وجه تسميه ضرب المثلهاي فارسي

مدیران انجمن: parse, javad123javad

4Duniverse

عضویت : جمعه ۱۳۸۶/۶/۲ - ۲۱:۰۷


پست: 1412

سپاس: 6

وجه تسميه ضرب المثلهاي فارسي

پست توسط 4Duniverse »

قمپز دركردن :
قمپوز توپی بود کوهستانی و سرپر به نام «قمپوز کوهی» که دولت امپراطوری عثمانی در جنگ های با ایران مورد استفاده قرار می داد. این توپ اثر تخریبی نداشت زیرا گلوله در آن به کار نمی رفت بلکه مقدار زیادی باروت در آن می ریختند و پارچه های کهنه و مستعمل را با سُنبه در آن به فشار جای می دادند و می کوبیدند تا کاملا سفت و محکم شود. سپس این توپ ها را در مناطق کوهستانی که موجب انعکاس و تقویت صدا می شد به طرف دشمن آتش می کردند. صدایی آنچنان مهیب و هولناک داشت که تمام کوهستان را به لرزه در می آورد و تا مدتی صحنه ی جنگ را تحت الشعاع قرار می داد ولی کاری صورت نمی داد زیرا گلوله ای نداشت. در جنگ های اولیه بین ایران وعثمانی صدای عجیب و مهیب آن در روحیه ی سربازان ایرانیان اثر می گذاشت و از پیشروی آنان تا حدودی جلوگیری می کرد ولی بعدها که ایرانیان به ماهیت و توخالی بودن آن پی بردند هرگاه صدای گوش خراشش را می شنیدند به یکدیگر می گفتند :«نترسید قمپوز درمی کنند» یعنی تو خالی است وگلوله ندارد

4Duniverse

عضویت : جمعه ۱۳۸۶/۶/۲ - ۲۱:۰۷


پست: 1412

سپاس: 6

Re: وجه تسميه ضرب المثلهاي فارسي

پست توسط 4Duniverse »

مرگ ميخواهي برو گيلان

اين مثل در گويش گيلاني به شكلهاي گوناگوني روايت شده است:

مرگ خني بشو گيلان؛ مرگ خئي بشو گيلان؛ مرگ خني بشو كرباس ده (1)

اين مثل دو وجه تسميه دارد:

يكي آنكه سابق در اين وقتي در گيلان كسي مرحوم ميشد، تا يك هفته خانوادة متوفي دست به
سياه و سفيد نميزدند و رسم بر اين بود كه اطرافيان براي تسلي خاطر خانواده مرحوم، پخت و پز و
پذيرايي از ميهمانان و ديگر كارها را برعهده ميگرفتند. بدين ترتيب تا يك هفته دودي از آشپزخانه صاحب عزا برنميآمد.

ديگر آنكه در گذشته كه گيلان پر از مرداب و مانداب بود و مالاريا غوغا ميكرد، بعضي
اهالي اعتقاد داشتند كه تابستانها را در ييلاق بگذرانند چرا كه با آن وضعيت، ماندن را
صلاح نميدانستند و از بيم بيماري و مرگ سفر را بر حضر ترجيح ميدادند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. كرباس ده يا كرباس محله كنايه از گورستان است كه اموات را با كفنِ كرباس در آن دفن ميكنند. در مازندران بر وجه طنز و كنايه به گورستان، كرباس محله ميگفتند.


نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

Re: وجه تسميه ضرب المثلهاي فارسي

پست توسط خروش »

4Duniverse نوشته شده:مرگ ميخواهي برو گيلان

اين مثل در گويش گيلاني به شكلهاي گوناگوني روايت شده است:

مرگ خني بشو گيلان؛ مرگ خئي بشو گيلان؛ مرگ خني بشو كرباس ده (1)

اين مثل دو وجه تسميه دارد:

يكي آنكه سابق در اين وقتي در گيلان كسي مرحوم ميشد، تا يك هفته خانوادة متوفي دست به
سياه و سفيد نميزدند و رسم بر اين بود كه اطرافيان براي تسلي خاطر خانواده مرحوم، پخت و پز و
پذيرايي از ميهمانان و ديگر كارها را برعهده ميگرفتند. بدين ترتيب تا يك هفته دودي از آشپزخانه صاحب عزا برنميآمد.

