دیالوگ های ماندگار
- DARKENERGY
نام: Melina
محل اقامت: krj_teh
عضویت : پنجشنبه ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ - ۱۳:۲۷
پست: 7031-
سپاس: 4151
- جنسیت:
تماس:
Re: دیالوگ های ماندگار
بلبل اگه تو قفس طلا هم بمونه، زندونیه،
می خونه!
ولی داره ادایِ خوندن رو در میاره...!
قارچ سمی
---------------
میترا حجار
- DARKENERGY
نام: Melina
محل اقامت: krj_teh
عضویت : پنجشنبه ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ - ۱۳:۲۷
پست: 7031-
سپاس: 4151
- جنسیت:
تماس:
Re: دیالوگ های ماندگار
فرنکی: تو حتی نمیشناختیش، ولی داشتی براش گریه میکردی.
جانی: لازم نیست برای غمگین بودن کسیو بشناسی، بهش میگن همدلی...
Frankie and Johnny
- DARKENERGY
نام: Melina
محل اقامت: krj_teh
عضویت : پنجشنبه ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ - ۱۳:۲۷
پست: 7031-
سپاس: 4151
- جنسیت:
تماس:
Re: دیالوگ های ماندگار
میدونی قشنگی زدن کسی تا سر حد مرگ چیه ؟
اینه که هیچکس متوجه یک زخم اضافه تر نمیشه.
Sicario 2015
--------
این فیلم فوق العاده بود. بازیه benicio del toro و امیلی بلانت یه چیزی بیشتر از معرکه بود!
"گوش کن... هیچی اینجا با منطق آمریکایی تو جور در نمیاد! و تو به تمام کارهایی که ما میکنیم شک خواهی کرد...
اما آخرش... بالاخره درک میکنی..."
کل فیلم ماجرای همین دیالوگِ
- DARKENERGY
نام: Melina
محل اقامت: krj_teh
عضویت : پنجشنبه ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ - ۱۳:۲۷
پست: 7031-
سپاس: 4151
- جنسیت:
تماس:
Re: دیالوگ های ماندگار
هدیه تهرانی :
وقتی کسی هنوز تو ذهنت تموم نشده به زور نمی شه تمومش کرد (پل چوبی)
- DARKENERGY
نام: Melina
محل اقامت: krj_teh
عضویت : پنجشنبه ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ - ۱۳:۲۷
پست: 7031-
سپاس: 4151
- جنسیت:
تماس:
Re: دیالوگ های ماندگار
ﻣﻦ ﺻﺒﺢ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺎ ﻣیشم ﺩﻟﻢ میخواد ﻛﺴﯽ ﻧﺒﺎﺷﻪ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻪ؛
میخوام ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﻣیرم ﺑﻴﺮﻭﻥ، ﻛﺴﯽ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻧﺒﺎﺷﻪ ﺗﺎ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ
ﺩﻝ ﻛﺴﯽ ﺗﻨﮓ ﻧﺸﻪ ﻭﺍﺳﻢ؛ ﻛﺴﯽ ﻣﻨﻮ ﻧﺨﻮﺍﺩ؛ ﻣیخوام ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎﺷﻢ
ﻣیخوام ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎﺷﻢ
ﮐﻨﻌﺎﻥ
- DARKENERGY
نام: Melina
محل اقامت: krj_teh
عضویت : پنجشنبه ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ - ۱۳:۲۷
پست: 7031-
سپاس: 4151
- جنسیت:
تماس:
Re: دیالوگ های ماندگار
من میخوام برُم جایی که هشت ساعت کار کنُم، هشت ساعت بخوابُم و هشت ساعت تفریح...
