یادگاری شما ...
- ashkanOo
نام: اشکان
محل اقامت: تهران
عضویت : چهارشنبه ۱۳۹۰/۹/۳۰ - ۱۵:۱۱
پست: 733-
سپاس: 414
- جنسیت:
تماس:
Re: یادگاری شما ..
korosh_vfd نوشته شده:از کسایی که میشناختین یاد کنین چه توی هوپا ونت چه بیرون از نت
از خودتون هم همینطور با چند خط توضیح و جمله و یه تاریخ نه بیشتر
از خصوصیاتش بگین ...(نه از خصوصیات خودتون!)
یه جورایی یه یادگار ثبت کنین توی هوپا تا همیشه بمونه
هرچقدر خواستین..
من دلم برا سه نفر تنگ شده!
1. mamy
2.fargol
3.کارتوش
و..........................
اینا رو خیلی دوس داشتم!
B.Sc physics at amirkabir university of tehran
Re: یادگاری شما ..
اسمش آئولوس بود خدای باد خودم این اسمو روش گذاشتم آخه اون موقع همش قصه های یونان باستانی میخوندم
11 سالم بود که از مدرسه برگشتم تمام فکرم این بود که بابام ببرتم اصطبل سوارش شم
هفته ی پیش حالش اصلا خوب نبود اصلا غذا نمیخورد حال نداشت فک میکردم این هفته خوب میشه
وقتی رفیتم فهمدیم مرده بابام از قبل میدونست ولی بهم نگفته بود
اسمه بیماریش مشمشه بود.
اون اسبه فوق العاده ایی بود هیچوقت منو زمین نزد هیچوقت ترکم نکرد از همه آدما بیشتر دوسش داشتم و دارم
هیچوقت تو هیچ مسابقه ایی شرکت ندادیمش با اینکه خیلی سریع میدوید
خیلی گریه کردم نذاشتن برم تو ی قسمتی که بود گفتن بیماریش ممکنه به آدم هم سرایت کنه
اینقدر گریه کردم که فک کنم تو عمرم اینقدر گریه نکرده باشم.
همش به خودم میگفتم الکیه احتمالا اشتباه شده.
فرداش به خودم گفتم من که مثه دخترای لوس نیستم نباید گریه کنم باید مرد باشم ! اما نشد
تا چن سال پیش هروقت یادم میومد بغض گلومو میگرفت.
اون از همه ی آدما بهتر بود دلم براش تنگ شده الان فقط تو ذهن من هست و آلبوم عکس.هیچکس دیگه یادش نیست...
اینم یادگاری من .
11 سالم بود که از مدرسه برگشتم تمام فکرم این بود که بابام ببرتم اصطبل سوارش شم
هفته ی پیش حالش اصلا خوب نبود اصلا غذا نمیخورد حال نداشت فک میکردم این هفته خوب میشه
وقتی رفیتم فهمدیم مرده بابام از قبل میدونست ولی بهم نگفته بود
اسمه بیماریش مشمشه بود.
اون اسبه فوق العاده ایی بود هیچوقت منو زمین نزد هیچوقت ترکم نکرد از همه آدما بیشتر دوسش داشتم و دارم
هیچوقت تو هیچ مسابقه ایی شرکت ندادیمش با اینکه خیلی سریع میدوید
خیلی گریه کردم نذاشتن برم تو ی قسمتی که بود گفتن بیماریش ممکنه به آدم هم سرایت کنه
اینقدر گریه کردم که فک کنم تو عمرم اینقدر گریه نکرده باشم.
همش به خودم میگفتم الکیه احتمالا اشتباه شده.
فرداش به خودم گفتم من که مثه دخترای لوس نیستم نباید گریه کنم باید مرد باشم ! اما نشد
تا چن سال پیش هروقت یادم میومد بغض گلومو میگرفت.
اون از همه ی آدما بهتر بود دلم براش تنگ شده الان فقط تو ذهن من هست و آلبوم عکس.هیچکس دیگه یادش نیست...
اینم یادگاری من .
it is a tale told by an idiot, full of sound and fury, signifying nothing.
Re: یادگاری شما ..
مطمئنم اسمش مثل خودش خوشگل بوده!korosh_vfd نوشته شده:اسمش آئولوس بود خدای باد خودم این اسمو روش گذاشتم آخه اون موقع همش قصه های یونان باستانی میخوندم
11 سالم بود که از مدرسه برگشتم تمام فکرم این بود که بابام ببرتم اصطبل سوارش شم
هفته ی پیش حالش اصلا خوب نبود اصلا غذا نمیخورد حال نداشت فک میکردم این هفته خوب میشه
وقتی رفیتم فهمدیم مرده بابام از قبل میدونست ولی بهم نگفته بود
اسمه بیماریش مشمشه بود.
