همان ها که می توانستند در این دنیای منیت مانند دیگران سرشان را درون توبره ی زندگی من، پول من، خانه من، کار من کرده، صبح ها را در عیش و نوش شب کنند و بگذرند و بگذرانند تا مرگ فرا رسد.
اما جنس آنان چیز دیگر است. جرقه هایی از نور بر انباری از باروت و انفجار مهیب و چشم های نظاره گر تماشاچیان.
چه چشم های که در کور سوی شمعی بیدار نماند تا سوالی بی جواب نماند. چه بدن هایی که در آزمایشگاه هایی تنگ و خفه ، پیر و فرتوت شد تا انسانی بتواند سال هایی بیشتر زنده بماند.
چه در هایی که سخت محکم می نمود و آخر کمر در پیشگاه اینان خمیده نمود. و هزینه آن کمر خمیده شان بود.
چه کسیست که منکر جایگاه و ارزششان باشد؟
اما هدف طنز آن است که چهره تقدس از آن چه مقدس نیست زدوده شود.
و همچنین درزها و مشکلاتی که شاید جدی گفتنش بر بعضی خوشایند نباشد را با زبان شوخی ، خوشآیند همگان درز دهیم.
اما هدف این جستار نگاهی از زاویه ای دیگر بر بزرگان علم است. تا هم یادی از آن ها کرده باشیم و هم شکاف های موجود را از نگاه طنز ورانداز کنیم و خود از تکرار آن منصرف شویم.
همیشه مرز میان طنز و هجو و طنز و توهین مبهم است. سعیم بر آن است که خطوط قرمز را نشکنم تا خدای ناکرده چیزی نگویم که فردا زبانم بر دفاع از آن قاصر باشد.
با تشکر.
منتظر شوخی های من با زمین و زمان باشید...