ارتفاع پست
- DARKENERGY
نام: Melina
محل اقامت: krj_teh
عضویت : پنجشنبه ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ - ۱۳:۲۷
پست: 7031-
سپاس: 4151
- جنسیت:
تماس:
Re: دیالوگ های ماندگار
لئون: اگه نمیتونستی خانوادتو تحمل کنی پس چرا داری گریه میکنی؟
ماتیلدا: چون اونا برادرمو کشتن، مگه چی کار کرده بود؟ فقط چهار سالش بود.
هیچوقت گریه نمیکرد. فقط کنار من مینشست و منو بغل میکرد.
من براش بیشتر مادر بودم تا اون خوک کثیف
لئون: درباره خوکا اینجوری حرف نزن. از اکثر آدما بهترن
Leon The Professional
- DARKENERGY
نام: Melina
محل اقامت: krj_teh
عضویت : پنجشنبه ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ - ۱۳:۲۷
پست: 7031-
سپاس: 4151
- جنسیت:
تماس:
Re: دیالوگ های ماندگار
تئودور: بعضی وقت ها ...
بعضی وقت ها فکر می کنم همه احساس هایی رو که لازمه رو تجربه کردم.
و از اینجا به بعد دیگه احساس جدیدی نخواهم داشت.
هر چی هست فقط یه نسخه ضعیف تر از احساساتیه که قبلا داشتم.
her
- ali shariei
عضویت : جمعه ۱۳۹۵/۷/۹ - ۱۱:۰۷
پست: 125-
سپاس: 18
- جنسیت:
Re: دیالوگ های ماندگار
مرد بادیه نشین:تو پیش از این نصرانی بودی هفت روز پیش حسین بن علی تقریبا جایی ایستاده بود که اینک تو ایستادی
این سنگی ست که او بر آن پا نهاد این تیرکی ست که ذوالجناح را به آن بستند این جایی ست که زینب نماز خواند. این دلوی ست که عباس علمدار دو دست خود را در آن شست.
عبدالله:آیا از این سفر چیزی نگفت؟
مرد بادیه نشین:شنیدم که فریاد کرد
عبدالله:آیا چیزی گفت؟
مرد بادیه نشین:ندیدم سری به سرداری مگر بسیار سرها در زیر پایش افتاده خودستایان تکیه بر اریکه ها زده اند کتاب خدا را چنان میخوانند که سود ایشان در آن است آنان که طیلسان زهد پوشیده اند تک پیرهنان را پیرهن بر تن میدرند آنان که دستار بر سر مینهند سر از گردن خداترسان می اندازند اینان سپاه آز می آرایند و کوشک های غرور می سازند و انبانشان را از انباشتن پایانی نیست.
این نیست آنچه ما می گفتیم.
چون هنگام رفتن شد ما را گفت هفت روز بعد جوانی به جستجوی ما می آید تشنگی اش را بنشانید و اسبی به او دهید.
ایام عزا داری و سوگواری سید و سالار آزاد مردان تسلیت باد.
این سنگی ست که او بر آن پا نهاد این تیرکی ست که ذوالجناح را به آن بستند این جایی ست که زینب نماز خواند. این دلوی ست که عباس علمدار دو دست خود را در آن شست.
عبدالله:آیا از این سفر چیزی نگفت؟
مرد بادیه نشین:شنیدم که فریاد کرد
عبدالله:آیا چیزی گفت؟
مرد بادیه نشین:ندیدم سری به سرداری مگر بسیار سرها در زیر پایش افتاده خودستایان تکیه بر اریکه ها زده اند کتاب خدا را چنان میخوانند که سود ایشان در آن است آنان که طیلسان زهد پوشیده اند تک پیرهنان را پیرهن بر تن میدرند آنان که دستار بر سر مینهند سر از گردن خداترسان می اندازند اینان سپاه آز می آرایند و کوشک های غرور می سازند و انبانشان را از انباشتن پایانی نیست.
این نیست آنچه ما می گفتیم.
چون هنگام رفتن شد ما را گفت هفت روز بعد جوانی به جستجوی ما می آید تشنگی اش را بنشانید و اسبی به او دهید.