اون اسبه فوق العاده ایی بود هیچوقت منو زمین نزد هیچوقت ترکم نکرد از همه آدما بیشتر دوسش داشتم و دارم
هیچوقت تو هیچ مسابقه ایی شرکت ندادیمش با اینکه خیلی سریع میدوید
خیلی گریه کردم نذاشتن برم تو ی قسمتی که بود گفتن بیماریش ممکنه به آدم هم سرایت کنه
اینقدر گریه کردم که فک کنم تو عمرم اینقدر گریه نکرده باشم.
همش به خودم میگفتم الکیه احتمالا اشتباه شده.
فرداش به خودم گفتم من که مثه دخترای لوس نیستم نباید گریه کنم باید مرد باشم ! اما نشد
تا چن سال پیش هروقت یادم میومد بغض گلومو میگرفت.
اون از همه ی آدما بهتر بود دلم براش تنگ شده الان فقط تو ذهن من هست و آلبوم عکس.هیچکس دیگه یادش نیست...
اینم یادگاری من .
Re: یادگاری شما ..
خدا رحمتش كنه.amishtain نوشته شده:اسمش حسین بود...
نزدیک ترین رفیقم بود...هر روز میدیدمش..اصن به هم وابسته بودیم همیشه توی درسام کمکم میکرد..
تا اینکه یه روز از مدرسه اومدم در کمال نا باوری دیدم اعلامیشو به در خونشون زدن....))))):
علت مرگش ایست قلبی بود و دیر رسیدن اورژانس...
الان حدود 4 سال هست که فوت کرده...واقعا" افسردگی گرفتم وقتی فوت کرد...اصن از کوچمون بدم اومده...هر جا نگاه میکنم خاطراتشو میبینم...فوتبال هایی که بازی میکردیم...تابستونایی که اکثر اوقات پیش هم بودیم...
هر مراسمی که بود(چه شادی و چه غم) با هم میرفتیم یعنی پسر همسایمون بود و 2 سال از خودم بزرگتر بود...
دلم براش خیلی تنگ شده...خیلی..
هنوزم بعد 4 سال باورم نمیشه که فوت کرده..
از همه دوستانی که این متنو میخونن خواهش میکنم یه یادی از رفتگان ما بکنن ممنونتون میشم..××:
عشق صیدیست که تیرت به خطا هم برود
لذتش کنج دلت تا به ابد خواهد ماند...
لذتش کنج دلت تا به ابد خواهد ماند...
Re: یادگاری شما ..
بر عكس شما تمام دوستايي كه من داشتم نه تنها ذره اي مريض نشدن بلكه بسيار سر زنده تر از منم هستن.
به اين راحتي جان به عزرائيل نمي دن.
اما دوستاي زيادي دارم كه يا پدرشون و يا مادرشون فوت كرده يا پدر و مادرشون از هم جدا شدن.
به اين راحتي جان به عزرائيل نمي دن.
اما دوستاي زيادي دارم كه يا پدرشون و يا مادرشون فوت كرده يا پدر و مادرشون از هم جدا شدن.
عشق صیدیست که تیرت به خطا هم برود
لذتش کنج دلت تا به ابد خواهد ماند...
لذتش کنج دلت تا به ابد خواهد ماند...
Re: یادگاری شما ..
خودش مثه اسمش خوشگل بوده!ناردانا نوشته شده:مطمئنم اسمش مثل خودش خوشگل بوده!korosh_vfd نوشته شده:اسمش آئولوس بود خدای باد خودم این اسمو روش گذاشتم آخه اون موقع همش قصه های یونان باستانی میخوندم
11 سالم بود که از مدرسه برگشتم تمام فکرم این بود که بابام ببرتم اصطبل سوارش شم
هفته ی پیش حالش اصلا خوب نبود اصلا غذا نمیخورد حال نداشت فک میکردم این هفته خوب میشه
وقتی رفیتم فهمدیم مرده بابام از قبل میدونست ولی بهم نگفته بود
اسمه بیماریش مشمشه بود.
