آن با یکی دیگر از مشکلات خانه خراب کن اصول اول و دوم مواجه شدیم.

در بخش "احتمالات، راهی برای کاهش انتقادات" صورت تعدیل شده دیگری از اصل استقراء ارائه شد، و در بخش "ادامه مساله استقرا" به مشکلات این اصل و مغالطی بودن آن برخوردیم.

در بخش "پاسخهای ممکن به مساله استقراء" سه راه حل اتخاذ شده توسط فلاسفه سنتی علم معرفی شد.



و اما در بخشهای "تلقی رایج از مشاهده(01) و (02)" و "تجارب بصری فقط توسط تصاویر منقوش بر شبکیه تعیین نمی شوند!" به معرفی پژوهشهای علمی درباره مشاهده و رابطه آن با ادراک نظری انداخته متوجه شدیم، مدعای "مشاهده و ضبط باید با ذهنی خالی از پیش داوری انجام پذیرد." تنها یک ایده آل دست نیافتنی است.(کامل نامیسر)

smile072 smile072 smile072 smile072 smile072 smile072 smile072
آخرین ویرایش توسط MA102 یک‌شنبه ۱۳۹۱/۶/۱۹ - ۱۴:۲۸, ویرایش شده کلا 1 بار
علم×دین=انسان




وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاس جَمِيعاً

و هر کس نفسی را حیات بخشد مثل آن است که همه مردم را حیات بخشیده.

سوره مبارکه المائدة آیه32




بانک اهداء سلولهای بنیادی:
http://iscdp.tums.ac.ir/

نمایه کاربر
MA102

نام: Laplace transforms

عضویت : چهارشنبه ۱۳۸۸/۹/۱۸ - ۱۷:۰۹


پست: 1664

سپاس: 1193

درخواست

پست توسط MA102 »

از آنجائی که مطالبی که در پی می آید، برخلاف آنچه که سالها به عنوان "روش علمی" به خورد شما داده شده است، می باشد
لطفا نظرات و انتقادات و سوالات خود را در نوشتار:
http://www.hupaa.com/forum/viewtopic.ph ... 5&start=15
مطرح کرده، از انجام بحث، به دلیل راحتی بیشتر دسترسی به مطالب مقاله حاضر، در این نوشتار بپرهیزید. smile072

smile072 باسپاس smile072


smile072 smile072 smile072 smile072 smile072 smile072 smile072
علم×دین=انسان




وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاس جَمِيعاً

و هر کس نفسی را حیات بخشد مثل آن است که همه مردم را حیات بخشیده.

سوره مبارکه المائدة آیه32




بانک اهداء سلولهای بنیادی:
http://iscdp.tums.ac.ir/

نمایه کاربر
MA102

نام: Laplace transforms

عضویت : چهارشنبه ۱۳۸۸/۹/۱۸ - ۱۷:۰۹


پست: 1664

سپاس: 1193

گزاره های مشاهدتی دربردارنده نظریه هستند!(01)

پست توسط MA102 »

حتی اگر همه مشاهده گران در ادراک تجربه همانندی داشته باشند، باز هم ایرادات مهمی نسبت به موضع استقراءگرایان در مورد مشاهده باقی می ماند.

در این بخش، به گزاره های مشاهدتی توجه می کنیم که بر تجارب ادراکی مشاهده گران مبتنی است و ادعا می شود توسط همین تجارب توجیه شده اند.

مطابق تبیین استقراءگرایان از علم، اساس وثیقی که قوانین و نظریه های علمی بر آن بنا شده اند از گزاره های مشاهدتی همگانی ساخته شده است، نه از تجارب خصوصی انفسی یکایک مشاهده گران. برای مثال، واضح است چنانچه مشاهدات داروین در سفرش در بیگل به تجارب شخصی وی محدود می ماند بر علم تاثیری نمی گذاشت. مشاهدات وی تنها وقتی به علم ربط یافتند که به شکل گزاره های مشاهدتی قابل استفاده و قابل تقّادی دانشمندان دیگر، صورتبندی و ارائه گردیدند. تبیین استقراءگرایان بر آن است که گزاره های کلی به واسطه استقراء از گزاره های شخصیه اخذ می شوند. برهان استقرائی و قیاسی مشتمل بر روابط بین مجموعه های مختلفی از گزاره هاست، نه مشتمل بر روابط بین گزاره ها و تجارب ادراکی.

