زندگي و اثر يك رياضيدان درخشان: رامانوجان

مدیران انجمن: parse, javad123javad

ارسال پست
نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

زندگي و اثر يك رياضيدان درخشان: رامانوجان

پست توسط خروش »

هوپاييان گرامي،

زندگي و كار رياضيدان هندي رامانوجان را، اگر علاقمند باشید، مي توانيد اينجا دنبال كنيد.
اين نوشته به شكل گفتگوست و بر پايه اي كتابي از R. Kanigel، توسط A. Beutelspacher گردآوري شده است.

با سپاس
خروش
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------


سريني واسا رامانوجان ائينگار:
از زندگي (و اثر) يك رياضيدان درخشان
يك گفتگو
از: آلبرشت بويتلزپاخر Albrecht Beutelspacher

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
اين تلاشي ست، براي نماياندن يك چهره برجسته تاريخ رياضيات، رياضيدان هندي سريني واسا ائينگار رامانوجان به شيوه تازه: بشيوه اي شنودنامه(Hoerspiel). اين گفتگوي ست ميان دو كس. يكي پرسشها را درميان مي گزارد. پرسشها سطحي يا ريزبينانه، همدلانه يا ناخوشايندند. ديگري پرسشها را دريافت مي كند، گاهي به آنان پاسخ مي دهد و گاهي هم نه.

اميدوارم بدينگونه تندتر و يكراست تر شناخت_ كسي بدست آيد كه براي ما رياضيدانان
نيز درنگاه نخست يكپارچه ناآشناست.



بخش 1

تصویر
رامانوجان در سال 1919
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
كسان:
- من
- او
- رامانوجان
- گوينده

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

او: راما...، را- ما - نو – خان

من: راماناجان، ريزبينانه تر بگويم: سريني واسا رامانوجان ائينگار.

او: يك رياضيدان، يك رياضيدان ناب كه در سده ١٨-١٩ زندگي مي كرده- بخشي را در هند و بخشي را در انگلستان.

من: يكي از نابغه ترين رياضيدانان همه زمان ها كه واپوشي هايش (كشفياتش) امروزه هم پژوهشگران رياضيدان را شگفت زده كرده است.

او: يعني چه؟ آيا نتايج كارهاي او امروزه نيز چيزي براي گفتن دارند ؟ آيا مرزهاي پژوهش هاي مدرن از نتايج كارهاي او گذر نكرده اند؟ يا رامانوخان، ببخشيد رامانوجان كارش را به پايان نبرد؟ و يا نتايج كارهاي او ناپديد شدند؟

من: همه اين پرسشها به جا اند. كوتاه اينكه رامانوجان تنها بخش كوچكي از دريافتهايش را به چاپ رسانده است. نتايج چاپ نشده اش درونمايه يادداشت هايش مي باشد،...

او: ...كه مي توان آنهارا برگرفت. پس آنچه كم است پخش تاريخي-انتقادي كارهايش است.

من: نه، داستان بر سر پرسشهاي زبانشناسي نيست، بلكه بر سر رياضيات است. رامانوجان دريادداشت هايش اثباتي را نياورده است، و امروزه نيز بسياري از گروهاي پژوهشي سرگرم آنند كه درستي نتايج او را نشان دهند.

او: آخر چرا...؟

من: اين پرسش ارزنده ي است كه من انگيزه پنهان كردنش را ندارم. اما اجازه بدهيد كه اندكي روشمند پيش برويم كه آنگاه بسياري از ناروشنيها روشن خواهد شد.

او: خب، باشه: نام پهلوان ما...

1همه با هم: سريني واسا رامانوجان ائينگار.

او: اين نام چمي هم دارد؟ نام كوچك و نام خانوادگي هم هست؟

من: سريني واسا ، بخش نخست نامش همان نام پدرش است، اين نام خودبخود به او داده شد كمتر به كار برده مي شد. بخش پاياني نامش، "ائينگار" اما از نام_كاست_او، كه شاخه ويژه هند_جنوبي_برهمن ست و او و خانواده اش از آنند، برگرفته شده است. يعني يكي از نامهايش نام_پدر و ديگري نام_كاست_او و تنها رامانوجان نام خود او بود. ديرتر او يكبار بازگفت: "من نام خانوادگي بدرد بخوري ندارم." مادر_او اورا بيشتر با نام_ خودماني چينناس وامي (Chinnaswami) ، يعني "آقاچه" مي آوازيد (صدا مي كرد). از اين كه بگذريم او همينجور رامانوجان بود.

او: پس اين رامانوجان از كجا آمد؟ كودك تيزهوشي بود؟ يا ديرتر منش او ساخته شد؟ آيا پدرمادرش پشتيبان او در رياضيات بودند؟ آموزگاران رياضي اش چه كساني بودند؟

من: همه اين پرسشها نادرستند. او پشتيباني در رياضيات نداشت، تنها اثر روحاني اما بسزا براو اثر دين بود.

او: كاملا آهسته برو! اگر دريافتم درست باشد، او در هند زاده شد. هنگامي كه به هند مي انديشم ، به ياد زاغه ها، هرج ومرج و درگيري هاي خشن مي افتم.

من: رامانوجان در سال ١٨٨٧ زاده شد و در آن زمان هند سراسر در دست انگليسي ها بود، هند مستعمره اصلي انگليس بود كه بدست نايب السلطنه فرمانروائي مي شد. رامانوجان در اِرُده (Erode) زاده شد سريني واسا در كوم باكُنام (Kumbakonam) بزرگ شد، هردو شهر واقع در دورترين دامنه جنوب_هند، دامنه اي گرمسيري كه ازكاووري(Cauvery) رود مقدس جنوب_هند آبياري و سر سبز مي شود.

او: رامانوجان دين باور بود؟

من: رامانوجان برهمايي بود، وابسته به بالاترين كاست هندوها، اما از خانوادهء تهي دستي برخاسته بود. او در جو شديد ديني بزرگ شد، كه بخشي از من_او شد. در او سويه هاي رياضيات و متافيزك به هم نزديك و در هم تنيده بودند. آموزش هاي ديني اش بيشتر از سوي مادرش سرانجاميد.

او: از سوي مادر، نه از سوي پدر؟

من: نه، پدر در خانواده چندان رُلي بازي نمي كرد. او كارمندي در خانه ء بازرگاني ابريشم بود و خانواده را سپيده دم وامي گذاشت و با فرارسيدن شب به خانه باز مي گشت.

او: اما مادرش هميشه گرد او بود؟

من: بله او با مادرش كُمالاتاممال(Komalatammal) تفاهم داشت. زبان و جهان احساسشان يكي بود. زماني كه او كوچك بود، آندو با هم "ببروبُز" بازي مي كردند. اين بازي با مهره هايي، روي تختهء پنجره فرمي بازي مي شود. سه ببر بدنبال آنند پانزده بُز را بكُشند، بدين گونه كه مانند بازي دام از روي مهره مي پرند، در برابر، آماج بُزها گردپيچ ( محاصرهء) ببرهاست كه آنهارا از جنبش بازدارند. بايسته ء اين بازي، بخردانگي، استراتژي و تمركزهواس_بالا، همانند بازي شترنج است. آندو محو اين بازي مي شدند.

تصویر
مادر ِ رامانوجان

او: گويا رامانوجان تنها بچهء خانواده بود آنگاه هميشه هراس آن است كه فرزند بيش از اندازه زير پرتو پدرمادر، در اينجا مادر، باشد.