ديگر آنكه در گذشته كه گيلان پر از مرداب و مانداب بود و مالاريا غوغا ميكرد، بعضي
اهالي اعتقاد داشتند كه تابستانها را در ييلاق بگذرانند چرا كه با آن وضعيت، ماندن را
صلاح نميدانستند و از بيم بيماري و مرگ سفر را بر حضر ترجيح ميدادند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. كرباس ده يا كرباس محله كنايه از گورستان است كه اموات را با كفنِ كرباس در آن دفن ميكنند. در مازندران بر وجه طنز و كنايه به گورستان، كرباس محله ميگفتند.

[/color]
این بررسی نمی تواند چندان معتبر باشد. چرا
گیلانی، (از استثناء ها بگذریم) در گیلان زندگی می كند و گفتن
"مرگ خنی بشو گیلان" و یا "مرگ خئی بشو گیلان"* نمی تواند
از زبان گیلانی گفته شود. ممكن است كه مازندرانی ها چنین بگویند.
این گمان از آن روست كه برخی به گوش مازندرانی هم گیلكی می گویند.
بگذریم از انكه برای برخی دیگر شمال = رشت است، برای آنها گرگان و
تركمن صحرا هم رشت است. نمی دانم.

مردن و مراسم سوگواری و پخت پز هم به نظرم نمی تواند هیچ پیوندی
با آن زبانزد داشته باشد.

اما "مرگ خنی بشو كرباسده"** در گیلان گفته می شود و پیوندی هم با
كفن ندارد. "كرباسده" روستایی است پیرامون رشت. چرا چنین می گویند
نمی دانم، باید بدنبال دلیل های گشت كه با شیوه كار و محیط آن ده
پیوند دارند.

----------------
* مرگ می خواهی برو گیلان
** مرگ می خواهی برو كرباسده
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

Re: وجه تسميه ضرب المثلهاي فارسي

پست توسط خروش »

خر ما از کره گی دم نداشت

از "كتاب كوچه" ، اثر احمد شاملو

مردی خری دید به گل در نشسته و صاحب خر از بیرون كشیدن آن درمانده. مساعدت را (برای كمك كردن)
دست در دُم خر زده قُوَت كرد (زور زد). دُم از جای كنده آمد. فغان از صاحب خر برخاست كه "تاوان بده"!

مرد به قصد فرار به كوچه‌یی دوید، بن بست یافت. خود را به خانه‌یی درافگند. زنی آنجا كنار حوض خانه چیزی
می‌شست و بار حمل داشت (حامله بود). از آن هیاهو و آواز در بترسید، بار بگذاشت (سِقط كرد). خانه
خدا (صاحبِ خانه) نیز با صاحب خر هم آواز شد.

مردِ گریزان بر بام خانه دوید. راهی نیافت، از بام به كوچه‌یی فروجست كه در آن طبیبی خانه داشت. مگر جوانی
پدر بیمارش را به انتظار نوبت در سایهء دیوار خوابانده بود؛ مرد بر آن پیر بیمار فرود آمد، چنان كه بیمار در جای بمُرد.
پدر مُرده نیز به خانه خدای و صاحب خر پیوست!

مَرد، همچنان گریزان، در سر پیچ كوچه با یهودی رهگذر سینه به سینه شد و بر زمینش افگند. پاره چوبی در چشم
یهودی رفت و كورش كرد. او نیز نالان و خونریزان به جمع متعاقبان پیوست!

مرد گریزان، به ستوه از این همه، خود را به خانهء قاضی افگند كه "دخیلم!". مگر قاضی در آن ساعت با زن شاكیه
خلوت كرده بود. چون رازش فاش دید، چارهء رسوایی را در جانبداری از او یافت و چون از حال و حكایت او آگاه شد،
مدعیان را به درون خواند.

نخست از یهودی پرسید .گفت: "این مسلمان یك چشم مرا نابینا كرده است. قصاص طلب می‌كنم.
قاضی گفت: "دَیتِ مسلمان بر یهودی نیمه بیش نیست. باید آن چشم دیگرت را نیز نابینا كند تا بتوان از او یك
چشم بركند!" و چون یهودی سود خود را در انصراف از شكایت دید، به پنجاه دینار جریمه محكومش كرد!

