فروهر نوشته شده:درد دل هایتان به قول خودتون حقیقت وار بودند و شکسپیر وار ولی آخرش به نتیجه ای نرسید. درست مثل جامعه امروز ما. ما حقیقت را می بینیم تمام راه حل ها و حقایق مانند آیه قرآن آشکارا جلوی چشم ماست. ولی ازش طفره می ریم و بیراه را انتخاب می کنیم
ببینید ایرانیان در زمان هخامنشیان نیازی به ارسطو ها و سقراط ها و درست کردن هزاران مکاتب فکری بی نتیجه. برای تصرف جهان نداشتند آنها با یک جمله دنیا رو به تصرف خودشون در آوردن و اون یک جمله این بود:
راه در جهان یکی است و آن راه راستی است...
بله، اگر هدف تسخیر جهان باشه چرا که نه. چرا برای لذت قدرت درد به دیگران وارد نکنیم؟
دوست عزیز صحبت من نتیجه داشت. صحبت من تفکر خواننده رو مطالبه میکنه که اون هم سعی کنه خودش را به زمانه اش وفق بده.
هخامنشیان هر قدر بزرگ و با عظمت امروز دیگه وجود ندارند. امروز تصرف جهان ایده خنده داری هست. شاید در جهان باستان تسخیر دنیا کار بزرگی بود اما امروز اونقدری پیشرفت در فکر داشتیم که بفهمیم در یک نقطه ای باید دست از این مسخره بازی ها برداریم.
اتفاقا در متن تاکید کردم بر همین. اگر چشم باز نکنیم به امروز خودمون رو از دست میدیم.
حالا فکر کردن درباره تسخیر جهان آیا دردی از دنیای امروز حل میکنه؟
میفرمایید راه در جهان یکی است؟ والا من مهم ترین اصل تفکرم همون اصل نسبیت هست و اون به من اینو نمیگه. راه در جهان بی نهایت هست. راه راستی؟ همون اصل نسبیت به من میگه راه راستی اصلا وجود نداره.
دوست عزیز کنجکاوم بدونم این راستی رو اصلا چطور تعریف میکنید؟ والا 200 هزار سال هست که ما پا به این زمین گذاشتیم و به تعداد آدم های راه رفته رو زمین بلکه حتی آدم های پیش از ما تعریف از راستی وجود داشت. اون هایی با کتاب های مقدس شون راستی رو مطلق میدونستند جز همون جنگ و تصرف دنیا کاری نکردند. میبینیم از فتوحات صدر یک دین خاصی، یا قرون وسطی که حاکمیت کلیسای کاتولیک بر اروپا بود چطور یاد میشه.همون دوستانی که در این مملکت سنگ فرزندان هخامنش رو به سینه میزنند مینالند از حمله اعراب با راستی مطلق شان به ایران.
من کوروش و هخامنشیان رو به عنوان بخشی از تاریخ کشورم افتخارآمیز میدونم. روزی اگر آزادانه جشنی به افتخارشون برگزار بشه شرکت میکنم ولی این واقعیت رو عوض نمیکنه که همون راستی و منشور گرانقدر هم روی خون آدم هایی که از هوس قدرت بین کوروش و رقیبانش کشته شده است بنا شده.
نه تقبیح میکنم کار کوروش و رقباش و حتی آدم های معمولی اون زمان رو نه تشویق.
اتفاقا من نه سخن شما تقبیح میکنم نه تشویق. چون من در اخلاق به نسبیت باور دارم چه به نظر کسی احمقانه باشه چه نباشه.
ولی آنچه من رو به مخالفت با سخن شما برمی انگیزه این واقعیت هست که شما معتقدید راستی مطلقی هست. به منم نشون بدید که خوشحال میشم.
اما تا من دیدم راستی مطلق نبود.
حرف من در اون متن اینه که امروز از قرن بیستم خارج شده ایم. گرد و خاک انفجار اطلاعات داره میخوابه. آیا واقعا ما بعد این دوره داریم درست رفتار میکنیم؟ امروز تکنولوژی های جدید ما رو سرگرم کرده. فعلا اینترنت تا امروز تونسته هر سال چیزهایی جدیدی معرفی کنه که سابقا ممکن شاید نبود. مثلا به بازی نهنگ آبی توجه کنید. این مدل حرکت ها رو ما تا کنون فقط در فیلم ها دیده بودیم. اما امروز در دوره ای قرار داریم که این خیالات اذهان تاریک تبدیل به جنبش های واقعی در دنیای ما شده. دنیایی که واقعیتش نه روشنه و نه تاریک. بلکه صرفا دنیایی است که توش برای سود بیشتر میجنگیم.