من: پسرش در همه زمان فرارُستنش نهادهء بنيادين كُمالاتاممال بود. پيوند نزديك مادروپسر در هند افسانه است، اما پيوند رامانوجان با مادرش بايد چنان نزديك بوده باشد كه زندگي نامه نويسان هندي نيزآنرا بسزا دانسته وازآن ياد مي كنند. كُمالاتاممال به او ماست وبرنج، با ترشي_ميوه، سبزي و سوپِ مرجمك(عدس) مي داد. موهايش را شانه مي كرد و بسان گره مرسوم هندي به هم مي بست. او دُتي (Dhoti) - جامهء بلندي كه به دور كپل و سپس ميان پاها بسته مي شود - پسرش را مي بست. او نامام (Namam) - نشانهء پودري_كاست - را به پيشاني_ پسرش نشان مي كرد. او را به دبستان مي برد. دوستان و زمانش را كنترل مي كرد. به جاي پسرش تصميم ميگرفت. ديرتر هنگامي كه در دبستان آنچنان كه مادرش می انگاشت، به فرزندش رسيدگي بايسته نشد ، مادرش به دفتر گرداننده (مدير) دبستان یورش برد و پرخاشگري كرد. و هنگامي كه برآن شد پسرش عروسي كند، براي او زني پيدا كرد و عروسي اش را فراهم آورد. و در همه اين موارد به ويرش نرسيد كه ديد شوهرش را بپرسد.
كُمالاتاممال زندگي روحاني بسيار سختي داشت: خشك مقدس بود. در خانهء خود گردهمائي
نيايش برگذار مي كرد در پرستشگاه آواز مي خواند. فال و كف بيني مي كرد و پیوسته نام ايزدبانو خانواده، ناماگيري_ناماككال را بزبان مي راند.

او: ما در اين باره سخن رانديم كه دين باوري وي بر كارهاي رياضي اش كارگر بوده است. آيا گزارشي هم در اين باره هست؟

من: بي گمان توانائي او در دريافت_ به هم پيوستگي هاي ژرف، به هم پيوستگي هاي كه پيش از آن هرگز هيچكس به آن پي نبرده بود، ريشه اي هم در آن داشت كه وير او براي الهام آماده بود.

او: برايم انگارپذير است كه اين رفتار ديني در هند دريافتني و پذيرفتني بوده و اما، همتايان انگليسي
او با آن دشواري هاي داشته اند.

من: براستي چنين بود. پشتيبانان انگليسي او - بويژه هاردي(Hardy) - آتئيست بودند. براي آنان اين چهره اي رامانوجان از پايه ناشناخته بود. آنها مي داويدند(ادعا مي كردند) كه ديندار بودن رامانوجان برآمده از همرنگ همگان بودن اوست.

او: آيا نشاني براي اين داويده هست؟ آيا در آن سالها كه او در انگلستان بود دينش را كنار گذاشت؟

من: روشن است كه او توان آن را نداشت درانگلستان باورهاي ديني اش را همچون در هند پياده كند. اما سوداگري هاي متافيزكي هميشه برايش ارزنده، شايد حياتي بود. درانگلستان رامانوجان تئوري صفر و بي پايان(∞) را گسترش داد. دوستانش اما هرگز چم آن را درنيافتند. صفر انگار نمايش واقعيتِ مطلق بود. بي پايان نمايش هزاران هزارباره اين واقعيت بود. فراوردهء ضربِ رياضي 0*∞ يك شمارك (عدد) نبود بلكه با همه شماركانی كه تك تك شان هر يك ساختهء آفرينشند، هم خواني داشت.
اين ايده به ديد رياضيدانان و حتا به ديد فيلسوف ها پوچ بود. اما براي رامانوجان معني داشت. ديرتر يكي از دوستانش نوشت كه رامانوجان " با چنان شوری در بارهء پرسمان هاي(مسائل) فلسفي سخن مي راند كه من گاهي برداشتم اين بود كه او شاید از اينكه تئوري هاي فلسفي اش پذیرفته شوند، شادمان تراز دست یابی به يك اثبات استوار براي يك گمان رياضي اش است."

او: انگار او بچه نابغه اي نبود. وارونه ، برخي از نابغه ها، دانش آموزان بسيار بدي هستند.

من: اين ديرتر رخ داد. نه، او در دبستان و دبيرستان زرنگ بود. شايد بتوان گفت بسيار زرنگ بود. پاداش ها گرفت، و بويژه اينكه يك رياضيدان والا بود.

او: چنين دانش آموزاني هميشه براي آموزگارانشان خوشايند نيستند.

من: درسته. دست آخردر كلاس سوم دبيرستان بود – اينگونه بگويم - كه او براي آموزگارش چالشي بود. روزي دبير رياضي گفت هرگاه هر شمارك به خود بخش شود فراورده آن يك است. او گفت هنگامي كه سه ميوه ميان سه كس بخش شود هركدام يكي مي گيرند، همچنين هنگامي ١٠٠٠ ميوه ميان ١٠٠٠ نفر بخش شود، هر كدام يكي مي گيرند. در اين ميان رامانوجان برآشفت و پرسيد: "آيا بخش_صفر بر صفر نيز يك است؟ هنگامي كه آدم هيچ ميوه اي را ميان هيچكس بخش كند، آيا باز هم هركس يكي مي گيرد؟ "

او: كنون آري، او شاگرد زرنگي بود. اما هزاران شاگرد زرنگ وجود دارند. حتا در آنزمان، درهند، هزاران شاگرد زرنگ بودند. به راستي چگونه شد كه اكنون رامانوجان به رياضيات رسيد؟ آيا پيشامدي روي داد، و او در آنجا بود؟

من: او به رياضيات نرسيد. او گرفتار آن شد. بدينسان بود كه كتابي بدست رامانوجان_شانزده ساله افتاد- از اين كتاب نا شايسته تر انگاشتني نيست.

او: كتاب خيلي دشوار بود؟ و يا خيلي آسان؟

من: اصلا كتاب رياضيات نبود، بلكه يك كتاب_فرمول بود.

او: مانند كتابچه اي كه ما در دبيرستان داشتيم و در آن سينوس و كسينوس را مي جستيم.

من: يكپارچه درسته. با اين ناهمسازي كه آن كتابچه نبود، بلكه يك كتاب بود با ٥٠٠٠ فرمول.

او: و اين فرمول ها در آن به گونه اي توضيح داده شده بود و او اين توضيحات را مي آموخت و سپس به آنان چيره بود.

من: نه! هيچ توضيحي در كتاب نبود. حداكثر اينكه اشاره اي. براي نمونه پيش فرمول ٢٤٥ نوشته بود كه از فرمول ٢٤٣ و٢٤٤ بدست مي آيد.

او: چه فرموديد؟

من: يعني اينكه گزارهء ٢٤٥ از فرنود گزاره هاي ٢٤٣ و ٢٤٤ بدست مي آيد.

او: اما اين كه بسيار دشوار است. هنگامي كه يك رياضيدان مي گويد "آنگاه داريم" و يا "بسادگي نتيجه مي گيريم"، آدم، آدم عاديِ ميرا (نه استاد اينكار) بايد بسيار تلاش كند تا از آن سر در آورد.

من: درسته. اما اين كتاب فرمول با زبردستي_ درخوري درست شده بود. فرمول هاي آغازين بسيار ساده بودند. با دو رسته اي آشناي

تصویر

كه بي تفسير بود، آغاز و سپس با اتحادهاي چون

تصویر

دنبال مي شد.

او: و بدينسان پنجهزار فرمول.

من: بله، و روشن است كه دشوارتر مي شدند. بخش بزرگي از رياضيات سده ١٩، كه در آن زمان بسيار گسترش يافته بود: جبر، مثلثات، هندسه تحليلي، حساب ديفرنسيال و انتگرال در اين كتاب پردازش مي شدند.

او: و رامانوجان...؟

من: ...شيفته آن بود. تا آنجا كه ما مي دانيم او بدون راهنمائي و پشتگرمي_ديگري، كتاب_ فرمول را به پايان رساند. هر فرمول براي او چالشي بود كه او را توانائي تاب آوردن دربرابر آن نبود. همانند برخي كه چيستانواژه اي (جدولي) را مي بينند و مي خواهند آنرا واگشايند.

او: اما رياضيات كه دشوارتر از چيستانواژه است؟

من: بله، هر فرمولي براي رامانوجان يك پروژه پژوهشي_ كوچك بود.

او: پس از آن؟

من: سپس پی می گرفت. گشت به دامنه های می زد كه برايش ناشناس بود. نخست كتاب_فرمول راهنمايش
بود، اما بزودي پي به قلمروئي برد كه نويسنده كتاب_فرمول هرگز به آن پا نگذاشته بود و اغلب
هيچكس ديگري نيز.

او: و اين ميرساند كه...از آن پس او يك رياضيدان بود.