جوانِ پدر مرده را پیش خواند .گفت: "این مرد از بام بلند بر پدر بیمار من افتاد، هلاكش كرده است. به طلب قصاص
او آمده‌ام."

قاضی گفت: "پدرت بیمار بوده است، و ارزش حیات بیمار نیمی از ارزش شخص سالم است. حكم عادلانه این
است كه پدر او را زیر همان دیوار بنشانیم و تو بر او فرودآیی، چنان كه یك نیمهء جانش را بستانی!" و جوانك را نیز
كه صلاح در گذشت دیده بود، به تأدیهء سی دینار جریمهء شكایت بی‌مورد محكوم كرد!

چون نوبت به شوی آن زن رسید كه از وحشت بار افكنده بود، گفت: "قصاص شرعاً هنگامی جایز است كه راهِ
جبران مافات بسته باشد. حالی می‌توان آن زن را به حلال در فراش (عقد ازدواج) این مرد كرد تا كودكِ از دست
رفته را جبران كند. طلاق را آماده باش!" مردك فغان برآورد و با قاضی جدال می‌كرد كه ناگاه صاحب خر برخاست و
به جانب در دوید.

قاضی آواز داد: "هی! بایست كه اكنون نوبت توست!"
صاحب خر همچنان كه می‌دوید فریاد كرد: "مرا شكایتی نیست. محكم كاری را، به آوردن مردانی می‌روم كه
شهادت دهند خر مرا از كره گی دُم نبوده است.
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

نمایه کاربر
كوير

محل اقامت: ساری

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۵/۴/۲۰ - ۱۹:۵۰


پست: 2517

سپاس: 35

جنسیت:

تماس:

Re: وجه تسميه ضرب المثلهاي فارسي

پست توسط كوير »

خروش نوشته شده: این بررسی نمی تواند چندان معتبر باشد. چرا
گیلانی، (از استثناء ها بگذریم) در گیلان زندگی می كند و گفتن
"مرگ خنی بشو گیلان" و یا "مرگ خئی بشو گیلان"* نمی تواند
از زبان گیلانی گفته شود. ممكن است كه مازندرانی ها چنین بگویند.
این گمان از آن روست كه برخی به گوش مازندرانی هم گیلكی می گویند.
بگذریم از انكه برای برخی دیگر شمال = رشت است، برای آنها گرگان و
تركمن صحرا هم رشت است. نمی دانم.
توی زبان مازندرانی تا اونجا که من بلدم کلمه ی " بشو " وجود نداره... که اگه این کلمه اون جوری که حس میکنم به معنای "برو " باشه به زبان مازندرانی میشه " بوور/بور (Boor )" یا به زبان روان " بو ( Bo )" .
ولی "خنی" یا به بیان ماها "خانی( Khani ) " در زبان مازندرانی وجود داره...
به زبون مازندرانی این جمله این طوری میشه :
" مرگ خانی بوور گیلان "
smile072
تو هم یک روز بزرگ میشی میری تا شهر رویاها
به یاد خونه میافتی چشات میشه مثل دریا
به یاد امشب و هر شب که من ویرون و آواره
نشستم تا سحر بیدار به پای تو و گهواره

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

Re: وجه تسميه ضرب المثلهاي فارسي

پست توسط خروش »

smile072
شاید در شهرها مرزی مثل رامسر و چابكسر و كلاچای چنین باشد، باز نمی دانم.
حالا، "بشو" یا "بورو" مهم نیست، اصلا این زبانزد را شنیدی؟
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

نمایه کاربر
كوير

محل اقامت: ساری

عضویت : سه‌شنبه ۱۳۸۵/۴/۲۰ - ۱۹:۵۰


پست: 2517

سپاس: 35

جنسیت:

تماس:

Re: وجه تسميه ضرب المثلهاي فارسي

پست توسط كوير »