آیا واقعا چیزهایی که ما باور داریم به خصوص در حوزه های جامعه شناسی، روانشناسی و فلسفه علم، آیا پاسخگوی نیاز امروز جوامع ما انسان ها هست؟ یا حتما باید باز جنگ جهانی رخ بده تا چشم ها باز شه؟ حتما باید هزار هزار ملت خودکشی کنن تا کم کم کسی متوجه شه این دوره رو باید متفاوت دید. ما در تاریخ مشابه این دوره آیا اصلا داشتیم؟با این حجم و گستردگی بی سابقه است. آیا نباید به فکر این دوره بود؟ نشست و محفل های فکری تشکیل داد که قبل این که برسیم به بحران بزرگ که حتی ایده ای نداریم اون بحران چی میتونه باشه و از کجا قراره ضربه بخوریم، جلوش رو بگیریم؟
به انواع جنبش های اجتماعی توجه کنید. مثلا جنبش آزادی جنسی که دهه هاست در غرب پر و بال گشوده. این جنبش اگر در تهران زندگی کنید و به خصوص با دانشگاه های سطح اول تهران در ارتباط باشید به سرعت در ایران در حال گسترش هست. این مستقیما با سیاست های فرهنگی حاکمیت در تضاد هست و همین طور با ارزش های سنتی جامعه. از طرفی جامعه ارزش مدرنی تعریف نکرده چون اصلا به مدرنیته درست فکر نکرده و همینطور اصلا تعریف ارزش رو به ندرت میدونه. تنها چارچوب موجود، یک مجموعه فکری سنتی مبتنی بر مذهب هست. هیچ کس در تلاش و تکاپو برای بررسی این مدل مسائل در جامعه امروز ایران نیست. موضوع وقتی پیچیده تر میشه که حتی ببینیم جامعه هم با خود حاکمیت در تضاد قرار داره. حالا معادله میشه دقیقا "شلم شوربا".
اکثریت اعضای جامعه ها عضو قشر خاکستری اند. لذا تفکر سیاسی و اجتماعی اونها متاثر از گروه مدنظرشون هست که معمولا این گروه تاثیر مستقیم در تصمیم گیری های معیشتی این قشر داره. غیر از این قشر روشنفکران و قشر فرهیخته جامعه هستند که اصول مخالفت یا هماهنگی با حاکمیت رو تعیین میکنن. حالا کار نداریم به اینکه باید بشینیم مو رو از ماست بکشیم بیرون تا روشنفکران ایران رو پیدا کنیم. لذا برای بحث ساده سازی میکنم و روشنفکرنماهایی که اتفاقا آسیب زننده هم هستند بعضی اوقات رو هم شامل روشنفکران میگیرم. بعدا میشه اینها رو از روشنفکران جامعه جدا کرد.
این تضاد بین حاکمیت و جامعه در تمام عرصه ها نیست. بلکه مجموعه ای از تضاد ها بنا بر ایدئولوژِی معرف تضاد هستند. که میشه فهمید این لیست تمومی نداره. البته در ایران اینطور هست چون نه علم نه فرهنگ و نه ایدئولوژی ها مبتنی بر موسسات ریشه دار در جامعه نیستند بلکه در واحد جامعه، فردی هستند و در واحد حاکمیت موسسه ای. که اونهم هزارتوی سیاهچاله واریه.
این هنوز تموم نشده هنوز باید توضیح داد که این تضاد ها بعضا وابسته اند به مسائل دیگه. یا این افراد آیا اصلا برای تضاد ها استدلال های مناسب دارند یا خیر؟ در این جامعه بسیاری اصلا برای حرف هاشون دلیل درستی ندارند. مثال عامیانه بزنم: طرف یارانه اش قطع شده، از سیاست های خارجی ج.ا انتقاد میکنه. این گونه افراد معمولا حتی اگر دست روی نقطه ضعف درستی هم بگذارند استدلال درستی ندارند.
و همچنان این صحبت ادامه داره و بی پایان.
در این کشوری که هنوز کسی درست فکر رو پایه گذاری نکرده. در کشوری که جنبش روشنفکریش ریشه در جنبش مشروطه ای داره که دو گروه درش فعال بودند: 1- مترجمان غرب رفته ی جوگیر 2- چیز به سر های عطش قدرت (چیز استعاره جنسی نداره بلکه صرفا نمیشه کلمه ها رو دقیق به کار برد. این انجمن جای جولان گرایش های سیاسی من نیست.)
خب گروه دوم که هیچ. اما گروه اول کسانی بودند که در بهترین حالت نقد یک کتاب غربی رو نوشتند. بسیاری شون درست و پایه ای نخوندن که غرب چی میگه. خلاصه اش رو میتونم اینطور بیان کنم: امروز یا در زمان مشروطه، اگر از کسی بپرسید "برای چی رای میدی؟ یا چرا فکر میکنی حق رای دادن داری؟ اصلا چرا رای دادن وجود داره؟ چرا باید وجود داشته باشه؟" چه جوابی میدن؟ اگر در جامعه ای به ندرت این سوال رو به صورت منطقی پاسخ بدن اون جامعه در اصول تفکر لنگه.
حالا نکته اساسی. منطقی هم صرفا کلمه ای رو هوا نیست. منظور مبتنی بر علم منطق هست. که علم دوری از خطای ذهنه. ما برای مغالطات لیست داریم. پاسخ نباید شامل مغالطات باشه.
مثلا این که از جواب دادن طفره بره مغالطه است. اینکه داد بزنه بگه این چه سوالیه؟ مغالطه است. اینکه بگه اینا نون و آب نمیشه مغالطه است.
ببینید. این درد منه. اینکه کسی به اینا فکر نمیکنه. (این متن توصیفی کاملی از شرایط جامعه نیست. این صرفا و صرفا چکیده کوتاهی از مشکل بود. یکی دیگر از ویژگی منطقی بودن متن این هست که همه موارد رو عادلانه بررسی کنه. من کل موارد رو بررسی نکردم. اما متن من منطقی هست چون صرفا غرض، بیان مثال هایی از ماجرا بود نه توصیفی از کل وضعیت جامعه، لذا متن من شامل مغالطه نمیشه.)
فکر میکنم آنچه من گفتم اتفاقا نتیجه داشت. و مقصود رو هم رسوند. تا کی قراره یک قدم عقب تر از امروز و واقعیت باشیم؟