من: بسيار بيش از اين. او مي دانست كه رياضات دربرگیرنده بنیادين زندگي اش است. رامانوجان جايگاهش را در رياضيات يافت. رياضيات خواست رواني، زيباشناختي و عاطفيِ او را برآورده مي كرد.

او: آيا اين كتاب_فرمول پي آمدي براي واپوشي هاي_پسینش در رياضيات داشت و يا تنها نقشي از دوران بلوغ بود.

من: هيچ كتابي همچون اين كتاب بر برداشت_ رامانوجان از رياضيات نقش نبست. آن هم از دو سوي. ازسوئي او در سراسر زندگي اش، انساني بود كه به فرمول مي انديشيد.

او: پس او استاد_بازي با فرمول بود؟ ناپايايي را بجاي ناپايا (متغير ) ديگري جايگزين مي كرد، ناگهان فرمول شكل ديگري به خود مي گرفت. همانند يك شعبده باز.

من: اما بسيار بيش از اين. او گوهر فرمول را مي ديد. او بهتر از هر كسي توان آن را داشت كه بهم
پيوستگي_شماركان را به كمك فرمول بازگو كند.

ادامه دارد.....
آخرین ویرایش توسط خروش یک‌شنبه ۱۳۸۷/۱۰/۱۵ - ۰۰:۲۸, ویرایش شده کلا 7 بار
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

پست توسط خروش »

بخش 2

او: و نكتهء دوم؟

من: در كتاب_فرمول، اثباتي در كار نبود. انگار رامانوجان بر اين باور بود كه آدمي بايد فرمول را ببيند
واين گويايي همه چيز است. نوشتن_ اثباتي را، فرم وار بي هوده مي دانست.

او: اما رياضيات از آن درست شده كه گزاره ها اثبات شوند، فرم وار با همه
نشانه هاي كه براي اينكار پديد آمده اند، اثبات شوند.

من: اين برداشت ماست. اگر رامانوجان از درستي يك گزاره دل استوار بود، نيازي نمي ديد درستي
گزارهء خود را براي ديگران به نمايش گذارد.

او: پس از آنكه رامانوجان كتاب_فرمول را به پايان رساند، چه كرد؟ كتاب_فرمول تازه اي فراهم كرد؟ يا
اينكه بدنبال كتابهاي رياضي بدرد بخور رفت؟ يا اينكه ابتداّ از همه اينها سير شده بود؟

من: بي گمان سير نشده بود؛ از رياضيات نمي توانست او هرگز سيراب شود. او همچنان كار با رياضيات را دنبال كرد- تنها بدون كتاب_فرمول.

من: پس از آنكه او كتاب_فرمول را بخاطر سپرد، بناي كتاب خود را ريخت. دانش رياضي خود را در
يادداشت_بزرگي به نگارش درآورد. " زمانيكه او فرمولي را اثبات مي كرد، فرمول هاي نوين بسياري وامي پوشاند، و ازينرو آغاز كرد كه يك كتاب يادداشتي درست كند"، تا نتايج خود را گردآوري كند.

او: آيا اين ياداشت ها چيزي همانند يك چركنويس بسامان بودند؟

من: نه، اين كتاب هاي يادداشت بيش از يك يادداشت درهم برهم بودند. آنها به گفتار هاي جداگانه اي بخش
شده بودند كه هر كدام به جُستاري ويژگي داده بود و قضايا بدنبال هم شماره گذاري شده بودند. رامانوجان در اين كتاب_يادداشت نگاهي به كار_انجام داده اش داشت و آنرا چيده وبسامان در پيش روي مي نهاد.

او: تا آنجا كه من رامانوجان را تاكنون شناختم، تلاش واكاوانه نقطه قوت او نبايد بوده باشد. بنابراين
گمان نمي كنم كه او اين ساختار استوار را تا پايان دنبال كرده باشد.

من: گمانتان يكپارچه درست است. او گرچه بر آن بود كه همه را بخش بندي كند و تنها در سوي
راست رویه ها بنويسد. اما زماني عزمش شكسته شد. او آغاز كرد از پشت برخي از برگ ها برای
محاسبات جنبي و نتايج موقتي بهره گيرد. كنون دربرابر ماست انبوهي از يادداشت هاي رياضي در يك
دستنوشت نا همسان، برخي خط خورده، گاهي سطرها به بالا و گاهي به پائين مي روند و روي تيره افقي
نمي مانند. - نتيجه آن شد كه امروزه پيش روي داريم: ساروج_پندار، آميخته اي از كاغذ و جوهر.
و اين كتاب هاي يادداشت تا به امروز دسته اي از رياضيدانان را همچنان به خود سرگرم كرده و آنان
پژوهش هاي خودرا به آن مي پردازند.

او: آيا براستي شدني ست كه از يادداشت هاي رامانوجان دريافت كه او چگونه مي انديشده است؟

من: پرسش دشواريست. آنچه اما روشن است: باآنكه او بسيارزبردست در رفتار با فرمول بود،
هرگز تنها ابستراكت به فرمول نمي انديشد، بلكه بارها با جايگزيني شمارگاني، نمونه مي داده است . براي حس رفتارتوابع شماركان را جايگزين مي كرد. در برخي از رویه ها به سختي مي توان نماد هاي چون ∑ و ( f (x را ديد، اما به اندازه بسنده شمارگاني چون٦١ يا ٣٥٣٣؛ اين رویه ها از پايه، همساني با يك نوشتار رياضي ندارند، بلكه بيشتر يادآور مشق يك بچهء كلاس چهارم دبستان مي باشد.

او: چرا اينگونه؟ چرا رامانوجان كه از پايه نيازي به اين كار نداشت، خود را به تراز محاسبات، پائين مي كشيد؟

من: رامانوجان آن كرد كه بارها هنرمندان بزرگ مي كنند: او ازپايه ساختمايه كار خود را بررسي كرد. او به همان انگيزه كه يك نگارگر (نقاش) پيوسته رنگ هايش را مي آميزد و يا يك نوازندهء پيانو، گاها "گام" (موزيك) مي ورزد ، شمارگانِ آشنا را گرد آوري كرد. و دريافتش سودمند بود. او همانند يك زيست شناس بود، زيست شناسي كه چيزهاي را مي بيند كه از ديگران پنهان است، چراكه او هر شب براي مشاهده در آزمايشگاه است.

او: پس رامانوجان دانش آموز بسيار زرنگي بود، شيفته رياضيات و انگار بسيار پر مايه. و اين بيگُمان تنها آغاز پيشرفتش بود. او بي گمان پس از آن وارد دانشگاه خوبي شد و در آنجا از پس آزمون هاي خوبي –

من: ايست! رمانتيك نه، برگرديم به واقعيات!

او: چه فرموديد؟

من: رامانوجان در دانشگاهي به سخني ريزبينانه تر در كالج دولتي كومباكُنام آموخت. اگرچه ما پروانه نداريم دانشگاه را به برداشت امروزي آن به انگاريم، دانشگاهي كه آدم در آن در يك رشته استاد مي شود و آن ديگرها را به ديگران وا مي گذارد. اين كالج بيشتر اين وظيفه را داشت كه كسانِ اداري كارداني پرورش دهد كه انگليسي ها را در ادارهء استانشان كارآمد تر ياري رسانند.

او: پس مي توان گفت كه يك آموزشگاه اداري بود، نه ...

من: بله، با يك بهره از آگاهي هاي همگاني نيرومند.

او: مشخصاّ اينكه رامانوجان مي بايست از رشته هاي ديگري نيز بهره مي برد.

من: ...و آزمونهايش را مي گذراند.

او: چيزي كه براي جوانمرد پر مايه ئي چون او براستي نبايد دشوار بوده باشد.

من: براستي نه. با اين همه رامانوجان چنان در بند رياضيات بود كه متوجه چيزهاي ديگر نمي شد. تن او گرچه در كلاسِ درس بود، اما انديشه هايش در جهان ديگري گشت مي زد.

او: اما از نابغه اي چون او كه به هر چيز پيش پا افتاده اي بپردازد، چشم داشت ناروا ايست.