اون اسبه فوق العاده ایی بود هیچوقت منو زمین نزد هیچوقت ترکم نکرد از همه آدما بیشتر دوسش داشتم و دارم
هیچوقت تو هیچ مسابقه ایی شرکت ندادیمش با اینکه خیلی سریع میدوید
خیلی گریه کردم نذاشتن برم تو ی قسمتی که بود گفتن بیماریش ممکنه به آدم هم سرایت کنه
اینقدر گریه کردم که فک کنم تو عمرم اینقدر گریه نکرده باشم.
همش به خودم میگفتم الکیه احتمالا اشتباه شده.
فرداش به خودم گفتم من که مثه دخترای لوس نیستم نباید گریه کنم باید مرد باشم ! اما نشد
تا چن سال پیش هروقت یادم میومد بغض گلومو میگرفت.
اون از همه ی آدما بهتر بود دلم براش تنگ شده الان فقط تو ذهن من هست و آلبوم عکس.هیچکس دیگه یادش نیست...
اینم یادگاری من .
بعدا عکسشو میذارم
it is a tale told by an idiot, full of sound and fury, signifying nothing.
Re: یادگاری شما ..
آخه... منم نسبت به خرگوشام، و هر حیوون دیگه ای که تا حالا داشتم، همین احساسو دارم.... از هر کسی که به عنوان دوست ازشون یاد می کردم و می کنم صمیمی تر بودن...korosh_vfd نوشته شده:اسمش آئولوس بود خدای باد خودم این اسمو روش گذاشتم آخه اون موقع همش قصه های یونان باستانی میخوندم
11 سالم بود که از مدرسه برگشتم تمام فکرم این بود که بابام ببرتم اصطبل سوارش شم
هفته ی پیش حالش اصلا خوب نبود اصلا غذا نمیخورد حال نداشت فک میکردم این هفته خوب میشه
وقتی رفیتم فهمدیم مرده بابام از قبل میدونست ولی بهم نگفته بود
اسمه بیماریش مشمشه بود.
اون اسبه فوق العاده ایی بود هیچوقت منو زمین نزد هیچوقت ترکم نکرد از همه آدما بیشتر دوسش داشتم و دارم
هیچوقت تو هیچ مسابقه ایی شرکت ندادیمش با اینکه خیلی سریع میدوید
خیلی گریه کردم نذاشتن برم تو ی قسمتی که بود گفتن بیماریش ممکنه به آدم هم سرایت کنه
اینقدر گریه کردم که فک کنم تو عمرم اینقدر گریه نکرده باشم.
همش به خودم میگفتم الکیه احتمالا اشتباه شده.
فرداش به خودم گفتم من که مثه دخترای لوس نیستم نباید گریه کنم باید مرد باشم ! اما نشد
تا چن سال پیش هروقت یادم میومد بغض گلومو میگرفت.
اون از همه ی آدما بهتر بود دلم براش تنگ شده الان فقط تو ذهن من هست و آلبوم عکس.هیچکس دیگه یادش نیست...
اینم یادگاری من .
در ضمن، گریه کردن وجه تمایز دخترای لوس از پسرای غیر ِلوس نیست!
- Archimedes
عضویت : دوشنبه ۱۳۹۲/۵/۱۴ - ۱۰:۴۵
پست: 1233-
سپاس: 824
Re: یادگاری شما ..
از سه سال پیش تا حالا دیگه دوستی نداشتم و نخواهم داشت.
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
Re: یادگاری شما ..
کار خوبیهDr.Bishop نوشته شده:از سه سال پیش تا حالا دیگه دوستی نداشتم و نخواهم داشت.
برای قانع کرده "من وقتی بچه بودم" باید یه ماشین زمان بسازیدر ضمن، گریه کردن وجه تمایز دخترای لوس از پسرای غیر ِلوس نیست!
البته نیازی نداره حالا خیلی چیزا عوض شده
it is a tale told by an idiot, full of sound and fury, signifying nothing.
-
نام: علیرضا
عضویت : جمعه ۱۳۹۱/۸/۵ - ۱۹:۴۹
پست: 135-
سپاس: 115
- جنسیت:
Re: یادگاری شما ..
یه دوس دارم با صفا تر از اون تا حالا ندیدم و مطمئنم که نمی بینم چون تکه
تو هوپا هم فقط یکی اونم ..... (خودش فهمید کی و میگم)
تو هوپا هم فقط یکی اونم ..... (خودش فهمید کی و میگم)
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست رد آمد و بر سینه ی نامحرم زد
دست رد آمد و بر سینه ی نامحرم زد