ممکن است فرض کنیم که مشاهده گران می توانند نوعی تجارب ادراکی را مستقیماً به دست آورند، لکن مسلماً گزاره های مشاهدتی این چنین نیستند. گزاره های مشاهدتی هستی های همگانی هستند که به زبان عام صورتبندی شده در برگیرنده نظریه هایی با درجات مختلف از کلیت و پیچیدگی هستند. به محض اینکه گزاره-های مشاهدتی به مثابه بنیاد استوار مزعوم علم مورد تامل قرار گیرد درخواهیم یافت که برخلاق ادعای استقراءگرایان، نوعی نظریه باید مقدم بر کلیه گزاره های مشاهدتی شده باشد، و گزاره های مشاهدتی همان اندازه خطا پذیرند که نظریه های مضمر در آنها، و بنابراین بنیان کاملاً وثیقی ایجاد نمی کنند و قوانین و نظریه های علمی بر آن بنا شوند.


من ابتدا این نکته را با مثالهای ساده و تا اندازه ای تصنعی نشان می دهم و سپس باذکر مثالهایی از علم و تاریخ آن، ارتباط آن را با علم تشریح می کنم.


smile072 smile072 smile072 smile072 smile072 smile072 smile072
علم×دین=انسان




وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاس جَمِيعاً

و هر کس نفسی را حیات بخشد مثل آن است که همه مردم را حیات بخشیده.

سوره مبارکه المائدة آیه32




بانک اهداء سلولهای بنیادی:
http://iscdp.tums.ac.ir/

نمایه کاربر
MA102

نام: Laplace transforms

عضویت : چهارشنبه ۱۳۸۸/۹/۱۸ - ۱۷:۰۹


پست: 1664

سپاس: 1193

گزاره های مشاهدتی دربردارنده نظریه هستند!(02)

پست توسط MA102 »

این گزاره را ملاحظه کنید که معلمی ضمن اشاره به یک قطعه استوانه سفید رنگ در مقابل تخته سیاه اظهار می کند: «این یک قطعه گچ است».
حتی این ابتدائی ترین نوع گزاره مشاهدتی متضمن نظریه و خطاپذیر است.
نوعی تعمیم(فرض) بسیار سطح پایین چون «قطعه های سفیدی که در کلاس درس نزدیک تخته سیاه یافت می شوند تکه-های گچ هستند» در این گزاره فرض شده است و البته ضرورتی ندارد این تعمیم(فرض) درست باشد.
امکان دارد معلم مثال ما اشتباه کرده باشد. ممکن است استوانه سفید مورد نظر یک تکه گچ نباشد، بلکه چیزی جعلی باشد که محصل با ذوقی از سر تفنن آن را به دقت ساخته و آنجا گذاشته است.
معلم، یا هر کس دیگر، می تواند صدق گزاره «این یک قطعه گچ است» را مورد آزمون قرار دهد؛ لکن این مهم است که هر چه آزمایش دقیقتر باشد نظریه های بیشتری مورد استفاده واقع می شوند و به علاوه، یقین ممطلق هرگز حاصل نمی شود.
برای مثال، چنانچه سخن معلم مورد تردید واقع شود وی می تواند استوانه سفید را روی تخته سیاه بکشد و ضمن اشاره به خط سفید روی تخته بگوید «دیدید که آن یک تکه گچ است».
این پاسخ حاوی این فرض است که «گچ پس از کشیده شدن روی تخته سیاه اثر سفیدی از خود باقی می گذارد».
ممکن است تشریح معلم با جواب متقابلی مواجه شود که علاوه بر گچ اشیاء دیگری نیز اثر سفیدی روی تخته سیاه به جا می گذارند.
شاید، پس از اقدامات دیگر از قبیل تکه تکه کردن گچ و مجدداً جواب مشابهی دریافت کردن، معلم مصمم، متوسل به تجزیه شیمیایی آن شود.
وی استدلال می کند که از نظر شیمیایی گچ عمدتاً کربنات کلسیم است و بنابراین اگر در اسید فرو برده شود باید اکسید دو کربن حاصل شود. ولی آزمایش را انجام و نشان می دهد گاز به دست آمده که آب آهک را شیری رنگ رکرده اکسید دو کربن است. هر مرحله از این سلسله تلاشها برای استحکام بخشیدن به اعتبار گزاره مشاهدتی «این یک قطعه گچ است»، نه فقط متضمن توسل به گزاره های مشاهدتی بیشتر می شود، بلکه تعمیمهای نظری بیشتری را نیز به مدد می گیرد.
آزمونی که نقطه پایانی اقدامات ما شد چند نظریه شیمیایی را شامل می شد (اثر اسیدها بر کربنات ها، اثر ویژه اکسید دو کربن بر آب آهک).
بنابراین، به منظور اثبات اعتبار یک گزاره مشاهدتی لازم است متوسل به نظریه شویم، و هر چه وثاقت بیشتری برای اعتبار آن طلب شود، به همان میزان دانش نظری بیشتری باید به استخدام درآید. این شیوه با آنچه مورد نظر استقراءگرایان سطحی است تقابل مستقیم دارد.مطابق این نظر، برای اثبات صدق یک گزاره مشاهدتی مناقشه خیز به گزاره های مشاهدتی مطمئنتر، و شاید هم به قوانینی که به وسیله استقرا از آنها به دست آمده مراجعه می کنیم، نه به نظریه.


smile072 smile072 smile072 smile072 smile072 smile072 smile072
علم×دین=انسان




وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاس جَمِيعاً

و هر کس نفسی را حیات بخشد مثل آن است که همه مردم را حیات بخشیده.