من: اما دقيقاّ اين خواست شان بود. سيستم سازش ناپذير بود. روشن است كه رامانوجان در رياضيات با نمرهء درخشان پذيرفته، و اما در درس هاي ديگر رد مي شد. گاهي رشته انگليسي بود؛ كه او آزمونش را دوباره پس داد - و دوباره رد شد. كالج ديگري برگزيد - و - بله بدترين گزينه را شما گمان مي بريد- و دوباره رد شد، اين بار در رشته زيست شناسي. گذشته از رشته رياضيات، در همه رشته ها، بد بود، اما در رشته زيست شناسي بيش از اندازه بد بود، اغلب ١٠% نمره را مي آورد. او آزمون سه ساعته رياضيات را در نيم ساعت مي گذراند. اما برايش كمكي نبود. در دسامبر١٩٠٦ آزمون داد و رد شد. يك سال پس از آن دوباره آزمون پس داد و دوباره رد شد.

او: اما كسي پي نبرد كه اينجا نبوغي پژمرده مي شود؟

من: در دهه نخست سده بيستم، در سيستم دانشگاهي جنوب هند جائي براي سريني واسا رامانوجان نبود. او پرمايه بود و همه اين را مي دانستند. اما اين بسنده نمي كرد تا او را در دانشگاه نگهدارند و اورا در دريافت_دانشپايه ياري دهند.

او: و سپس؟

من: او همهء بورس هاي آموزشي را از دست داده بود. در دانشگاه رد شده بود. چيزي در كف نداشت.

او: و(خب) چه كار كرد؟

من: كنون و اين شوخي تاريخ است، هيچ چيزي نبود كه بتواند او را از يادداشت هايش جدا كند، يادداشت هاي كه سرشار از قضاياي رياضي بودند و هر روز و هر هفته افزون تر مي شدند.

او: يك چيزي برايم به يكپارچه روشن نيست. آيا رامانوجان دربارهء نتايجش با ديگران گفتگو مي كرد و يا اينكه او با يادداشت هايش تنها بود؟

من: در اصل او تنها بود. هرازگاهي كوشش مي كرد نتايج كارش را به رياضيدانان هندي بشناساند، اما مي توان بيگمان گفت كه هيچكس او را بدرستي درك نكرد. نابغه يا شارلاتان؟ در هند كسي براي اين پرسش پاسخي نداشت.

او: كسي نبود كه بتواند او را دريابد؟ كسي نبود كه دريابد كه او يك نابغه است؟ كسي نبود كه از او پرستاري كند؟

من: چرا چنين كسي بود اما او از رامانوجان(نامي) چيزي نمي دانست.

او: به گماني، يك آدم _هم سرشتي ، كه مي توانست به نيكي پي به سهش دروني او ببرد.

من: به وارونه: آدمي كه هميشه مي داويد كه بي سُهش است و دست كم بر اين باور بود كه سُهش در دانش جايگاهي ندارد.

او: نامش بود –

من: گادفري هاراُلد هاردي(Godefrey Harold Hardy)، رياضيدان از كمبريج، از مكه رياضيات انگليس.

تصویر
هاردي

او: تاچه اندازه (منش او) وارونه رامانوجان بود؟ رخسارش چگونه بود؟ چسان مي زيست و كارش چه بود؟

من: شكيبا باشيد. به وارونهء رامانوجان ما در بارهء هاردي گزارش هاي زيادي داريم.

او: بي تابم.

من: يكي از دوستانش نوشت: "او نابغهء رياضي است" و "دراين ميان چهره اش مانند يك بچه سه ساله است". چنانكه يكبار هنگامي كه او سي سالش بود برايش آبجو نريختند.*
چشمان آبي روشن و چهرهء تراشيدهء ريزنگار و ( در سال ١٩١٣) موههاي هموارِ كوتاهي داشت. زيبا بود. از پايه بر اين باور نبود و ديدن خود در آينه را برنمي تافت. در اتاقش در كالج آينه اي نبود. در اتاق هاي هتل او آينه را با رومال (حوله ) مي پوشاند و ريشش را با احساس مي تراشيد. اما او تنها كسي بود كه چهره اش آدم را به اشتباه مي انداخت. تا جايي كه شايد هنگامي كه او بيش از پنجاه سال بود، رُخش گيرائي داشت.

او: گويا هاردي چهرهء بسيار گيرايي داشت. آيا منش او هم گيرائي داشت؟ آيا خوش برخورد و مهربان بود؟

من: بي گمان خوشرو نبود، به گماني "خوش برخوردي" نيز نشانهء تيپيك او نبود. او كمرو و خودباور (متكي بنفس) بود. به گفت وشنود هاي سطحي دلبستگي نداشت. شناساندن فرم وار خود برايش دل بهم زن بود؛ دست نمي داد، بلكه با نگاه به سوي پائين در خيابان راه مي رفت و به همهء كساني كه چشم چاق سلامتي با او داشتند بهائي نمي داد. لئونارد وولف(Leonard Woolf) كه سپس شوهر ورجينيا وولف (Virginia Woolf) شد، نوشت: "او يكي از شگفت انگيز ترين و دوست داشتني ترين آدم ها بود".

او: به ديد مي رسد كه هاردي انگارهاي روشني داشته.

من: بله، ميتوان چنين گفت. هاردي همواره كارش انتقاد كردن، سنجيدن وهمسنجي (مقايسه) بود. او رياضيدانان را، فعاليتشان را، كتابها و كار هاي را كه چاپ مي كردند، ارزيابي مي كرد. او براي هر چيزي نگرش روشني داشت و آنرا بازگو مي كرد. از جنگ، از لايهء سياستمداران و از آب و هواي انگليس بيزار بود. عاشق خورشيد بود. گربه ها را دوست مي داشت و از سگان بيزار. از ساعت و خودنويس بيزار بود، او عاشق چيستانواژهء تايمزِ لندن بود.

او: بيگُمان همچون يك انگليسي نژاده يك خوي ناساز هم داشت.

من: هاردي كم و بيش به مرز بيمارگونه اي يك كريكت باز پرشور بود. او كريكت بازي مي كرد، كريكت تماشا مي كرد، كريكت برمي خواند و كريكت زندگي مي كرد. او تعابير كريكت را استعاره اي در كارهاي رياضياتش بكار مي بست. "اين پرسمان را آدم از همه بهتر در زبان كريكت درمي يابد،" او در يك گاهنامه رياضي سوئدي نوشت - اگرچه بيگانه گان ابداّ نمي توانستند اين استعاره ها را دريابند. هاردي تا شصت سالگي كريكت بازي مي كرد. در بستر مرگ نيز خواهرش برايش چيزي هائي دربارهء كريكت مي خواند.

او: رامانوجان بي گمان به اين چيزها دلبستگي اي نداشت. شايد هاردي را تنها زيرنام رياضيدان مي شناخت.

من: ١٩١٣، اكنون ديگر هاردي در سن سي و پنج سالگي يك رياضيدان پرآوازه اي است. پانزده سال است كه چاپ مي كند و بيش از ١٠٠ كار و سه كتاب نوشته است. او هموند كالج ترينتي در كمبريج بود و در سال ١٩١٠ براي هموندي در رويال سوسيتي، آكادمي نخبگان دانشيك در بريتانياي كبير پيشنهاد شد.

او: آيا هاردي از رياضيات چون ابزاري براي پيشرفت خود بهره برد و يا اينكه رياضيات براستي برايش ارزنده بود؟

من: رياضيات برايش از هر چيزي ارزنده تر بود: ارزنده تر از زخم زبانش به خدا، ارزنده تر از خوشي اش از بازي كريكت و ارزنده تر از ترفند فريب كارانه اش در گفتگو به هنگام شام. او هنگامي نوشت: " وابستگی ام با رياضيات براستي خيلي افزون خواهي و پي ورزانه است. به آن باور دارم، عاشقش هستم، و بدون آن بي پايان بدبختم". واپوشي هاي رياضي اش "تنها خوشبختی بزرگ و پايدار زندگي" اش بود.

