عربها به ما آموختند برای شمارش خودمان به جای تن از نفر استفاده کنیم که خودشان برای شمارش حیوانات بکار می برند .
به ما آموختند که به جای واق واق سگ بگوییم پارس که نام سرزمینمان است .
به ما آموختند به جای خوراک بگوییم غذا , که خودشان به ادرار شتر میگویند .
به ما آموختند بگوییم شاهنامه آخرش خوش است , چون آخر شاهنامه ایرانی ها از عرب ها شکست می خورند .
من در برخي از امتحاناتم مردود شدم ،
اما دوستم تمام درسهايش را با موفقيت گذراند .
اكنون او يك مهندس در شركت مايكروسافت است ، و من فقط ...
مالك مايكروسافت هستم ..
"بيل گيتس"
پادشاهی در زمستان به یکی ازنگهبانان گفت : سردت نیست
گفت : عادت دارم
گفت : می گویم برایت لباس گرم بیاورند و فراموش کرد .
صبح جنازه نگهبان را ديدند كه روی دیوار نوشته بود : به سرما عادت داشتم اما وعـده لباس گرمت مرا ویــران کرد......
چگونه زندگی کردن را خودمان تعیین میکنیم.
شاید در یک عمر همیشه در حال پیشرفتیم اما تا کجا؟
شاید مست هستیم تا گرسنه ای ما را غارت کند.
گاهی سیاست می بافیم و در گره گشای این گره های سیاست زندگی را تلف میکنیم.
گاه به مردم دروغ میگوییم تا شاید دیگر دروغ نگوییم و گاه راست میگوییم تا دیگر دروغ نگوییم.
گاه متفاوتیم تا مردم به ما آفرین گویند اما نمیدانیم که از مردم فاصله میگیریم.
اما هیچ وقت زندگی نمی کنیم.
دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد سعادت آن کسی دارد که از تنها بپرهیزد درد عشقی کشیدهام که مپرس زهر هجری کشیدهام که مپرس