سوره مبارکه المائدة آیه32




بانک اهداء سلولهای بنیادی:
http://iscdp.tums.ac.ir/

نمایه کاربر
MA102

نام: Laplace transforms

عضویت : چهارشنبه ۱۳۸۸/۹/۱۸ - ۱۷:۰۹


پست: 1664

سپاس: 1193

گزاره های مشاهدتی دربردارنده نظریه هستند!(03)

پست توسط MA102 »

در زبان روزمره اغلب اتفاق می افتد که «گزاره مشاهدتی» به ظاهر غیر مساله داری غلط از آب در می آید زیرا به علت کذب نظریه مفروض در گزاره مشاهدتی، انتظاری ناکام می ماند.
برای نمونه، عده ای کوهنورد در قله کوه مرتفعی ممکن است با اشاره به آتش درون چادر اظهار کنند: «برای دم کردن چای، آب به اندازه کافی داغ است»، و پس از چشیدن چای با تأسف متوجه شوند که اشتباه کرده بودند. نظریه مفروض و اشتباه این است: آب جوشان برای دم کردن چای، به اندازه کافی داغ است. در صورتی که این نظریه درباره آب جوشان در ارتفاعات به دلیل پایین بودن فشار در این نواحی، صادق نیست.
در اینجا مثالهایی را که کمتر تصنعی اند و به فهم ماهیت علم مدد بیشتری می رسانند مورد ملاحظه قرار می دهیم.


smile072 smile072 smile072 smile072 smile072 smile072 smile072
علم×دین=انسان




وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاس جَمِيعاً

و هر کس نفسی را حیات بخشد مثل آن است که همه مردم را حیات بخشیده.

سوره مبارکه المائدة آیه32




بانک اهداء سلولهای بنیادی:
http://iscdp.tums.ac.ir/

نمایه کاربر
MA102

نام: Laplace transforms

عضویت : چهارشنبه ۱۳۸۸/۹/۱۸ - ۱۷:۰۹


پست: 1664

سپاس: 1193

گزاره های مشاهدتی دربردارنده نظریه هستند!(04)

پست توسط MA102 »

در زمان کپرنیک (قبل از اختراع تلسکوپ) مشاهدات دقیقی از اندازه ستاره زهره به علم آمد. همه ستاره-شناسان اعم از کپرنیکیها و دیگران گزاره «اندازه ستاره زهره، آن طور که از زمین دیده می شود، در طی سال تغییر محسوسی نمی کند» را عموماً براساس آن مشاهدات پذیرفته بودند. اندریاس اوسیاندر که از معاصران کپرنیک بود راجع به این پیش بینی که اندازه زهره باید طی سال تغییر کند بر این باور بود که: «نتیجه ای است که با تجربه تمام اعصار مغایرت دارد».
با وجود ناسازگاری با نظریه کپرنیکی، و نیز بعضی از نظریه های رقیب که پیش بینی می کردند اندازه زهره باید طی سال به طور محسوسی تغییر کند، این مشاهده پذیرفته شد. با این حال، آن گزاره اکنون غلط پنداشته می شود. نظریه مضمن در گزاره مذکرو این بود که اندازه منابع کوچک نور ار می توان با چشم غیر مسلح به دقت اندازه گیری کرد. نظریه نوین می تواند تعلیل کند که چرا تخمین اندازه منابع کوچک نور به وسیله چشم نامسلح گمراه کننده است و چرا باید مشاهدات تلسکوپی را که نشان می دهد اندازه ظاهری زهره به مقدار قابل ملاحظه ای طی سال تغییر می کند، ترجیح داد.
این مثال، به وضوح اتکای گزاره-های مشاهدتی بر نظریه، و بنابراین خطاپذیری آنها را نشان می دهد.


smile072 smile072 smile072 smile072 smile072 smile072 smile072
علم×دین=انسان




وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاس جَمِيعاً

و هر کس نفسی را حیات بخشد مثل آن است که همه مردم را حیات بخشیده.