گوينده: زمستان ١٩١٣. اروپا ناآرام بود. ارتش هايش در آماده باش. جهان بي ايست و درنگ در دگرگوني بود. كمتر از يكسال بود كه نگاره هاي كوبيك پيكاسو پديد آمده بودند. در پاريس، دياغيلف (Diaghilew) نخستين برگزاريِ توفاني "لو ساكر دو پرانتان" (Le Sacre du Printemps) كار استراوينسكي (Strawinski) را آماده مي كرد. در انگليس پس از مرگ ناگهاني ادوارد (Eduard) در سال ١٩١٠، ژرژ پنجم پادشاه شده بود. در سراسر بريتانياي كبير كارگران دست از كار كشيده بودند. سُفراژِت (Suffragette) هاي ارتشگون پنجره ها (شيشه ها) را مي شكستند. ايرلند حالت انفجاري داشت.

اما در كمبريج در به همان پاشنه مي چرخيد. هاردي به زادروز ٣٦ سالگي اش نزديك مي شد، بي
اينكه در چهره اش نشاني از آن باشد. او بديدار برتراند رااسل (Bertrand Russell)
مي رفت، و با او در بارهء برگسُن (Bergson) و فلسفه_ دين گفتمان داشت. در سال ١٩١٢ هاردي كارهاي تازه اي، و در ميان آنان، نخستين كارِ مشتركش با ليتل وود را به چاپ رساند. به نظر دوست_ هاردي، لئونارد وولف پس از بازگشتش از سي لُن (Ceylon) ، كمبريج يكپارچه همان بود كه او پيش تر آنرا واگذاشته بود.
"من احساس خوبي همانند آرامشي در دل داشتم. از آخرهفته لذت مي بردم. كمبريج بود و لي تُن (Lytton) و برتي راسل و گُلدي، انجمن دانشيك بود و گريت كورت_ (Great Court) ترينيتي
(Trinity)، و هاردي بود وبازي بولينگ - همه آن ارزش هاي جاودان از جواني_ من - دقيقاّ همانگونه بودند كه من هفت سال پيش آنرا واگذاشته بودم. "
هاردي گذران روزانه اش تعيين شده بود. هنگام ناشتائي (صبحانه) تايمز، بويژه نتايج بازي كريكت را مي خواند. پيش از نيمروز چهار ساعت كار مي كرد. سپس چاشت نيمروز سبكي در سالن مي خورد. پس از نيمروز كمي تنيس بازي مي كرد. پيشرفتش بهينه بود . روزگارش آسوده بود. و آينده اش دل آسوده.
در اين ميان نامه اي از هند رسيد.
نامه روزشمار ١٦ ژانويه ١٩١٣ داشت و از مدرس ( Madras) بود و چنين آغاز شد:

---------------------------
* در اروپا فروشندگان، پروانه فروش الكل به جوانان زير 18 را نداشتند (اكنون نيز چنين است). م

ادامه دارد ...
آخرین ویرایش توسط خروش یک‌شنبه ۱۳۸۷/۱۰/۱۵ - ۰۰:۱۲, ویرایش شده کلا 4 بار
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

پست توسط خروش »

بخش 3


رامانوجان: سرور ارجمند،

اگر پروانه بدهيد خود را به شما مي شناسانم. در جايگاه كارمند حسابداري در ادارهء بندر_مدرس با درآمد سالانه ٢٠ پوند. ٢٣ ساله ام. دانشجوئي دانشگاهي را به پايان نرساندم، اما درس هاي معمول را گذراندم. پس از رها كردن دانشگاه، زمان آزاد خود را به رياضيات سپردم. من راههاي تعيين شدءي مرسوم، راههاي كه آدم در درس دانشگاهي پي مي گيرد، نپيمودم، بلكه من راه خودم، راه تازه اي را دنبال كرده ام. من بررسي هاي ويژه اي را در بارهء رشته هاي_واگرا انجام داده ام و رياضيدانان بومي نتايج بدست آمده ام را هيجان انگيز مي انگارند.

گوينده: يك كارمند پيش پا افتاده در پستوي _اتاق_دفتري از دورناي ٥٠٠٠ مايلي، انگارمي كوشيد تا همدردي و شگفتي برانگيزد. آدم يك شور و سرزندگي هيجان آوري را در او مي ديد:

رامانوجان: من راههاي تعيين شدهء مرسوم را نپيمودم.



گوينده: در بخش بعد داويد كه او مي تواند اندازه منفي تابع گامّا را توضيح دهد. در بخش سوم داوشي از يك چكيده نوشت (Traktat ) رياضي را بررسي كرد كه هاردي سه سال پيش نوشته بود.

رامانوجان: من عباراتي براي شمار نخست شماركان (اعداد اول) پيدا كردم كه به اندازه راستين بسيار نزديك است؛ از اندازهء اشتباه مي توان چشم پوشيد.

تصویر
صفحه نخست از نامه 9 صفحه اي، كه رامانوجان در سال 1913 از هند به هاردي فرستاد

گوينده: او داويد كه قضيه نخستشمارگان، آنگونه كه در جهان رياضيات شناخته بود، آنگونه كه نخست از سوي لوژاندر (Legendre ) و ديرتر ريزبينانه تر از سوي گاوس (Gauss) فرمولبندي شده بود، قضيه اي درشت (نادقيق) بوده و به اندازه بسنده موشكافانه (praezise) نمي باشد و اينكه او كارمند ناشناس هندي چيز بهتري براي درميان گذاشتن دارد. اين طعمه اي بود كه رامانوجان پرت كرد تا رويكرد هاردي را به سوي خود بكشاند. نامه چنين پايان يافت:

رامانوجان: خواهش منداست، كه كاغذهاي پيوست را نگاه كنيد. از آنجا كه من تهيدستم، چنانچه بر اين باوريد كه آنها ارزشي دارند، دوست دارم قضاياي خود را چاپ كنم. من نه بررسي هاي راستين و نه آن عبارات را كه بدست آوردم برايت مي فرستم، بلكه من اشاره به راه هاي كرده ام كه من از آن راه ها به پيش مي روم. از آنجا كه من تازه كارم، هر پندي كه شما به من دهيد، برايم ارزش بسيار دارد. از براي رنج و دشواري كه براي شما فراهم كرده ام، پوزش مي خواهم.

با بلندترين ارج ها س. رامانوجان

او: اين بي گُمان پايان داستان نيست...

من: بيشتر آغاز آن ست. به كاغذ هاي پيوستي كه رامانوجان بدان اشاره داشت نُه رویه بودند. رویه نخست آن مانند پروانه نوآوري (پاتنت) يك نوآور، اغلب با طنينِ آهنگينِ درخور ، پا پيروزي حتمي تر، اطمينان خاطر شادتر، نوشته شد :

رامانوجان: تابعي يافتم كه شمار ريزبينانهء نخستشمارگان_ كوچكتر از x را بدست مي دهد. "ريزبينانه" بدين چم كه تفاوت اندازه تابع با اندازه راستين علي الاصول صفر يا اندازه كوچكي است و اين حتا هنگامي كه x بي پايان مي شود. من اين تابع را بسان رشته هاي بي پايان بدست آوردم و آن را به دو روي بازگو كردم...

من: اكنون ديگر زبان انگليسي نُرمال (ديگر ) رُلي نداشت ، زبان جبر، مثلثات و آناليز دست بالا داشت. قضاياي تئوري شماركان بودند، قضايائي كه آدم مي توانست با آنان انتگرال معين را حساب كند. قضايائي در باره جمع رشته هاي بي پايان. قضايائي در بارهء جابجائي _ (ترانسفرماسيون_) رشته ها و انتگرال ها- در مجموع شايد پنجاه قضيه.

او: واكنش هاردي به اين نامه چگونه بود؟ چگونه آدم به اينچنين نامه اي واكنش نشان مي دهد؟ هر رياضيداني در برش هاي زماني كم و بيش بساماني نامه هاي عجيب و غريب و "ديوانه ساني" دريافت مي كند كه در آن خبراز واپوشي هاي جنجال برانگيزي داده مي شود.

من: واكنش_ هاردي به اين نامه يكي از هيجان انگيزترين و پر جوشترين صحنه هاي زندگي رامانوجان (و هاردي) است.

او: هاردي از كجا شناخت كه اين نامه از يك نابغه است؟ آيا او اين قضايا را مي شناخت؟ و يا (اين قضايا) به ديدش آشنا مي رسيدند؟

من: يكباره اين همه پرسش. نخست برايش از پايه روشن نبود كه با يك نابغه روبرو است. از بن اين قضايا برايش آشنا نبودند. اين قضايا شگفت انگيز و بيگانه بودند. پيش از هر چيز بيگانه بودن اين قضايا بود كه هاردي را شيفته خود كرد، نه درخشندگي آنان.