ایام عزا داری و سوگواری سید و سالار آزاد مردان تسلیت باد.
آنچه مخالفان نظریه تکامل از آن می هراسند علم به معنای واقعی کلمه نیست.
بلکه بسته ارزشهای سکولار است که در اسب تروای نظریه تکامل پنهان شده است.
بلکه بسته ارزشهای سکولار است که در اسب تروای نظریه تکامل پنهان شده است.
- ali shariei
عضویت : جمعه ۱۳۹۵/۷/۹ - ۱۱:۰۷
پست: 125-
سپاس: 18
- جنسیت:
Re: دیالوگ های ماندگار
مهدی فتحی :ابا یزید!!!
برای پیروزی در این جنگ نه به نیرنگ و خدعه های من امیدوار باش نه به قدرت و شجاعت شمشیر زنانت
برای پیروزی در این جنگ فقط و فقط به جهل این جماعت امیدوار باش.
برای پیروزی در این جنگ نه به نیرنگ و خدعه های من امیدوار باش نه به قدرت و شجاعت شمشیر زنانت
برای پیروزی در این جنگ فقط و فقط به جهل این جماعت امیدوار باش.
آنچه مخالفان نظریه تکامل از آن می هراسند علم به معنای واقعی کلمه نیست.
بلکه بسته ارزشهای سکولار است که در اسب تروای نظریه تکامل پنهان شده است.
بلکه بسته ارزشهای سکولار است که در اسب تروای نظریه تکامل پنهان شده است.
- ali shariei
عضویت : جمعه ۱۳۹۵/۷/۹ - ۱۱:۰۷
پست: 125-
سپاس: 18
- جنسیت:
Re: دیالوگ های ماندگار
حسین پناهی:پدرانم متولیان معابد بودند و من اکنون گناه ایشان میخرم
علیرضا شجاع نوری:ایکاش می دانستم حسین بن علی درباره ایشان چه گفت
حسین پناهی:چگونه بر بتهای مرده سنگی بیندازم حال آنکه بتهای زنده هنوز بر روی زمینند.
اگر راه کوفه را میجویی از بیراه برو
علیرضا شجاع نوری:ایکاش می دانستم حسین بن علی درباره ایشان چه گفت
حسین پناهی:چگونه بر بتهای مرده سنگی بیندازم حال آنکه بتهای زنده هنوز بر روی زمینند.
اگر راه کوفه را میجویی از بیراه برو
آنچه مخالفان نظریه تکامل از آن می هراسند علم به معنای واقعی کلمه نیست.
بلکه بسته ارزشهای سکولار است که در اسب تروای نظریه تکامل پنهان شده است.
بلکه بسته ارزشهای سکولار است که در اسب تروای نظریه تکامل پنهان شده است.
- DARKENERGY
نام: Melina
محل اقامت: krj_teh
عضویت : پنجشنبه ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ - ۱۳:۲۷
پست: 7031-
سپاس: 4151
- جنسیت:
تماس:
Re: دیالوگ های ماندگار
سخت ترین موقع واسه دروغ گفتن به کسی
وقتیه که میدونه قراره بهش دروغ بگی.
The Imitation Game
وقتیه که میدونه قراره بهش دروغ بگی.
The Imitation Game
- DARKENERGY
نام: Melina
محل اقامت: krj_teh
عضویت : پنجشنبه ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ - ۱۳:۲۷
پست: 7031-
سپاس: 4151
- جنسیت:
تماس:
Re: دیالوگ های ماندگار
مرضیه :
این دنیا ب هیچ بنی بشری وفا نکرده
هاشم:
نه نکرده ...
اینو وقتی فهمیدم که یه عزیزی رو از دست دادم ...
همینجوریاس که قلب آدما هی ته میگیره ....هی ته میگیره
تا بالاخره یه جا میسوزه و تموم میشه
اونوقت دیگه حتی حوصله خودتم نداری !