خروش نوشته شده:smile072
شاید در شهرها مرزی مثل رامسر و چابكسر و كلاچای چنین باشد، باز نمی دانم.
حالا، "بشو" یا "بورو" مهم نیست، اصلا این زبانزد را شنیدی؟
"بورو" نه " بوور " ( Boor )...
این ضرب المثل را تا حالا نشنیدم.... smile001
تو هم یک روز بزرگ میشی میری تا شهر رویاها
به یاد خونه میافتی چشات میشه مثل دریا
به یاد امشب و هر شب که من ویرون و آواره
نشستم تا سحر بیدار به پای تو و گهواره

نمایه کاربر
mamy72

عضویت : جمعه ۱۳۸۸/۴/۲۶ - ۱۷:۰۳


پست: 3299

سپاس: 264

جنسیت:

Re: وجه تسميه ضرب المثلهاي فارسي

پست توسط mamy72 »

4Duniverse نوشته شده:مرگ خني بشو گيلان؛ مرگ خئي بشو گيلان؛
من تو گيلان زندگي مي كنم و با صحبت كردن با مادر بزرگم يه چيزيهايي از گيلكي روزمزه حاليمه خني تلفظ نميشه و خئي درسته بشو هم درسته و همون برو در فارسي است ولي با اين حال من تا حالا اين ضرب المثل رو نشنيدم
خروش نوشته شده:"كرباسده" روستایی است پیرامون رشت.
من ساكن رشتم ولي تا حالا اسم اين روستا به گوشم نخورده smile042

در مورد ضرب المثل ميپرسم اگه بود بهتون ميگم

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

Re: وجه تسميه ضرب المثلهاي فارسي

پست توسط خروش »

mamy72 نوشته شده:
4Duniverse نوشته شده:مرگ خني بشو گيلان؛ مرگ خئي بشو گيلان؛
من تو گيلان زندگي مي كنم و با صحبت كردن با مادر بزرگم يه چيزيهايي از گيلكي روزمزه حاليمه خني تلفظ نميشه و خئي درسته بشو هم درسته و همون برو در فارسي است ولي با اين حال من تا حالا اين ضرب المثل رو نشنيدم
خروش نوشته شده:"كرباسده" روستایی است پیرامون رشت.
من ساكن رشتم ولي تا حالا اسم اين روستا به گوشم نخورده smile042

در مورد ضرب المثل ميپرسم اگه بود بهتون ميگم
كمی از جغرافیای گیلان

شهرستان رشت
مركز این شهرستان شهر رشت است كه مركز استان گیلان نیز می باشد. ۵ بخش و ١۸
دهستان این شهرستان را می سازند.

بخش های خمام، سنگر، كوچصفهان، لشت نشاء و مركزی ۵ بخش شهرستان رشت می باشند.

بخش كوچصفهان دارای یك شهر و سه دهستان به نام های:
- دهستان بلسبنه
- دهستان كنارسر
- دهستان لولمان
می باشد.

دهستان لولمان كه مركز آن روستای پیربست لولمان می باشد، دارای ١۳ آبادی زیر است:
- ابراهیم سرا
- پیربست لولمان
- چلك
- چولاب
- خالكی
- رشت آباد
- رودباركی
- طارم سر
- فشتم
- كتیك لاهیجان
- كرباسده
- ماشك سپهداری
- مبارك آباد
(*)


بنابر این رشت ==> كوچصفهان ==> لولمان ==> كرباسده

به گمانم از رشت تا لولمان باید با ماشین ١۵ تا ٢۰ دقیقه راه باشد. اگر آن زبانزد
درست باشد، كسی از كرباسده برنگشته تا به ما بگوید فاصله اش تا لولمان چقدر است.
پس بنابراین باید بی نهایت باشد. smile039

به گمانم منظور خیام از "راه دراز" در چامه:

از جمله رفتگان این راه دراز
باز آمده ای كو كه به ما گوید باز
هان بر سر این دو راهی از روی نیاز
چیزی نگذاری كه نمی آیی باز

همان راه لولمان تا كرباسده است.


-------------------------
(*)
بر گرفته از كتاب گیلان، جلد اول، فصل اول:
گیلان در تقسیمات كشوری، از دوران باستان تا جمهوری اسلامی ایران (١۳۷۳)
نوشته ابراهیم اصلاح عریانی

بدون تغییر در مفهوم، برخی از جمله ها را كوتاه كردم و یا اندكی تغییر دادم.