او: از چه نگاهي بيگانه؟ چه مي شود از آن برداشت كرد؟

من: شايد بدينگونه: براي هاردي، رياضيات_رامانوجان بمانند جنگل_ بيگانه اي بود كه درختانش: چنان آشنا بودند كه مي شد آنان را درخت ناميد، و از سوي ديگر چنان شگفت انگيز بودند انگار كه از گويان ( Planet ) ديگري هستند.


او: پس هاردي چگونه دريافت...؟

من: شكيب! ما از مهمترين روز زندگي هاردي آگاهيم.
هاردي پس از آنكه نگاهي به دستنوشت انداخت آنرا بكناري گذاشت و به خواندن تايمز فرورفت.

نزديك ساعت نه به كار رياضيات پرداخت. تا ساعت يك ادامه داد و سپس گام زنان براي چاشت نيمروز به سالن كالج رفت. پس از آن به زمين تنيس دانشگاه رفت تا تنيس بازي كند.

او: يكپارچه نرمال؟ مانند هميشه؟

من: نه، امروز چيزي در سرش مي گذشت كه او را ناآرام مي كرد، سري كه هميشه با ورزشِ سخت آرام بود. اين دستنوشتِ هندي با قضاياي بي رام ( wild ) و داوش هائي كه او نه پيش از آن ديده و نه انگاشته بود، پنجه بر روان خونسردِ او افكنده بود.

او: بي رام و انگارناپذير بودند، چونكه پوچ و بي مايه و يا اينكه از بُن نادرست و از پايه فرنود بي بهره بودند ؟ و يا اينكه سرچشمه شان شكوفه هاي يك نابغه غيربومي بود؟

من: شايد هم قضاياي شناخته شده اي بودند كه اين هندي در كتابي پيدا كرده و از آنرو كه آنان را بسان ديگري نوشته، سرچشمه آنانرا زيركانه لاپوشاني كرده بود - در اين روي دير يا زود دريافت اين نكته براي هاردي حتمي مي بود.

او: شايد هم تنها كلكي در كار بود. اينچنين شوخي هائي در آن هنگام مُد بودند. بسياري از انگليسيها، كه پُستهاي بالائي در هند بدوش داشتند، در رياضيات تردست بودند، دست كم آن اندازه خوب بودند كه بتوانند چنين چشمه اي را بازي كنند. و چه كسي بهتراز دوست ديرينه، هاردي_كمبريج براي دست انداختن؟

من: چنين پاره انديشه هاي در سر هاردي چرخ مي زدند، هنگامي كه او از تنيس برگشت و هنگامي كه او از پلي از بالاي رود كم( Cam ) و سپس از چمن هاي گسترده مي گذشت و از دروازه به نيو كُرت ( New Court) مي رفت. هنگامي كه او دوباره در آپارتمان خود در اشكوب دوم بود، دوباره با نامهء از هند رسيده تنها نشست. كنون شامگاه زمستاني سرزده بود.

تصویر

او: آيا هاردي مي خواست درستي قضاياي اين هندي را نشان دهد؟

من: او به اين هم خُرسند بود، اگر مي توانست دريابد كه اساساّ اين قضايا چيزي در خود دارند. و تا جايي كه اين نيز خود آسان نبود. گاهي ازاينرو: " برخي به شكل خاص درآوردن_ يك اندازه_پايا (ثابت) و يا يك پارامتر چنان عجيب بود كه دريافت چم راستين يك فرمول را دشوار مي ساخت."

او: يعني اگر بطور كلي بازگو شود انگار كه رامانوجان زبانزد "سرماخوردگي، خروار خروار مي آيد و مثقال مثقال دور ميشود" اينگونه بازگو مي كرد: " سرماخوردگي ٩٠ كيلو، ٩٠ كيلو مي آيد و ٣ميليگرم، ٣ميليگرم دور ميشود."

من: بهرروي آن در شگفتي هاردي نقش داشت.

او: هنوز هم تصميمي در كار نبود!

من: تاريك شد. كمي به چاشتِ شام مانده بود. فرمول ها بخردانه ترنشدند. چگونگي مردي كه آنها را نوشت روشنتر نشد. ژني يا شارلاتان؟

او: هاردي نمي توانست همينجور بي خود و هرز اين كاغذها را ورق بزند و چشم براه بنشيند تا او پي به آن ببرد.

من: هاردي برآن شد: ليتل وود( Littlewood) نيز مي بايد نگاهي به آن بياندازد!

او:جُان اِدنسُر ليتل وود، (John Edensor Littlewood) ليتل وود پر آوازه كه بهمراه هاردي كارهاي فراواني بيرون داد، چنانكه مردم مي گفتند: سه رياضيدان نامدار در كمبريج هستند: هاردي، ليتل وود و هاردي - ليتل وود!؟

تصویر

من: دقيقاّ همين ليتل وود! هاردي به او بي اندازه ارج مي نهاد؛ برداشت او از وي چنين بود: "مردي كه آدم به او بيشترين اعتماد را داشت تا پرسمان هاي به راستي ژرف و دشوار و ترسناك را در دست بگيرد و واگشايد. كس ديگري نيست كه داراي اينچنين آميزه اي از شناخت و فند و پشتكار در خود باشد."

او: از آنجا كه آنها هر دو در يك كالج زندگي مي كردند، مي توانستند بي تكلف همديگر را بارهاي بار ديدار كنند.

من: بله، آنها در يك كالج زندگي مي كردند، تنها چند گامي از هم دور بودند. بله آنها خيلي زياد با هم پيوند داشتند، اما نمي توان گفت كه با هم خودماني بودنند. بيشتر پيوند شان از راه نامه و يا به كمك يك پيك بود.

او: كه اينگونه؟

من: در اين شب زمستاني_سال ١٩١٣ هاردي پيكي براي ليتل وود فرستاد تا او را آگاه كند كه دوست دارد كه پس از شام با او حرف بزند.

او: و پس از آن چه رُخ داد؟

من: نزديك ساعت نه همديگر را ديدند، به گماني در آپارتمان ليتل وود. و بزودي دستنوشت در برابرشان بود.

او: اكنون آيا مي توانستند آن دو در بارهء رامانوجان به داوري بنشينند؟

من: بله، هاردي ديرتر در اين باره تعريف كرد: ما قضايااي يافتيم كه، "مرا يكپارچه شيفته كردنند. من پيش از اين قضايائي نديدم كه بتوان گفت شايد ريزه اي هم همانندشان باشند. نگاهي بس بود، براي آنكه پي برده شود كه اين دستنوشت را تنها يك رياضيدان در تراز بسيار والا مي توانست نوشته باشد." سپس افزود: " اين قضايا بايد درست باشند؛ زيرا چنانكه درست نباشند، هيچكس اين نيروي انگار را ندارد كه چنين چيزي از خود درآورد(بسازد)."

او: يك سخنِ گهربارِ ويژهء هاردي!

من: هرچه آنها بيشتر با دستنوشت سروكله مي زدند، شگفتي شان بيشتر مي شد. قضايائي را كه اين كارمند هندي، كسي كه پيشتر هيچكس چيزي از او نشنيده بود، فرستاده بود، نمي شد هيچكدامشان را براي دشوارترين آزمون رياضي جهان پيش كشيد.

و بدينسان نيمه شب نشده هاردي و ليتل وود از اينكه آنها به هنگام سه ساعت گذشته در كاغذها يكي از نابغه هاي رياضيات را جُستند، سپاسگزار شدند.

او: و سپس چيزها در روند نُرمال خود پيش رفتند...

من: بله، هاردي بي درنگ دست به بكاربستن همه شدني ها كرد تا رامانوجان را به انگلستان بياورد. پس از چيرگي بر برخي از دشواري ها به اين كار نيز كامياب شد. رامانوجان به كمبريج آمد و يك همكاري_ بي اندازه پربار ي آغاز شد.

او: كي بود؟

من: رامانوجان در ١٤ آوريل ١٩١٤ به لندن رسيد.