شهرزاد
این دنیا ب هیچ بنی بشری وفا نکرده
هاشم:
نه نکرده ...
اینو وقتی فهمیدم که یه عزیزی رو از دست دادم ...
همینجوریاس که قلب آدما هی ته میگیره ....هی ته میگیره
تا بالاخره یه جا میسوزه و تموم میشه
اونوقت دیگه حتی حوصله خودتم نداری !
شهرزاد
- DARKENERGY
نام: Melina
محل اقامت: krj_teh
عضویت : پنجشنبه ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ - ۱۳:۲۷
پست: 7031-
سپاس: 4151
- جنسیت:
تماس:
Re: دیالوگ های ماندگار
سه تا قورباغه رو انداختند تو یه وان آب جوش قورباغه ها فهمیدند پریدند بیرون، نمردند...
همون قورباغه ها رو انداختند تو یه وان آب سرد کم کم آب جوش ریختند قورباغه ها نفهمیدند،مردند.
-----
آفریقا 1389 هومن سیدی
همون قورباغه ها رو انداختند تو یه وان آب سرد کم کم آب جوش ریختند قورباغه ها نفهمیدند،مردند.
-----
آفریقا 1389 هومن سیدی
- DARKENERGY
نام: Melina
محل اقامت: krj_teh
عضویت : پنجشنبه ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ - ۱۳:۲۷
پست: 7031-
سپاس: 4151
- جنسیت:
تماس:
Re: دیالوگ های ماندگار
پلیس: پاشو ببینم... اینجا چی میخوای؟! واسه چی خوابیدی؟!
منصور: منتظر کسی ام
پلیس: ماشین مال کیه؟
منصور: مال خودمه.
پلیس: چرا دم خوابگاه دخترا؟!
منصور: منتظر خواهرمم
پلیس: دروغ نگیا... دروغ بگی، میزنم تو گوشتا !
منصور: نه بابا دروغ نمیگم ... واسه چی دروغ بگم؟!
پلیس: چون قیافت داره نشون میده که داری دروغ میگی
منصور: ایناهاش اومد
آیدا: چیزی شده؟!
پلیس: سلام خانوم ایشون چیکارتونه؟
آیدا: نامزدمه !
پلیس: نامزدتونه؟!
مسئول خوابگاه: سلام جناب سروان خسته نباشین
پلیس: قربون شما
مسئول خوابگاه: این آقا مورد نداره پسر خالشه اونم دانشجوی اینجاس!
پلیس: مطمئن باشم پسر خالشه؟!
مسئول خوابگاه: بله جناب سروان
پلیس (خطاب به همکارش): بریم آقا جون... بریم... اینا همه باهمن !
نفس عمیق، پرویز شهبازی
منصور: منتظر کسی ام
پلیس: ماشین مال کیه؟
منصور: مال خودمه.
پلیس: چرا دم خوابگاه دخترا؟!
منصور: منتظر خواهرمم
پلیس: دروغ نگیا... دروغ بگی، میزنم تو گوشتا !
منصور: نه بابا دروغ نمیگم ... واسه چی دروغ بگم؟!
پلیس: چون قیافت داره نشون میده که داری دروغ میگی
منصور: ایناهاش اومد
آیدا: چیزی شده؟!
پلیس: سلام خانوم ایشون چیکارتونه؟
آیدا: نامزدمه !
پلیس: نامزدتونه؟!
مسئول خوابگاه: سلام جناب سروان خسته نباشین
پلیس: قربون شما
مسئول خوابگاه: این آقا مورد نداره پسر خالشه اونم دانشجوی اینجاس!
پلیس: مطمئن باشم پسر خالشه؟!
مسئول خوابگاه: بله جناب سروان
پلیس (خطاب به همکارش): بریم آقا جون... بریم... اینا همه باهمن !
نفس عمیق، پرویز شهبازی