سوره مبارکه المائدة آیه32




بانک اهداء سلولهای بنیادی:
http://iscdp.tums.ac.ir/

نمایه کاربر
MA102

نام: Laplace transforms

عضویت : چهارشنبه ۱۳۸۸/۹/۱۸ - ۱۷:۰۹


پست: 1664

سپاس: 1193

گزاره های مشاهدتی دربردارنده نظریه هستند!(05)

پست توسط MA102 »

مثال دوم به الکتریسیته ساکن مربوط می شود. نخستین آزمایشگران این رشته پس از مشاهده چسبیدن تکه-های کوچک کاغذ به میله های برقدار گزارشهایی مبنی بر چسبناکی این میله ها عرضه کردند. مشاهدات دیگر مربوط به وازدگی میله های برقدار از یکدیگر بود. از دیدگاه جدید، آن گزارشهای مشاهدتی اشتباه بودند. مفاهیم غلطی که آن مشاهدات را ممکن می ساختند اکنون جای خود را به مفاهیم نیروی جاذبه و دافعه داده اند که از دور اثر می گذارند و بنابراین گزارشهای مشاهدتی کاملاً متفاوتی را نتیجه می دهند.
و بالاخره، دانشمندان جدید هیچ مشکلی در آشکار ساختن کذب گزاره ای که در دفتر یادداشت کپلر درستکار آمده ندارند. این گزاره که پس از رصدهایی به وسیله یک تلسکوپ گالیله ای تحریر شده بدین قرار است: «کره مریخ مربع و به شدت رنگین است.»

smile072 smile072 smile072 smile072 smile072 smile072 smile072
علم×دین=انسان




وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاس جَمِيعاً

و هر کس نفسی را حیات بخشد مثل آن است که همه مردم را حیات بخشیده.

سوره مبارکه المائدة آیه32




بانک اهداء سلولهای بنیادی:
http://iscdp.tums.ac.ir/

نمایه کاربر
MA102

نام: Laplace transforms

عضویت : چهارشنبه ۱۳۸۸/۹/۱۸ - ۱۷:۰۹


پست: 1664

سپاس: 1193

گزاره های مشاهدتی دربردارنده نظریه هستند!(06)

پست توسط MA102 »

در بخش "گزاره های مشاهدتی دربردارنده نظریه هستند!"، استدلال کرده ام که استقراءگرایان به دو دلیل به خطا رفته اند.
علم با گزاره های مشاهدتی آغاز نمی شود زیرا نوعی نظریه مقدم بر تمام گزاره های مشاهدتی است. گزاره های مشاهدتی از آن رو که خطا پذیرند، بنیاد استواری در اختیار نمی نهند که بتوان معرفت علمی را بر آنها بنا کرد. با این همه نمی خواهم ادعا کنم که بر اساس این دلایل می توان نتیجه گرفت که تمام گزاره های مشاهدتی باید وانهاده شوند زیرا خطا پذیرند. صرفاً بر این احتجاج می ورزم که نقشی که استقراءگرایان سطحی به گزاره های مشاهدتی در علم نسبت می دهند ناصحیح است.


smile072 smile072 smile072 smile072 smile072 smile072 smile072
علم×دین=انسان




وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاس جَمِيعاً

و هر کس نفسی را حیات بخشد مثل آن است که همه مردم را حیات بخشیده.

سوره مبارکه المائدة آیه32




بانک اهداء سلولهای بنیادی:
http://iscdp.tums.ac.ir/

نمایه کاربر
MA102

نام: Laplace transforms

عضویت : چهارشنبه ۱۳۸۸/۹/۱۸ - ۱۷:۰۹


پست: 1664

سپاس: 1193

Re: نظریه ها مقدم بر تجربه هستند!(01)

پست توسط MA102 »

حال به مهمترین بخش از تقابلمان با استقراء گرائی سطحی می رسیم، که در آن ایشان مدعی "تقدم تجربه بر نظریه" هستند، و نشان خواهیم داد که این ادعا کاملا مهمل و این نتیجه مهم در فلسفه علم را بدست می آوریم که "نظریه ها مقدم بر تجربه هستند" و "آزمایشات توسط نظریه ها هدایت می شوند".


smile072 smile072 smile072 smile072 smile072 smile072 smile072
آخرین ویرایش توسط MA102 دوشنبه ۱۳۹۱/۶/۲۰ - ۱۴:۲۱, ویرایش شده کلا 1 بار
علم×دین=انسان




وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاس جَمِيعاً

و هر کس نفسی را حیات بخشد مثل آن است که همه مردم را حیات بخشیده.

سوره مبارکه المائدة آیه32




بانک اهداء سلولهای بنیادی:
http://iscdp.tums.ac.ir/

ارسال پست