او: ٣١ اوت ١٩١٤ آتش جنگ جهاني نخستين اندر گرفت.

من: و اين پيامد سختي براي زندگي رامانوجان بدنبال داشت. با بروز جنگ نخست جهاني بسياري از رياضيدانان از آنجا دور شدند و كالج تريني تي ( Trinity College ) به بيمارستان ارتشي دگرگون شد.

او: رامانوجان كه گياهخوار بود؟

من: خوراك بسان نگران كننده اي كمياب شد: فراهم آوردن غذاي گياهي كه او همچون برهمائي باورمند خواستارش بود، بي اندازه دشوار بود. او بيمار گشت (به گماني گرفتار سل شد) و ماههاي فراواني را در آسايشگاههاي انگلستان سپري كرد.

او:اين جُستار جداگانه اي است!

من: او افسرده شد تا جايي كه يكبار دست به خودكشي زد و تلاش كرد خود را جلوي ترن_شهري_لندن بياندازد.

او: پس ديگر توان پرداختن به رياضيات را نداشت؟

من: چرا، هرگاه كه شدني بود فشرده رياضيات كار كرد. واپوشي هاي داشت و بسيار نوشت - بخشي را با همراهي هاردي- و چاپ كرد. سربلندي هاي والا بدست آورد؛ ارزنده ترينش بي گمان پذيرش او در انجمن دانشيك پادشاهي (Royal Society) بود.

او: چندگاهي اين بدبختي به درازا كشيد؟

من: تا پايان جنگ نخست جهاني. سپس به هند بازگشت اما ديگر بيمار_رو بمرگ بود، يكسال ديگر زيست و در اين سال، نخستين تماس با همسرش خانم ياناكي( Janaki ) برقرار شد. ( اين تماس تا آن زمان هميشه از سوي مادرش - كه خوبي پسرش را مي خواست - جلوگيري شده بود.) رامانوجان در ٢٦ آوريل ١٩٢٠ درگذشت.


ادامه دارد....
آخرین ویرایش توسط خروش یک‌شنبه ۱۳۸۷/۱۰/۱۵ - ۰۰:۱۳, ویرایش شده کلا 6 بار
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

پست توسط خروش »

بخش پاياني


او: ما تا كنون بسيار از رامانوجان گفتيم، در بارهء شخص او، نيازگان ( شرايط) زندگي اش، سرنوشتش و جزآن. اندي هم دربارهء رياضيات او سخن گفتيم. آنچه اما بدان دل بسته ام اين است كه: آيا براستي رياضيات او آنچنان دشوار است كه چيزي از آن را نمي توان واگفت؟ بسيار خوب خواهد بود، اگر شما از آن شمه اي بدست دهيد.

من: بله و نه. متدهاي او، يعني روش و شيوه هاي كه او بدآن گونه، برداشت هاي رياضي اش را بدست مي آورد، توصيفشان روشن است كه آسان نيستند. اما دست مايه او، شماركان ، ساده ترين چيزها هستند. هر كسي با آنان سرو كار دارد. ١ پوند كره، ٥،٦ ميليون بيكار، ١،٤٤ مگابايت.

او: اما رامانوجان كه شماركان را مانند تمبر گردآوري نكرد.

من: نه، او ويژ گي هاي شماركان را شناخت.

او: ويژ گي هاي يك شمارك به چه چم است؟ (يك) شمارك (يك) شمارك است.

من: مي توان آن را كم و بيش چون مواد شيميايي انگاشت. برخي جامدند، برخي آبگونه و برخي گاز. برخي فرو مي ريزند، برخي پايدارند. برخي آلي اند و برخي كاني. همه اينها ويژه گي اند.

او: و ويژ گي هاي_شماركان براي نمونه چه مي توانند باشند؟

من: يك شمارك يا جفت (زوج) است و يا تك (فرد).يك شمارك ممكن است مربع باشد مانند ١(= ١*١)، ٤(=٢*٢) يا ٩(=٣*٣). و يك ويژ گي ارزنده شمارك اين است كه آن(شمارك ) نخست است يا نه.

او: نخستشماركان، شماركاني هستند كه بر يك و به خود بدون مانده بخش پذيرند. براي نمونه...

من: ٥. چون ٥ به يك و خودش - مانند هر شمارك ديگر - بخش پذير است. اما ويژگي در اينجاست كه ٥ به
هيچ شمارك ديگري بخش پذير نيست، نه به ٢ نه به ٣ و نه به ٤.

او: مي توان گفت كه رامانوجان ويژگي هاي شماركان را گردآوري كرد، يعني ليست نخستشماركان را درست كرد و جزآن.

من: نه، او ويژ گي هاي شماركان را با هم در پيوند قرار داد. او دريافت كه: هر شمارك اي كه ويژ گي A را داراست، ويژ گي B را نيز دارا مي باشد.

او: تااندازه اي آبستراكت مي نمايد. مي توانيد آنرا با يك نمونه بازگو كنيد؟

من: يكي از پرآوازه ترين كارهاي رامانوجان بررسي شماركانِ فراساخته(hochzusammengesetzt) است.

او: يك شمارك ساخته شمارك اي است مانند شمارك ٢١، چون از فرآوردهء ضرب ٣ و ٧ ساخته شده است.

من: بله شماركان ساخته يا شماركان نخست وجود دارند. يك شمارك يا ساخته است و يا نخست. يا اين يا آن.

او: اما شما پيش تر از شماركان ساخته سخن نگفتيد بلكه از شماركان فراساخته. اين ديگر چه صيغه ايست؟

من: براي هر شمارك ساخته ميتوان از همهء شماركان طبيعي كه اين شمارك بر آنها بخش پذير است، ليستي داد. براي نمونه شمارك ٢١ داراي بخشياب هاي ١، ٣، ٧ و ٢١ مي باشد. بخشياب هاي شمارك ٢٢ عبارتند از ١، ٢، ١١ و ٢٢. شمارك ٢٤ با بخشياب هاي ١، ٢، ٣، ٤، ٦، ٨، ١٢ و ٢٤ بخش مي شود.

او: شمار_چشمگيري.

من: همين. درست همين تيپ از شماركان ، شماركاني هستند كه رامانوجان خود را با آنان سرگرم كرد. اين شمارك هشت بخشياب دارد و اين بيش از شمار بخشياب هاي هر شمارك اي است كه از ٢٤ كوچكتر است. شمارك ٢٢ تنها چهار بخشياب دارد، ٢١ تنها چهار و ٢٠ شش بخشياب دارد. هيچ شمارك كوچكتر از ٢٤، هفت بخشياب ندارد، چه برسد به اينكه هشت. اين ويژه گي، شمارك ٢٤ را در اصطلاح رامانوجان "فراساخته" كرد.

او: شماركانِ ديگري هم هستند كه فراساخته باشند؟

من: نخستين شان ٢، ٤، ٦، ١٢، ٢٤ - كه ما مي شناسيم -، ٣٦، ٤٨، ٦٠، ١٢٠ هستند.

او: با نگرشي ديگر شماركانِ فراساخته شماركاني هستند كه " تا جائيكه مي شود كمتر نخستند."

من: بله. و رامانوجان ويژ گي هاي اين شماركانِ بسيار جالب را پيدا كرد.

او: و اين به چه چم است؟

من: براي اين فرديد ( منظور) بايد كمي به پيشتر برگردم. هر شمارهء ساختهء N، از نخستشماركان ساخته شده؛ مي توان آنها را چون
N=٢ بتوان چيزي در ٣ بتوان چيزي در ٥ بتوان چيزي و جزآن نوشت.

او: شمارك ٢٤ ما را، ميتوان براي نمونه بسان ( 1 ^ 3 ) * ( 3 ^2 ) نوشت.

من: رامانوجان دريافت كه نزد اين شماركانِ فراساخته، اين توان ها - قوه نيز ناميده شدند - نمي توانند (شماركانِ) دلبخواه باشند بلكه بايد از پيش نيازگان( شروط) ويژه اي پيروي كنند.

او: چه پيش نيازگاني؟

من: توان شمارك ٢ بايد دست كم آن اندازه بزرگ باشد كه توان شمارك ٣ است و اين دوباره بايد دست كم آن اندازه بزرگ باشد كه توان ٥ است و جزآن.