-------------------------
و یا برای نمونه در سایت زیر هم می توانید نام كرباسده را ببینید:
http://tarh.majlis.ir/?ShowRule&Rid=C35 ... 34E43F3B87


گمان من اما كاملا چیز دیگری است. من بر آنم كه گیلانی ها در آن زبانزد "كرباسده"
نمی گویند. درستش "گرباز ده" است و زبانزد چنین می باشد:
"مرگ هم خنی بشو گرباز ده" و یا "مرگ هم خئی بشو گرباز ده" به فارسی
مرگ می خواهی برو به گرباز ده.

"گرباز" در زبان/گویش گیلكی به گونه ای بیل گفته می شود كه برای شخم زدن در خاك
بكار می رود و فرم آن با بیلی كه برای جابجایی شن بكار می رود، فرق دارد. "گرباز" در
زبانزد های دیگر گیلكی هم بكار رفته، برای نمونه "هو گـُه ، هو گربازه خوبه" برگردان واژه
به واژه "همان گـُه به درد همان بیل می خورد". ظاهرا "گرباز" های به فرم های گوناگون است،
و برای لایروبی و پاك كردن طویله، هر فرمی كاربرد ویژه خود را دارد. این زبانزد زمانی بكار
می رود كه دو "بد" با هم جفت شوند و در كنار هم باشند. شاید با اندكی چشم پوشی،
بتوان آن را با زبانزد پارسی "شغال بیشه مازندران را * نگیرد جز سگ مازندرانی" هم تراز دانست.

باری "گرباز ده" در آن زبانزد می تواند معنای گورستان دهد، دهی كه با گرباز بنا می شود.
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

نمایه کاربر
mamy72

عضویت : جمعه ۱۳۸۸/۴/۲۶ - ۱۷:۰۳


پست: 3299

سپاس: 264

جنسیت:

Re: وجه تسميه ضرب المثلهاي فارسي

پست توسط mamy72 »

من در مورد اين ضرب المثل پرسيدم و يه جورايي حرف شما درسته
"مرگ خئي بشو گروازده" اين ضرب المثلي كه من شنيدم و گروازده يعني بيل،جايي كه با بيل زمين رو ميكنند،چاله كندن و .... كه يه جور كنايه است از قبرستان
در مورد مالاريا تو گيلان هم پرسيدم كه چند سال پيش (100-200 شايد هم بيشتر) روستاي گسكرات از توابع ضيابر (بين صومعه سرا و تالش) رو سوزاندند و مردم گبلان هم با سفر به يبلاق از مالاريا فرار مي كردند
خروش نوشته شده:به گمانم از رشت تا لولمان باید با ماشین ١۵ تا ٢۰ دقیقه راه باشد.
حداكثر 30 كيلومتر راهه

نمایه کاربر
ali.reza

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۷/۷/۱۸ - ۲۱:۲۲


پست: 216

سپاس: 23

Re: وجه تسميه ضرب المثلهاي فارسي

پست توسط ali.reza »

خر ما از کره گی دم نداشت
smile124
آزادی....

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

Re: وجه تسميه ضرب المثلهاي فارسي

پست توسط خروش »

ريشه های اصطلاحات و ضرب المثلها
ملاخورشدن

http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=8900
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

Re: وجه تسميه ضرب المثلهاي فارسي

پست توسط خروش »

عذر بدتر از گناه

روزي ناصرالدين شاه در يك مجلس خصوصی كه از درباريان تشكيل يافته
بود روی به اطرافيان خود كرد و پرسيد: چه كسی مي تواند بگويد عذر
بدتر از گناه چيست؟ به بهترين جواب جايزه داده مي شود.
حاضران در مجلس يكی يكی عقيده خويش را بيان كردند ولی هيچكدام
مورد قبول شاه واقع نگرديد. اتفاقا كريم شيره ای در آن مجلس حضور داشت
و با دقت به سخنان حاضرين گوش مي كرد. در اين وقت كه همه از جواب دادن
عاجز شدند شاه رو به كريم كرد و گفت: كريم تو ميتوانی عذر بدتر از گناه را
براي ما شرح دهي ؟
كريم گفت: قربان اينهمه آدم عالم و فاضل كه نتوانند بنده دلقك چگونه می توانم؟
و بعد اين شعر را خواند:
جايی كه عقاب پر بريزد
از پشه ناتوان چه خيزد

ده روز از اين ماجرا گذشت و كم كم ماجرا داشت به فراموشی سپرده شد.
ظهر روز يازدهم كه ناصرالدين شاه توي راهروهاي كاخ گلستان قدم ميزد
يك مرتبه كريم شيره از پس ستونی سر بدر آورد و از پشت سر شاه را
در آغوش گرم گرفته و ديوانه وار مشغول بوسيدنش شد!

ناصر الدين شاه از اين عمل او يكه ای خورد و فريادی كشيد و بر اثر صدای
او ناگهان دهها پيشخدمت و نگهبان و خواجه به راهرو دويدند و با چشم های
از حدقه در آمده به احوال شاه و كريم نگريستد. وقتي چشم ناصر الدين
شاه به قيافه مضحك كريم افتاد با خشم و غضب فراوان بر سر او بانگ زد:
مردكه پدر سوخته اين چه كاری بود كه كردی؟ كريم دستپاچه شد و در
حالی كه بخود مي لرزيد گفت: ق-قربان خ خ خيلی معذرت ميخواهم من
شما را بجا نياوردم و خيال كردم عليا حضرت ملكه است.

ناگهان خون بچهره شاه ريخت و با بلندترين صداي ممكن خود فرياد زد: بيشرم بی حيا
تو برای من عذر بدتر از گناه مي آوری؟ …. بگوييد مير غضب بيايد و سر اين مردكه نفهم را
همينجا از تن جدا سازد. دستور شاه برو برگرد نداشت باين جهت رنگ از روي همه پريد
ولی كريم مثل كوه استوار بر جای خود ايستاد و خم به ابرو نياورد و چند لحظه بعد كه
شاه آرام گرفت كريم لبخندی زد و خطاب به شاه گفت: بله قربان اين را مي گويند
عذر بدتر از گناه. شاه ناگهان يكه ای خورد و موضوع را به خاطر آورد و آنوقت چهره اش
از هم گشوده شد و قاه قاه بنای خنده را گذارد. حاظران نيز با ديدن سيمای شا شاه
نفسی براحتی كشيدند و همراه او خنديدند. در خاتمه شاه بقول خود وفا كرد و دستور
داد كيسه ای پر از اشرفی به كريم دادند.

از آن تاريخ اين ضرب المثل بر سر زبانها افتاد. البته بايد دانست در بين عوام مشهور است
كه مستخدمی بدنبال ارباب خود از پله های خانه بالا ميرفت كه ناگهان مستخدم از
نشيمنگاه ارباب وشگون مي گيرد و در برابر غضب ارباب مي گويد ببخشيد خيال كردم
خانم است. مرحوم دهخدا نيز چنانچه گذشت همان جمله اخير را نظير مثل درج كرده است.
http://www.maeloomat.blogfa.com/post-115.aspx
آخرین ویرایش توسط خروش دوشنبه ۱۳۸۸/۱۲/۳ - ۲۰:۳۶, ویرایش شده کلا 2 بار
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

نمایه کاربر
ali.reza

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۷/۷/۱۸ - ۲۱:۲۲


پست: 216

سپاس: 23

Re: وجه تسميه ضرب المثلهاي فارسي

پست توسط ali.reza »

حاظران
حاضران
آزادی....

نمایه کاربر
خروش

عضویت : پنج‌شنبه ۱۳۸۶/۱/۲۳ - ۱۲:۱۵


پست: 3009

سپاس: 2067

Re: وجه تسميه ضرب المثلهاي فارسي

پست توسط خروش »

مرسی، به جز آن، چند اشتباه دیگر هم یافتم، نقل قول بود و ویرایش نكرده بودم.
گفتم به شیخ شهر كه كارت ریاست، گفت
آنكس كه شیخ هست و ریاكار نیست، كیست

ارسال پست