او: به مهرباني دمي شكيب!، يعني هيچ شمارك فراساخته اي نيست كه بسان

N= ٢ بتوان٢ در ٣ بتوان ٤ در يك چيزي ديگر باشد.

من: دقيقاّ. ميتوان بدلخواه هر آنچه جُست و گشت. هرگز نمي توان يك شمارك فراساخته اي بسان بالا يافت. هرگز.

او: اين اما بي اندازه براي پيدا كردن شماركانِ فراساخته سودمند است. دقيقاّ روشن است كه كجا نبايد دنبال چنين شماركاني گشت.

من: بله رامانوجان دقيقاّ به اين نكته اي كه ما گفتيم، پي برده بود: هر آنگاه شمارك اي داراي ويژه گي فراساختي است، بايد اين ويژه گي هاي توان را نيز داشته باشد.

او: اين كار او چه گونه واكنشي در پي داشت؟

من: بسيار مثبت. هاردي در بارهء اين، انديشه هاي دشوار_ گردآوري شده در ٥٢ رویه _چاپي، گفت: اين بي اندازه درخشان است. يكي از چشمگير ترين كارهاست كه سالهاست در انگلستان به چاپ رسيده است.

او: روشن شد كه نتايج رامانوجان عملي بودند، در هر حال عملي به اين انگاره كه كمكي در واگشايي پرسمان هاي _ تئوري_شماركانِ بودند. آيا رامانوجان دلبستگي اي هم به رياضيات كاربردي داشت.

من: ابداّ نه. او نيازي بدآن نداشت كه انگيزه اش را از جهان_عمل بگيرد.

او: اما از قضا دريافت هاي رياضي ميتوانست براي هند سودمند باشد: آدم مي توانست برداشت_شاليزارهاي جنوب_هند را افزون و يا سيستم آبرساني را بهتر كند.

من: بله، بي گمان. آدم مي توانست چنين كند. اما رامانوجان فكر خود را صرف كاربردهاي عملي نمي كرد. يكپارچه وارونِ آن: او كارها را ازبراي خود كارها انجام مي داد.

او: همانند يك هنرمند؟

من: بله رامانوجان يك هنرمند بود. و شماركانِ - به همراه زبان رياضي، كه پيوندشان بازگو مي شود - ابزار او بودند.

او: رامانوجان بيش از ٧٥ سال است كه مرده است. از او چه بر جاي مانده؟

من: روشن است،رياضي: سدها، هزاران دريافت هاي تازه رياضي، فرمول و قضايا (از او بجاي مانده). و اين كم وبيش روشن است و نيازي نيست كه در آن باره سخن رانده شود. اكنون من پرسش را وارونه درميان مي گزارم: چه چيزي براستي بيش از هر چيز رامانوجان را تحت تاثير قرار داد؟

او: شايد اين واقعيت كه رامانوجان از رياضيات_هيچ آمد، هيچ كتاب و هيچ آموزگاري نداشت - و ناگهان فرسنگها جلوتر از كشفيات روز بود. بر پايه سهشم بايد بگويم كه اين رويداد در دانشهاي ديگر شدني نيست: در فيزيك يا شيمي؟ انگارناپذير! تنها در هنر پيش مي آيد: كه يكي به تنهائي پيشرفت مي كند و ناگهان سرآمد همه مي گردد.

من: و چيزي ديگري كه آدم را تحت تاثير قرار مي دهد آن است كه: رامانوجان هرگز دست از كار نكشيد( كوتاه نيامد). آنچه رامانوجان براي خود بيش از هر چيزي آرزو مي كرد، آزادي اينكه آن كند كه دلبخواه اوست، بتواند پيگير انديشه هايش باشد. در جهان خواب گشت زند، پيروزمند در جهاني كه خود آفريده، ناپديد شود.

گوينده: امروزه در جنوب_ هند هر كسي رامانوجان را مي شناسد. پرفسورهاي دانشگاه و سواره هاي ريكشا داستانش را به يكسان مي دانند، دست كم واقعيت هاي سطحي را- كم وبيش آنسان كه ما در غرب اينشتين را مي شناسيم. روشن است كه كسان انگشت شماري توان آنرا دارند كه آگاهي ريزبينانه اي در بارهء كارش بدهند، و اما چيزي در سرگذشت نبردش براي هدف - پيشبرد كارش آنگونه كه او مي خواسته - به ناگزير مايه تصوري مي شود كه رامانوجان را همچون نماد نبوغ، نماد راهبند هاي كه او در برابرشان بود، نماد باري كه بردوش كشيد و همچون نماد شادي كه او در وجود رياضيات_ناب داشت، بشمار مي آورد.







تذكر پاياني: اين گفتگو، آزاد بر پايه كتاب
R. Kanigel: The Man Who Knew Infinity. The Life of the Genius Ramanujan
Der das Unendliche kannte. Das Leben des genialen Mathematikers Srinivasa Ramanujan. (Aus dem Amerikanischen von A. Beutelspacher). Verlag Vieweg 1995
فراهم شد. در اين كتاب اشاره هاي سرشاري به كتاب هاي ديگري در اين زمينه شده است.

بن مايه:
http://www.gierhardt.de/mathematik/ramahoer.html
آخرین ویرایش توسط خروش یک‌شنبه ۱۳۸۷/۱۰/۱۵ - ۰۰:۲۶, ویرایش شده کلا 6 بار
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

پست توسط خروش »

بيشتر در باره رامانوجان
غلامحسين مصاحب در كتاب تئوري مقدماتي اعداد جلد دوم- قسمت سوم، از صفحه 1687 تا 1690 نيز از زندگي نامه رامانوجان نوشته.
پرويز شهرياري نيز در ماهنامه ( يا گاهنامه ؟) "دانش و مردم" زندگي نامه اي از رامانوجان، نوشت،
شوربختانه; شماره اين "دانش و مردم" را نميدانم، خود اين نوشته را زماني از آدرس زير
http://www.tchissta.com/D&M/DMPastPage.html
خواندم، اما اكنون ديگر در آنجا نيست. متن آن را بر روي رايانه پيشين خود داشتم، اما آن نيز ناگهان سوخت و ...
آخرین ویرایش توسط خروش شنبه ۱۳۸۶/۳/۱۹ - ۰۹:۵۶, ویرایش شده کلا 2 بار
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

نمایه کاربر
ADMIN

عضویت : شنبه ۱۳۸۴/۲/۲۴ - ۱۹:۱۷


پست: 2401

سپاس: 560

جنسیت:

تماس:

پست توسط ADMIN »

خروش عزيز از اينكه با حضورت نقش رياضيات رو در تالار پر رنگ تر كردي واقعا ازت ممنونم. من مشتري پر و پا قرص مطالب شما هستم.
موفق باشي
موجیم که آسودگی ما عدم ماست ... ما زنده به آنیم که آرام نگیریم ...

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

پست توسط خروش »

:oops:
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

پين

محل اقامت: تهران

عضویت : جمعه ۱۳۸۶/۱۰/۷ - ۰۱:۱۶


پست: 974

سپاس: 611

جنسیت:

Re: زندگي و اثر يك رياضيدان درخشان: رامانوجان

پست توسط پين »

خروش گرامی ، مطلب بسیار جالبی بود

متشکرم

نمایه کاربر
mahboobeh

محل اقامت: رامسر

عضویت : یک‌شنبه ۱۳۸۷/۲/۲۲ - ۲۰:۰۷


پست: 1431

سپاس: 381

جنسیت:

تماس:

Re: زندگي و اثر يك رياضيدان درخشان: رامانوجان

پست توسط mahboobeh »

ممنون از مطلبتون
خیلی جالب بود smile124 smile124

نمایه کاربر
UBUNTU

عضویت : جمعه ۱۳۸۸/۱۱/۱۶ - ۲۱:۲۳


پست: 224

سپاس: 13

Re: زندگي و اثر يك رياضيدان درخشان: رامانوجان

پست توسط UBUNTU »

خیلی جالب بود
مرسی smile072
زندگی در اعماق امن است

اما زیبا نیست!

ماهیانی که در اعماق زندگی می‌کنند
...
صید نمی‌شوند

اما طلوع آفتاب را هم نمی‌بینند

ارسال پست